پایگاه خبری جماران، نشریه «حریم امام» در 353 شماره خود نگاهی کوتاه به زندگی و آثار مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری(ره) در گفت و گو هایی با آیت الله رضا استادی، آیت الله سید محسن خرازی، آیت الله سید کاظم خوانساری، آیت الله سید محمد ابن الرضا، حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان پرداخته است.
مجموعه مطالب و گفت و گوهای این شماره حریم امام در ادامه می آید:
اسوه پارسایی
خداوند متعال در قرآن کریم در مورد منزلت عالمان میفرماید: «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (سوره مجادله، آیه11)؛ خدا [رتبه] کسانى از شما را که ایمان آورده و کسانى را که دانشمندند [بر حسب] درجات بلند میگرداند». و پیامبر گرامی اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) نیز در موارد متعددی مقام رفیع و منزلت عالمان دینی را به پیروان خود یادآوری و تأکید میکردند. از جمله: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ اَلرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی اَلدُّنْیَا...(اصول کافی، ج1، ص109)؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: فقیهان تا در امور دنیا وارد نشدهاند، امین پیامبراناند». و همچنین امام صادق (ع) فرمودند: «إِنَّ اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ ذَاکَ أَنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لَمْ یُورِثُوا دِرْهَماً وَ لاَ دِینَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ بِشَیْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ اَلْغَالِینَ وَ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ اَلْجَاهِلِینَ (اصول کافی، ج1، ص61)؛ به راستى علما وارث پیامبرانند و این براى آن است که پیامبران پول و طلا و نقره از خود به ارث نمىگذارند و تنها ارث آنها احادیث است و هرکس استفاده کرد بهره فراوانى برده، بنگرید این علم خود را، از چه کسى فرامىگیرید زیرا در خاندان ما اهل بیت در هر عصرى جانشینان عادلى هستند که جلو تحریف غالیان و وابستگى خرابکاران و نادانان را مىگیرند». مرحوم آیتاللهالعظمی سید احمد خوانساری از مراجع تقلیدی است که در یکی از حساسترین و پرفراز و نشیبترین مقاطع تاریخ تشیع، زعامت دینی شیعیان را به عهده داشت و از آن دسته عالمانی بود که به جرأت میتوان او را از مصادیق بارز عالمان ربانی دانست که «امین پیامبران و وارث انبیاء» میباشند.
تولد
آیتاللهالعظمی خوانساری در دوشنبه دوم شهریور 1270 شمسی (مطابق با 18 محرم 1309 قمری) در شهر خوانسار متولد شد. پدر ایشان آیتالله سید یوسف خوانساری بود. سید احمد سومین بهار از زندگی شیرین کودکی را پشت سر میگذاشت که باد خزان بر خرمن مهر پدری زد و او را از دست سید احمد گرفت(1312 قمری). از آن پس سرپرستی او را برادر گرانقدرش سید محمدحسن پذیرفت.
آغاز تحصیلات
با آغاز نوجوانی شعلههای عشق به تحصیل علوم آل محمد (ع) سراپای وجودش را فراگرفت. تا پایان سطح را در خوانسار گذراند و از اساتید ایشان میتوان حاج سید محمد حسن خوانساری، برادر بزرگتر ایشان، و حاج سید علی اکبر بیدهندی را نام برد. پس از آن دیگر فضای تنگ علمی خوانسار برآورنده نیازهای علمی او نبود.
در سال 1325 قمری در حالی که شانزده بهار از عمرش را تجربه میکرد، بار سفر بست و روی به اصفهان آورد. چهار سال از محضر اساتید آن دیار مانند حاج میر محمد صادق مدرس اصفهانی، آخوند ملاعبدالکریم گزی و میرزا محمد علی تویسرکانی استفاده کرد و بعد از پایان دروس خارج فقه و اصول در سال 1328 قمری و در سن 18 سالگی به آستان مقدس امیرمؤمنان در نجف اشرف شتافت و به تکمیل فقه و اصول و فراگیری علم رجال نزد بزرگترین عالمان تشیع در آن دوره مانند آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، میرزا حسین نایینی، آقا ضیاءالدین عراقی و شیخ الشریعة اصفهانی پرداخت و پس از 6سال روی به میهن آورد.
در سال 1335 قمری در مسیر بازگشت به ایران به مدت 9 ماه در دزفول اقامت کرد و از درس آیتالله محمد رضا معزی دزفولی استفاده کرد. و اندکی بعد در حوزه سلطان آباد اراک که به برکت وجود آیتاللهالعظمی حائری شکوفا شده بود، ساکن شد و به مدت هفت سال به تحصیل و تدریس پرداخت. استاد وی در اراک آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی بوده است.
در سال 1343 قمری وارد قم میشود و حدود 30 سال در این شهر مقدس اقامت مینماید. اساتید ایشان در قم، آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، میرزا علی اکبر یزدی، محمد رضا نجفی مسجدشاهی اصفهانی بودند. مدتی پس از ورود به قم، آیتالله حائری اقامت نماز جماعت خود در مدرسه فیضیه را به وی سپرد و خود نیز در اولین نماز به او اقتدا کرد. این رفتار حائری در کنار شایستگیهای علمی و اخلاقی خوانساری جایگاه و احترام ویژهای در قم به او بخشید. سید احمد خوانساری در قم، علاوه بر شرکت در درس فقه و اصول حائری، اشارات ابن سینا و اسفار اربعه ملاصدرا را نزد میرزا علی اکبر یزدی و هندسه و ریاضیات را نزد میرزا محمد حسن ریاضی فراگرفت. از هم مباحثهایهای ایشان در قم میتوان به آیتالله شیخ محمد علی اراکی و میرزا محمد باقر کمرهای اشاره کرد. مرحوم آیتالله اراکی در مورد ایشان فرموده بودند: آقای حاج سید احمد خوانساری در دوران زندگی خیلی سختی کشیده بود. مدتها دل درد داشت، داغ چند فرزند دیده بود، در یکجا سکونت نداشت. مدتی در خوانسار، مدتی در نجف، نه ماه در دزفول و چند سال در اراک و سپس در قم و بعد هم در تهران زندگی میفرمود. با این همه خدا به ایشان توفیق بزرگی داد که توانست یک دوره فقه استدلالی که خلاصه جواهر و حرفهای دیگر در آن آمده است، تألیف نماید (مرجع متقین: 51).
تدریس
سید احمد خوانساری به واسطه نبوغ و استعداد ویژهای که داشت از همان دوران جوانی ابتدا به تدریس سطوح و آنگاه خارج فقه و اصول به طلاب پرداخت. علاوه بر آن از اساتید خط و ریاضیات نیز به شمار می رفت. پس از درگذشت آیتالله حائری و نیز در دوره مرجعیت آیتالله حاج آقا حسین بروجردی، سید احمد خوانساری از معتمدان او و نیز از مدرسان طراز اول حوزه علمیه قم شمرده میشد. وی تا سال 1370 قمری در قم به تدریس کلام، فقه، اصول و فلسفه پرداخت. از حوزه تدریس آیتالله خوانساری شاگردانی توانمند و مجتهدینی ارزشمند به جامعه علمی حوزه تقدیم شد. برخی از شاگردان او در نجف و قم عبارتند از:حضرات آیات: میرزا علی غروی تبریزی، میرزا جواد تبریزی، جلال طاهر شمس، محمد تقی ستوده، علی پناه اشتهاردی، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، سید موسی صدر، حسینعلی منتظری، شهید مرتضی مطهری، سید محمدباقر ابطحی، سید رضا صدر ، سید عبدالله شبستری، مرتضی حائری یزدی، مهدی حائری یزدی، حسن صافی، احمد کلباسی، محمد رضا مهدوی کنی. از پرورش یافتگان مکتب علمی او در تهران نیز میتوان به سید رضی شیرازی، مجتهدی، محمود انصاری، محمدتقی شریعتمداری، حسن خسروشاهی و میرزا هادی (حاجی) اشاره کرد.
هجرت به تهران
در محرم سال1370 قمری که علامه حاج آقا یحیی سجادی وفات کرد، اهالی تهران از مرجع کبیر آیتاللهالعظمی بروجردی(ره) تقاضا کردند که شخصیت با کفایتی را به تهران اعزام دارند تا در مسجد حاج سید عزیزالله اقامه نماز کرده و به امورات دینی مردم بپردازند و مرحوم آیتالله بروجردی آیتالله سید احمد خوانساری را به تهران میفرستد. ایشان بلافاصله تمام اشتغالات علمی خود را قطع و به تهران «پایتخت حکومت ظلم و جور» عزیمت کرد. و در آنجا علاوه بر امامت جماعت مسجد سید عزیزالله و رفع گرفتاریهای مردم، به تدریس خارج فقه نیز پرداخت. او مسجد سید عزیزالله را به پایگاه مبارزه علیه طاغوت تبدیل کرد و شاگردانی مکتبی در آن پروراند. فعالیتها و مبارزات سید در این دوران گویای نقش و تلاش او در دوران مبارزاتی است که به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. این اقامت در تهران تا آخر عمر شریف ایشان ادامه داشت.
ویژگیهای اخلاقی
1. زهد و ساده زیستی: او الگوی اخلاق برای نسل دیروز و امروز بود. با داشتن مقام علمی والا هیچگاه اصول اخلاقی را فراموش نمیکرد. چنان محبت اهل بیت در جانش نفوذ کرده بود که کردارش نیز کاملا علوی بود. بعد از گذشت سالها خوشهچینان مکتب سید، از زهد و ساده زیستی او به عنوان مشخصه اصلی زندگیش یاد میکنند. با اینکه وی پرداخت شهریه هنگفت طلاب تهران، مشهد، قم و نجف را بر عهده داشت، هرگز در آنها تصرف نکرد و تا آخرین لحظهای که در قید حیات بود، خانهای هر چند محقر تهیه نکرد و عمرش را در منزل استیجاری گذراند. شاگردان او اکنون نیز از فرشهای نخنمای خانهاش یاد میکنند و نشانهای بسیاری از زهد و ساده زیستی در زندگی او را به ما نشان میدهند (مجله فرهنگ کوثر، آذر 1376، شماره 9).
2. احتیاط: حضرت آیتالله خوانساری، احتیاط، را اصل مسلم زندگی خود قرار داده بود. آقای محدث زاده نقل فرمودند: آقای حاج سید احمد خوانساری آن موقعی که قم مشرف بودند منزلی در تکیه «خلوص» داشتند که آن را اجاره کرده بودند. خانه محقری بود. وقتی اجارهاش سر آمد موجر به آقای خوانساری پیشنهاد داد که خانه را خالی کنید و یا اجارهاش را بیشتر نمایید. ایشان نپذیرفتند و گفتند چند روزی مهلت بدهید تا خانهای پیدا کنیم و تخلیه و تحویل دهیم. موجر محترم هم قبول کرد. بعد از مدت کوتاهی جستجو کردند و خانهای یافتند. این خانه هم مثل خانه قبلی محقر بود. لوازمشان را که بسیار کم و بیش از یک چرخ یا گاری نمیشد جمع کردند و به آن خانه منتقل شدند. این واقعه در زمان مرحوم آیتاللهالعظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی اتفاق افتاد. و اما درس و آموزندگی و یاد گرفتن مشی ایشان برای زندگانی ما از این قضیه این است که: خانه قبلی که آقای خوانساری در آن اقامت داشتند ماهیانه 5 تومان اجارهاش بود. وقتی موجر به ایشان گفت لطفاً تخلیه کنید و معظمله خانه دیگری پیدا کردند، اجاره خانه جدید 4 تومان و نیم بود. ایشان فورا منتقل شدند ولی بسیار متاثر و ناراحت بودند که خانه 4 تومان و نیم قران پیدا میشد و من در خانه 5 تومانی اقامت داشتم. به هر روی در این میان قبل از انتقال، موجر رسیده و گفت آقای محترم و عزیز! پشیمان شدم و با همان 5 تومان راضی هستم خواهش میکنم خانه را تخلیه نکنید و همین جا تشریف داشته باشید ولی آقای خوانساری دائما تکرار میکردند که عجب خانه 4 تومان و 5 قرانی پیدا میشد و بود و من خانه 5 تومانی مینشستم و از همه بالاتر اینکه قضیه را به حاج شیخ عبدالکریم گفتند و تقاضا داشتند که به مدت اجاره سابق آن 5 قران را از شهریه ایشان کسر نماید. مرحوم حاج شیخ میفرمودند من به عنوان حاکم شرع قبول دارم و نیازی به کسر کردن شهریه شما نیست ولی باز ایشان (آقای خوانساری) متحیر و متاثر بود (مرجع متقین: 63-64).
3. تواضع: تواضع و تقوای خارق العاده ایشان زبانزد خاص و عام بود. آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی درباره تواضع و تقوای آیتالله سید احمد خوانساری در کتاب جرعهای از دریا (ج3، ص 625) گفتهاند: «آقای حاج سید احمد خوانساری خیلی از «من» گفتن پرهیز داشت و وقتی مطلبی از وی میپرسیدند، رأی و نظر خودش را با عبارتی از بزرگان بیان میکرد. مثلاً میفرمود:«شیخ مرتضی انصاری چنین میفرماید، صاحب جواهر چنین عقیدهای دارد و ...»، و از تعبیری که «من» در آن بود، مجتنب بود. حتّی از معارف معاصر خودش نقل قول میکرد، مثلاً: آقای بروجردی چنین نظری دارد، یعنی من هم همین عقیده را دارم. شنیدم در درس خودش از کتاب مصباح الهدی تألیف حاج شیخ محمد تقی آملی استفاده میکرد با اینکه خودش از آقای آملی ادقّ نظراً بود».
4. عرفان و کرامات: یکی از فضلای حوزه علمیه آنگاه که از عرفان و کسب مقامات سید احمد سخن به میان آمد ماجرای عمل جراحی او را یادآور شد که: «سید طبق اصول استنباطی خود معتقد بود مجتهد و مرجع تقلید هیچگاه نباید در حال بیهوشی باشد در غیر این صورت بعد از به هوش آمدن، تمام مقلدین باید دوباره نیت تقلید از او کنند. به این خاطر وقتی نیاز به عمل جراحی پیدا کرد، اجازه نداد او را بیهوش کنند. سورهای از قرآن را شروع کرد. تا سورهاش تمام شد، عمل جراحی نیز پایان پذیرفت بیآنکه نشانهای از احساس درد در سیمای ملکوتیاش نمایان شود (به نقل از شیخ ابراهیم غضنفری، مجله فرهنگ کوثر، آذر 1376، شماره 9).
5.عدالت: عظمت شخصیت او تا آن حد است که آیتاللهالعظمی حائری دربارهاش میگفت: «اجتهاد را به هر معنی تفسیر کنیم، آیتالله خوانساری مجتهد بود و عدالت را به هرگونه معنی کنیم، او عادل بود» (نور علم، ش 8، ص15). امام رحمة الله علیه نیز آنجا که به جامع المدارک استناد میکند، به مقام علمی و تقوا و احتیاط آیتالله سید احمد خوانساری اشاره کرده و از او به بزرگی نام میبرد (صحیفه امام، ج21، ص:151).
آثار و تألیفات
آیتاللهالعظمی خوانساری در طول عمر با برکت خود آثار فراوان علمی از خود برجای گذاشتند که بخش عمدهای از آن شامل آثار علمی و تألیفاتش است. برخی از آنها عبارتند از:
1. جامع المدارک در شرح کتاب مختصرالنافع (6جلد): این کتاب، یک دوره فقه استدلالی است که به صورت شرح بر مختصرالنافع محقق حلی - متوفای 676 - نگارش یافته است و بر مسایل فقهی از طریق کتاب و سنت و مدرک اجتهادی استدلال کرده است. مراجعه به آن از دقت نظر و مقام احتیاط ایشان ما را مطلع میسازد؛ همانطور که امام خمینی رحمة الله علیه در مساله شطرنج سخن از احتیاط و تقوی او در استدلال به میان آورده، میفرماید: «شما مراجعه کنید به کتاب جامع المدارک مرحوم آیتالله آقای حاج سید احمد خوانساری ... در تمام ادله خدشه میکند. در صورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است» (صحیفه امام، ج21، ص:151، نامه به آقاى محمد حسن قدیرى، حکم بازى با شطرنج و معامله آلات موسیقى).
