پایگاه خبری جماران، زهرا نوروزعلی: امیر سرتیپ خلبان «رحمان قضات» یکی از خلبانان بالگرد کبرا در دوران 8 سال دفاع مقدس است که در سال 52 وارد هوانیروز ارتش شد و تا سال 56 دوره های پایه نظامی و خلبانی را طی کرد.
وی در زمان «عملیات کربلای 5» به عنوان لیدر دستههای پروازی اولین کسی بود که نیروهای عراقی را هدف قرار داد به طوری که بیشترین ساعت پروازی را در طول دفاع مقدس داشته است. رحمان قضات طی سال های خدمت، فرماندهی گروهان، گردان، ریاست رکن 3 پایگاه ها و دانشکده علوم و فنون را بر عهده داشته است. وی همچنین مدتی جانشین فرمانده هوانیروز بوده و در سال 1385 پس از 33 سال خدمت بازنشسته شده است.
به مناسبت روز ارتش جماران با این فرمانده نیروی هوایی گفت و گویی انجام داده است که شرح آن در ادامه می آید:
امیر! نگاه حضرت امام(س) به ارتش قبل و بعد از پیروزی انقلاب چگونه بود؟
با توجه به دیدگاه وسیع حضرت امام، مشخص بود که بدنه ارتش را می شناختند و برای ایشان سران ارتش و زیر مجموعه ارتش متفاوت بود و واقف بودند که بدنه ارتش چون از مردم است و وابستگی به رژیم شاهنشاهی ندارد، بنابراین اگر فضا مناسب شود به خوبی می تواند جذب مردم شده و با مردم یکی شود.
در دوران انقلاب من جز بدنه ارتش بودم، ستوان جوانی بودم، سال 52 وارد هوانیروز ارتش شدم، و تا سال 56 دوره های پایه نظامی و خلبانی را طی کردم و در اواخر سال 56 وارد مرحله عملیاتی شدم، و به عنوان نمونه حاضر در آن دوره عرض می کنم که حضرت امام با وجود عدم حضور در ایران با توجه به اطلاعاتی که دریافت می کرد بدنه ارتش را به خوبی می شناخت، در تاریخ می بینیم که چیزی که عامه مردم دیدند حضور مردم در خیابان ها و تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بود، و در سمت دیگر حضور ارتش و سایر نیروهای نظامی مثل ژاندارمری بود، و اگر سطحی نظر کنیم می بینیم که ارتش و نیروهای مسلح در مقابل مردم هستند، اما مسائل نهان از مردم وجود داشت و آن اتفاقات و کارهایی بود که ارتشی ها در آن زمان انجام می دادند و در آن زمان آشکار کردن این مسائل دشوار بود.
در کشورهای اطراف خودمان هم دیدیم که تحولاتی به وجود آمد و مردم خواستند که انقلاب کنند اما ارتش کشورها اجازه ندادند اما در ایران نیروهای مسلح به ظاهر در خیابان مقابل مردم بودند، ولی بسیاری از آن ها در باطن کارهایی انجام دادند که به پیروزی انقلاب کمک کرد، و اگر نیروهای مسلح ما صد در صد روبه روی مردم می ایستادند به نظر من شاید انقلاب پیروز نمی شد و یا باید هزینه های سنگین تری را از نظر تعداد شهدا و سایر مسائل پرداخت می کرد.
اگر نیروهای مسلح ما صد در صد روبه روی مردم می ایستادند به نظر من شاید انقلاب پیروز نمی شد و یا باید هزینه های سنگین تری را از نظر تعداد شهدا و سایر مسائل پرداخت می کرد.
از آن روزها خاطره ای در یاد دارید؟
بله. در سال 57 حدود 2 ماه به پیروزی انقلاب مانده بود، بنده خلبان هلی کوپتر کبرا هستم و ما در اصفهان خدمت می کردیم، به ما ابلاغ شد که 14 یا 16 فقره هلی کوپتر برای ماموریت به پایگاه قلعه مرغی تهران بیاید، بعد از این که در این پایگاه مستقر شدیم گروهی از افراد در همان پایگاه ساکن بودند و گروهی که امکان اسکان در تهران داشتند، بعد از ساعت کاری از پایگاه خارج می شدند.
