حضرت زینب(س) از مدینه به مصر، شهر فُسطاط -که بعدها مجاور آن شهر قاهره بنا شد- تبعید، و در خانهای واقع در باغهای شمال شرقی این شهر که مربوط به والی مصر بود اقامت داده شد و در همان جا درگذشت، و بنا بر وصیتش در همان اتاق محل سکونتش دفن شد.
به گزارش جماران، آیت الله حاج شیخ محمّدهادی یوسفی غروی در یادداشتی نوشت: «بنا بر اخباری که در کتاب «أخبار الزینبات» تألیف عُبَیدَلی نسّابه(٢٧٧ق) آمده حضرت زینب(س) از مدینه به مصر، شهر فُسطاط -که بعدها مجاور آن شهر قاهره بنا شد- تبعید، و در خانهای واقع در باغهای شمال شرقی این شهر که مربوط به والی مصر بود اقامت داده شد و در همان جا درگذشت، و بنا بر وصیتش در همان اتاق محل سکونتش دفن شد.
پس از فاجعۀ خونین کربلا در سال ٦١هجری و بازگشت اسیران و یتیمان از شام به مدینه، و هنگامی که عبدالله بن زبیر در مکه مردم را به برکنار کردن یزید و قیام به خونخواهی امام حسین(علیه السلام) میشوراند و خبرش به اهل مدینه رسید، حضرت زینب(س) نیز شروع کرد به خواندن مردم مدینه به قیام برای خونخواهی امام حسین(علیه السلام) [و اجرای عدالت]، که با مقابلۀ والی مدینه مواجه و موجب بپا شدن آشوب و غائلهای بین حضرت و والی شد و اختلافات بالا گرفت.
والی مدینه عَمرو بن سعید بن عاص أشدق اموی*، نامهای به یزید نوشت و او را از اوضاع مدینه آگاه و پیشنهاد تبعید حضرت از مدینه را مطرح کرد. یزید نیز با دستور جدایی حضرت از مردم، با این پیشنهاد موافقت کرد.
أشدق دستور داد بصورت علنی به حضرت ابلاغ شود که از مدینه بیرون رود به هر جایی که مایل است!
حضرت نپذیرفت و فرمود: «خدا میداند چه بر ما گذشت؛ بهترینمان کشته شد، و ما را بدنبال خود کشاندند آنچنانکه حیوانات را بدنبال خود میکشانند! و بر پالان و بار و بنۀ شترها بار شدیم! بخدا سوگند خارج نخواهیم شد حتی اگر خونمان ریخته شود!»
زنان هاشمی نزد حضرت جمع شدند و با ملاطفت و مدارا با ایشان سخن گفته و حضرت را دلداری و تسلّی دادند. زینب دختر عقیل بن أبی طالب به حضرت گفت: ای دختر عمو، براستی که خدا وعدهاش را بر ما راست گردانید، و زمین را میراث ما نمود در هر جاى آن بخواهیم جاى میگزینیم، پس خشنود باش و چشمت روشن باشد که خدا جزای ستمگران را خواهد داد؛ آیا میخواهی که با این نپذیرفتن، ذلت و خفتی برایمان پیش آورند! پس وطن را ترک کن بسوی سرزمینی اَمن!»
و سکینه و فاطمه دو دختر امام حسین(علیه السلام) با عمهشان زینب مواسات نموده و آمادۀ رفتن از مدینه و تبعید همراه وی شدند.
أشدق مقدمات سفر حضرت و هر یک از زنان هاشمی که بخواهد با حضرت همراهی کند را آماده کرد، و مصر بعنوان مقصد معین شد.
هنگام رسیدن حضرت به قاهره، والی مصر مَسلَمة بن مخلَّد أنصاری خزرجی**، بهمراه چند نفری به پیشواز حضرت رفت و به ایشان تسلیت گفت و گریست و همراهانش نیز گریه کردند، و حضرت تلاوت فرمود: ﴿هذا ما وَعد الرحمن وصَدق المُرسَلون﴾***
سپس مَسلمه، حضرت را به خانهای که در باغهای شمال شرقی این شهر داشت برد.
حضرت زینب(س) پس از چند ماه اقامت در آنجا درگذشت و مَسلمه با حضور جمعیتی در مسجد جامع بر ایشان نماز خواند، و بنا بر وصیت حضرت به همان اتاق محل سکونتش برگردانده و در همانجا دفن شد.
وفات ایشان غروب روز یکشنبه ١٥ رجب ٦٢هجری بود.
موسوعة التاریخ الإسلامی ٦: ٢٢٦- ٢٢٧.
از:
أخبار الزینبات: ٢١- ٢٢، چاپ المنیریة مصر؛ ١١٥- ١٢٢ چاپ کتابخانۀ مرحوم آیةالله مرعشی نجفی.
ــــــــــــــــــــ
*أشدق بطور همزمان فرمانروایی مکه را نیز برعهده داشت اما با خودمختاریهای نسبی که عبدالله بن زبیر توانسته بود در مکه پیدا کند، نیروی امویان در مدینه متمرکز شده بود تا مدینه از دستشان خارج نشود.
أشدق در روزهای پناهندگی امام حسین(علیه السلام) به مکه، چنان در راه اطاعت مطلقه از خلیفه و حفظ نظام استبدادی امویان گستاخ بود که مجری این دستور یزید شد که با سی نفر نیرو در کمین امام باشد و ایشان را دستگیر کند تا دست بسته تحویل یزید دهد، و اگر نتوانست، هر طور شده امام را ترور کند حتی اگر در زیر پردۀ کعبه باشد.
و در حرم امن الهی چنان عرصه را بر امام تنگ نمود که امام فرمود حتی اگر در لانۀ حشرهای باشم مرا بیرون میآوردند تا بکشند. و عمرۀ حج را بسرعت انجام داد و برای جلوگیری از خونریزی دیگر نتوانست احرام حج را ببندد، و در همان ظهر روز ترویه و شروع مناسک حج، برعکس جهت حرکت حاجیان که به مِنا میرفتند، همراه با خانواده و فرزندان و یارانش، شتابان به سمت عراق حرکت کرد. (موسوعة ٦: ١٠٦- ١٠٧)
**مسلَمه خزرجی در سال ٣٨ق که امیرالمؤمنین(علیه السلام) محمد بن أبی بکر را به فرمانروایی مصر فرستاده بود همراه عدهای به وی حمله کردند و به شکل فجیعی کشتند و سپس در بدن درازگوش مردهای گذاشته و سوزاندند وهمسرش را نیز به شهادت رساندند.
او از سال ٤٧ق توسط معاویه به ولایت مصر منصوب شد و تا آخر شعبان ٦٢ والی بود و در ماه ذ.ق از دنیا رفت. (قاموس الرجال ١٠: ٧٢)
***ابتدای آیه اینست: ﴿قالوا یا وَیلنا مَن بَعثَنا مِن مرقدِنا..﴾(یس٥٢)
: میگویند اى وای بر ما چه کسى ما را از قبرمان برانگیخت؛ اینست همان وعده خداى رحمان، و پیامبران راست میگفتند!»