پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

نگاهی به کتاب خاطرات احمد صادقی اردستانی با نام «همراه صادق»:

اولین ملاقات بانوان با یک مرجع تقلید

«همراه صادق»، مجموعه خاطراتی از حجت الاسلام والمسلمین احمد صادقی اردستانی است. وی در سال ۱۳۲۳ در کچومثقال اردستان به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۴۱ بعد از فراگرفتن مقدمات، برای ادامه تحصیل حوزوی وارد حوزه علمیه قم شده و همین مسئله نیز باعث آشنایی وی با نهضت امام خمینی شد. علاقه وافر ایشان به امام و راه انقلاب باعث شد که وی از معتمدان بیت امام شده و در این مسیر گام های تاثیرگذاری برای انقلاب بردارد. این کتاب که توسط سید مصطفی سیدصادقی تدوین شده به همت «موسسه چاپ و نشر عروج» منتشر شده است که در ادامه بخشی از آن را ملاحظه می کنید.

نگاهی به کتاب خاطرات احمد صادقی اردستانی با نام «همراه صادق»:

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، «همراه صادق»، مجموعه خاطراتی از حجت الاسلام والمسلمین احمد صادقی اردستانی است. وی در سال ۱۳۲۳ در کچومثقال اردستان به دنیا آمد. وی در سال ۱۳۴۱ بعد از فراگرفتن مقدمات، برای ادامه تحصیل حوزوی وارد حوزه علمیه قم شده و همین مسئله نیز باعث آشنایی وی با نهضت امام خمینی شد. علاقه وافر ایشان به امام و راه انقلاب باعث شد که وی از معتمدان بیت امام شده و در این مسیر گام های تاثیرگذاری برای انقلاب بردارد.

این کتاب که توسط سید مصطفی سیدصادقی تدوین شده به همت «موسسه چاپ و نشر عروج» منتشر شده است که در ادامه بخشی از آن را ملاحظه می کنید.

فراری دادن آقای دعایی!

بعد از واقعه فیضیه، تعیب و دستگیری و بازداشت طلاب و فضلای انقلابی شدت گرفت؛ لذا پاتوق طلاب مبارز از مدرسه فیضیه به مدرسه خان منتقل شده بود و دوستان طلبه، جلسات بحث، گفت و گو و هماهنگی درباره امور مربوط به فعالیت های مبارزاتی را در حجره های این مدرسه بر پا می کردند.

سال 1346 بود، روزی برای گفت و گو درباره موضوعی به حجره آقای سید محمود دعایی در طبقه دوم مدرسه خان رفتم. آقای دعایی برای گرفتن وضو به طبقه اول رفته و یکی از دوستانش هم داخل حجره بود. من جلوی در منتظر بودم که یکی از مامورین ساواک که می شناختم آمد و پرسید: آقای دعایی کجاست؟ به نظر می رسید که چهره آقای دعایی را نمی شناسد. با خودم فکر کردم که چگونه می توان آقای دعایی را فراری داده و از دست او نجات بدهم.

در این اثنا آقای دعایی که لباس روحانیت بر تن نداشت، سر رسید و چون با ایما و اشاره نمی توانستم به ایشان بگویم که این مامور ساواک برای دستگیری تو آمده، برای رد گم کردن، خطاب به آقای دعایی گفتم: حاج آقا! مثل اینکه آقا مسافر و از بستگان آقای دعایی هستند که برای دیدن ایشان آمده است! شما نمی دانید آقای دعایی کجاست؟ آقای دعایی هم فوری متوجه قضیه شد و بدون این که خودش را ببازد، وارد حجره شد.

برای سرگم کردن مامور ساواک، کمی صدایم را بالا بردم و گفتم: حاج آقا! این بنده خدا از راه دور آمده و می خواهد آقای دعایی را ببیند و شما با خیال راحت اینجا نشسته اید! خواهش می کنم بروید و ببینید ایشان کجاست؟ آقای دعایی گفت: به چشم! و بعد با آرامی لباس خود را پوشید و از حجره بیرون آمد و از طریق زیرزمین مدرسه که به زیر گذر خان راه داشت، بیرون رفت و بعد از عراق و نجف سر درآورد.

