جنگ های ایالات متحده در افغانستان و عراق در ابتدا از حمایت گسترده ای برخوردار شد. با انباشته شدن شکست ها، آنها قطبی شدند.

به گزارش جماران، فارن افرز در تازه ترین نوشتار به قلم دیوید پترائوس (David Petraeus) ژنرال بازنشسته ارتش ایالات متحده و مدیر سابق سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) ، مگان سالیوان (Meghan L. O’Sullivan) استاد دانشگاه هاروارد و معاون سابق مشاور امنیت ملی ایالات متحده ،  ریچارد فونتن (Richard Fontaine) مدیر اجرایی مرکز امنیت جدید آمریکا (CNAS) و مشاور سابق سناتور جان مک‌کین به بررسی سیاست اسرائیل در جنگ با حماس و اشتباهات مشابه آمریکا در جنگ‌های گذشته پرداخته است. نویسندگان استدلال می‌کنند که تلاش اسرائیل برای تغییر رژیم در غزه، مشابه اشتباهاتی است که آمریکا در جنگ‌های افغانستان و عراق مرتکب شد. آنها در این نوشتار تاکید دارند که تجربه آمریکا نشان می‌دهد که عملیات‌های نظامی گسترده که به تلفات زیاد غیرنظامیان منجر می‌شوند، نه تنها اهداف تعیین‌شده را محقق نمی‌کنند، بلکه باعث ایجاد بی‌اعتمادی و تنفر بیشتری می‌شوند که می‌تواند به رشد گروه‌های تروریستی کمک کند. در این گزارش میان حماس و گروه طالبان و سایر گروه های مسلح حاضر در افغانستان پس از حادثه یازدهم سپتامبر شبیه انگاری هایی شده که مورد تایید سایت جماران نیست و صرفا برای آشنایی مخاطب با یکی از رویکردهای سیاسی فعال در امریکا نسبت به جنگ جاری در غزه منتشر می شود.

این گزارش توصیه می‌کند که اسرائیل باید از تجربیات آمریکا در این زمینه درس بگیرد و می نویسد:  اصطلاح «تغییر نظام» در دو دهه گذشته دیگر چندان مورد توجه قرار نگرفته و این اصطلاحی نیست که اسرائیلی‌ها برای توصیف جنگی که در غزه به راه انداخته‌اند استفاده کنند. اما تغییر نظام دقیقاً همان چیزی است که اسرائیل به دنبال آن است. هدف عملیات نظامی آن در غزه، نابودی حماس به عنوان یک نهاد سیاسی و نظامی و از بین بردن دولت و ساختار سیاسی در این باریکه است که این گروه نزدیک به دو دهه بر آن نظارت داشته است.

پس از حملات 7 اکتبر حماس، رهبران اسرائیل به این نتیجه رسیدند که ادامه اداره غزه برای حماس غیرقابل قبول است،  درست همانطور که رهبران آمریکایی پس از حملات 11 سپتامبر در سال 2001 تصمیم گرفتند که دیگر نمی توانند وضعیت موجود در افغانستان را بپذیرند، جایی که طالبان در آن حضور دارند. القاعده را پناه می داد و آنها چاره ای جز تغییر رژیم در آنجا نداشتند. البته افغانستان تنها جایی در خاورمیانه بزرگ نبود که ایالات متحده پس از 11 سپتامبر به دنبال تغییر رژیم بود. در سال‌های پس از این حملات، ائتلاف‌های تحت رهبری ایالات متحده همچنین رژیم‌های عراق و لیبی را سرنگون کردند و به نیروهای مخالف سوری که به دنبال سرنگونی بشار اسد بودند، کمک کردند .  اینها تجربیات تلخی برای واشنگتن بود: خونین و پرهزینه.

امروز، اسرائیل بسیاری از همان اشتباهات را مرتکب می شود، از جمله برخی از فاحش ترین اشتباهاتی که ایالات متحده در سال های اولیه جنگ عراق مرتکب شد. همانطور که ایالات متحده در سال 2003 در عراق انجام داد، اسرائیل جنگ خود را بدون برنامه ای برای ایجاد یک ساختار حکومتی و در مورد خود جایگزینی حماس آغاز کرد و هیچ طرح روشنی پس از ماه ها جنگ تاکنون در این خصوص ظاهر نشده است.

همانطور که ایالات متحده در مراحل اولیه جنگ های خود پس از 11 سپتامبر انجام داد، اسرائیل قاطعانه و با هزینه های انسانی قابل توجهی برای پاکسازی اراضی از وجود نیروهای حماس حرکت کرده است، تنها برای اینکه بعد از خروج نیروهایش از مناطق مختلف غزه شاهد یارگیری و بازسازی دوباره آنها نباشد.  رویکردی نادرست که افسران ارتش آمریکا هم در افغانستان و عراق در پیش گرفتند اما  اسرائیل به دلیل تلفات غیرنظامیان عملیات هایش مورد انتقاد شدید بین المللی قرار گرفته است.

