امام 4 ماه و 20 روز داشتند که پدرشان شهید شد و از آن به بعد در کنار این سه زن بزرگ شد؛ یکی مادر، یکی عمه شان صاحبه خانم و یکی هم خاور خانم. امام تربیتهای اولیه اش را از این 3 زن گرفت و نگاه امام نسبت به زن، متأثر از این سه زن است.
پایگاه خبری جماران، دکتر سید علی قادری، استاد دانشگاه، پژوهشگرتاریخ و محقق آثار و افکار امام خمینی(س)، نویسنده کتاب های«امام خمینی برای نسل سوم»، «خمینی روح الله: زندگینامه امام خمینی بر اساس اسناد و خاطرات و خیال» و ... است.
برای درک مناسب تری از زنان در زندگی امام خمینی، مصاحبه مهر خانه با دکتر قادری را در ادامه می خوانید:
لطفا به عنوان اولین سوال، شرایط خانوادگی که حضرت امام (ره) در آن متولد شدند را بیان کنید. آیا این شرایط در نگاه خاصی که ایشان در حوزه زنان دارند، تأثیرگذار بوده است؟
وقتی امام به دنیا آمدند، همشیره ای داشتند که 26 ماه دیگر باید شیر میخورد، لذا برای این بچه شیر کم داشتند و دنبال یک دایه میگشتند که به این بچه شیر بدهد. بالاخره متوجه شدند کربلائی میرزا که یکی از خدمتگزاران پدر امام بود، خانمی به نام خاور دارد و بچه کوچک آنها تازه فوت کرده است، لذا امام را به وی میدهند تا شیر دهد. ننه خاور هم سریع وضو میگیرد و سوره اخلاص میخواند و به او شیر میدهد.
این زن شگفت و افسانه ای بود؛ زن بسیار زیبا و خوش خلقی بوده، سوارکار توانمندی بوده که گاهی حتی افسانه هایی برایش تعریف میکنند؛ مثلاً اینکه روی اسب میایستاد و تیراندازی میکرد و تیر هم به هدف میخورد، کریم و بخشنده بود. یک زن جالب و قابل اعتماد.
امام یک عمه هم داشت که با خانواده امام زندگی میکرد. شوهرعمه امام، در یکی از جنگ ها کشته شده بود و او هم آمده بود در خانه برادرش زندگی میکرد. زن مدیر و مدبری بود. بعد هم که پدر امام شهید شد، این زن پیگیر شهادت برادرش بود، تا اینکه قاتلین را قصاص کرد.
ازطرفی مادر ایشان هم زن بسیار لطیف و شاعرمسلکی بود؛ گاهی بهار که میشد بچه را بغل میکرد و میبرد زیر باران و میگفت بچه باید باران را حس کند، با طبیعت آشنا شود و از آن لذت ببرد. و این شعر را میخواند: گفت پیغمبر به اصحاب کُبار تن مپوشانید از باد بهار.
امام 4 ماه و 20 روز داشتند که پدرشان شهید شد و از آن به بعد در کنار این سه زن بزرگ شد؛ یکی مادر، یکی عمه شان صاحبه خانم و یکی هم خاور خانم. امام تربیتهای اولیه اش را از این 3 زن گرفت و نگاه امام نسبت به زن، متأثر از این سه زن است؛ در فرهنگ قدیمی ایران، زن را ضعیفه میدیدند، ولی امام در کنار آنها احساس میکرد که زن اصلاً ضعیفه نیست؛ به مادرش نگاه میکرد که همه فن حریف بود، به عمه اش نگاه میکرد که زنی شجاع و شیرزن است، به ننه خاور نگاه میکرد میدید که چقدر لطیف، خوش اخلاق، کریم و توانمند است. لذا نگاه امام به طور فطری و غریزی به زن، غیرسنتی بود.
نکته بعدی اینکه ایشان وقتی که حدود 6 سال داشت، معلم سرخانه ای برایش گرفتند به نام افتخارالعلما. افتخار العلما یک مادر داشت که خیلی باسواد بود. افتخارالعلما از اصفهان مواجب میگرفت. وقتی او به سفر میرفت، مادرش به بچه ها درس میداد؛ آن هم درسهای سختی مثل حساب و هندسه، نجوم و هیئت و بچه ها میدیدند عجب زن ملائی هست. این شخصیت هم در نگاه امام به زن مؤثر بود.