2. عقائدالحقه: یک دوره اصول دین استدلالی است که به زبان عربی نگارش یافته است. با روش مستدل مسائل عقیدتی را مطرح میکند. این کتاب نیز میزان احاطه ایشان بر فلسفه و کلام را مبین است.
3. حاشیه بر عروة الوثقی: این حاشیه، بیانگر آرای فقهی ایشان بوده و به شهادت بسیاری از اعلام حوزه، کاشف از دقت نظر ایشان میباشد.
4. مناسک حج؛ 5. توضیح المسائل؛ 6.کتاب طهارت؛ 7.کتاب صلوة و ....
رحلت ایشان
آیتالله خوانساری بعد از یک عمر تلاش، در عرصههای گوناگون اخلاقی، معنوی، سیاسی و اجتماعی در اولین ساعات بامداد روز شنبه 29/10/63 مطابق با 27ربیع الثانی 1405 در سن 96 سالگی ندای حق را لبیک گفت.
دروس حوزه های علمیه تعطیل و از سوی دولت وقت یک هفته در سراسر کشور عزای عمومی شد و بازار تهران نیز به مدت سه روز تعطیل شد. با احترام و استقبال مردمی با شکوه، پیکر مطهرش را به قم آوردند و بعد از تشییعی بی نظیر، حضرت آیتاللهالعظمی گلپایگانی نماز میت خواند و در کنار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاک سپرده شد. امام خمینی در بخشی از پیام خود به مناسبت رحلت ستاره آسمان فضایل، سید احمد خوانساری، نوشتند: «این عالِم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزههاى علمیه و مجامع متدینه مقام رفیع و بلندى داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگى بر حوزهها دارد؛ چه که با رفتار و اعمال خود و تقوا و سیره خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود» (صحیفه امام، ج19، ص: 128).
آیت الله رضا استادی: از لحاظ علمی او را به مقدس اردبیلی تشبیه میکردند
تحقیق کتاب شریف جامعالمدارک آیت الله العظمی سید احمد خوانساری و نیز تالیف کتاب آموزگار عملی اخلاق پیرامون ابعاد مختلف شخصیت آن مرحوم از آثار ارزشمند آیت الله رضا استادی است. ایشان در این گفتوگو به توصیف شخصیت علمی، اخلاقی و سیره عملی آن مرحوم اشاره کرده است.
با توجه به اینکه حضرتعالی مولف کتابی پیرامون شخصیت مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری هستید، مهمترین ویژگی شخصیت ایشان که بتواند الگوی مناسبی برای طلاب امروزی باشد چیست؟
چون به خاطر فتوا و نظر فقهی خود نمیتوانست با برخی خواستهها موافقت کند، مورد بیمهری و اهانت قرار گرفت؛ اما صبر کرد. در زندگی شخصی هم مورد آزار و اذیت برخی از اهل خانه قرار گرفت و صبر کرد.
چرا برخی مغرضین در تلاش بودند ایشان را عالمی درباری معرفی کنند آیا این تهمت ها در روحیه خدمت رسانی ایشان خللی وارد می کرد؟
به خاطر وجود برخی گرفتاریهای زمان طاغوت اقداماتی میکرد و در مواردی هم بسیار مؤثر میافتاد و اینکه به ارتباط با دولت متهم میشد، مانع از اقدامات وی نمیگردید.
از توجه آن مرحوم به قرآن و توسلات ایشان بگویید.
به قرآن مجید و کتابهای دینی احترام میکرد و نیز در نوشتههای ایشان نام خدا همواره با جملة «تعالی» و نام رسول خدا هیچ گاه بدون صلوات و سلام نبود. در مجالس توسل به اهل بیت علیهم السلام شرکت میکرد و میفرمود: «امید ما به این مجالس و محافل است.» و گاهی در منزل مجلس روضه داشت.
با علما و بزرگان چگونه برخوردی داشت؟
به علما و فقهای معاصر خود احترام میکرد و گاهی افراد را برای تقلید به برخی از آنها ارجاع میداد.
شنیده شده در رعایت حق الناس نیز دقت زیادی داشته اند لطفا چند نمونه از رفتارهای ایشان را بیان فرمایید.
بله ایشان در مورد حق الناس بسیار حساس و محتاط بود؛ به حدی که در قم در جاهای خیابان کشیده بودند و برخی از منازل در خیابان افتاده بود، سعی میکرد از مسیری رفت و آمد کند که عبورش به آن خانهها نیفتد.
آن مرحوم علاوه بر اینکه از غیبت و نکوهش دیگران اجتناب مینمود، در درس هنگامی که نام راویانی که نقص جسمی یا نقص دیگری داشتند مطرح میشد، ایشان نام آنها را بدون آن عیب و نقص ذکر میکرد.
به هنگام عصبانیت چگونه بود؟
مکرر صحنههایی پیش میآمد که افراد معمولی را عصبانی میکرد، اما با حلم ایشان روبرو میشدند و تعجب میکردند.
از اهتمام ایشان در باره برگزاری نماز جماعت سخن بگویید.
به نماز جماعت اهمیت فوقالعاده میداد؛ حتی صبحها که آمدن از منزل تا مسجد مشکل بود، مدتها برای اقامه جماعت پیاده به مسجد میآمد.
به خواندن نماز اول وقت و حضور قلب در نماز سفارش میکرد.
در مراعات تقوا و تواضع و دیگر سجایای اخلاقی چگونه بود؟
در رعایت تقوا و عدالت به حدی بود که برخی میگفتند آقای خوانساری در حد معصوم است. البته این قبیل مبالغهها شاید حُسنی نداشته باشد.
بر زبان خود کاملاً مسلط بود. بیهوده سخن نمیکرد، مگر در موارد لازم و سودمند و پس از استماع سخن دیگران اگر لازم نمیدید چیزی نمیگفت. در حضور او اگر عالم دیگری بود و سوالی مطرح میشد، سکوت میکرد تا آن عالم پاسخ دهد و گاهی سکوت او در برابر سخن برخی از دولتیها که از وی چیزی میخواستند به معنی مخالفت با آن خواستهها بود.
به نماز جماعت اهمیت فوقالعاده میداد؛ حتی صبحها که آمدن از منزل تا مسجد مشکل بود، مدتها برای اقامه جماعت پیاده به مسجد میآمد
از کسانی که به او نامه مینوشتند و اظهار لطف میکردند، تشکر میکرد و علاوه بر شکر به نعمتهای الهی گاهی که رنج و مصیبتی پیش میآمد نیز سجدة شکر بجا میآورد.
در تواضع انصافاً نمونهای کمنظیر بود. در حضور مردم دو زانو بدون اینکه به دیوار یا پشتی تکیه بدهد، مینشست. به واردین احترام و جلوی پای آنان به خصوص در مجلس روضه که در خانه بود، برمیخاست. گاهی پاسخ به سؤال را از کتابی که پاسخ آن سؤال را داشت، میخواند و یا به سؤال کننده آدرس آن کتاب را میداد. به جای اینکه بگوید نظر ما این است گاهی مثلاً میفرمود: علامه حلی رحمت الله علیه چنین گفته است. مخصوصاً سفارش کرده بود که به او آیتالله العظمی نگویند. در کتاب جامع المدارک، عبارت «یمکن ان یقال» زیاد دیده میشود که در مواردی نظر خود اوست؛ اما نگفته «نحن نقول» و امثال آن. تا حال داشت مسیر میان خانه و مسجد را پیاده و گاهی بدون هیچ همراهی میآمد. در مجالس روضه و غیره، مقید به نشستن مکان مخصوص نبود. دیده شده که گاهی در مجالس روضه نزدیک درب خانه یا کنار کفشها نشسته بود.
با این که تعدادی از فضلا او را اعلم میدانستند، در رساله خود نوشته بود: هر کس خواست رجوع کند.
در نوشتههای خود نسبت به روایاتی که نمیتوانست بپذیرد، به جای اینکه بگوید روایت مردود است، احتراماً مینوشت: «رد علمه الی اهله».
جهات علمی ایشان را بیان فرمایید.
در جهات علمی او را به مقدس اردبیلی تشبیه میکردند. از 22 سالگی مجتهد بود و تا پایان عمر به مباحث علمی اشتغال داشت و کتاب جامع المدارک او یکی از بهترین آثار فقهی شیعه میباشد که در عین استدلالی بودن مختصر هم هست اما ادعایی نداشت.
نمونه هایی از زهد ایشان را برای خوانندگان محترم حریم بازگو فرمایید.
با اینکه در طول حدود 35 سال مرجع و وجوهات بسیار زیاد بود، خانه برای خودش نخرید و در پایان عمر جز چند کتاب و وسایل مختصر زندگی چیزی نداشت. اینها حاکی از زهد واقعی و عدم دلبستگی به دنیا است.
اخلاص و از خود گذشتگی های ایشان را چگونه دیدید؟
هنگامی که در قم بود، گاهی محل اقامه جماعت خود را به راحتی به دیگری تحویل میداد و اینکه خود را مطرح نمیکرد و در مسائل علمی خودنمایی نمینمود و در کمکهای مالی احیاناً به مخالفان خود هم کمک میکرد. اینها شاهد اخلاص و ایثار آن بزرگوار است. اینکه در مواردی که از او انجام کاری را میخواستند که مشروع نمیدانست به هیچ نحو موافقت نمینمود و استقامت میکرد، شاهد شدت تقوای اوست. میفرمود باید انجام وظیفه کنیم کوتاهی نشود و در راه انجام وظیفه رنجها و گاهی اهانتهای را تحمل نمود.
در استخاره اگر آیهای میآمد که از متشابهات بود، استخاره را تکرار میکرد و از اینکه بگویند از آیه اول خوب و بد را نفهمیدم، ابا نداشت.
آیا با فلسفه مخالف بودند؟
با درس فلسفه خواندن در حد لازم مخالف نبود؛ اما میفرمود اعتقادات ما نباید فقط مبتنی بر آن مسائل باشد؛ بلکه ملاک قرآن و روایات معصومان علیهمالسلام است.
دقت ایشان را در رعایت سهم امام چگونه دیدید؟
چون در طول تاریخ حوزههای علمیه همواره مشایخ در اجازات خود سفارش به احتیاط میکردند، ایشان هم علاوه بر این سفارش باید گفت احتیاطی همهجانبه میکرد؛ به ویژه در مسائل مهم امام علیه السلام و خمس.
با درس فلسفه خواندن در حد لازم مخالف نبود؛ اما میفرمود اعتقادات ما نباید فقط مبتنی بر آن مسائل باشد؛ بلکه ملاک قرآن و روایات معصومان علیهمالسلام است
در مورد سوره های قرآن یا اذکار خاصی سفارش می فرمودند؟
به خواندن سورة مومنون در جمعهها و سوره مائده در پنجشنبه سفارش میکرد؛ اثرش عاقبت به خیری است. یکی از آقایان میگفت خدمت ایشان مشرف بودم هنگامی که مرخص میشدم، دیدم ایشان برای بدرقه بنده میآیند. عرض کردم هوا سرد و یخبندان است. تشریف نیاورید، خدایی نکرده زمین میخورید. فرمود: «ما مدتی است که زمین خوردهایم.»
یکی از فضلا کتابی دربارة معاد نوشته بود. خدمت ایشان آورد. ایشان پس از مطالعه گفته بودند در این کتاب چیزی که برخلاف معارف فقه باشد، ندیدم؛ اما در مقدمه بنویسید آنچه از آیات و روایات به دست آوردم این بود؛ اما در مقام اعتقاد معتقدم به آنچه امیرالمؤمنین و فرزندان معصومش علیهم السلام معتقد بودند.
در پنج رساله علمی که از ایشان منتشر شده همه را خود شخصاً ملاحظه و به فتوای خود مطابق کرده و یا حاشیه زدند و این کار را به دیگران محول ننموده و شاید این هم به خاطر احتیاط بوده است.
شخصی خدمت ایشان رسید از اینکه از ترس ساواک همواره در هراس است. ایشان به فرزندشان گفتند آن لوح هفت آیه را به ایشان بدهید که صبحها بعد از نماز تلاوت کنند و آن لوح شامل این آیات بود:
سوره توبه آیه 5؛ سوره یونس آیه 107؛ سوره هود آیه 6؛ سوره عنکبوت آیه 60؛ سوره فاطر آیه 2؛ سوره زمر آیه 38؛ سوره توبه آیه 129؛
در پایان عرض میکنم که علاوه بر تمجید و بزرگداشت این قبیل عالمان عامل، باید همه به فکر باشیم که در همان مسیر دستکم قدمهایی برداریم و گر نه از فضل دیگران مرا چه حاصل.
آیتالله سید محسن خرازی: روش و رفتار آیتالله خوانساری درس اخلاق بود
آیت الله سید محسن خرازی با اشاره به جایگاه علمی،اجتماعی،اخلاقی و سیره علمی مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری خاطراتی از آن بزرگوار را نقل کرد.
چطور شد که آیتالله خوانساری به تهران رفت و اینکه آغاز آشنایی شما با ایشان چه موقع و چگونه بود؟
بعد از فوت مرحوم حاج آقا یحیی در مسجد سید عزیزالله برخی از تجار جمع شدند و خدمت آیتالله بروجردی در قم آمدند و از ایشان استمداد کردند تا نایبی برای آن مسجد تعیین کند. آیتالله سید احمد خوانساری از طرف آیتالله بروجردی برای امامت آن مسجد تعیین شد. آشنایی من با ایشان از همان موقع بود. مرحوم پدرم با آیتالله خوانساری ارتباط داشت و ما با ایشان رفت و آمد داشتیم.
نظر علما و مراجع بزرگ دربارة ایشان چه بود؟
جملهای از مرحوم آیتالله اراکی با واسطه دربارة آیتالله خوانساری شنیدم که ایشان فرموده بود: «آیتالله سید احمد خوانساری یک دور فقه استدلالی را گذراندند و با استدلال پیش رفتند. این توفیقی بود که خدا نصیب ایشان کرد که توانست یک دور فقه طویل و عریض را بگذراند.»
مرحوم آیتالله خوانساری رحمه الله علیه بسیار اهل سکوت بود. در هر جلسهای در ابتدا خود صحبتی نمیکرد؛ مگر اینکه سؤالی مطرح بشود آن موقع از باب ارشاد بر خود لازم میدید که جواب بدهد.
چطور شد که کتاب حاشیه بر جامع المدارک آیتالله خوانساری را نوشتید؟ انگیزة شما از نوشتن آن کتاب چه بود؟
یک دوره مباحثه با فرزند آیتالله اراکی داشتیم. آن مباحثه حول مسائل جامع المدارک، نوشتة آیتالله خوانساری بود. به همین خاطر بر نظرات ایشان تا حدی احاطه داشتم و کتاب حاشیه بر جامع المدارک را نوشتم. البته همة مطالب جامع المدارک را حاشیه نزدم. بلکه بر چند جلد آن حاشیه زدم.
روش و سبک علمی آیتالله خوانساری را چگونه ارزیابی میکنید؟
آیتالله سید احمد خوانساری در اصول چندان تفصیلی نبود؛ چنانکه در فقه هم تفصیلی نبود. بزرگان جملهای فرمودند و آن اینکه شخصی تصمیم گرفت که تفصیل بنویسد. در ابتدا شروع کرد به مقدمات آن تفصیل. آنقدر مقدمات طول و تفصیل پیدا کرد که آن شخص فوت کرد و حتی مقدمه هم به پایان نرسید! آیتالله خوانساری چندان اهل تفصیل نبود. با ایجاز گویی مطالب را کامل و جامع میرساند. به قول ما طلبهها، مختصر و مفید مطالب را به مخاطبین میگفت.