حدود 2 روز به پیروزی انقلاب مانده بود، و حدود 20 بهمن 57 بود و تظاهرات به اوج رسیده و به ما گفته شده بود که با لباس نظامی از پایگاه خارج نشویم. در نگهبانی اتاقی تعبیه شده بود که در آن جا لباس پرواز می پوشیدیم و وارد پایگاه می شدیم، در آن روز من حدود ساعت 7 صبح مشغول آماده شدن برای ورود به پایگاه بودم، از پنجره خارج از پایگاه قابل دیدن بود، دیدم افسر سرنگهبان با کلتی که به کمر داشت، جلوی در قدم می زد، که رئیس پاسدار از در پاسدارخانه خارج شد، و با تفنگ ژ3 آمد و افسر سرنگهبان را خلع سلاح کرد. این اتفاقات حدودا در عرض 2 دقیقه افتاد و در پایگاه را باز کرد و مردم وارد شدند، در آن زمان مردم پشت در پادگان ها حضور داشتند چون تصور می کردند تنها مکان هایی که از رژیم حمایت می کند این بخش هاست، این اتفاق مربوط به زمانی بود که دانشگاه نیروی هوایی در خیابان تهران نو توسط مردم اشغال شده بود. سازمان ستاد قلعه مرغی تقریبا به مساحت 500 متر روبه روی درب ورودی بود، و یک تیربار هم روی پشت بام قرار داده بودند و از افراد کادر کسی بود که بنا بود در صورت هجوم مردم اقدام به تیراندازی کند، و با وجود این که مسئول تیربار از افراد کادر ارتش بود، یعنی از سربازها نبود، تیراندازی نکرد. حال در نظر داشته باشید.
درست است مردم به پایگاه قلعه مرغی وارد شدند، اما توسط افراد خود ارتش، پایگاه قلعه مرغی تصرف شده و تحویل مردم داده شده بود و در نظر داشته باشید که این پایگاه یک پایگاه بسیار استراتژیک بود و اگر عکس این موضوع اتفاق می افتاد تصور بفرمایید چه می شد؟! افسر نگهبان خلع سلاح نمی شد و یا تیربار به مردم شلیک می کرد!! این ها مسائلی است که مردم از آن ها چندان مطلع نیستند و مورد توجه نبوده است و به این خاطر است که عرض می کنم امام بدنه ارتش را می شناخت و آن ها را از مردم می دانست و واقعیت این است که بدنه ارتش از مردم بود، در همان اشغال پایگاه قلعه مرغی خود افراد ارتش بودند که مردم را به سمت اسلحه خانه ها هدایت کردند و مواردی که مورد نیاز مردم بود را در اختیار آن ها قرار دادند.
در آن روز شما کجا بودید؟
من به خاطر دارم که با ورود مردم من هم با همان لباس شخصی همراه مردم وارد پایگاه شدم و مردم تفنگ، فشنگ، کیسه خواب و ... را خارج می کردند و من دیدم که یکی از عزیزان راکت کبری را برداشته بود، که من گفتم راکت خطرناک است و اگر گرم شود باعث خرابی های بسیاری می شود.
در نظر بگیرید خبر تصرف این پایگاه به گوش سرلشگر خسروداد فرمانده هوانیروز که از دوستان نزدیک و قدیمی شاه بود و از سال 42 با هم بودند و از هر لحاظ شاه به ایشان اعتماد و اعتقاد داشت، برسد، بسیار باعث ضعف رژیم و شخص شاه خواهد شد، و نمی تواند تصمیم گیری هایی بر ضد مردم با اتکا به نیروهای تحت امرش داشته باشد. من به خاطر دارم که بعد از تصرف گفته می شد سرلشگر خسروداد حتی پاسخگوی تلفن ها نبود، چرا که نمی توانست به نیروهای هوانیروز که تحت اختیارش بودند اعتماد کند، چرا که آن ها از مردم و با مردم بودند. نمونه ها بسیار زیاد است و من فقط به موارد جزئی اشاره کردم، در ارتش افرادی مثل تیمسار دادبین که بعدها فرمانده نیروی زمینی شدند، در زمان حکومت نظامی تهران با مراجع و سران انقلاب مثل آقای طالقانی و شهید بهشتی در ارتباط بودند، و این ها مواردی است که کمتر به چشم مردم آمده است در حالی که در پشت پرده انجام می شد.