بعدها هم با خانمی ازدواج کردند که آن موقع تحصیل کرده و کلاس هشتم بودند، مدرسه میرفتند و فرانسه میخواندند.
انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی نگاه متفاوتی نسبت به مسئله زن ارائه داده است، به طوری که نگاه ایشان به این مسئله رویکرد متفاوت و سومی محسوب میشود. تحت تأثیر این نگاه و رویکرد تحول عمیقی در زندگی زنان رخ داد، اگر بخواهیم زمینههای نگاه حضرت امام به مسئله زن و تفاوت نگاه ایشان با سایر علمای دینی که هم عصر ایشان هستند را بررسی کنیم، مهم ترین عوامل و زمینه هایی که با آن مواجه میشویم کدام است؟
یکی از خصوصیات که وجه تمایز امام با سایر علما بود را میتوان این دانست که ایشان، در عرفان، فلسفه و فقه تخصص کافی داشت، یعنی جزء ردههای اول این کشور بود. از نظر عرفانی میتوان گفت؛ امام نمونه نداشتند. امام نگاه عرفانی را با فلسفه ترکیب کرده بود، تلفیق نگاه فقهی، فلسفی و عرفانی با یکدیگر یکی از زمینههای مهم و تأثیرگذار است. یعنی نگاه فلسفی ایشان با عرفان و فقه ترکیب میشد. در کنار آن، امام تاریخ را هم میخواند و سپس با موضوعاتی که در جامعه میدید برخورد میکرد.
این تلفیق معارف نگاه امام را با همه متفاوت کرده بود، بنابراین وقتی به اشعار حافظ میرسید، به این صورت نبود که فقط شعر بخواند، بلکه آن شعر را از وجه فلسفی، فقهی و از نگاههای دیگر هم میفهمید. نگاه امام، نگاه ترکیبی بود. الان میدانند تخصص ها باید به نحوی با یکدیگر ارتباط داشته باشند تا انسان، چندجانبه، چندبالی و چندوجهی شود. امام این چندوجهی بودن را بخاطر این ترکیب داشت و خیلی از علمای هم عصر ایشان این را نداشتند.
مواجه امام با مسئله زن هم به همین ترتیب است؛ یعنی نگاه ایشان به زن نگاه صرف فقهی نیست، مثلاً جنس مؤنث در مقابل جنس مذکر که احکامی دارد. این نگاه، نگاه فلسفی هم هست که نقشی که این زن در هستی بازی میکند یا نگاه عرفانی هم هست؛ وقتی که به لیلی میرسد و برای وی مهم است که چرا عرفای ما از این واژه ها استفاده میکنند؟ چرا اسم لیلی در مرحله عشق مورد توجه است. اسم لیلی از لیل آمده است و غیث که یعنی باران هم، همان مجنون است. باران عاشق لَیل میشود؛ عاشق شب میشود. خب این قبیل توجهات یعنی ترکیب عرفان و فلسفه و فقه و معارف دیگر که ایشان به آن علاقمند بود و باعث میشد که نگاه شان با علمای هم عصر خودش و حتی قبل از خودش بسیار متفاوت باشد.
امام در چندسالگی ازدواج کردند؟ و قبل از ازواج شان چقدر با این نگاه ترکیبی که بیان کردید، آشنا و عجین بودند؟
امام در 27 سالگی ازدواج کردند. ایشان از کودکی، با سیاست در کنار علم آموزی آشنا شدند؛ بچه که بودند معلم سرخانه داشتند، در آن زمان مدرسه جدید و تازه تأسیسی در خمین ساخته شده بود به نام احمدیه، امام هم 6-7 ساله بود و به مدرسه احمدیه میرود و درس جدید میخواند، بعد هم درسهای حوزوی اش را میخواند، کتابخانه پدر هم کتابخانه مفصلی بود.
از سوی دیگر پدرشان در آن زمان از آنجایی که اهل سیاست بودند، روزنامه میخوانند و روزنامه وقایع اتفاقیه را روزانه مطالعه میکردند؛ امام هم این روزنامه را میخوانند، دوران مشروطه وقتی در حال شکل گیری بوده امام 4 سال و چند ماهه بودند؛ خب در خانه آنها بحثهای جدی مشروطه خواهی مطرح بود، امام با اینها هم از نزدیک آشنا میشود؛ علما، روشنفکران، مخالفین مشروطه، موافقین مشروطه به خانه پدری امام رفت و آمد دارند و همه آنها را از نزدیک میبیند.