خاطرهای از ایشان به یاد دارید که برای ما نقل کنید؟
وقتی به تهران رفت، تجار و بازاریان تصمیم گرفتند که از ایشان بخواهند بعد از نماز عشاء در مسجد سید عزیزالله سخنرانی کند. مرحوم پدرم به آنها گفت که صلاح نیست هر شب پس از نماز سخنرانی کند. بهتر است عدهای از بازاریان به منزل ایشان بروند و درخواست کنند تا بیاناتی برایشان داشته باشد. در آن جلسه من هم همراه پدرم بودم. در آن جلسه بنا بر این شد که از آیتالله خوانساری تقاضا بشود که بیاناتی بفرماید تا مورد استفادة افراد باشد. ایشان کتاب وافی را آورد و چند روایت را از آن خواند و فرمود که آیا کفایت میکند؟ گفتند بله کفایت میکند. فهمیدند که آیتالله خوانساری چندان اهل سخنوری نیست و بیشتر اهل تحقیق است و دیگران باید از تحقیقات ایشان استفاده کنند.
از خصوصیات اخلاقی ایشان برای ما بفرمایید.
روش و رفتار آیتالله خوانساری درس اخلاق بود. مردم از ادب و احترام ایشان درس میگرفتند. چندان اهل بیان و خطابه نبود. بسیار متواضع بود. گاهی ما که سن و سالی هم نداشتیم خدمتشان میرسیدیم، از جای خود بلند میشد. گاهی زودتر از نماز به مسجد سید عزیزالله میرفت و در محراب مینشست. مردم میرفتند و سؤالات خود را مطرح میکردند و ایشان پاسخ میداد. یکبار من آن طرف مسجد بودم و داشتم مطالعه میکردم. از جای خود بلند شد و نزد من آمد و فرمود: «مطالعه در این وقت موجب ضعف چشم میشود. بهتر است که در این موقع مطالعه نکنید.» این را گفت و سر جایش برگشت.
موقعیت علمی آیتالله خوانساری بسیار بالا بود. برای اهل فضل مشخص بود که موقعیت علمیشان چقدر بالا است. در خانة ایشان برای همه باز بود و هر کسی سؤالی داشت میتوانست برود و مستقیماً با وی مطرح کند. دور و اطرافش هم شلوغ نبود و محدود به سه یا چهار نفر میشد. گاهی از مسجد تا منزل پیاده میرفت و در این مسیر به سؤالات مردم جواب میداد. درس ایشان هم در همان مسجد سید عزیزالله برگزار میشد. عدهای که به آن مرحله رسیده که میتوانستند از درسش استفاده کنند، حضور پیدا میکردند.
ارتباط ما با ایشان تا زمان رحلتش ادامه داشت.
با هیچ کس تصادمی نداشت. احترام همه را حفظ میکرد و البته در مسائل مختلف بر اساس نظر خودش از شرع عمل میکرد.
آیت الله سید کاظم خوانساری : سلوک عملی ایشان زبانزد بود
آیت الله سید کاظم خوانساری فرزند مرحوم آیت الله العظمی سید محمد باقر خوانساری با تشریح مقامات علمی و عملی مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری از نقش و تاثیر ایشان در رشد و بالندگی فرهنگ دینی متدینین در تهران سخن به میان آورد.
کیفیت آشنایی و ارتباط حضرتعالی با مرحوم آیتالله العظمی حاج سید احمد خوانساری(ره) را بیان بفرمایید. آیا نسبتی هم با ایشان دارید؟
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، ضمن طلب رحمت واسعة الهی و علّو درجات برای آن بزرگوار، اولین باری که به خاطر دارم آن فقیه متقّی و وارسته را زیارت کردم، مربوط است به زمان تشرّف معظّم له به نجف اشرف در سالهای آخر دهة سی شمسی. در آن سالها کودکی بودم شش تا هفت ساله که همراه خانواده ساکن نجف بودیم. مرحوم آیتالله العظمی حاج سید احمد خوانساری(ره) با تعدادی از همراهان به نجف مشرّف و در محل بیرونی مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد ابوالحسن اصفهانی(ره) مستقر و جلوس کرده بود و مراجع، علما و فضلای حوزة کهن نجف اشرف در آن محل به دیدار ایشان میشتافتند. اتفاقاً منزل استیجاری مرحوم آیتالله والد قدس سرّه در آن مقطع، منزل کوچکی بود که از مرحوم شیخ علی آخوندی که روبروی بیرونی مذکور بود، اجاره فرموده بودند. به یاد دارم چندین بار چه همراه مرحوم والد(ره) که فوقالعاده مورد علاقه و محبت معظم له بودند و چه گاهی به تنهایی و از روی ارادت پاکی که نسبت به چهرة نورانی آن بزرگوار پیداکرده بودم به آن بیرونی رفته و با نشستن در گوشهای محو تماشای آن چهرة روحانی میشدم. این اولین زیارت بود و در سالهای بعد بهویژه در سالهایی که مرحوم والد به تهران مهاجرت فرمودند، دیدارهای ما بسیار تکرار میشد. آنچه فراموشم نمیشود شعف و وجدی است که همواره از زیارت سیمای نورانی آن مرجع وارسته پیدا میکردم.
خاطرهای که علیرغم گذشت بیش از پنجاه سال از آن هیچگاه فراموشم نمیشود، مربوط به سال 1345 شمسی است که بهتازگی به زیطلبگی درآمده و در مدرسة مرحوم آقای مجتهدی(ره) در تهران مشغول خواندن صمدیّه از جامع المقدّمات و هنوز معمّم نشده بودم. شبی در ماه رمضان آن سال یکی از اخیار و متدّینین ساکن در خیابان نامجو (گرگان سابق) میهمانی افطاری ترتیب داده و از مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری(ره) دعوت و به احترام حضور ایشان از بزرگان علما آن نواحی هم برای حضور درخواست مشارکت کرده بود؛ از جمله مرحوم آیتالله والد(ره) که ایشان هم مرا به قرینة اینکه طلبه شده بودم همراه خود برده بودند. علما و تجّار محترم بسیاری حضور داشتند. من غرق در سیمای ملکوتی ایشان بودم و نمیدانستم که سیرة معظم له در چنین مجالسی چنانچه طلبهای حضور داشته باشد، سؤال و پرسش درسی از اوست. وقتی یکی از حضّار مرا که روبروی ایشان در طرف دیگر اتاق نشسته بودم و پالتو و شلوار به تن داشتم، بهعنوان فرزند آقای والد(ره) که طلبه شدهام، معرفی کرد، ایشان ضمن ابراز خشنودی خطاب به حقیر پرسیدند: «چه میخوانید؟» عرض کردم: «صمدیّه» بلافاصله سؤالی درسی از صمدیّه فرمودند. خوب به یاد دارم که آنچنان تحت تأثیر جوّ سنگین جلسه و عظمت ایشان شده بودم که با وجود اینکه نسبتاً خوب درس میخواندم، هر آنچه بلد بودم را فراموش کردم و نتوانستم جواب دهم. آن بزرگوار از چهرهام متوجه شدند که مرعوب محفل شدهام. سریعاً خود پاسخ را بیان و خطاب به حضار فرمودند: «طبیعی است که این نوجوان در چنین جلسهای و در برابر سؤالی ناگهانی، آموختههای خود را فراموش کند. همه ما هم چنین بودهایم.» سپس مهربانانه به حقیر توصیه فرمودند که درسهایت را حتماً مباحثه هم بکن.
خاطرة دیگری مربوط به اردیبهشت ماه 1355 شمسی است که دیگر معمم و متأهل هم شده بودم. بعد از ظهر این روز مجلس عقد ازدواج اخوی بزرگم جناب آقای حاج سیّد علیرضا بود که به دستور مرحوم آقای والد(ره) به اتفاق یکی از بستگان که دارای اتومبیل بود، موظف شدم به درب منزل مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری(ره) که آن موقع در منطقه بازار بود رفته و معظم له را جهت اجرای صیغة نکاح اخوی به منزل پدر همسر محترم ایشان بیاورم. خوب به یاد دارم که ایشان با نهایت تواضع و فروتنی به تنهایی آمده و سوار ماشین شدند و من هم در کنارشان نشستم. ایشان پس از احوالپرسی، مشغول به ذکر گفتن شدند که تا مقصد که نسبتاً راه زیادی بود ادامه داشت.
اما نسبتی که سؤال فرمودید: آن مرحوم با جدم مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد محمدتقی خوانساری طاب ثراه، پسر عمّه / پسردایی بودند. مرحوم آقای حاج سیّد احمد(ره) متولد محرم 1309 قمری، شهریور 1270 شمسی و مرحوم آقای حاج سیّد محمدتقی(ره) جدم، متولد رمضان 1305 قمری مصادف با 1265 شمسی بودند. ابتدا مرحوم جدم جهت فراگیری علوم دینی حوزوی به اصفهان عزیمت و سپس به نجف اشرف مهاجرت فرمودند و پس از آن مرحوم آقای حاج سیّد احمد نیز ابتدا به اصفهان و سپس به همین منظور به نجف اشرف عزیمت فرمودند.
از مرحوم آقای والد طاب ثراه و به نقل از مرحوم جدم اعلیاللهمقامه شنیدم که ایشان و مرحوم آقای حاج سیّد احمد(ره) و مرحوم آقای حاج شیخ موسی خوانساری(ره)، سه نفری در یکی از حجرات مدرسة مرحوم سید(ره) همحجره بودند و هر روز یکی از آنان مسئول فراهم کردن غذا بود.
جایگاه علمی و سیرة عملی آن مرحوم را چگونه ارزیابی میکنید؟
اولاً باید عرض کنم که جایگاه علمی آن بزرگوار بسیار فراتر از آن است که فردی در حد حقیر دربارة آن اظهارنظر کند؛ لیکن آنچه محرز است اینکه ایشان از شاگردان خوب و فرزانة اساتید بزرگی همچون آیات عظام: سیّد محمدکاظم یزدی، میرزای نائینی و آقاضیاء عراقی در نجف و متعاقباً حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در اراک و قم بودند. چنانکه با بزرگانی همچون حضرات آیات: میر سیّدعلی یثربی کاشانی، شیخ محمّدعلی اراکی، آخوند همدانی و میرزا محمّدباقر کمرهای، هممباحثه بودهاند و شخصیتهای برجستة علمی نیز از محضر درس ایشان بهره بردند. مرحوم والدم قدس الله سره میفرمودند دو جلد کفایه الاصول مرحوم آخوند(ره) را با چند نفر دیگر در سالهای اوّل دهة بیست شمسی بهطور خصوصی نزد ایشان خواندند. چنانکه از مرحوم آیتالله سیّد عبدالکریم موسوی اردبیلی(ره) شنیدم که کتاب کفایه را نزد معظّم له فرا گرفته و افزودند آقای والد شما هم تشریف میآوردند.
همچنین شنیدم که چهرههای سرشناس دیگری همچون آیات مرحوم: حاج شیخ مرتضی و حاج شیخ مهدی حائری یزدی، حاج شیخ حسینعلی منتظری، شهید مطهری، میرزا حسن صافی اصفهانی، حاج آقا رضا و حاج آقا موسی صدر، شیخ علی پناه اشتهاردی، سیّد عزالدین زنجانی در قم و بعدها امثال آقا رضی شیرازی در تهران از محضر درس آن بزرگوار بهره بردند.
اگر اشتباه نکنم در سالهای پایانی دهة چهل شمسی در میان افواه طلاب قم شایع بود که حضرات آیات سیّد محمد داماد و شیخ مرتضی حائری(ره) که از بزرگان و اساتید عالی درسهای خارج فقه و اصول قم به شمار میرفتند، قائل به اعلمیت آن مرحوم بودند ولی خود از آن دو بزرگوار نشنیدم.
ایشان از لحاظ اخلاقی چه خصوصیاتی داشتند؟
از ویژگیهای فوقالعاده ارزشمند آن مرحوم، تواضع و فروتنی ایشان در کنار بیاعتنایی کامل به جاه و مقام و مادیات بود، حقیر مکرر به داخل منزل مسکونی معظم له که در منطقة بازار تهران بود رفته بودم. منزلی قدیمی و بسیار ساده در حدّ پایین تراز معمول و همسان منازل فقرای تهران بود. زخارف دنیا برایش بیارزش و در مورد عناوین و القاب کاملاً بیاعتنا بود. مکرراً از افراد مطلع و موثّق شنیدم که ایشان مطلقاً اجازة استفاده از عنوان و لقب آیتالله العظمی را برای خود نمیداد و مسئول امورشان را نهی صریح در این زمینه فرموده بود. این تقیّد را در مورد مرحوم آیتالله العظمی حائری یزدی طاب ثراه، مؤسس حوزة علمیّة قم هم مکرر شنیدهام. چنین نکاتی حاکی از روح بلند و خودساخته و بیاعتنایی آنان به القاب بود.
از ویژگیهای مرحوم آیتالله خوانساری(ره) یکی دیگر این بود که هیچگاه از کلمة من استفاده نمیفرمود و کسی از ایشان نشنیده و حتّی هنگام پاسخ به شخصی که نظر فقهی ایشان را استفسار مینمود، در پاسخ نمیفرمودند نظر من چنین است، بلکه معمولاً نظر فقهی یکی از بزرگانی را که با او همنظر بود بیان میفرمودند مثلاً شیخ انصاری یا مثلاً صاحب جواهر چنین میفرمایند.
نقش و تأثیر ایشان را در رشد و بالندگی حوزه و فرهنگ دینی متدینین تهران را چگونه ارزیابی میفرمایید؟
مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری(ره) در سال 1370 قمری و 1330 شمسی به درخواست مرحوم آیتالله العظمی بروجردی طاب ثراه به تهران هجرت کردند و در مسجد حاج سیّد عزیزالله بازار اقامة نماز جماعت و نیز تدریس درس خارج را شروع فرمودند. شهرت علمی و آوازة وارستگی اخلاقی معظم له بهطور طبیعی موجب میشود هر آن کس که در آن مقطع در تهران نیاز به استفاده از درس خارج داشته با حضور در محضر درس ایشان بهرة لازم را ببرد و بسیارند کسانی که معروف به فضل و دانش حوزوی هستند و این مراتب علمی را مرهون حوزة درسی معظم له در تهران میباشند.
در آن مقطع زمانی فقیهان و علمای بزرگی در تهران میزیستند که بسیاری از آنان شاگردان بارز حوزة درسی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم و نیز مراجع ثلاث پس از ایشان یا حوزة کهن نجف بودند و به دلایل مختلفی که مهمترین آن نشر علوم و معارف حقّة مکتب اهل بیت علیهمالسلام بوده، به تهران مهاجرت کردند و در این شهر مستقر و در کنار تبلیغ معارف دینی، بعضاً حوزههای درسی حوزوی مهمی را دایر نمودند. شخصیتهایی همچون آیات مرحوم: حاج شیخ محمّدتقی آملی، حاج سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی، حاج شیخ محمدرضا تنکابنی، حاج شیخ محمّدعلی شاهآبادی، میرزا احمد و میرزا محمدباقر آشتیانی، سیّد محمّدباقر شهیدی، شیخ حسن فرید گلپایگانی، سیّد مرتضی ایروانی، حاج میرزا علی آقا فلسفی تنکابنی و سپس مرحوم آقای والدم که سالها بعد به جمع آنان افزوده شدند و البته شخصیتهای برجستة علمی دیگری که ممکن است حضور ذهن نداشته باشم، در تهران قدیم ساکن بودند. آقایان نامبرده شده به تصدیق و گواهی بزرگان آشنا با مراتب علمی افراد، هر یک چنانچه در حوزههای علمیة قم و نجف میماندند به لحاظ مدارج علمی که طی کرده بودند، شایستگی و صلاحیت مرجع تقلید شدن را داشتهاند. مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری(ره) با هجرت خود به تهران، حوزة علمیّة تهران آن زمان را تقویت و به اوج رساندند و موجب استحکام هر چه بیشتر بنیة علمی دینی این شهر شدند.