در هفته ها و ماه های اول انقلاب، بسیاری از مسئولین هم با ارتش رابطه خوبی نداشتند
یا مثلا در اصفهان که اولین جایی بود که حکومت نظامی شد، بعضی از افراد هوانیروز هم مامور بودند در این حکومت نظامی حاضر شوند تا جلوی مردم را بگیرند و ما دیدیم که این افراد زمانی که وارد شهر شدند، به جای این که جلوی مردم بایستند همراه مردم با تفنگ تظاهرات کردند، و تا جایی پیش رفت که دستور داده شد هوانیروز در حکومت نظامی شرکت نکند، چرا که بیشتر با مردم همراه می شوند تا این که مقابل مردم بایستند. این موارد در پیروزی مردم بسیار موثر بود، و امام این اخبار را داشتند و می دانستند که بدنه ارتش با مردم است و اگر اتفاقی بیافتد بدنه ارتش با سپهبدها و فرماندهان متفاوت است، و دستورات آن ها توسط افراد اجرا نخواهد شد، و مثمر ثمر نخواهد بود.
اهداف، ساختار و قدرت نظامی ارتش قبل و بعد از انقلاب چگونه بود؟
قبل از انقلاب ماموریت های فرامنطقه ای ارتش و نیروهای مسلح با توجه به این که ایران در خلیج فارس ژاندارم استعمار بود، انجام می شد و اهداف آن ها را عملی می کرد و در ازای تجهیزاتی که از کشورها دریافت می کردیم، علاوه بر این که هزینه های آن را پرداخت می کردیم، اهداف آنان را نیز عملیاتی می کردیم. در واقع تسلیحاتی که در اختیار ما قرار می دادند با هدف تامین اهداف خودشان بود، و با توجه به این که روسیه همسایه ایران است، برای داشتن نیروهای واکنش سریع در برابر روسیه، ایران را تجهیز می کردند. اما بعد از انقلاب تمام شاکله های نیروهای مسلح از تفکر تا سلاح و تجهیزات تغییر کرد، و دریافت سلاح و تجهیزات متوقف شد، اما از همان تجهیزات موجود در دوران دفاع مقدس استفاده شد.
با توجه به این که اطرافیان امام و بخشی از انقلابیون خواستار انحلال ارتش در ابتدای پیروزی انقلاب بودند و حضرت امام با این امر مخالفت کردند، نظرتان را بفرمایید.
در هفته ها و ماه های اول انقلاب، بسیاری از مسئولین هم با ارتش رابطه خوبی نداشتند، حتی زمانی که مسئولین در میدان صبحگاه حاضر می شدند، من به خاطر دارم فردی از تهران در یکی از صبحگاه های اصفهان حاضر شد و عنوان می کرد که شاه خیانت کرده است که تسلیحات و تجهیزات را تهیه کرده است و این تجهیزات و سلاح ها را نباید نگهداری کنیم و نیازی به این تجهیزات نیست. البته ایشان نظر خاصی نداشتند و این اظهار نظرشان مربوط به عدم آگاهی ایشان از مسائل سیاسی روز بود و تصور می کردند چون ما با کشوری قصد جنگ نداریم و اسلام دین صلح است و دین جنگ نیست، بنابراین نیازی به تسلیحات نیست، و غافل بودند از این که شاید شخصی مثل صدام اقدام به جنگ کند.
به علاوه این که آن زمان در داخل کشور هم در منطقه کردستان کوموله ها بودند، مجاهدین خلق و منافقین بودند، که وجود ارتش را برنمی تابیدند و تمام تلاش خود را برای انحلال ارتش و به دست گرفتن پادگان ها کردند و به دنبال قدرت بودند و همراه انقلاب نبودند و بسیاری از مسئولین و مردم را ترور کردند؛ در این ارتباط حضرت امام به خوبی تجزیه و تحلیل و حتی با مسئولین مخالف برخورد می کرد و در مورد منافقین هم برخوردهای مناسبی داشتند و مثلا اجازه ملاقات به بعضی از آن ها را نمی دادند، یا اعلام می کردند که نظر من با نظر این افراد یکی نیست و در نهایت برای حل کامل این ماجرا 29 فروردین را به نام روز ارتش معرفی کردند. با این کار همه متوجه شدند که ارتش ماندگار خواهد بود، و افراد ارتش هم ماندگار هستند. البته برخی از سران از ارتش خارج شده و خانه نشین شدند و افراد جوان جایگزین شدند، مثلا سرگرد جوانی جایگزین فرمانده پایگاه که در زمان شاه سرلشگر یا سرتیپ بود، شد.