کارت پستال با عکس امام

اقدام آقای محمدحسن رحیمیان، از موضعات جالبی است که پس از تبعید امام خمینی در سال 1344 رخ داد. ایشان از دوستان ما در مدرسه فیضیه بود که در یکی از حجرات طبقه اول، زیر حجره ما ساکن بوده، خط زیبایی داشته و به نقاشی هم تا حدی وارد بود. کارت پستالی با عکس حضرت امام و پرچمی مزین به آیه شریفه «نصر من الله و فتح قریب» تهیه کرده و این بیت شعر را در زیر عکس نوشته بود: بوَد آن روز بر ما عید مطلق/ که در جنبش درآید پرچم حق.

این کارت پستال با زحمت و سختی زیاد آماده و با هزینه دوستان طلبه، در یکی از عکاسی های قم چاپ شد و به مناسبت ایام عید نوروز، توسط دوستان و رفقا با احتیاط کامل و ترس و لرز به شهرستان های مختلف فرستاده شد.

اولین ملاقات بانوان با یک مرجع تقلید

پس از سخنرانی شدید الحن امام خمینی در روز عاشورای سال 42 شمسی، حکومت ایشان را بازداشت کرد. چند مدتی در پادگان عشرت آباد بودن. در آن زمان حتی شایعه آن به گوش می رسید که می خواهند دادگاه برای ایشان برگزار کنند و حتی احکامی مانند اعدام را صادر کنند. همین مسئله باعث آن شد که مراجع مختلف وارد کار شوند. ما هم دسته دسته به سراغ مراجع می رفتیم و با آن ها در این خصوص اعتراض می کردیم. من خودم چند باری دیدار آیت الله میلانی و یک باری پیش آیت الله شریعتمداری رفتم. عاقبت هم به واسطه فشار مراجع و مردم حکومت کوتاه آمد و امام را چند وقتی حصر خانگی کرد. نهایت هم 18 فروردین 1343 مجبور به آزاد کردن ایشان شد. همان روز امام به قم برگشتند و فوج فوج مردم به استقبالشان آمدند. به صورتی که امام وقتی می خواست از حرم بیرون بیاید آن چنان جمعیتی پشت ایشان به راه افتاد که گویی راهپیمایی رخ داده است. امام در خیابان ابتدا راه می رفتند ولی دیدند جمعیت همراه آنقدر زیاد شده که خیابان را بند آورده است و به همه گفتند وارد پیاده رو شوند.

امام به خانه رسیدند. مردم همراه ایشان وارد بیت شده و منزل پر از جمعیت شد. حاج شیخ عباس واعظ طبسی، در چهارچوب پنجره اتاق ایستاده و طی سخنان کوتاهی به امام خیر مقدم گفتند. پس از آن، تا مدت ها بیت امام، هر روز شاهد جمعیت زیادی بود که به دیدار ایشان می آمدند. مردم گروه گروه از قم، تهران و دیگر شهرستان ها در این دیدارها حضور پیدا می کردند و تا مدت ها جمعیت انبوهی در کوچه های اطراف بیت موج می زد و ازدحام عجیبی به وجود آمده بود. ملاقات مردها محدودیتی نداشت، به تدریج وارد حیاط خانه می شدند و با امام دیدار می کردند؛ اما برای خانم ها این امکان وجود نداشت؛ آنان مشتاق و مایوس در گوشه و کنار کوچه ایستاده بودند. این اشتیاق همراه با ناامیدی برای دیدار با امام، به گوش ایشان رسید. امام دستور دادند که آقایان منزل را ترک کرده تا خانم ها وارد شوند.

این کار عملی و حیاط منزل پر از جمعیت زنان شد. بعد از لحظاتی امام آمده و خانم ها از سرشوق اشک ریخته و با صدای بلند صلوات می فرستادند. برخی از آنان به پنجره ای که امام در آن نشسته بود، هجوم آوردند تا بلکه قسمت پایین عبای امام را به عنوان تبرک لمس کنند. من به عنوان یکی از اعضای بیت در گوشه ای از حیاط ایستاده بودم و این صحنه ها را می دیدم. این ملاقات حدود نیم ساعت ادامه پیدا کرد. شاید این مسئله امروز عادی باشد اما برای آن روزها دیدار این تعداد از خانم ها با یک مرجع تقلید، اولین بار بود که اتفاق می افتاد.

IMG_0047

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.