اما همانطور که اسرائیل اشتباهاتی مشابه اشتباهات ایالات متحده مرتکب شده، می تواند از برخی از موفقیت های کمپین های آمریکا  نیز درس بگیرد ،  به ویژه از موفقیت های استراتژی افزایش نیرو  که واشنگتن در آغاز سال 2007 در عراق اتخاذ کرد.

همواره نبرد شهری فوق العاده دشوار و اغلب بسیار خونین است. تلاش های موفقیت آمیز ایالات متحده و متحدانش برای ریشه کن کردن القاعده، شورشیان سنی و شبه نظامیان شیعه در بغداد، بصره، فلوجه، رمادی و سایر شهرهای عراق  و از بین بردن دولت موسوم به دولت اسلامی (داعش) در موصل و رقه علیرغم تلاش های قابل توجه برای به حداقل رساندن آسیب ها ، به ناچار منجر به تلفات غیرنظامی و تخریب قابل توجه زیرساخت ها شد.

به همان اندازه که آن عملیات ها سخت بود، عملیات غزه بسیار سخت تر است. جمعیت آن متمرکز تر است، حماس از برد آزاد از طریق تونل های زیرزمینی 350 مایلی برخوردار است.  بر اساس گزارش ها، نیروهای اسرائیلی اکثر تیپ ها و گردان های سازمان یافته حماس را منهدم کرده اند، اما هزاران نیروی حماس باقی مانده اند. حدود 120 گروگان(اسیر) هنوز مفقود هستند و ممکن است در همان منطقه ای که درگیری در آن جریان دارد، حضور داشته باشند.

هدف اسرائیل از نابودی حماس از طریق نیروی نظامی محض تنها در صورتی موفق خواهد شد که این گروه در انجام مأموریت خود ناتوان و همچنین از تشکیل مجدد و تجدید قوای آن جلوگیری شود. ایالات متحده در عراق و جاهای دیگر آموخت که نتیجه دوم بسیار مهم است. کشتن و دستگیری افراد کافی نیست. کلید تحکیم دستاوردهای امنیتی و جلوگیری از جذب دشمنان جدید، حفظ قلمرو، حفاظت از غیرنظامیان،  ارائه حکومت جایگزین و خدمات به آنها است. این رویکرد احتمال مردمی به نیروهای حماس را افزایش می دهد که به آنها اجازه می‌دهد تا دوباره تشکیل شوند.

در غزه، اسراییل در عملیات های پاکسازی متعددی شرکت کرده است، اما سرزمینی با حضور نیروهای مستمر در اختیار نداشته است. گردان های بازسازی شده حماس خلأهای حاصل را پر کرده اند. این منعکس کننده بسیاری از تجربیات ایالات متحده در عراق از سال 2003 تا 2006 است. در آن دوره، نیروهای آمریکایی عمدتاً در پایگاه‌های عملیاتی پیشروی متمرکز بودند که از آنجا گشت‌زنی و مأموریت‌ها را برای مبارزه با گروه‌هایی مانند القاعده در عراق و شیعیان مختلف مورد حمایت ایران آغاز کردند. شبه نظامیان اما اغلب تقریباً به محض خروج نیروهای ایالات متحده، قلمرو را بازپس می گرفتند و باز امریکا باید انرژی مضاعفی را خرج این منطقه می کرد .

در سال 2007، واشنگتن یک تغییر عمده استراتژی را دنبال کرد. نیروهای آمریکایی از پایگاه‌های اصلی خارج شدند، به جای آن در پایگاه‌های کوچک‌تر در داخل و اطراف شهرهای مهم مستقر شدند، 77 مکان حاشیه ای فقط در منطقه بزرگ بغداد. نیروهای آمریکایی شروع به تلاش بیشتر برای تمایز بین شبه نظامیان مخالف آشتی ناپذیر و جمعیت گسترده تر  آنها کردند و متعهد شدند که زندگی را برای غیرنظامیان بهتر و امن تر کنند.  روشن شد که تنها راه تأمین امنیت مردم و بهبود زندگی آنها زندگی در میان آنهاست. این به معنای پاکسازی قلمرو از شورشیان و سپس دور نگه داشتن آنها از طریق ایجاد جوامع تحت کنترل با نقاط کنترل ورود، غربالگری بیومتریک و کارت های شناسایی و گشت های مستمر بود. در زندگی روزمره. در همان زمان، افسران نظامی شروع به متقاعد کردن رهبران قبایل و مذهبی در جوامع سنی کردند تا با نیروهای آمریکایی آشتی کنند .

برای جلوگیری از تشکیل مجدد عناصر آشتی ناپذیر حماس، اسرائیل باید به شدت آنها را از غیرنظامیان بی گناه متمایز کند و متعهد شود که امنیت و زندگی شهروندان غیرنظامی را بهبود می بخشد، حتی در حالی که به جنگ بی امان با نیروهای حماس ادامه می دهد. عملیات نظامی اسرائیل باید به گونه‌ای طراحی شود که تلفات غیرنظامیان را به حداقل برساند، که با از بین رفتن پایگاه‌ها و مقرهای عملیاتی حماس، این کار آسان‌تر خواهد شد.