یک نکته مهم تر اینکه بعد از اینکه مشروطه شکل میگیرد، خانه امام به دلیل بزرگی اش به 2 شخص اجاره داده میشود؛ یکی به والی خمین که از طرف مشروطه انتخاب میشود و یکی هم به قاضی خمین. علاوه بر این موارد که گفته شد، آدم پرتحرک، باهوش و پرانرژی بودند، ورزشکار هم بودند. امام یک شخصیت چندجانبه ای را قبل از ازدواج حاصل کرده بودند. ازطرفی یک انقلابی در 18 سالگی امام رخ میدهد که آن انقلاب مهم در زندگی امام بسیار مهم است.
اگر ممکن است در خصوص انقلابی که بیان کردید در زندگی امام در 18 سالگی رخ داده است، توضیح دهید؟
بعد از جنگ جهانی دوم، شهرهای ما خیلی آسیب دیدند و یکی از آسیبهای جدی این بود که وبا و حصبه در کشور فراگیر شد و خیلی ها از بین رفتند؛ از جمله در خمین هم مادر و عمه امام در اثر وبا در 15 سالگی ایشان از دنیا رفتند. امام تنها شده بود و با ننه خاور زندگی میکرد. امام اسبی داشت که با این اسب به اطراف میرفت و نقاط مختلف را میگشت. یک روز چوپانی او را دعوت میکند که با هم ناهار بخورند، امام هم اجابت میکند. چوپان سفره اش را پهن میکند، نان و ماست و پنیر و هر چیزی که بوده شروع به خوردن میکنند. امام به چوپان میگوید که قیافه شما برای من آشناست. چوپان میگوید: ولی من شما را خوب میشناسم، تو اسمت روح الله و پدرت آقا مصطفی بوده که شهید شده، مدرسه احمدیه درس خواندی، افتخارالعلما استاد شما بوده، در مکتب ملا ابوالقاسم درس خواندی، با فلانی کشتی میگرفتی، فلان جا میرفتی شنا میکردی، امام تصور میکند که ایشان علم غیب دارد و به وی میگوید: از کجا اینها را میدانید و از کجا متوجه شده اید؟ میگوید: تو حق داری من را نشناسی من فلانی هستم. ما با همدیگر در مدرسه هم کلاس بودیم، ولی تو وضع مالی خوبی داشتی، ادامه تحصیل دادی و الان برای خودت نیمچه عالمی شدی، ولی من پدرم فوت کرد و مجبور شدم بروم چوپانی؛ در زمستان سرما و سوز به صورت من سیلی میزد، تابستان آفتاب سوختگی داشتم و به نظر 30ساله میآیم، ولی شما همان جوان رعنای 18 ساله هستی، تغذیه خوبی هم داشتی، امکانات برای شما فراهم بوده است. امام به ایشان میگوید مگر من مرده بودم که پیش من نیامدی؟ ما که وضع مالی مان خوب بود میآمدی و از ما کمک میگرفتی، تو چرا درس را رها کردی؟ چوپان میگوید یک سرمشقی معلم به ما داد و ما نوشتیم اگر یادت باشد و آن سرمشق این بود «هر که نان از عمل خویش خورد منت از حاتم طائی نبرد». از خدا هم گلایه میکند که خدا به شما این همه امکانات داده و به ما نداد.