حضرت امام می دانستند که بدنه ارتش مقابل مردم نمی ایستد
حضرت امام می دانستند که بدنه ارتش مقابل مردم نمی ایستد و مواردی که پیش آمد جزئی و موردی بود و ممکن است درصد جزئی از کل دچار مشکل باشد اما کل ارتش درست بوده و باید پایدار بماند.
یک هفته پس از انقلاب ماجرای کردستان پیش آمد و در این زمان سپاه و نیروهای مردمی هنوز شکل نگرفته بود و ارتش بود که وارد عمل شد. در آن زمان پایگاه مهاباد را در غرب کشور ضد انقلاب تصرف کرد و بسیاری از سربازان شهید شدند و در حال ورود به سایر شهرها بودند و قصد داشتند پادگان ها را تصرف کنند، بعد در آذربایجان غربی وارد شدند و اگر پادگان ها اشغال می شد، بسیار دچار مشکل می شدیم و در این زمان ارتش وارد شد و با توجه به این که امکان استفاده از راه ها نبود، از طریق هوایی افراد و تجهیزات منتقل می شد و به این طریق پادگان ها حفظ شد. در منطقه کردستان و سردشت ضد انقلاب آن قدر قدرتمند شده بود که در مرز ایران پرواز می کردند، و در این وضعیت بود که کم کم نیروها وارد شدند و کم کم جاده ها و شهرها پاکسازی و حفظ شد و این به راحتی به دست نیامد، مثلا ما تا پایان سال 61، 60000 ساعت پرواز کرده بودیم و عملکرد نیروهای مسلح به این صورت بود که منطقه پاکسازی شد.
شهید چمران از جمله کسانی بود که به ارتش علاقه داشت و اعتماد پیدا کرده بود، و در مقابل کسانی که انتقاد می کردند، ایستادگی می کرد.این شهید والامقام و گروهش در پاکسازی منطقه غرب نقش موثری داشتند. ابتدا سعی شد که محورها و جاده ها پاکسازی شود، چرا که ضدانقلاب کمین کرده بود و امکان فعالیت نبود، بنابراین ابتدا جاده ها و بعد از آن شهرها پاکسازی شد.
خاطره ای از زمان پیروزی انقلاب و فضای داخلی ارتش آن دوران دارید؟
ما در اصفهان خدمت می کردیم، به گردان ما ابلاغ شد که 14 یا 16 فروند کبری آماده ماموریت شود، کبری هلی کوپتر جنگی است و امکان حمل بار و مسافر ندارد و معنای ماموریت کبری، آمادگی برای شلیک است. در آن زمان اعلام نشد که ماموریت به کدام منطقه خواهد بود و تیم های لازم و نفرات را مشخص کردند. 24 ساعت قبل از تاریخ ماموریت گفتند که به پایگاه قلعه مرغی تهران پرواز خواهیم کرد و من به دلیل ساکن بودن خانواده همسرم در تهران، از جمله داوطلبین برای ماموریت تهران شدم، و چون دوره ی استاد خلبانی را طی کرده بودم، لیدر پرواز شدم.