نکتة مهمی که نباید از آن غافل بود اینکه این آقایان در کنار مراتب بلند علمی، واقعاً بسیاری از آنها متقّی و وارسته و به لحاظ معنوی بعضاً بلندمرتبه بودند و بر همین اساس در تهران قدیم متدینینی فوقالعاده در اصناف مختلف جامعه یافت میشدند که در محضر دانش و تقوای چنین بزرگانی تربیت و پرورش یافته بودند و هر یک میتوانستند الگویی برای صنف یا محلّة خود باشند.
صرفنظر از مقام و مرتبت علمی مرحوم آقای خوانساری(ره) که مورد اذعان همگان بود، سلوک عملی و معنویات فوقالعاده ممتاز آن بزرگوار بهگونهای بود که هر آن کس که به ایشان نزدیک میشد تحت تأثیر مثبت قرار میگرفت؛ لذا در میان آحاد جامعة تهران و حتّی غیر متدینین آنچنان از جایگاه رفیع و بلندی برخوردار بود که کثیری از آنها به ایشان عشق میورزیدند.
فراموش نمیکنم که آن مرجع بزرگوار در اوج عظمت اجتماعی که داشت، یکّه و تنها و با پای پیاده مسیر منزل تا مسجد حاج سیّد عزیزالله را بدون داشتن همراهی یا پیشرو و پسرویی به آرامی و با متانت طیّ میفرمود و تا به خاطر دارم هیچگاه اتومبیل شخصی نداشت و در منزل نیز خدمتکاری به کار نگرفته بود و در هنگام داشتن میهمان غالباً مرحوم آقای حاج آقا مسعود، داماد ایشان که مسئول امور مالی ایشان بود، چای میآورد. معظم له در اوج مرجعیت خود نه دفتری داشت و نه پرسنلی. در منزل یا مسجد ارباب رجوع به ایشان مراجعه و تا مقطعی مرحوم آیتالله حاج آقا فضلالله خوانساری داماد ایشان جواب استفتائات را در حضور ایشان مینوشت و به امضاء معظم له میرساند و پس از او هم فقط آقازادة ایشان گردانندة امور بود و تا آخر عمر شریفشان مرحوم حاج آقا مسعود خوانساری که داماد و به نظرم خواهرزادة ایشان هم بود امور مالی را عهدهدار بود.
در پایان اگر نکته خاصی از سلوک رفتاری ایشان مغفول مانده، برای خوانندگان ما بیان بفرمایید.
مناسب است مطلبی را که سالها پیش مرحوم آیتالله سیّد عبدالکریم موسوی اردبیلی طی دیداری که با ایشان داشتم و تنی چند از آقایان از جمله آقازادة محترمشان و نیز برادر عزیزم حجت الاسلام والمسلمین جناب سیّد احمد مدرسّی حضور داشتند، نقل فرمودند برایتان بازگو کنم. ایشان فرمودند در سالهای جوانی که جهت تحصیل علوم دینی به حوزة علمیة قم آمده بودم. پس از پرسوجو و تحقیق، مقلّد جدّ شما مرحوم آیتالله العظمی آقای حاج سیّد محمّدتقی خوانساری شدم و منصفانه بگویم در آن مقطع که آقایان ثلاث مراجع قم محسوب و حوزه را پس از ارتحال مرحوم حاج شیخ عبدالکریم اداره میفرمودند، آن که محبوب القلوب تراز همه نزد طلاب و فضلا و مردم قم بود، جدّ شما بود و ما هم به دلایل عدیده به ایشان شدیداً علاقهمند بودیم در حدّی که بعضی از همشهریهای ما که جزو علاقهمندان مرحوم آیتالله حجّت(ره) بودند، به من اعتراض میکردند که شما که آذربایجانی هستی، باید مرید آقای حجّت باشی و نه آقای خوانساری؛ ولی من ترتیب اثری به حرف آنها نمیدادم و عشق و ارادت ما به آقای خوانساری ادامه داشت. در مقطعی بعضی از افراد جاهل در حوزه، ظاهراً بهمنظور ترویج از آقای حجّت، شروع به سمپاشی بهمنظور تخریب وجهة آقای خوانساری که از محبوبیت و مقبولیت بالاتری برخوردار بود کرده، از جمله شایع کردند که محل اقامة نماز جماعت آقای خوانساری در مدرسة فیضیه غصبی است و حقّ آقای حاج سیّد احمد خوانساری که قبلاً در آنجا اقامة جماعت میفرمودند تضییع شده است. ایشان ادامه داده و فرمودند این شایعه ما را دچار تحیّر و تا حدودی تردید کرد لذا به نظرم آمد که به محضر خود آقای حاج سیّد احمد شرفیاب و شایعه را مطرح و صحت و سقم آن را جویا بشوم. خدمت ایشان که رسیدم عرض کردم آقا شما آقای سیّد محمّدتقی را عادل میدانید؟ ایشان با نگاهی متعجبانه به من فرمودند جا داشت شما از عصمت آقای سیّد محمّدتقی از من بپرسید و نه از عدالت ایشان که محرز است. نتیجتاً نه تنها تردید ما برطرف بلکه موجب تعمیق هرچه بیشتر ارادت ما به آقای حاج سیّد محمّدتقی شد. لیکن تلاش شایعه پراکنان قطع نمیشد و لذا مرحوم آقای حاج سیّد احمد با حضور در صفوف نماز جماعت آقای سیّد محمّدتقی در فیضیه و اقتدا به ایشان آب پاکی را روی دست این جهاّل ریختند و تلاش مذبوحانة آنها را ابتر فرمودند. ایشان افزودند از ملتزمین به حضور در نماز جماعت آقای سیّد محمّدتقی خوانساری(ره) مرحوم امام خمینی(ره) بودند که بهطور مرتّب حضور یافته و اقتدا میکردند.
در باب التزام مرحوم آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری(ره) و تقیّد ایشان به احتیاط، بایستی به این نکتة مهم اشاره کنم که معظم له در طول ده سال اوّل اقامت خود در تهران، یعنی از سال 1330 تا 1340 شمسی که مصادف با ارتحال مرحوم آیتالله العظمی بروجردی(ره) بود تمامی وجوهات شرعیّهای را که از مراجعین دریافت میفرمودند وکالتاً از طرف مرحوم آقای بروجردی بود. بر همین اساس از یکی از تجار متدین و معروف بازار شنیدم که وقتی برای تسویة بدهی خود بابت خمس به محضر ایشان شرفیاب شده، درخواست کرده بوده که اجازه فرمایند، آن مبلغ را به یکی از علمای موردعلاقهاش که در نجف مشغول به تحصیل بوده و نام نمیبرم، پرداخت نماید. مرحوم آقای خوانساری(ره) ضمن ابراز علاقه به آن عالم محترم میفرمایند: من بر اساس وکالت در امور حسبیّهای که از آیتالله بروجردی دارم، فقط مجاز به تصرّف در نصف مبلغ دریافتی هستم و باید نصف دیگر را برای موکّل خود بفرستم. علیهذا به مقدار نصف مجاز را اجازه میدهم که به آن آقای بزرگوار پرداخت نمایید.
بقیّة السلف و اسوة الفضائل
سید محسن ابن الرضا- در بین علمای شیعه و مراجع معظّم تقلید خصوصاً در دهههای اخیر شخصیّتی که از هر جهت جامع بین علم و عمل باشد به گونهای که این دو خصیصه ملکه و ذاتی او شده باشد؛ میتوان گفت انگشت شمار یا نادر است.
مرجع عظیم الشأن و شخصیّت کم نظیر حوزههای علمیّه شیعه؛ بزرگمرد فقاهت و زعامت؛ آیتالله العظمی مرحوم حاج سیّد احمد خوانساری (قدّس الله نفسه الزکیّه) از این سنخ دانشمندان شیعه است که به تصریح بزرگان از اهل فنّ، عصمت ایشان مورد بحث است.
این مرجع معظّم از سادات محترم موسوی خوانسار بوده که نسل ایشان به امامزاده لازم التعظیم حضرت سیّد صالح قصیر مدفون در محلّه بیدهند ـ از نوادگان امام موسی بن جعفر (ع) ـ میرسد.
جدّ اعلای ایشان آیتالله سیّد ابوالقاسم جعفر موسوی معروف به میر کبیر ـ مدفون در محلّه قودجان خوانسار ـ دارای شخصیّت عظیمی بود و در نسل با برکت آن بزرگمرد؛ دانشمندان، اوتاد، بزرگان و علماء زیادی تربیت یافتند که هفت نفر از آنان به مقام شامخ مرجعیّت و افتاء نائل گردیدند.
این فقیه بزرگ به تصریح بزرگان و صاحب نظران مجامع معتبر دینی و حوزوی جامع دو ویژگی فقاهت و معنویّت در سطح اعلی بود؛ همانگونه که در پیام تسلیت آیتالله العظمی امام خمینی (قدّس سرّه) به مناسبت درگذشت ایشان چنین آمده است: «این عالم جلیل بزرگوار و مرجع معظّم پیوسته در حوزههای علمیّه و مجامع متدیّنین مقام رفیع و بلندی داشت».
حقیر در ابتدای سنین تکلیف این افتخار را داشتم که مقلّد حضرت ایشان باشم لکن این توفیق با رحلت آن مرد بزرگ دوام نیافت هرچند به فتوای بزرگان دیگر باقی بر ایشان بودم؛ همانگونه که با توجّه به کمی سنّ و ملاحظات دیگر توفیق تشرّف مکرّر غیر از یکی دو مرتبه به محضر شریف ایشان پیدا نکردم.
در این نوشتار کوتاه درباره ارتباطاتی که بین دو مرجع بزرگ و عظیم الشأن حضرت آیتالله العظمی حاج سیّد احمد خوانساری و حضرت آیتالله العظمی امام خمینی (قدّس سرّهما) برقرار بوده؛ بنده به چند خاطره که از بزرگان شنیدهام؛ اشاره میکنم.
الف) در سالهای آغازین دهه شصت مرحوم آیتالله مهدوی کنی سفری به حوزه علمیّه حضرت ولیّ عصر (عج) خوانسار داشتند و آیتالله سیّد هاشم رسولی محلاّتی و حجه الإسلام محمّد علی انصاری کرمانی از دفتر امام ایشان را همراهی میکردند؛ در مجلسی که علما و بزرگان شهر حضور داشتند از ایشان شنیدم که پس از رحلت آیت الله حاج میرزا احمد آشتیانی که از طرف آیتالله العظمی رفیعی قزوینی متولّی مدرسه مروی تهران بود، خدمت امام خمینی رسیدیم؛ ظاهراً اگر اشتباه نکنم گفتند آقای حاج شیخ میرزا حسن ثقفی ـ اخ الزوجه امام ـ هم همراهمان بود؛ خدمت ایشان برای متولّی آنجا کسب تکلیف کردیم چرا که در برخی از موقوفات مدرسه قید شده تولیت آنجا با اعلم علمای تهران است یا متولّی را اعلم علمای تهران انتخاب میکند ـ تردید از من است ـ مرحوم امام فرمود برای چه اینجا آمدهاید؛ بروید خدمت آقای خوانساری؛ هرطور ایشان فرمودند عمل شود!.
به اتّفاق دوستان خدمت آقای خوانساری رفتیم و ماجرا را گفتیم، ایشان فرمود: همان برگردید خدمت آقای خمینی و هرگونه ایشان فرمودند مورد تائید من هم هست!.
این احترام متقابل این دو بزرگمرد و ادب در برابر یکدیگر؛ برای ما طلاّب و شاگرادان آنها بسیار درس آموز است و از اخلاص و یکرنگی و روح صمیمیّت بین این دو شخصیّت بزرگ حکایت میکند.
ب) از والد فقیدم آیتالله سیّد مهدی ابن الرضا شنیدم ده نفر از بزرگان حوزه اصرار بر هجرت زعیم عظیم الشأن حضرت آیتالله العظمی بروجردی از بروجرد به قم داشتند؛ یعنی حضرات آیات و اعلام: امام خمینی، سیّد محمّد رضا موسوی گلپایگانی، سیّد مصطفی صفائی خوانساری، فاضل لنکرانی (والد آیتالله العظمی حاج شیخ محمّد)، سیّد محمّد محقّق داماد، میرزا محمّد تقی اشراقی، شیخ مرتضی حائری یزدی، شیخ عبد الحسین صاحب الداری و بزرگان دیگر و بحمد الله بر این امر موفّق گردیدند و آقای بروجردی بیش از پانزده سال در قم اقامت داشتند.
پس از رحلت آقای بروجردی؛ مراجع عظام آن روز و دیگر بزرگان حوزه نظیر حضرات آیات سیّد محمّد محقّق داماد و حاج شیخ مرتضی حایری یزدی ظاهراً در منزل آیتالله العظمی سیّد محمّد رضا گلپایگانی اجتماع کردند تا در مورد وضعیّت حوزه پس از آن مرجع کبیر مشورت نمایند؛ پیشنهادات مختلفی داده شده بود لکن در آن جمع نظر مرحوم امام خمینی بر این بوده که برویم تهران و از آیتالله العظمی سیّد احمد خوانساری تقاضا کنیم به قم مراجعت کنند و همگی زیر پرچم آقای خوانساری قرار بگیریم ـ با همین تعبیر ـ و همانگونه که زمان آقای بروجردی مرجعیّت واحد بوده الآن هم زعامت در اختیار ایشان باشد؛ پیشنهادی که ظاهراً غیر از یکی دو نفر از آن جمع آن را نپذیرفته بودند!
ج) باز از والد فقیدم شنیدم مدّتی پس از آنکه رژیم پهلوی، امام خمینی را به بورسای ترکیه تبعید نمود و کسی از وضعیّت و حالات ایشان خبری نداشت؛ بزرگان حوزه تصمیم گرفتند خبری از امام بگیرند؛ جلساتی تشکیل شد و دستاورد آن جلسات اعزام یک نماینده به نمایندگی از جمیع آقایان به بورسای ترکیه بود؛ آیتالله سیّد احمد خوانساری که خودشان در جلسات حضور داشتند همشیره زاده و دامادشان آیتالله حاج آقا سیّد فضل الله موسوی حجّتی خوانساری را برای همین جهت به ترکیه اعزام نمودند و آن مرحوم نیز به دیدار امام رفته و پس از آنکه نامههائی را که با خود همراه آورده بود به امام تسلیم نموده بود؛ با خبر مسرّت بخش سلامتی رهبر انقلاب به میهن بازگشت.
تصویری نیز از ملاقات حاج آقا فضل الله موسوی با امام در بورسای ترکیه منتشر شده که در برخی از کتب و منابع به اشتباه حاج آقا فضل الله را به عنوان آیتالله سیّد مصطفی خمینی یاد کرده است با توجّه به اینکه قیافه و بدن آن دو تقریباً مشابه یکدیگر بوده با اینکه آن زمان هنوز حاج آقا مصطفی به ترکیه نرفته بود!.
د) در ماجرای استفتاء آیتالله قدیری از امام پیرامون حکم شطرنج اگر از آلت قمار بودن خارج گردد؛ پاسخ امام و استناد به مبانی آقای خوانساری در کتاب قیّم جامع المدارک همراه با تعابیر فوق تصوّر در مورد جایگاه و منزلت آقای خوانساری در مجامع علمی و محافل متدیّنین و مقدّسین؛ بسیار قابل توجّه است!.
آیت الله سید محمد ابن الرضا: واسطه آزادی بسیاری از انقلابیون بود
آیت الله سید محمد ابنالرضا فرزند مرحوم آیت الله سید مهدی ابنالرضا با توصیف خاندان آیت الله العظمی سید احمد خوانساری و از ارتباط آن مرحوم با امام و انقلاب و احاطه ایشان بر فقه و اصول و کلام و فلسفه و نیز خصوصیا ت وی سخن گفت.