امام در درونش انقلابی رخ داد که من الان یک کسی هستم برای خودم، پدرم آقامصطفی شهید معروف در تهران است، در تمام شهرها شهرت دارد، موقعی که پدر امام شهید شد همه تا 40 روز برای ایشان در محلههای مختلف اراک، گلپایگان و خوانسار و خمین و حتی در تهران ختم گرفتند. من اگر پسر آقا مصطفی نبودم چی بودم؟ خانه و زندگی خوبی داشتم، معلم داشتم، مدرسه رفتم، پول داشتم، اینها همه موهبت بود، فضیلت من چه چیزی هست و چه کاره ام؟ و از این به بعد تصمیم میگیرد این موهبت ها را شکر کند، اما بداند که همه اینها موهبت بوده و همه شان سؤال دارد و اینها هیچ کدام شان شخصیت نمی آورد و شخصیت را باید خودش بسازد. لذا از 18 سالگی شروع به خودسازیهای جدی میکند. تا آن موقع نیمچه عالمی برای خودش شده بود، برای اینکه امکانات فراهم بود؛ ولی از این به بعد شروع به خودسازی میکند. یکی از خودسازی هایشان این است که میگفتند من در این کشور زندگی میکنم باید همه کشورم را بشناسم. امام تقریبا جزء افرادی است که همه جای ایران را سفر کرده اند، همه جا رفتند و با همه علمای بلاد دیدار کردند و این موارد را جزء خودسازی میدانند.
یکی دیگر از کارهای ایشان این بود که ایشان این بود که مینوشتند. امام یکی از پرکارترین افراد در نوشتن هستند.40 حدیث امام خودش داستانی است برای خودش، این کارها را قبل از ازدواج انجام دادند، یعنی قبل از اینکه ازدواج کنند، عالم گرانقدری شده بودند. درباره ازدواج هم کسی راجع به ازدواج شان با ایشان صحبت نکرده بودند تا اینکه یک دوستی پیدا میکند و آن دوست بحث ازدواج را مطرح میکند و امام به دنبال ازدواج میافتد.
ازدواج حضرت امام به چه صورت بوده، مطالعه برخی از نامه هایی که ایشان برای همسرشان نوشتند نشان میدهد رابطه عاطفی جدی بین ایشان برقرار است. نحوه ازدواجشان با خانم ثقفی به چه صورت بوده است؟
حضرت امام و پدر همسرشان دوستان مشترکی داشتند به نام آقایان لواسانی که دو برادر بودند. آقای ثقفی(پدر همسر امام) خانه بزرگی در قم اجاره میکند و با امام و دوستان مشترکشان راجع به سیاست و تاریخ و ... گپ و گفتگو و بحث علمی میکردند. بعد از یک مدت آشنائی، آقای لواسانی به حضرت امام میگویند تو چرا زن نمی گیری؟ امام هم میگوید تا حالا پیش نیامده است، آقای لواسانی میگویند، دیر شده است دیگر، 27 ساله شدی و فقط مشغول درس و بحث هستی، بعد میگوید این آقای ثقفی دوست ما 2 تا دختر دارد و خانم ها میگویند هر جفت شان خوب هستند. امام خجالت میکشد و سرش را پائین میاندازد. آقای ثقفی هم یک لبخندی میزند یعنی لبخند رضایت.
بعد از جلسه امام از آقای لواسانی میخواهد دختر بزرگ آقای ثفقی را برایشان خواستگاری کند. ولی دختر آقای ثقفی وقتی پدرش موضوع را به او میگوید قبول نمی کنند و جواب نه میدهند چون نمی خواستند با طلبه ازدواج کنند، ولی امام 5 بار از آقای لواسانی میخواهد که دوباره دختر را برایش خواستگاری کند و دختر هم هر پنج بار جواب منفی میدهد.
تا این که یک شب دختر آقای ثقفی خوابی میبینند و صبح که بیدار میشوند خواب را برای مادربزرگشان تعریف میکند، خلاصه خواب این بوده که میگوید من احساس کردم یک پنجره و یک دری هست در خانه ای و من از پشت آن پنجره دارم اتاقی را نگاه میکنم، در آن اتاق پیغمبر(ص)، حضرت علی(علیه السلام)، امام حسین(علیه السلام) و امام حسن(علیه السلام) هستند. خلاصه شروع میکند به ذوق کردن. بعد یک پیرزنی به او میگوید که تو برای چی ذوق میکنی؟ آنها با تو قهر هستند و تو با آنها چه کاری داری؟ ذوق کردن ندارد که! بعد که بیدار میشود و برای مادربزرگش تعریف میکند، مادربزرگ میگوید حتماًً آن طلبه ای که دوست پدرت هست و از تو خواستگاری کرده و تو پاسخ نه دادی، پیغمبر(ص) از آن رنجش پیدا کردند و این خواب باید حقیقی شود بنابراین اگر پدرت آمد و گفت که آن طلبه از تو خواستگاری کرده است، دیگر جواب منفی نده، وقتی آقای ثقفی میآید و میگوید که دخترم من برای آخرین بار میگویم این کسی که از تو خواستگاری میکند مرد شریفی است، مرد اهل تقوی است اگر که تو زن او شوی، نمی گذارد که به تو بد بگذرد، برای اینکه مرد اهل تقوی حقوق همسر را رعایت میکنند و این طبیعی است و میگوید که اگر تو زن این نشوی، من دیگر به ازدواج تو کاری ندارم. دختر سکوت میکند و دیگر جواب منفی نمی دهد و پدر هم متوجه میشود که یک اتفاقی افتاده است و مادربزرگ جریان را تعریف میکند و او هم سجده شکر میگذارد و در نیمه ماه رمضان ازدواج میکنند.