تصور من این بود که در تهران سوختگیری خواهیم کرد و به سمت محل ماموریت (مثلا مرز) خواهیم رفت، چرا که زمینه ماموریت کبری در تهران فراهم نبود، و حتی پایگاه تهران نیز هلی کوپترهای 214 داشت که برای جابه جایی نیرو یا بار است و جنگی نیست. به سمت تهران آمدیم و تا زمانی که همه نیروها به تهران برسند، روز به پایان رسید. بنابراین کسانی که در تهران امکان اسکان داشتند از پایگاه خارج شدند و دیگران نیز در آن جا ساکن شدند. روز بعد با تصور این که برای ماموریت اعزام خواهیم شد به پایگاه آمدیم، اما ماموریتی ابلاغ نشد، و روزها به این صورت سپری می شد و افراد در سردرگمی کامل بودند. بعد از چند روز ابلاغ کردند که 4 فروند از هلی کوپترهای کبری مهمات گیری کند، که این موضوع برای ما بسیار عجیب بود که در تهران چرا باید مهمات گیری انجام شود! اما فضا فضای شاهنشاهی بود و کسی جرات پرسیدن دلیل نداشت. به هر صورت 4 فروند مهمات گیری و آماده شلیک شد و هر چه زمان پیش می رفت ما متوجه شدیم که رژیم قصد دارد در صورت نیاز از کبری در تظاهرات مردمی استفاده کند، و این برای ما خوشایند نبود. همچنین ما می دیدیم که صبح ها بنزهای سرمه ای با افراد کت شلواری وارد پایگاه می شدند، که بعدها متوجه شدیم ساواکی و مراقب خلبانان بودند.
روزها به همین صورت می گذشت و هر از گاهی نمایش قدرتی هم داشتیم و پرواز نمایشی در شهر انجام می دادیم، در این روزها متوجه شدیم که اگر قرار بر شلیک باشد فرمانده هوانیروز نیز کسی نیست که در صورت ابلاغ فرمان شلیک مقاوت کند.
در این زمان ها بود که در پایگاه که افراد جمع می شدند، هر چند نفر فضای خاص خودشان را داشتند، و در ارتباط با موضوعی صحبت می کردند، موضوعات سیاسی و ... در این میان تعدادی از افراد تا حدودی مذهبی تر و نسبت به انقلاب متعهدتر بودند و آگاهی بیشتری داشتند. مثلا در اصفهان در سخنرانی های آیت الله طاهری می رفتند، این افراد کم کم به صورت تیم درآمدند و مشخص بود که با دیگران به لحاظ فکری تفاوت دارند، این گروه بررسی کردند که اگر دستور تیراندازی صادر شود و خلبان جوانی پرواز کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ افراد شلیک خواهند کرد یا نه؟ از آن جا که پاسخ روشنی برای این سوال در دسترس نبود، بنابراین تصمیم گرفتند هلی کوپترهایی که مهمات گیری شده اند را از لحاظ امکان تیراندازی غیر فعال کنند. یعنی امکان پرواز داشته باشند اما امکان تیراندازی نداشته باشند. این اتفاق افتاد بدون این که خلبانان متوجه شده باشند، چند روز به همین منوال گذشت و ما غافل از این که افراد ساواک متوجه این موضوع شده و بعضی افرای که این کار را انجام داده بودند شناسایی کردند و به اصفهان فرستادند. در آن زمان جرات نداشتند فورا عکس العمل نشان دهند و گفتند بعدها رسیدگی خواهند کرد و کسانی را جایگزین آن ها کردند.
بعد از چند روز بقیه افراد تیم تصمیم دیگری گرفتند، مبنی بر این که به عنوان خلبانان داوطلب برای پرواز اعلام آمادگی کنند، و مسئولیت را از دوش دیگران برداشتند، و تصمیم گرفتند اگر قرار بر پرواز شد کاخ شاه، یا مجلس، یا ساواک را مورد حمله قرار دهند و بعد از آن به سمت قم بروند و به مراجع آن جا پناه ببرند، که این تصمیم نیز لو رفت، و کار به جایی رسید که گفتند مهمات کبری ها را خارج کنند، و دیگر تصمیم بر استفاده از این کبری ها نداریم.
در نظر بگیرید اگر تصمیم بر پرواز و شلیک به مردم گرفته می شد و خلبانان این کار را می کردند چه فاجعه ای اتفاق می افتاد، و با کار خلبانان، به این صورت پیش رفت که شاه و فرمانده هوانیروز از این بخش ناامید شدند و نتوانستند برنامه های خود را پیش ببرند. این موارد، چیزهایی است که کمتر دیده شده است، و این ها صدمات بیشتری به رژیم زد و به پیروزی انقلاب کمک بسیاری کرد.