موضوع گفتوگوی ما دربارة مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری و مقام علمی و معنوی ایشان است. در ابتدا از نسب و خاندان این شخصیت جلیلالقدر برای ما بفرمایید.
صحبت کردن دربارة مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری سخت است؛ برای اینکه واقعاً تا کسی آن شایستگیهای لازم را نداشته باشد، نمیتواند به همة ابعاد وجودی ایشان پی ببرد و صحبت کند. اما در عین حال میتوان دربارة برخی از ابعاد شخصیت ایشان صحبت کنیم. خوانسار مرکز علما و فقها بوده است و واقعاً جایگاه بزرگی در علم و معرفت و فقاهت دارد. مرحوم والدم، حاج مهدی ابن الرضا، کتابی به نام ضیاء الابصار دارد که دربارة علمای خوانساری است. حدوداً نام هزار عالم را در این کتاب مطرح کرده است. مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری از سرآمد فقهای ما در عصر اخیر بود. از دیگر علمای خوانسار میتوان آقا حسین خوانساری را نام برد که از ایشان به استاد الکل فی الکل تعبیر میکنند؛ همچنین مرحوم آقا جمال خوانساری که حاشیه بر شرح لمعه دارد. این دو عالم بزرگوار خوانسار تألیفاتی داشتند و نظرات بسیار مهمی را ارائه دادند. این فقها در زمان صفویه زندگی میکردند. مرحوم آقا حیدر را هم در خوانسار داشتیم که جد مادر مرحوم حضرت امام خمینی بود. خاندان مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری، خاندان بزرگی در شهر ما و از سادات معروف موسوی و به امامزاده سید صالح خوانسار منتسب هستند و به امام موسی ابن جعفر علیهالسلام میرسند. بعضی از آنان در همان امامزاده سید صالح مدفوناند. جد اعلای آیتالله سید احمد خوانساری مرحوم میرزا ابوالقاسم کبیر، فقیه بزرگ در اواخر دوران صفویه بود. ایشان در اصفهان تحصیل میکرد و پس از آن به خوانسار آمد و در یکی از روستاهای خوانسار زندگی میکرد. قبرش هم در همانجا است. هم مورد توجه مردم خوانسار بود و هم مورد توجه مردم گلپایگان. اولاد متعددی داشت؛ بعضی از آنها در همان روستا ماندند و بعضیها به خوانسار آمدند و بعضی به گلپایگان رفتند. یکی از اولاد ایشان که در گلپایگان بود، مرحوم آیتالله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی است. از دیگر اولاد ایشان که در خوانسار بود، مرحوم آیتالله العظمی سید حسین خوانساری است (غیر از آقا حسین خوانساری). قبر ایشان در خوانسار است و حاشیهای بر شرح لمعه دارد؛ ولی فاصلة زمانیاش با آقا جمال خوانساری زیاد است. مرحوم میرزای قمی شاگرد آیتالله سید حسن خوانساری بود و اجازة اجتهاد در خوانسار را از ایشان گرفت. مرحوم آیتالله العظمی سید محمدباقر روضاتی، صاحب روضات و مرحوم آیتالله سید هاشم چهارسوقی از مراجع عظام زمان قاجار بودند و در اصفهان زندگی میکردند. علمای بزرگ چهارسوقی اصفهان از تبار ایشان و عموزادههای مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری بودند. مرحوم آیتالله العظمی سید ابوتراب خوانساری در نجف و بسیار فقیه مبرزی از عموزادگان آیتالله سید احمد خوانساری بود. مرحوم آیتالله العظمی سید محمدتقی خوانساری عموزادة ایشان است. مرحوم آیتالله سید ابوالقاسم ریاضی که در کشمیر بود از عموزادههای آیتالله سید احمد خوانساری بود. یکی از خصوصیات خاص آیتالله خوانساری این است که تا هفت پشت همگی مجتهد بودند و بقیه عموزادهها اینطور نبودند. پدرشان آقا میرزا یوسف شخصیت بسیار عظیمی بود.
مرحوم آیت الله خوانساری در نجف شاگرد کدام یک از بزرگان بود؟
آیتالله سید احمد خوانساری در نجف درس مرحوم سید محمدکاظم یزدی، صاحب عروه، مرحوم آقا ضیاء عراقی، میرزای نائینی و آخوند خراسانی را درک کرد. پس از تحصیل در نجف به ایران برگشت. در ایران مجتهد مسلم بود و نیازی نداشت که درس کسی را شرکت کند. مدتی در دزفول ماند. اگر اشتباه نکنم مرحوم آیتالله معزی در آنجا بود. از دزفول به خوانساری آمد. در خوانساری علمای زیادی حضور داشتند و احساس کرد که نیاز نیست در اینجا بماند. از خوانساری به اراک میرود و به حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی ملحق میشود و درس ایشان را هم شرکت میکند؛ با اینکه خود مجتهد مسلمی بود و نیازی به شرکت در درس نداشت. مرحوم آیتالله العظمی اراکی میفرمود: «ما درس حاج شیخ بودیم، آیتالله سید احمد خوانساری هم بود. یک روز به ایشان پیشنهاد کردم که مباحثه کنیم. ایشان هم قبول کرد و همبحث ما شد. با اینکه من درس ابتدایی حاج شیخ بودم و ایشان مجتهد مسلمی بود و احتراماً درس حاج شیخ را شرکت میکرد. یک روز به ایشان گفتم: آقا شما چقدر عالم هستید! فرمود: من که مهم نیستم. ما یک آقای دیگری داریم. اگر او را ببینید چه میگویید؟ یک روز در درس نشسته بودیم و دیدیم که یک آقایی کنار حاج شیخ نشسته است. ما برای حاج شیخ حریمی نگه میداشتیم؛ یعنی طلبهها با ایشان باید فاصله میگرفتند. آن روز دیدیم که یک سیدی در کنار حاج شیخ نشسته و در درس اشکال میکند. حاج شیخ هم مراقب بود که فقط به اشکالات او جواب بدهد. وقتی به بیرون آمدیم، آیتالله سید احمد خوانساری به من گفت: آن آقایی که گفتم ایشان است: آقای سید محمد تقی خوانساری!» آیتالله سید محمد تقی خوانساری و آیتالله سید احمد خوانساری خیلی برای همدیگر ارزش و احترام قائل بودند. بعدها در قم آیتالله سید احمد خوانساری از طرف حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی در فیضیه نماز میخواند و بعد از فوت حاج شیخ، فضلا نزد ایشان رفتند و گفتند که شما اجازه بدهید تا آیتالله سید محمدتقی خوانساری نماز بخواند. ایشان گفت که خودم هم پشت سرشان نماز میخوانم.
هر دو بزرگوار بودند. آیتالله سید محمد تقی خوانساری دو سفر به خوانسار آمده بود. در یکی از این سفرها آیتالله سید احمد خوانساری هم آمد؛ با اینکه همردیف بودند. هم آیتالله سید محمد تقی خوانساری و هم آیتالله سید احمد خوانساری، درس مرحوم نائینی و مرحوم آقا ضیاء عراقی و مرحوم آخوند خراسانی را در نجف شرکت میکردند. آیتالله سید احمد خوانساری از نظر علمی در سطح بسیار بالایی قرار داشت. با این حال تواضع زیادی میکرد. آیتالله سید محمدتقی خوانساری بهعنوان مرجع وارد خوانسار شد. پذیرایی و استقبال از ایشان هم به جا بود. آیتالله سید احمد خوانساری هم به خوانسار آمده بود؛ اما بسیار عادی.
آیتالله سید احمد خیلی عادی مثل بقیه در کنار آیتالله سید محمدتقی خوانساری بود. این مسئله بسیار جالب و مهم است. باید گفته بشود که مرجعیت شیعه به چه صورت و در دست چه کسانی بود. آیتالله سید محمدتقی که بود و آیتالله سید احمد که بود. البته الان نمیخواهیم در رابطه با سید محمدتقی مطالبی عرض کنیم؛ چون موضوع گفتگوی ما در رابطه با سید احمد خوانساری است.
آیتالله سید احمد خوانساری برادری به نام سید محمدحسن داشت شخصیت بسیار بزرگواری بود که مرحوم آقا بزرگ در کتاب نقباء البشر شرح حال ایشان را آورده است و آیتالله سید احمد خوانساری را برادر ایشان عنوان میکند. مثل علامه سید محمد حسین طباطبایی و سید محمد حسن الهی طباطبایی که هر دو برادر بودند با این حال علامه طباطبایی بزرگتر بود؛ اما در شرح حال آیتالله سید محمدحسن خوانساری ذکر شده که ایشان بزرگتر از برادر خود آیتالله سید احمد خوانساری میباشد و در اراک مدفون است.
چطور شد که از اراک به قم هجرت کرد؟
ایشان در زمانی که حاج شیخ در اراک بود در کنار ایشان ماند. وقتی حاج شیخ به قم رفت آیتالله سید احمد خوانساری هم همراه ایشان بود. مردم اراک به دنبال حاج شیخ رفتند و اصرار کردند که به اراک برگردند و در قم نماند. ایشان فرمود که وظیفه خود میدانم که در قم بمانم و علمای زیادی هستند که از من دعوت کردند در قم باشم. بزرگان اراک به ایشان گفتند که پس اجازه بدهید آیتالله سید احمد خوانساری را به اراک برگردانیم. حاج شیخ قبول نکرد و فرمود: «من میخواهم آقای سید احمد آیت عالَم بشود و شما میخواهید ایشان فقط آیت اراک باشد!» از اینجا معلوم میشود که حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی از میان همه شاگردان خود نظر خاصی به آیتالله سید احمد خوانساری داشت و این مسئله بسیار مهمی است؛ چون در آن وقت همه در درس ایشان شرکت میکردند. آیتالله سید محمد تقی خوانساری و آیتالله حجت و آیتالله صدر. فضلای دیگری هم بودن؛ از جمله حضرت امام، آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی، آیتالله شریعتمداری، آیتالله داماد و... که در واقع مراجع تقلید پس از مراجع ثلاث به شمار میآمدند. با این حال از میان همه این شاگردان و فضلای بزرگ، آیتالله سید احمد خوانساری را برای اقامه نماز جماعت در فیضیه انتخاب میکند. بنابراین بیجهت نیست که ایشان میفرماید: «من میخواهم آقای سید احمد را آیت عالم کنم و شما میخواهید ایشان را آیت اراک کنید.» اگر اشتباه نکنم آیتالله سید احمد خوانساری حدوداً 30 سال در قم میماند. در آنجا تدریس میکند و افراد خاصی را تربیت مینماید. شاگردان زیادی نداشت؛ اما همان تعداد کمی را که تربیت کرد افراد خاصی شدند. مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری مشکلات خانوادگی هم داشت. مطلبی را شنیدم خیلی ناراحت شدم. چند نفر از اولاد ایشان در نوجوانی فوت میکنند. دختران ایشان به سن تکلیف رسیده بودند و بعد به فوت کردند. یک آقازادهای داشت که معمم و با سواد هم بود و در سن 18 یا 19 سالگی فوت کرد. مسئله بسیار عجیبی است. آقای آقا سید علی عالم بزرگی بود و ظاهراً درس خارج را شرکت میکرد و در آن سنین فوت کرد. این مسائل روی مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری تأثیر زیادی گذاشت. خیلی ناراحت بود اعصاب ایشان خیلی به هم ریخته بود. خانمی هم داشت که کسالت داشت و وقتی فرزندانش فوت کردند، کسالت پیدا کرد. خیلیها از این موضوع خبر ندارند.
احاطة ایشان بر معارف دیگر غیر از فقه، مثل کلام و فلسفه به چه نحو بود و شاگردان ایشان در قم چه کسانی بودند؟
مرحوم آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی، پسر مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ، برای من نقل میکرد: «از آیتالله سید احمد خوانساری خواستم که به من شرح اشارات بگوید. ایشان برای من به تنهایی هر سه جلد شرح اشارات را تدریس کرد؛ هم طبیعیات و هم الهیات. ایشان در مشاء بسیار متبحر بود. همانطور که امام خمینی در حکمت متعالیه متبحر بود. ایشان تعبیری دارد به اینکه فلسفه همان مشاء است و باقی مکتبها، فلسفه نیست.»
آیتالله خوانساری کلام هم میگفت. مرحوم آیتالله منتظری خودشان به من گفت که من پیش آیتالله خوانساری شوارق خواندم. مرحوم آیتالله اشتهاردی و آیتالله صلواتی نزد ایشان یا شوارق خواندند یا شرح تجرید.
به طور کلی به مسائل معرفتی توجه زیادی داشت. به همین خاطر شرح تجرید و شوارق و اشارات را درس میگفت مرحوم آیتالله ستوده خدمت ایشان درس میخواند. ایشان میگفت: «من هم شوارق را نزد آیتالله خوانساری رفتم و هم شرح تجرید و هم فقه.»
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی از میان همه شاگردان خود نظر خاصی به آیتالله سید احمد خوانساری داشت
مرحوم آیتالله ابطحی میفرمود: «آقا برای ما فقه میگفت و جامع المدارک را تازه شروع به نوشتن آن کرده بود و در عین اینکه مینوشت، برای ما هم میگفت. تا سال 1331 شمسی در قم بود؛ یعنی از سال 1300 تا 1331. انسان بزرگی در تهران به نام آقای سجادی حضور داشت که انسان بسیار زاهد و مقدسی بود. وجه اشتراک ایشان با آیتالله خوانساری همان زهد بود. مردم تهران گمان میکردند که آیتالله خوانساری آمده تا جای ایشان را بگیرد. در آن موقع بزرگانی در تهران حضور داشتند که شاید معادل آنها در قم نبود. البته فقهای زیادی در قم بودند، اما در رشتههای دیگر در قم نبودند و بیشتر در تهران حضور داشتند. مرحوم آیتالله شیخ محمد تقی آملی در تهران بود که از نظر علمی شخصیتی پرآوازه و همتراز علمای نجف بود. همچنین مرحوم آیتالله رفیعی قزوینی که استاد آیتالله سید احمد خوانساری هم بود. آیتالله سید احمد خوانساری فلسفه را نزد ایشان فرا گرفته بود. ایشان به نوعی استاد مرحوم حضرت امام هم بود. هم فقیه بود و هم فیلسوف و هم عارف.
درمقام مرجعیت، ایشان چه ویژگیهایی
داشتند؟
مرجعیت ایشان با دیگر مراجع تقلید متفاوت بود. چون دیگر مراجع تقلید در قم بودند؛ اما ایشان در تهران بود. علاوه بر کارهای مرجعیت کارهای آخوندی هم میکرد. به مسجد میرفت؛ نماز میخواند و در میان اغلب بازاریان مورد احترام بود. گاهی حتی خطبه عقد میخواند؛ نماز میت هم میخواند. مجالس ختم شرکت میکرد. حتی سعی میکرد مراکز مشکلدار زمان پهلوی را به نحوی خریداری و آنها را خراب کند و تبدیل به مکان مقدسی مثل مسجد یا مدرسه نماید. در کارهای خیر شرکت میکرد. بهشت زهرا را آیتالله خوانساری ساخت. در واقع کلنگش را وی زد. بعضی از افراد را به خارج از کشور اعزام میکرد. مرحوم آیتالله دکتر بهشتی از طرف ایشان به هامبورگ میرفت. یعنی بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی لازم بود که آن مرکز موجود در هامبورگ آلمان اداره بشود. در آن زمان تنها مرکز اسلامی در اروپا همان مرکز هامبورگ بود و ایشان آیتالله دکتر بهشتی را به آنجا اعزام و تأمین میکرد. نامههای رد و بدل شده میان مرحوم آیتالله دکتر بهشتی و مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری موجود است. در یکی از مصاحبهها هم آیتالله بهشتی این مسئله را ذکر میکند که من از طرف ایشان به هامبورگ رفتم و ایشان مرا اداره و مدیریت میکرد. در واقع تا زمانی که در قید حیات بود آنجا را اداره میکرد. جالب اینکه حتی به برخی از مراجع تقلید هم کمک میکرد.