بعد که دختر را به قم میبرند، همین که دختر وارد خانه میشود میبیند که این همان خانه ای است که در خواب دیده است؛ پرده ها همان پرده ها، فرش همان فرش، و... همه همان شکلی است که در خواب دیده و احساس میکند خانه کسی که آمده یک عنایتی به وی هست. همسر امام، زنی است بسیار صادق، که در عین حال که استقلال خود را حفظ میکند، ولی عاشق میشود و این عشق هم مدام افزون میشود.
یک روزی این خانم از امام میپرسند که چی شد که آمدی خواستگاری و پیگیر بودی؟ و 5 بار از من خواستگاری کردی با اینکه جواب منفی میدادم ولی باز هم به خواستگاری میآمدی؟ امام گفتند وقتی که آقای لواسانی به من گفت که این آقای ثقفی 2 تا دختر دارد، من برای آن اولی دلم تپید و ندیده عاشق شدم.
رابطه امام با همسرشان ویژه بود، یعنی اصلاً با هم مشکل ندارند مگر در بحثهای سیاسی که با هم بحث هم میکردند. بعداً این خانم برای امام تاریخ ویل دورانت را که هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده بود، میخواند. امام به قدری این زن را حرمت میگذاشت و او را دوست داشت که اگر سفره پهن میشد بچه ها میدانستند که تا خانم نیاید، نباید دست به سفره بزنند.
امام عاشق شد و این عشق هم در خمیرمایه زندگی امام است. الان هم اگر کسی به خمین برود و آن خانه امام که موزه شده را ببیند، یک حوض قلب مانند هست که امام در آن حوض شنا را یاد گرفتند این حوض و این قلب نماد عشق است، در خانه ای که حضرت امام بزرگ شدند خمیرمایه و آثار و نمادهای عشق بوده است. یکی از مباحث بسیار مهمی که در فلسفه حضرت امام هست این است که عشق و عقل با همدیگر پیوند دارند و این هم در مسائل خصوصی اش با بچه هایش، با خانم شان، دیده میشود.
شما اشاره کردید که امام از یک طرف با زنان بزرگواری مثل مادر، عمه و دایه شان مواجه بودند، و از طرف دیگر به فضای روشن اندیشانه زندگی شان، تعاملاتشان و مطالعات میان رشته ای که داشتند، اشاره کردید و این که شکل گیری این نگاه متفاوت متأثر از این رویدادها و خودسازی ایشان بوده است. علاوه بر این میخواهم بدانم که اسناد و یا خاطراتی وجود دارد که نشان دهنده این باشد که نگاه امام به مسئله زن به صورت تدریجی شکل گرفته است یا تحت تأثیر مسئله یا شخصیت خاصی بوده است؟
تولد حضرت امام در روز تولد حضرت زهراست، یعنی خود این هم شاید عاملی است و در ضمیر ناخودآگاه هم اثر میگذارد. روزی که امام به دنیا آمدند خانه شان جشن تولد حضرت زهرا برقرار بوده است. شروع آن شروع خوبی بوده است، ولی همینطور که ادامه پیدا میکند تا یک جائی که یک برهه کوتاهی است و مسائل سیاسی مطرح است و بعضی ها آنجا را نمی توانند تفکیک کنند. یعنی بین این مقطع سیاسی ممکن است یک تناقض ظاهری ببینند.