وضعیت عراق در سال 2007 و غزه امروز به طرق واضح و قابل توجهی متفاوت است.  هیچ تضمینی وجود ندارد که فلسطینی ها به عملیات های اسرائیل با هدف تامین امنیت و زندگی بهتر پاسخ مثبت بدهند، حداقل این کار زمان زیادی می برد. اما نیروهای آمریکایی دریافتند که می توانند اعتماد جوامع عراقی را حتی در جایی که مدام هدف قرار گرفته بودند، به دست آورند.

اگر تجربه ایالات متحده پس از 11 سپتامبر هر گونه شاخص باشد، تامین امنیت مناطق عاری از نفوذ حماس ضروری است اما کافی نیست. در عراق و در برخی مواقع در افغانستان، بهبود امنیت اجازه ساخت زیرساخت ها به رهبری آمریکا را داد و در نهایت فعالیت سیاسی و اقتصادی را احیا کرد. با این حال، آن نتایج، واشنگتن را ایجاب می کرد که دیدگاه مثبتی را برای مردم عادی در آن مکان ها بیان کند. با گذشت زمان، حکومت محلی و نیروهای امنیتی می توانند ایجاد و توسعه یابند.

واشنگتن دشواری های خود را با درگیر شدن در یک فرآیند گسترده «بعث زدایی» (بدون یک روند آشتی مورد توافق) و با انحلال ارتش عراق (بدون اعلام برنامه هایی برای تأمین پرسنل و خانواده های آنها تا چند هفته بعد) تشدید کرده بود.

مقامات ارشد سابق رژیم و دیگر حامیان سرسخت صدام آشکارا هیچ نقشی در آینده عراق نداشتند. اما بعث زدایی و انحلال ارتش، تعداد زیادی از عراقی ها - صدها هزار نفر از آنها - را از زندگی عمومی دور  و آنها را تشویق کرد تا با هر قدرتی که صدام را دنبال می کرد، به جای حمایت و عضویت در آن، مخالفت کنند. روند سلب قدرت کنترل نشده از یک اقلیت سنی و اعطای آن به اکثریت شیعه، بدون توجه به شرایط، واکنش شدیدی را به همراه داشت. با این حال، این اقدامات نادرست ایالات متحده، بذر شورش‌هایی را که قبلا کاشته شده بود، آبیاری کرد و احتمال اینکه کسی به مقامات آمریکایی در اداره و تامین امنیت کشوری که به اندازه کافی آن را نمی‌دانستند، کمک کند، بسیار بعید ساخت.

همانطور که ایالات متحده پس از اعلام رسمی خود و شرکای خود به عنوان یک نیروی اشغالگر،  در عراق آموخت، اشغال دارای جنبه های منفی جدی است: هزینه های هنگفت پرسنل و زیرساخت ها، مقاومت در میان مردم و دعوت از شورشیان. اما در عراق، واشنگتن مشکلات خود را با پذیرش آن جنبه‌های منفی تشدید کرد، در حالی که مسئولیت‌های خود را به‌عنوان یک قدرت اشغالگر به‌طور کامل برآورده نکرد: تأمین امنیت برای مردم و اطمینان از احیای خدمات اولیه.

در ترسیم شباهت‌های بین جنگ‌های واشنگتن پس از 11 سپتامبر و جنگ اسرائیل در غزه، برخی هشدارها لازم است. غزه ، عراق نیست اسرائیل، آمریکا نیست. به همان اندازه که حملات 11 سپتامبر برای آمریکایی ها از نظر سرانه وحشتناک بود، ، 7 اکتبر برای اسرائیلی ها بسیار بدتر بود. پایگاه القاعده در افغانستان دور از سواحل آمریکا بود. در مقابل، پایگاه حماس در غزه درست در آستانه اسرائیل است. دشمنی بین اسرائیلی ها و فلسطینی ها عمیق است، در حالی که بسیاری از عراقی ها در هنگام مداخله ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده در مارس 2003 احساسات متفاوت یا در برخی موارد مثبت نسبت به آنها داشتند.

اما اگرچه جزئیات متفاوت است، موقعیت ها دارای شباهت های ساختاری قوی هستند. این مشاهدات نه تنها در مورد شرایط مناطق درگیری در دو دوره، بلکه در زمینه های سیاسی داخلی در ایالات متحده پس از 11 سپتامبر و اسرائیل در ماه های اخیر نیز صدق می کند. جنگ های ایالات متحده در افغانستان و عراق در ابتدا از حمایت گسترده ای برخوردار شد. با انباشته شدن شکست ها، آنها قطبی شدند. امروز در سرزمین های اشغالی، با افزایش فشار بین‌المللی بر اسرائیل برای محدود کردن تلفات غیرنظامیان و برقراری اتش بس، اختلافات در کابینه جنگ اضطراری در ملاء عام فوران کرده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.