یکی از بزرگان تهران شهریه دادن را شروع کرده بود و پس از مدتی نتوانست آن را ادامه بدهد. وقتی آیتالله سید احمد خوانساری متوجه شد خود شخصاً به درب خانه مقسم میآمد و مقدار لازم شهریه را به ایشان میداد و تأکید میکرد تا زمانی که در قید حیات است هیچ وقت فاش نشود که چه کسی شهریه را داده است. پس از اینکه آیتالله سید احمد خوانساری به رحمت خدا رفت آن شخص این مسئله را بیان کرد.
یک وقت خدمت آیتالله ستوده رفتم. استاد درس اخلاق ما بود. اواخر عمر ایشان بود و عرض کردم که دو سه جملهای بنده را نصیحت بفرمایید. به من فرمود: «درس آیتالله سید احمد خوانساری میرفتم. یک روز به من فرمود که فردا میخواهم به تهران بروم. من گمان میکردم که دو یا سه روز بعد به قم برمیگردد. دیدم که برنگشت. ایشان حتی حاضر نشده بود به من بگوید که مرا به تهران بردند.» به نظرم به یک اعتباری ایشان به تهران تبعید شده بود. اگر چه میلش به تهران نبود. از مرجعیت هم گریزان بود؛ اما ناخواسته شرایط به نحوی پیش رفت که مرجع بزرگ شناخته شد.
همانطور که میدانید مراجع ثلاث قم تصمیم گرفتند تا آیتالله العظمی بروجردی را از بروجرد به قم دعوت کنند تا زعیم حوزه علمیه بشود. علاوه بر مراجع ثلاث، ده تن از فقهای بزرگ قم نیز در آمدن ایشان نقش داشتند؛ از جمله مرحوم حضرت امام، مرحوم آیتالله گلپایگانی، مرحوم محقق داماد، مرحوم آیتالله صفایی و... .
مرحوم آیتالله سلطانی نقل میکرد: «حضرت امام فرمود همانطور که آیتالله بروجردی را در قم علم کردیم آیتالله سید احمد خوانساری را در قم علم کنیم و ایشان را به اینجا دعوت میکنیم. حتی فرمودند که بعد از ختم مرحوم آیتالله بروجردی درسی از طرف آیتالله سید احمد خوانساری برگزار بشود و ما در درس ایشان شرکت میکنیم تا درس ایشان ترویج بشود. بعضیها با این کار مخالفت کردند و گفتند که به صلاح نیست. به همین خاطر نشد که آیتالله خوانساری به قم بیاید و بماند. بر همین اساس امام خمینی در آن زمان رساله نداد.»
حاج آقا احمد، فرزند آیتالله مصطفی خوانساری که خود از علما بود، برای من نقل کرد: «مثل اینکه خود آیتالله العظمی سید احمد خوانساری استخاره کرد برای آمدن به قم، اما خوب نیامد. من خودم رفتم و نامه علمای را که به این نتیجه رسیدند تا آیتالله خوانساری در قم بماند به ایشان دادم. حاج آقا جعفر به من گفت آقا فرمودند من استخاره کردم و خوب نیامد.»
بنابراین جایگاه آیتالله سید احمد خوانساری به نحوی بود که عمده علمای قم به این نتیجه رسیده بودند ایشان را بعد از فوت آیتالله بروجردی از تهران به قم بیاورند این دسته از علما بر این باور بودند که حوزه علمیه قم باید زعیمی بعد از آیتالله بروجردی داشته باشد.
مهمترین خصوصیت آیتالله خوانساری را چه میدانید؟
دو خصوصیت در شخصیت مرحوم آیتالله سید احمد خوانساری دیده میشد: یکی که مقبول همگان بود؛ یعنی مراجع نجف، علمای قم، علمای بلاد، اصفهان و تهران همگی روی ایشان اتفاق نظر داشتند. در عصر اخیر شخصیتی که همگی، علماً و عملاً روی ایشان اتفاق نظر داشته باشند، نداشتیم. نکته دوم دقت نظر ایشان است. ایشان آدم دقیق نظری بود. این دقت نظر در نوشتههای ایشان از جمله جامع المدارک و العقائد الحقه دیده میشود.
جامع المدارک یک دوره فقه میباشد که بسیار مهم است. یک توفیق پیدا کرد و یک دوره فقه را خیلی مختصر در کتاب جامع المدارک نوشت. مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی میفرمود: «جامع المدارک بسیار مختصر است؛ اما تمام بزنگاههای فقه را دارد.» به هر حال خود آیتالله فاضل لنکرانی در زمینه فقه آثاری دارد. از همین رو به دقت نظرهای آیتالله العظمی سید احمد خوانساری وقوف کاملی داشت. کتاب جامع المدارک از جمله کتابهایی است که بسیار مختصر و مفید نوشته شده است. قواعد اصولی که در این کتاب به کار برده شده مشخص میکند که آیتالله خوانساری تا چه اندازه بر اصول احاطه داشت. شنیدهام که آیتالله استادی اصول را از کتاب جامع المدارک استخراج کرده و به صورت کتابی مستقل درآورده که این کار بسیار دشواری است و باید از ایشان قدردانی بشود. حضرت آیتالله خرازی نیز که یکی از بزرگان ما هستند، حاشیهای بر جامع المدارک آیتالله خوانساری دارد. جالب است که حاج آقا مهدی روحانی مصاحبهای داشته و در آنجا میگوید طلبهها در ابتدا فقه نیمه استدلالی میخوانند که همان شرح لمعه است و در سطوح بالاتر مکاسب را میخوانند که فقه استدلالی کاملی است. با این حال تمام ابعاد فقط در مکاسب و شرح لمعه وجود ندارد. از همین رو نیاز پیدا میکنند که درس خارج را شرکت کنند. در خارج با روش استدلال فقهی و قواعد آن بیشتر آشنا میشوند؛ اما نمیرسند که تمام ابواب فقهی را بررسی کنند و این مشکل بزرگی است که در حوزه علمیه وجود دارد. کل طلبههای ما به تمام ابعاد فقهی واقف نیستند. اگر هم بخواهند خودشان پیگیر باشند، چندان فرصت آن را پیدا نمیکنند تا منابع گوناگون را بررسی و مطالب مهم را استخراج کنند. این یک حلقه مفقوده است که باید در حوزه علمیه پیدا بشود. طلبهها در سابق ریاض میخواندند. با این حال کتاب ریاض نمیتواند تمام این مشکلات را حل کند؛ چون ناظر به مسائل بعدی مانند جواهر نیست. اما کتاب جامع المدارک تمام این ابواب را دارد.
آقای مهدی روحانی در آن مصاحبه این پیشنهاد را داده بود که جامع المدارک را بهعنوان متن درسی حوزههای علمیه قرار بدهند تا طلبهها یک دوره کامل فقه استدلالی را با دقت نظر بگذرانند. این حرف بسیار دقیق است. آیتالله جناتی که شاگرد مرحوم آیتالله العظمی شاهرودی بود، میفرمود: «آیتالله العظمی شاهرودی کتاب حج دارد در آن کتاب مسئلهای را دیدم که با نظر آیتالله العظمی سید احمد خوانساری در کتاب جامع المدارک منافات دارد. همچنین بررسی کردم و دیدم که استدلال آیتالله خوانساری قویتر است. کتاب را نزد آیتالله شاهرودی بردم و به ایشان گفتم آقا شما کتاب جامع المدارک آیتالله خوانساری را دیدهاید؟ ایشان فرمود خیر اگر اجازه بدهید من این کتاب را با خود به خانه میبرم تا مطالعه کنم. کتاب را با خود به خانه برده و فردا وقتی سر جلسه درس آمد، فرمود تمام آنچه را که دیروز در باب حج بیان کردم درست نیست. مطالب پیشین خود را اصلاح کرد و به ما هم بیان فرمود. در نهایت تأکید کرد که حق با آیتالله سید احمد خوانساری است. آیتالله سید احمد خوانساری کتاب دیگری به نام العقائد الحق دارد که آن هم بسیار مهم است. یکسری استفتائاتی از ایشان کردند که مکتوب شده و پاسخها بسیار دقیق دارد. اگر همت بشود و آن استفتائات هم چاپ و منتشر بشوند، بسیار به حالت طلبهها مفید و مطلوب خواهد بود.
کیفیت ارتباط آیتالله خوانساری با حضرت امام خمینی(ره) به چه نحو بود؟ اینکه میگویند فرزند آیتالله خوانساری، با حکومت پهلوی مرتبط بود تا چه حد صحت دارد؟
مرحوم حضرت امام خمینی به آیتالله العظمی سید احمد خوانساری عشق میورزید و این اراده قلبی متقابل بود.
حاج آقای جعفر فرزند ایشان شخصیت بزرگواری بود. طبیعتاً هر کسی که در منزل شخصیت بزرگی مانند سید احمد خوانساری به دنیا بیاید و تربیت بشود حتماً شاخصههای مهمی را به دست میآورد. ایشان داماد آیتالله العظمی گلپایگانی هم بود. دختر آیتالله العظمی گلپایگانی نقش مهمی در زندگی آیتالله سید احمد خوانساری داشت. این نکته بسیار مهمی است؛ چون زندگی ایشان را در تهران مدیریت کرد. در واقع آن خانم زندگی حاج آقا جعفر را مدیریت کرد و حاج آقا جعفر توانست زندگی والدش، آیتالله سید احمد خوانساری را مدیریت کند. حاج آقا جعفر به آن مقداری که آقا به ایشان اجازه میداد واسطهگری میکرد. بسیاری از افراد در انقلاب دستگیر و زندانی میشدند. ایشان واسطه میشد تا آنان را آزاد کنند. در عین اینکه هیچگونه وابستگی به حکومت پهلوی نداشت. در واقع شأن مرجعیت پدرش را حفظ میکرد.
یک بار مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به خوانسار آمده بود و در سخنرانی خود خاطرهای را بیان کرد. گفت: «وقتی در زندان رژیم شاه بودم خانوادهام نزد آیتالله سید احمد خوانساری رفتند و از ایشان خواستند که واسطه بشود و ایشان هم واسطه شد و مرا آزاد کردند.»
مرحوم آیتالله العظمی منتظری خود به من فرموده بود: «آیتالله العظمی سید احمد خوانساری مرا از زندان آزاد کرد.» مرحوم آیتالله انواری را میخواستند اعدام کنند اما آیتالله خوانساری واسطه و مانع شد. در واقع آیتالله خوانساری برای انقلابیون اقدامات اینچنینی زیادی داشت و از کمک کردن به آنان هیچ دریغی نمیکرد.
آیتالله العظمی سید احمد خوانساری و نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی
روح الله صباغی- رحلت آیتالله العظمی بروجردی در آغاز سال 1340ش نقطة عطفی در تاریخ معاصر حوزههای علمیه و روحانیت شیعه است. بهگونهای که میتوان سدة کنونی را به دو دورة پیش و پس از رحلت ایشان تقسیم کرد. چراکه با فوت آیتالله بروجردی: 1. جهان تشیع از تک مرجعیتی بیرون آمده و کمکم چندین مرجع، امور دینی را عهدهدار شدند؛ 2. رژیم پهلوی صحنه را خالی از مرجعیت مقتدر دید و پیگیر اهداف و برنامههای اصلاحات ارضی و انقلاب سفید شد؛ 3. رویکرد سیاسی و روحیة مبارزاتی با محوریت مراجع و روحانیت رونق گرفت. با آغاز مبارزه علیه رژیم پهلوی، در مدت اندکی امام خمینی شاخص جریان مبارزه شد و دیگر علما در پیوند با ایشان به مبارزات ادامه دادند.
از جمله مراجعی که در صحنه مبارزه با رژیم پهلوی حضور داشت، آیتالله سید احمد خوانساری، از علمای بهنام تهران بود که جایگاه علمی و معنوی بالایی داشت.
در این نوشتار به بررسی پیوند و نقش آیتالله خوانساری در نهضت روحانیت به رهبری امام خمینی میپردازیم.
لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی
رویارویی روحانیت با رژیم پهلوی به رهبری امام خمینی از مهر 1341 آغاز شد. 16 مهر 1341 دولت لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را تصویب کرد. براساس این مصوبه، قید اسلام از شرایط انتخابشوندگان و انتخابکنندگان حذف و به جای سوگند به قرآن، سوگند به کتاب آسمانی ذکر شد. در این مصوبه، به زنان نیز حق رأی داده شد.
با تصویب این لایحه، مراجع و علما نسبت به اسلام و ارزشهای دینی احساس خطر کردند. به دعوت امام خمینی جلسهای در منزل آیتالله شیخ مرتضی حائری ـ فرزند آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی ـ تشکیل دادند و قرار شد تلگرافی از طرف مراجع به شاه مخابره و ضمن تذکر به شاه، لغو لایحه را درخواست نمایند.
به درخواست امام، علمای زیادی نیز از شهرهای مختلف، تلگرافهایی در اعتراض به مواد لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، به شاه و دولت مخابره کردند؛ از جمله آیتالله خوانساری از تهران. ایشان در 9 آبان 1341 طی اعلامیهای از مردم خواست در اعتراض به این موضوع، در مراسم دعایی که در مسجد سید عزیزالله برگزار میشود، شرکت کنند.
اقدام آیتالله خوانساری اگرچه مورد تأیید امام بود، اما ایشان فشاری بیشتر و انتظاری فراتر از آیتالله خوانساری داشت و آن را فاقد نیروی لازم برای عقب راندن رژیم میدانست.
به هر حال با پیشنهادات امام خمینی و همراهی علما، دولت اسدالله علم مجبور به عقبنشینی شد و در 7 آذر 1341 هیئت دولت تصویب کرد که تصویبنامه 14 مهر قابل اجرا نخواهد بود.
انقلاب شاه و ملت
یک ماه پس از پایان موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی و عقبنشینی رژیم پهلوی در مقابل علما و مردم، رژیم شاه در 19 دی 1341 اعلام کرد که طرح 6 مادهای، موسوم به «انقلاب سفید» را در 6 بهمن به رفراندوم خواهد گذاشت.
امام خمینی با صدور علامیهای، رفراندوم را تحریم کرد. آیتالله خوانساری و آیتالله بهبهانی هم طی اعلامیهای، خواستار تجدید نظر در این لایحه شدند.
آیتالله خوانساری در پاسخ به استفتاء عدهای از مردم پیرامون شرکت در رفراندوم گفته بود: «کلیه تصویبنامههایی که بر خلاف شرع مقدس باشد حرام و شرکت در آنها شرکت در امر حرام و در حکم مبارزه با امام زمان ارواحنا له الفداء میباشد و محرمات الهیه به تصویبنامه و آراء عمومیه حلال نمیشود.»
این اعلامیه مورد استقبال مردم و مراجع قرار گرفت. آنها قویترین و قاطعترین بیانیه را در آن مقطع، همین بیانیه آیتالله خوانساری میدانستند.
در روز 2 بهمن، مردم تهران در حمایت از حکم تحریم، راهپیمایی کردند. مردم ابتدا به منزل آیتالله خوانساری و از آنجا به منزل آیتالله بهبهانی رفتند.
در مسجد سید عزیزالله جلسهای برگزار شد تا اعتراضها به رفراندوم به صورت علنی انجام شود. اما نیروهای نظامی در این مجلس با خشونت به رویارویی با مردم پرداختند. آیتالله خوانساری هم که از منزل به قصد مسجد خارج شده بود، مورد هجوم مأمورین قرار گرفت، به طوری که عبا، عمامه و نعلین ایشان وسط بازار میافتد و ایشان را مورد هتک حرمت و توهین قرار میدهند. امام خمینی در پیامی، به محاصره بیت آیتالله خوانساری اعتراض کرد.
آیتالله خوانساری پس از این حادثه، دیگر در محافل سیاسی حضور چندانی نداشت.