در سال 41 که بحث انجمنهای ایالتی و ولایتی و زن و انتخابات مطرح میشود، امام نظریاتی دارد برای معارضه با حکومت و عنوان میکند مردان ما آزاد نیستند چرا شما میگویید که زنان ما آزادند؟ مگر مردان ما حق رأی دارند که زنان ما حق رأی نداشته باشند؟ این بخش سیاسی یک تناقض ظاهری نشان میدهد. ولی واقع امر این است که، همان شکل تدریجی هم که به جلو میآید تحول 180 درجه ای زاویه دار نیست، بلکه پربارتر شدن است. به طوری که بخشی از دیوان حضرت امام بخاطر خواهشهای عروس ایشان - دکتر فاطمه طباطبائی- بوده است. دخترهای امام هم همینطور.
نگاه امام به زنان بسیار متفاوت بوده است، چند نفری از علمای بزرگ حوزه در سال 57 برای امام پیامی میفرستند که ما با نهضت شما همگام هستیم، اما به شرط 4 مورد و یکی از آن شروط شان این بود که زنان در خیابان نیایند و تظاهرات نکنند، امام این شرط را قبول نمی کند. علاوه بر آن امام عبارتی دارد درباره زنان که نقل به مضمون آن این است: که بانوان، رهبران ملت ما هستند؛ من شما را به رهبری قبول دارم؛ ما دنباله رو شما هستیم، امام میگوید رهبر ما شمائید، شما دارید جلو جلو میروید و جلودار ما شمائید. در جنگ هم اگر خانم ها به پیشانی بچه هایشان پیشانی بند نمی بستند، نمی بوسیدنشان و بدرقه شان نمی کردند، احتمال اینکه رزمندههای ما کم بیارند زیاد بود، مادرها این پشتیبانی ها را انجام میدادند و امام اینها را میدید.
امام یک جمله ای دارد خیلی عجیب است؛ این جمله در جواب کسانی است که قائل بودند زن نباید در تظاهرات شرکت کند. امام میگوید(البته نقل به مضمون) زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد، حق رأی دادن، حق رأی گرفتن. طبق نگاه امام از دامن زن، مرد به معراج میرود، لذا اگر زن نتواند کاری کند مرد پرورش پیدا کند، مرد هم نمی تواند به معراج برود و این نگاه لطیفی است به زن. عرفانی، فلسفی و فقهی است و از این باب، نوآوری بسیاری در آن است که زن حق حضور در اجتماع را دارد؛ حق دارد و گاهی هم تکلیف.
با توجه به اینکه شما با صحبتهای امام و سیره عملی ایشان آشنا هستید، به نظر شما وضعیتی که زنان امروز ما در جامعه دارند، چقدر به نگاه و اندیشه امام نزدیک است؟ و در چه زمینه هایی با این نگاه فاصله گرفته ایم؟
پاسخ به این سؤال به یک کار میدانی احتیاج دارد، ولی طبق نگاه امام زنان حقوقی دارند که اگر این حقوق با سنتهای غلط جامعه ما، چه شرقی و چه غربی چه ظاهراً به نام دینی و بومی فرقی نمی کند، تعارض پیدا کند، باید جانب حقوق را گرفت. امام نگاه شان به حقوق بود. خب زنان ما الان حقوق شان را طلب میکنند و همین اصل خواستن در راستای اندیشه امام است
در پایان اگر نکته ای باقی مانده بفرمایید.
من از خانم ها تقاضا میکنم، یک بار صحیفه را با این نگاه بخوانند. با توجه به بنیانهای فلسفی، عرفانی و فقهی و البته سیاسی امام، مسئله زن از دیدگاه ایشان را بررسی کنند؛ زنی که ایشان در تصورشان هست نه شرقی است و نه غربی؛ بلکه اسلامی است. با تعبیر ایشان در این موضوع تحول جدی و گرایش شدید به اسلام ایجاد میشود. تا قبل از امام، زن یا سنتی بود یا غربی، اگر سنتی بود که در پستو بود و اگر غربی بود که نقشهای خانوادگی را به رسمیت نمی شناخت، ولی وقتی که امام حضور پیدا میکند، زن سنتی و مدرن ما، همه دانشگاهی میشوند. یک زمانی بود، که من و امثال من حرفهای امام را تفسیر نمی کردیم خود امام حضور داشت، اما نسل سوم نیاز به کتاب هایی برای شناسایی دیدگاه امام دارند.