حضرت امام در پیامی به مناسبت روز ارتش، بر خودکفایی نظامی تاکید کردند، ارتش در این ارتباط چگونه عمل کرده است؟
جنگ از لحاظ تجهیزات بسیار به ما ضربه زد، اما باعث شد مسئولین به این فکر باشند که خودشان دست به کار شوند، و در حال حاضر در بعد موشکی قوی هستیم، ولی در زمینه سایر موارد نیاز به تلاش بیشتری داریم، مثلا اگر هدف را 100 در نظر بگیریم از 50 عبور کردیم، اما هنوز به هدف اصلی نرسیدیم. اما در جهت خودکفایی در حرکت هستیم.
همکاری ارتش و سپاه در زمان دفاع مقدس و پس از آن در چه زمینه هایی و در چه سطحی بوده است؟
در زمان جنگ همکاری ارتش و سپاه را داشتیم، به ویژه تا سال 61، و عملیات بیت المقدس یا فتح خرمشهر این همکاری بیشتر بود. در روزهای ابتدایی که تنها نیروی بازدارنده ارتش بود و عراق آمده بود تا چند روزه تهران را فتح کند، اما بعد از 6 روز پشت رود کرخه و کارون توسط نیروهای ارتش متوقف شدند. تا آن زمان تنها نیروی هوایی و نیروی دریای موجود کشور مربوط به ارتش بود. بعضی مطرح می کنند که ارتش روزهای اول جنگ خوب ظاهر نشد، وگرنه عراق امکان پیشروی نداشت. باید گفت این بخش یا ناآگاهانه صحبت می کنند و در جریان روزهای اول جنگ نیستند و یا آگاهانه و غرض ورزانه این موضوع را مطرح می کنند. چرا که ارتش طوری ظاهر شد که بعد از چند روز عراق درخواست آتش بس کرد؛ به هر حال در بقیه موارد تا زمان فتح خرمشهر نیروهای ارتش و سپاه در کنار هم بودند، و در یک سنگر قرار می گرفتند و تا این زمان همه عملیات های انجام شده موفق بودند، چرا که سپاه و ارتش در کنار هم با یک دلی کار می کردند و هدف یکی بود. اما بعد از فتح خرمشهر تا حدودی منیت ها مطرح شد و این موضوع تا فرمانده ها هم کشیده شد و قرار بر این شد که محوربندی انجام شود، یعنی عملیات فلان محور را ارتش به عهده می گرفت و محور دیگر را سپاه، و از این زمان به بعد همه عملیات ها به صورت قبلی موفق نیست، که یکی از فاکتورهای این اتفاق همین فضایی بود که میان این دو نیرو ایجاد شده بود.
در دوران ابتدای جنگ، ریاست جمهوری به عهده آقای بنی صدر بود، آیا نحوه عملکرد ایشان در چگونگی حضور ارتش در جنگ به ویژه در دوران آغاز آن موثر بود؟
ایشان نقطه نظرات خاص خود را داشت، و از حضرت امام به عنوان فرمانده کل قوا حکم دریافت کرده بود، و فرماندهان ارتش نمی توانستند به دستور ایشان عمل نکنند اما سپاه با توجه به جبهه هایی که در شهرها وجود داشت و هر گروه طرفدار شخصی بودند، طور دیگری عمل می کرد. من به خاطر دارم مثلا در اصفهان مردم در دوطرف خیابان حاضر بودند و یک سمت طرفدار آقای بنی صدر و سمت دیگر طرفدار شهید بهشتی بودند. سپاه نیز بیشتر مایل به شهید بهشتی بود اما در هر حال نمی توانیم بگوییم بنی صدر را قبول نداشت چرا که فرمانده کل قوا ایشان بود ولی بنی صدر که وارد میدان می شد بیشتر با ارتش بود. بنی صدر بد عمل کرد و نتوانست هر دو گروه را ترکیب و از هر دو استفاده کند. پشت پرده مسائل سیاسی بود و موضوع قدرت مطرح بود، و تفکرات ایشان باعث فاصله بین ارتش و سپاه شد. مثلا شخصی مثل شهید صیادشیرازی را که تمایل زیادی به نزدیکی سپاه و ارتش داشت، از ارتش اخراج کرد و این شهید بزرگوار به عنوان بسیجی و سپاهی مجدد در کردستان وارد میدان جنگ شد، و این رفتارهای بنی صدر باعث فاصله می شد.