با وجود این واکنشها، رفراندوم در 6 بهمن 1341 برگزار و دولت تصویب برنامههای انقلاب سفید را اعلام کرد.
امام خمینی و دیگر علما به مقابله با تصویب انقلاب سفید به مخالفت پرداختند. رژیم نیز چند تن از علمای تهران و شهرستانها را دستگیر کرد.
فردای روز انتخابات، آغاز ماه مبارک رمضان بود. به پیشنهاد امام خمینی و در اعتراض به همهپرسی غیرقانونی، نمازهای جماعت و سخنرانیهای مساجد تعطیل شد. این اقدام به «اعتصاب نماز جماعت» شهرت یافت، اما چند روزی بیشتر دوام نیافت. بنا بر نقلی، آیتالله خوانساری این اعتصاب را شکست و نماز جماعت را در مسجد سید عزیزالله تهران اقامه کرد. امام با این کار موافق نبود، اما برای حفظ هماهنگی و دوری از چند دستگی به پایان اعتصاب رضایت داد.
15 خرداد 42 و دستگیری امام
12 خرداد 1342 که مصادف با روز عاشورا بود، امام خمینی در یک سخنرانی طولانی به شدت به رژیم حمله کرد. ایشان در پی این سخنرانی، در شب 15 خرداد دستگیر شد.
فردای آن روز، در تهران، ورامین و قم تظاهرات عظیمی در اعتراض به دستگیری امام بر پا شد که به درگیری شدید بین نیروهای امنیتی رژیم و مردم انجامید؛ تعدادی از مردم کشته و زخمی و تعدادی نیز بازداشت شدند. آیتالله خوانساری در عکسالعمل به بازداشت امام خمینی و قتل عام مردم در 15 خرداد، با صدور اعلامیهای بیان کرد: «حوادث تأسفآور یک، دو روز اخیر که منجر به قتل و جرح یک عده مردم بیگناه و توقیف حضرت آیتالله خمینی و آیتالله قمی و آیتالله محلاتی شیرازی و دیگر آقایان عظام شده است، موجب کمال تأثر و تأسف حقیر گردید ... موجب کمال تأسف است که باید حریم مقدس اسلام و روحانیت از طرف اولیای امور اینچنین مورد تجاوز قرار گیرد. انا لله و انا الیه راجعون.»
شاه در صدد محاکمه و مجازات عوامل مؤثر قیام مردم در 15 خرداد برآمد؛ از جمله محاکمه امام خمینی.
طبق قانون، دولت نمیتوانست مراجع را محاکمه کند. بر همین اساس، استفتائی از طرف شاگردان امام به منظور اعلام مرجعیت ایشان نوشته شد و علما و مراجع حاضر در تهران از جمله آیات میلانی، مرعشی نجفی، محمدتقی آملی و شریعتمداری آن را امضا کردند؛ اما آیتالله خوانساری آن را امضا نکرد.
در تاریخ 21/3/42 رحیم هیراد ـ رئیس دفتر مخصوص شاه ـ برای دیدار به منزل آیتالله خوانساری میآید. در این دیدار آیتالله خوانساری مطالبی را درخواست میکند که او به شاه بگوید، از جمله: آزادی علمای بازداشت شده و اجازه ملاقات با علما.
در دهمین روز بازداشت بود که آیت الله سید احمد خوانساری در زندان پادگان قصر به ملاقات امام خمینی رفت.
امام خمینی پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زندانی در پادگان عشرتآباد و 11 مرداد 1342 به منزلی در داودیه و از آنجا به قیطریه منتقل شد و سرانجام تحت فشار افکار عمومی، رژیم مجبور شد امام را در 15 فروردین 1343 آزاد کند.
تبعید امام به ترکیه
امام خمینی پس از آگاهی از ماجرای تصویب اعطای کاپیتولاسیون به نظامیان آمریکایی، در سخنرانی شدیداللحنی در 4 آبان 43 پرده از اقدامات رژیم برداشت و مصوبه مجلس را پایکوب شدن عزت و از بین رفتن عظمت ایران دانست. رژیم در واکنش به این سخنرانی، در 13 آبان همان سال، امام را دستگیر و به ترکیه تبعید کرد. بازار شهرهای مختلف در اعتراض به تبعید امام، تعطیل شد. منزل آیتالله خوانساری هم محل تجمع بازاریان و روحانیان تهران شد.
آیتالله خوانساری برای برقراری ارتباط با امام تلاش میکرد.
در جلسهای که علمای تهران داشتند و وزیر دربار نیز به دعوت آنان در جلسه شرکت کرده بود، علمای مذکور پیشنهاد دادند که دولت موافقت کند که نمایندهای از طرف آنان به ترکیه برود تا با امام خمینی ملاقات کند.
سفر سید فضلالله خوانساری به ترکیه برای ملاقات با امام، ناشی از کوشش آیتالله خوانساری بود که با اقدام آیات شریعمتداری و گلپایگانی همزمان شد.
علاوه بر آن، از گزارشهای ساواک چنین بهنظر میرسد آیتالله خوانساری خود به صورت انفرادی، خواستههایی را به دربار انتقال داده است. ایشان سه تقاضای: 1. بازگشت امام خمینی از ترکیه به ایران 2. ترخیص فرزند امام خمینی ـ سید مصطفی ـ از بازداشت 3. اجازه مکالمه تلفنی با امام را مطرح میکند که خواسته های 2 و 3 انجام و تقاضای نخست موکول به بررسی شد.
در روز 29 آبان 1343 عدهای از پیشنمازان مساجد تصمیم گرفتند محلی تعیین شود تا علما و روحانیان در حضور آیتالله خوانساری جلسهای تشکیل دهند و درباره آزادی امام خمینی مذاکره و تصمیمگیری کنند. در ادامه این روند، با نظر آیتالله خوانساری، مراسم جشن مبعث پیامبر برگزار نشد که در واقع این عمل در اعتراض به تبعید امام خمینی بود. همچنین آیتالله خوانساری برخلاف سالهای گذشته که در این روز در منزل مینشست و از مردم و دوستان پذیرایی میکرد، جلسهای برپا نکرد.
پس از فوت آیتالله حکیم
در سال 1349، آیتالله سید محسن حکیم از دنیا رفت. در این میان حاکمیت پهلوی، مرجعیت آیتالله خوانساری، آیتالله شریعتمداری و حتی آیتالله سید ابوالقاسم خویی را بیش از امام خمینی خواستار بود. روزنامه «ایران آزاد» که آن روز در اروپا منتشر میشد، بخشی از نامهای را منتشر کرد که از هند به دفتر آن روزنامه رسیده بود. در این نامه آمده است که «شهر لکنهو از زمان سابق تا این زمان از مراکز مهم تشیع در هندوستان شمرده میشود. بعد از وفات مرحوم حکیم، عدهای از علما و روحانیون این شهر…. اعلام کردند که حضرت آیتالله خمینی مدظله الوارف، اعلم هستند و به شیعیان هندوستان رأی برای تقلید از ایشان دادند…. سفیر ایران به همین غرض اینجا آمده بود، تا مردمان را از تقلید حضرت آیتالله خمینی نهی کند. در اثناء صحبت، با سخنهای اهانتآمیز از آیتالله خمینی یاد کرد و از تقلید ایشان نهی کرد و اسامی آقایان سید محمدکاظم شریعتمداری و خوانساری را برای تقلید پیشنهاد کرد».
محمدرضا پهلوی پس از درگذشت آیتالله حکیم، تلگرافی به آیتالله خوانساری فرستاد و درگذشت این مرجع شیعه را تسلیت گفت. آیتالله خوانساری به تلگراف شاه پاسخ داد و نامه شاه را موجب تسلی خاطر عنوان کرد که این پاسخ، مورد اعتراض تند روحانیون انقلابی قرار گرفت.
حادثه 19 دی قم
در حوادث 19 دی شهر قم، آیات گلپایگانی، شریعتمداری، مرعشی نجفی، آملی، روحانی و مرتضی حائری با ارسال نامهای مشترک به آیتالله خوانساری، از مقاله روزنامه اطلاعات و اهانت به روحانیت و حوادث قم و کشته و مجروح شدن عدهای بیگناه ابراز ناراحتی نموده، از ایشان خواسته بودند اقدامات لازمه را به عمل آوردند تا اینگونه پیشآمدها تکرار نشود و صدمات و توهینات وارده جبران گردد. دو روز بعد نیز آیتالله گلپایگانی نامهای شخصی به آیتالله خوانساری میفرستد و مجدداً بر نکتههای نامه قبل تأکید میکند.
آیتالله خوانساری چند روز بعد در پاسخ آیتالله گلپایگانی نوشت که با مقامات مربوطه مذاکره شد و انشاءالله اینگونه حوادث در جوامع اسلامیه تکرار نمیشود.
!سفر آیت الله خوانساری به عراق در سال 1357
طلاب از اینکه آیتالله خوانساری مانند سایر علما به مناسبت چهلم شهدای قم، اعلامیهای مبنی بر تعطیلی و برگزاری مراسم صادر نکرده بود، ناراحت بودند و ظاهراً شهریهای را که ایشان پرداخت میکرد، قبول نکردند.
اعتراضهای زیادی به روش و منش ایشان شد. ایشان تحت فشار اعتراضها، تصمیم گرفت ایران را به قصد نجف ترک کند و در آنجا مقیم شود.
امام خمینی در نامهای به آیتالله پسندیده، پس از طرح مطالب مختلف، نسبت به سفر آیتالله خوانساری به عراق هشدار داد و نوشت: «اگر امکان داشته باشد با وسایلى آقاى حاج سید احمد [خوانساری] را از سفر اینجا منصرف کنید ... من با وسایلى تشبث کردم براى انصراف او، لکن شما نزدیک هستید ممکن است بعض دوستان ایشان را وادار کنید جداً جلو بگیرند.» (صحیفه امام، 3/242)
آیتالله خوانساری در آغاز سال 1357 به نجف مهاجرت کرد. در این سفر، امام با ایشان دیدار نداشت و همچنین آیتالله خوانساری نیز به دیدار امام نرفت.
آیتالله خوانساری و حاکمیت پهلوی
مشی آیتالله خوانساری بهگونهای بود که هم مورد اعتماد روحانیت قرار گرفت و هم حاکمیت به او دل سپرد.
یکی از نقشهای اساسی ایشان، در فاصله نهضت 15 خرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی، رساندن صدای تظلمخواهی افراد به گوش صاحب منصبان رژیم و کوشش برای برآوردن خواستههای آنان، به ویژه درباره آزادی زندانیان سیاسی بود.
در ماجرای دستگیری حضرات منتظری و ربانی شیرازی، مراجع نجف نامهای به آیتالله خوانساری نوشته و از ایشان خواستند برای آزادی این دو اقدامی صورت دهد.
پس از واقعه 15 خرداد که مردم از دستگیری امام ناراحت بودند و از ایشان هیچ اطلاعی نداشتند، آیتالله خوانساری واسطه میشود و با اجازه دربار، به دیدار امام خمینی میرود.
شاه در برخی موارد، سید احمد را از اقدامات و انگیزههای خود مطلع میکرد. زمانی که حاکمیت تصمیم میگیرد امام را به عراق تبعید کند، این تصمیم را به صورت شفاهی و از طریق مهندس جعفر شریف امامی ـ رئیس وقت مجلس سنا ـ به آیتالله خوانساری اطلاع داده بود.
پس از انقلاب اسلامی
پس از ورود امام خمینی به ایران، آیتالله خوانساری در مدرسه شماره 1 علوی با امام ملاقات کرد.
آیتالله قاضی طباطبایی حدود 15 بهمن 57 که با امام دیدار داشت، قبل از بازگشتشان به تبریز، مقدمات این ملاقات را فراهم کرد.
پس از آن نیز ارتباط آیتالله خوانساری و امام خمینی ادامه داشت و همچنان احترامی متقابل برای همدیگر قائل بودند. به صورتی که وقتی آیتالله خوانساری درخواستی از امام داشت، امام حتماً دستور رسیدگی به آن را میدادند.
آیتالله سید احمد خوانساری در 29/10/1363 در سن 95 سالگی به سرای باقی شتافت. پیکر ایشان پس از تشیع در تهران، به قم منتقل و آیتالله گلپایگانی بر او نماز گزارد و در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپرده شد.
امام خمینی به مناسبت ارتحال ایشان پیامی بدین شرح صادر کردند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ. خبر رحلت مرحوم مغفور آیتاللَّه خوانسارى- رحمت اللَّه علیه - موجب تأسف و تأثر گردید. این عالِم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزههاى علمیه و مجامع متدینه مقام رفیع و بلندى داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگى بر حوزهها دارد؛ چه که با رفتار و اعمال خود و تقوا و سیره خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود. از خداوند تعالى براى ایشان رحمت و مغفرت و براى علماى اعلام و حوزههاى علمیه صبر و اجر خواستارم.» (صحیفه امام، 19/128)
خاتمه
رابطه آیتالله خوانساری و امام خمینی فراز و فرودهای بسیاری داشت؛ بهگونهای که هر دو در مسائل سیاسی، موضعگیریهای متفاوت و گاه در تضاد هم داشتند. حتی میتوان برخی موضعگیریهای آن دو نسبت به یکدیگر را نیز یافت.
اما این اختلاف نظرها هیچگاه باعث نشد امام خمینی مقام علمی و معنوی آیتالله خوانساری را نادیده بگیرد.
در زمان آغاز مرجعیت امام و بعد از فوت آیتالله بروجردی، شنیده شد که یکی از همراهان امام، نسبت به آیتالله خوانساری تعبیراتی به کار برده و نسبت به ایشان اهانت کرده است. وقتی این مطلب به اطلاع امام رسید، امام آن شخص را خواستند و با عتاب فرمودند: «شنیدهام که در بیرونی ما به آیتالله خوانساری اهانت میکنید. ما شبهه عصمت درباره ایشان داریم. شما چه حقی دارید درباره یک مجتهد عادل اظهار نظر کنید. اگر بار دیگر تکرار شود دستور میدهم شما را به بیت راه ندهند.»
همچنین در وقفنامه و اساسنامه مدرسه علمیه مروی آمده است که «امور موقوفات و اداره مدرسه، با اعلم مراجع وقت باشد». پس از انقلاب برای عمل به آن وقفنامه و امور دیگر مدرسه، مسئولین، آن اسناد را خدمت امام خمینی بردند. امام وقتی اسناد را مطالعه میکنند و نگاهشان به عبارت «اعلم علمای وقت» میافتد، میگوید: «چرا اینجا آوردهاید؟ باید ببرید خدمت آقای خوانساری؛ هر طور ایشان فرمودند عمل شود.» مسئولین به امام میگویند که اکنون مطابق این نوشته، حضرتعالی هستید که باید دخالت کنید. امام میگوید: «نخیر آقای خوانساری هستند.» چند روز بعد که مسئولین خدمت آیتالله خوانساری میروند، ایشان میفرمایند: «قبول میکنم و اجازه میدهم تا آقای خمینی دخالت کنند و هر طور دستور دادند به همان عمل شود.»
حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان: آخرین فیلسوف مشاء اسلامی بود
حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان به زهد و دنیاگرایی و ارادت آیت الله العظمی سید احمد خوانساری به سید سیدالشهدا اشاره کرد و از حالات معنوی و اخلاقی ایشان سخن گفت.
موضوع گفتوگوی ما دربارة شخصیت مرحوم آیتالله العظمی سید احمد خوانساری و کرامات ایشان است. برای ما بفرمایید که ایشان را علاوه بر عالم و فقیه میتوان انسان عارف دانست؟
عرفای شیعه، یعنی آنهایی که عرفان را از قرآن و اهلبیت علیهمالسلام گرفتهاند، یک بحث جالبی دارند. این دسته از عرفا مطالبشان از روی شناخت است و بخشی از حقایقی که ارائه میدهند، راهگشا است.
با توجه به معاشرتی که من از ابتدای طلبگی با مرحوم آیتالله العظمی خوانساری داشتم و در نماز ایشان شرکت میکردم و گاهی از وی مشورت میگرفتم و سؤالات مهمی میپرسیدم، با عبادتهایی که از ایشان دیده بودم، کاملاً نشان میداد که همان انسان عین یا عین انسان است که عرفای شیعه میگویند. یعنی موجودی که در حد سعة وجودی خودش به تمام ارزشهای لازم سفر کرده و رسیده است. شاید حرف مرا افرادی بخوانند و بگویند چون ایشان همشهری آیتالله العظمی خوانساری است، اینطور دربارة وی حرف میزند. خیر؛ چنین دیدگاهی مطلب را از انصاف و عدالت خارج میکند. من هم در مدت عمر منبرم نه کمگو بودم و نه زیادهگو! همیشه به هر کسی بها دادم، به وجود خودش بها دادم و کاری به خودم نداشتم. یعنی برای خودم هدفی نداشتم. الان هم که مطالبی دربارة ایشان میگویم برای خدا میگویم تا اگر جوانی و طلبهای و روحانی آنها را بخواند برایش درس و پند و خیرخواهی و موعظه باشند.
دلیل بلندی مرتبه و جایگاه رفیع ایشان را چه چیزی میدانید؟
از نظر علمی ایشان اساتید بسیار مهمی داشت که از مهمترین آنها میتوان سه نفر را نام ببرم که حدشان بالا است؛ یکی مرحوم آخوند خراسانی، صاحب کفایه است؛ دوم مرحوم سید محمدکاظم یزدی صاحب عروه است؛ سوم مرحوم آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی است که شاگرد میرزای شیرازی بود؛ یعنی ایشان ظرفی بود که از چند ناحیة اقیانوسی و اساتید آنان مانند شیخ انصاری بهره میبرد. روحیات و نفسها و دانش اهل بیت علیهمالسلام که نزد اساتیدش بود ایشان را به عالم ربانی واجد شرایط و تقریباً در این یک قرن اخیر به یک عالم کمنظیر تبدیل کرده بود که کمتر میشود کسی را با وزن ارزشی و علمی ایشان سنجید. محصول دانش وی متأسفانه در حوزهها مغفول مانده است و حتی در درسهای خارج هم استفاده نمیکنند. تقریباً شرمم میآید بگویم که بسیاری از طلاب و اساتید از فهم کتابش عاجزند. ایشان شش جلد جامع المدارک نوشته است. آدم با انصاف وقتی جامع المدارک را میخواند جامع المدارک با او حرف میزند، به نظرش میآید که شیخ طوسی یا علامه حلی یا شیخ مفید با او حرف میزند. در واقع آیتالله العظمی خوانساری خلأ فقهای بزرگ شیعه را در زمان ما پُر کرده است. عالمی مانند شیخ مفید و شیخ صدوق و علامه حلی بود. در نقل روایت شیخ صدوق و فهم فقه اهلبیت علیهمالسلام شیخ طوسی و در فهم رجال جامع الروات اردبیلی و کشی بود. در قم و اراک و تهران درس میداد، اما اگر اهل دل ایشان را میدیدند حس میکردند که کلمات از دهانش در نمیآیند، بلکه نور از دهانش درمیآید. کلمات که از دهان همه درمیآید. بعد از مرحوم آیتالله العظمی بروجردی اغلب متخصصان ایشان را اعلم علمای شیعه میدانستند.
از خصوصیات اخلاقی و مقام علمی و معنوی و حالات عبادی ایشان برای ما بگویید.
یکی از خصوصیاتی که من از آیتالله العظمی خوانساری سراغ دارم، این بود که ایشان به شدت عاشق حضرت سید الشهدا علیهالسلام بود. من جوان بیست و چهار ساله بودم. دهة عاشورا با آن عظمتش در بازار مسجد میرزا موسی به پای منبر ما میآمد. وقتی روی منبر نگاهش میکردم، ایشان را گریان میدیدم. از شدت گریه ایشان از ذکر مصیبت گاهی منبر متوقف میشد. گمان میکردیم با این مجلس و ذکر مصیبت هر آن ممکن است روحش از بدنش جدا بشود. خود این عشق شدید به حضرت سید الشهدا علیهالسلام سرمایهای بود که ایشان را تبدیل به سید احمد خوانساری کرد. اخلاص و عبادت و ارتباط ایشان با سید الشهدا علیهالسلام و ارتباط شدید با فقه ایشان را تبدیل به آیتالله العظمی خوانساری کرد.
من خود فلسفه خواندم و آن را درس دادهام. به نظرم آیتالله خوانساری در دنیای اسلام آخرین فیلسوف مشاء اسلامی بود. البته مرحوم علامه طباطبایی پیرو صدرالمتألهین بود و فیلسوف اشراقی بود؛ اما مرحوم آیتالله العظمی خوانساری تابع مسائل اختلاطی و ساختگی و فکر فلاسفه اشراقی نبود. با همة وجودش تابع دلیل و برهان بود. برهان و دلیل قوی است که مطلب را به انسان نشان میدهد که حق است یا نیست. ایشان آخرین فیلسوف مشاء جامعة اسلامی جهان بود. الان دیگر نمونة ایشان را نداریم. نوشتهای به نام عقاید حقه دارد که از نظر استحکام کمنظیر است. مختصر میباشد، اما در حیطة علم کلام، تام و جامعی است.
کسانی که در نماز ایشان شرکت کردند و بعضی از آنان الان هم زندهاند و میدانند، ایشان وقتی دستش را برای گفتن تکبیر الاحرام بلند میکرد گویی به کلی از دنیا جدا میشد. به جای دعاهای قبل از تکبیر یا خواندن آیة وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ با همة وجودش رو به قبله میگفت: السلام علیک یا ابا عبدالله و بعد تکبیر الاحرام را میگفت.
دوستی داشتم که از اولیا الهی بود به نام مرحوم حاج میرزا حبیبالله امین الواعظین. سی سال با ایشان ارتباط داشتم. سفرهای زیادی با هم بودیم. در سفرها طاقت نماز شبهایش را نداشتم. دو ساعت مانده به اذان صبح بیدار میشد و مشغول نماز میشد. اگر کسی غیر از من همراه ما بود و او را نمیشناخت، گمان میکرد دو جوان از او جلوی چشمش پرپر زدند و مُردند. تا این حد گریه میکرد. ایشان در کرج زندگی میکرد؛ اما هفتهای یکبار برای خرید و بیشتر برای شرکت در نماز مرحوم آیتالله العظمی خوانساری میآمد. ایشان خودش برای من نقل کرد: «یک روز بعد از نماز خدمت آیتالله خوانساری رفتم. ایشان مرا میشناخت. گفتم آقا قبل از تکبیرهالاحرام السلام علیک یا ابا عبدالله وارده است؟ یعنی روایتی در این باره داریم؟ فرمود: نه روایت در باب آن نداریم. گفتم: پس شما به چه ملاکی آن را میفرمایید؟ ایشان فرمود: لباس و عمامه و علم و مرجعیت من و این محراب و این مسجد باقی ماندة ابا عبدالله الحسین علیهالسلام است. اگر قیام و شهادت او نبود، خدا در کرة زمین مسجد نداشت. عالم ربانی هم وجود نداشت. فقیه هم وجود نداشت.»
رابطه ایشان با انقلابیون و نهضت امام خمینی چگونه بود؟
در رابطه با انقلاب همه باید یقین بدانند که یک لحظه آیتالله العظمی خوانساری با حکومت شاه سر سازش نداشت. ممکن است عدهای بگویند ما شنیدیم یا در تاریخ انقلاب دیدیم که ایشان گاهی نامهای به افراد حکومت شاه مینوشت! جواب این مسئله را حضرت امام در نجف دادند. شمایی که مجلسی را میکوبید، فهم و شعور ندارید. اگر مجلسی با سلاطین صفویه رفت و آمد داشت، برای حفظ دین خدا و حفظ فرهنگ اهل بیت بود. مجلسی با سلاطین صفویه سر یک سفره ناهار و شام که نمیخورد! رفاقتی که با آنها نداشت. از قدرت معنوی خودش جلوی سلاطین صفوی بعد از شاه عباس و شاه صفی را میگرفت تا در دین تخریبی ایجاد نشود. مظلومی در مظلومیت خودش باقی نماند. خیلیها را در دهة چهل دستگیر و زندانی کردند. خیلیها محکوم به اعدام شدند. از ماجرایی خیلی از آنها مطلع بودم. در اسناد ساواک هم نامشان هست. بعضیها تا چوبة دار هم میرفتند. آیتالله خوانساری از معنویت و آبروی خودش مایه گذاشت و خیلی از محکومین را آزاد کرد یا مدت محکومیتشان را کم میکرد یا حکم اعدامشان را لغو میکرد. معنای آن این است که ایشان با حکومت شاه بود؟! چه نیازی به آن داشت؟ ایشان اصلاً نیازی به کسی نداشت. نیازی به پول نداشت؛ چون سهم امام بسیار گستردة مردم شیعه برایش سرازیر میشد. من چند بار خدمت ایشان بودم. دست به پولی که میآوردند نمیگذاشت. میگفت پول را بگذارید روی تشک و بروید. میگفت: من که نیازی ندارم، نکند که دستمالی کردن به سهم امام، نوعی تصرف باشد و در قیامت گرفتار بشوم. از همین جهت به آن پولها دست نمیزد. آنها را مستقیماً به قم میفرستاد. در زمینة پول تهمتهای زیادی به فرزندشان مرحوم آقا جعفر زدند. من چون در جریان قضایا بودم و با آقا جعفر هم رفیق بودم، میدانم. ایشان واسطة پدرش بود تا با برخی افراد حکومتی صحبت کند و فرزندان مردم را آزاد کنند و مشکل مردم را برطرف کنند. آقا جعفر یک مادر داشت و وقتی از دنیا رفت، ارث سنگینی به ایشان رسید. با این ارث کاسبی میکرد و حتی پول از سهم امام هم نمیخورد. این تهمتها در قیامت جواب دارد. چیزی که مردم نمیدانند برای چه میگویند؟! مگر امیرالمؤمنین نمیفرماید «لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ»؟ چیزی را که خبر از آن نداری، نگو! در ادامه میفرماید: «بَلْ لاَ تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ» یعنی هر چیزی را هم که میدانی، لازم نیست بگویی! فرزند ایشان که نفس آن پدر به او خورده بود، آدم پاکی بود. پولش هم مال ارث مادرش بود و مال سهم امام نبود. آیتالله خوانساری برای هزینه شدن سهم امام بسیار دقیق بود. هم در قم وکیل داشت و هم در تهران. وقتی پول میآمد، یا در جا به قم میرفت یا به وکیل ایشان در تهران میرفت که وکیل ایشان در تهران هم با من رفیق بود. او هم از اولیای خدا و خواهرزادة خود آیتالله العظمی خوانساری بود.
آیتالله خوانساری برای هزینه شدن سهم امام بسیار دقیق بود
کسی که نزد آیتالله العظمی خوانساری به عدل معروف بود و به تنهایی حرف او را باور میکرد و حکم ثقه را داشت، میرزا حسن شفیعی پدر شهید بود. بسیار اهل حال و گریه و تقوای الهی بود که به رحمت خدا رفت. سهم مهمی هم در برپا شدن حوزة آیتالله خوانساری داشت. ایشان خیلی با تقوا و با احتیاط بود. خود ایشان برای من نقل میکرد و گفت: «با آیتالله العظمی خوانساری سفری به ساوه رفتم. از ساوه با اتوبوس برگشتیم. ایشان بیرون را نگاه کرد و فرمود الان وقت نماز مغرب و عشاء است. گفتم آقا اینجا بیابان است. راننده نگه نمیدارد! به من گفت: شما برو و با محبت از او بخواه تا نگه دارد تا نماز اول وقت از دستمان نرود. گفتم چشم! آمدم و به راننده اتوبوس گفتم که اگر میشود نگه دارد تا نماز بخوانیم. به من گفت: برو خدا روزیتو جای دیگر حواله بده! در این بیابان نه آب و نه مسجد و نه محل، چطوری نگه دارم؟! برو آقا برو. وقتی تهران رسیدیم نمازت را بخوان! برگشتم و خدمت آیتالله خوانساری نشستم و گفتم: آقا، راننده گوش نداد و قبول نکرد نگه بدارد. یک مقدار هم توهینآمیز حرف زد. فرمود: عنصر او به این است که گوش ندهد، اما اتوبوس گوش میدهد. همین که این را گفت اتوبوس خاموش شد و ایستاد. راننده پایین رفت و موتور را بررسی کرد. آیتالله خوانساری هم پایین رفت و نمازش را خواند و من هم به ایشان اقتدا کردم. تا آن هنگام اتوبوس هنوز خاموش بود و روشن نمیشد. همین آیتالله خوانساری که سوار اتوبوس شد و نشست، راننده استارت زد و اتوبوس روشن شد و حرکت کرد و به تهران رسیدیم.
اگر خاطرهای از آیتالله سید احمد خوانساری در ذهن دارید یا احیاناً خاطرهای که دیگران دربارة ایشان برای شما نقل کردند، به یاد دارید، برای ما هم نقل بفرمایید.
بیست و چهار ساعت قبل از فوت ایشان، بهطور پیوسته لاالهالاالله میگفت. یعنی قطع نمیشد. مرحوم حاج آقا جعفر نقل میکرد: «من دیدم از اتاق ایشان صدای حرف زدن میآید. با خودم گفتم من که در را به روی کسی باز نکردم. آقا با چه کسی حرف میزند؟ آرام اجازه گرفتم و در اتاق را باز کردم و وارد شدم. دیدم کسی نیست. گفت: آقا با چه کسی صحبت میکردید؟ فرمود: ملکالموت آمده بود. گفتم میخواهی مرا ببری؟ گفت: نه. من به عیادت آمدم. فردا نوبت شما است و من فردا میآیم.» خانوادة ایشان نقل میکنند طبق تسبیحی که دستش بود، دوازده هزار بار ذکر لاالهالاالله را گفت و به رحمت خدا رفت.
ایشان نود و هشت ساله بود که به رحمت خدا رفت. از هفت یا شش سالگی نماز میخواند. اگر هفت سال را کم کنیم، نود سال میماند. در این مدت علاوه بر نمازهای واجب، مستحبات را ترک نمیکرد.
ایشان خانة ملکی از خود نداشت. اساس منزل هم مال همسرش بود. یک قالیچه به ایشان هدیه کرده بودند که روی آن مینشست. وصیت کرد آن قالیچه را بفروشند و پول آن را نماز و روزه بگیرند. یعنی ثروت نود و هشت سالة ایشان، تعداد کتاب و لباسش بود. امروزه چنین افرادی وجود دارند؟ کجا دیگر میتوانیم چنین شخصیتهایی پیدا کنیم؟ یکی از بزرگان برای من نقل میکرد. گفت در زمان رضاخان تازه بیحجابی رایج شده بود. آیتالله سید احمد خوانساری مرا خواست. به من گفت: «خیلی دوست دارم یک سفر به کربلا بروم.» گفتم: «من میآیم خدمت شما تا باهم برویم.» از قم راه افتادیم و به ساوه رسیدیم. در جاده همدان قرار گرفتیم و همدان را رد کردیم تا به کرمانشاه رسیدیم. در اتوبوس نشسته بودیم. زن بیحجابی در آنجا نشسته بود. یعنی فقط روسری و چادر بر سر نداشت. ناخودآگاه آمده بود رد بشود و ایشان چشمش به آن زن بیحجاب افتاد. در روایت داریم که اگر کسی ناگهان و ناخواسته چشمش به زن بدحجابی افتاد، بار اول گناهی ندارد. ایشان بیاراده و بدون اینکه فکر کند چشمش به آن زن بدحجاب افتاد. سفر ما سه ماه طول کشید که در طول این مدت تمام نمازها را جمع میخواند. میفرمود: «به خاطر این نگاه من به نامحرم، شبهه دارم که این سفر شرعی است یا نیست.»