کشورهای تاثیرگذاری مانند چین هرگز حاضر نشده اند که در تقابل با نظام پولی و بانکی بین المللی تحت سلطه آمریکا قدم های معنی داری بردارند. بلکه همواره سعی کرده اند مشکلات خود را نه در تقابل با این نظام بلکه در چارچوب آن حل و فصل کنند. حتی کشوری مانند روسیه تا قبل از وضعیت فعلی در اثر جنگ با اوکراین همه تلاش خود را به کار می گرفت که در درون این نظام مسائل خود را حل و فصل کند.
محسن بهاروند، سفیر پیشین جمهوری اسلامی ایران در لندن و دیپلمات بازنشسته در یادداشتی برای جماران نوشت:
ایران پس از تقابل اخیر خود با اسرائیل در مهمترین مقطع سیاست خارجی خود قرار گرفته است. کشور ما در میان ملتهای مسلمان و حتی همه کشورهای در حال توسعه جایگاه مناسبی یافته است. بازدارندگی استراتژیک ما تا حد قابل قبولی بازسازی شده است. اکنون ایران در موضع قدرت است و می تواند با اعتماد بنفس به جلو حرکت کند.
سیاست را نمی توان تک بعدی مدیریت کرد
ایران در حوزه سیاست داخلی و خارجی نیاز به تصمیمات مهم و سرنوشت سازی دارد. نظام باید با هوشمندی از این فرصت استفاده کرده جایگاه کشور را با یک جهش مهم در قدرت نرم، تثبیت کند. سیاست را نمی توان خطی و تک بعدی مدیریت کرد. به میزانی که در قدرت سخت پیشرفت حاصل می شود باید در قدرت نرم اقدام به سیاستگذاری شود تا تعادل سیستم برقرار شود.
باید بر چالش استراتژیک در سیاست خارجی غلبه کنیم
در حوزه داخلی، سیاستهای وحدت آفرین و اجماع ساز نیاز است و در سیاست خارجی خروج از چالش استراتژیک شاید مهمترین مسئله ما باشد. آنچه که من به آن به یک «چالش استراتژیک» تعبیر می کنم (که ممکن است تعبیر دقیقی نباشد)، تقابلی است که بین جهان ایده آل ما و واقعیات نظام بین الملل عاری از ارزش و اخلاق ایجاد می شود.
اما برای رسیدن به یک تصمیم استراتژیک روشن ابتدا نیاز به کمی تمرین شناختی از نظام بین الملل وجود دارد. باید جهان را آن گونه که هست دید، نه آنگونه که می خواهیم. ما در نظامی در حال گذار زندگی می کنیم. با این حال به نظر من مقصد این گذار خیلی شگرف و دراماتیک نخواهد بود. تغییری که ممکن است پس از همه کشمکشهای جهانی رخ دهد این است که دنیای غرب به رهبری آمریکا اندکی از تسلط بی چون چرای خود بر نظام بین الملل عقب نشینی کرده و جایگاهی برای قدرتهای نوظهور در تعیین سرنوشت نظام بین الملل قائل شود.
تسلط مطلق جهان غرب به چالش کشیده شده است
آنچه از آن به عنوان «افول غرب» یا «دنیای پسا غربی» یاد می شود بعید است چیزی بیش از این باشد که البته قدم مهمی خواهد بود. غرب به رهبری آمریکا در دو مقطع تسلط خود بر نظام بین الملل را تثبیت کرد. ابتدا پس از جنگ جهانی دوم و تشکیل سازمان ملل متحد و مهمتر از آن شکل گیری نظام پولی و مالی بین المللی تحت سلطه خود و دوم فروپاشی شوروی به عنوان بزرگترین رقیب ایدئولوژیک آن. اکنون بیش از ۷۰ سال است که پارادایم نظام بین الملل بر این اساس شکل گرفته است.
امروزه تجارت آزاد، پیشرفت تکنولوژی، تبادل و تکنولوژی اطلاعات، ظهور قدرتهای نوظهور، برآمدن بازیگران غیر دولتی و افزایش سهم کشورهای آسیایی از بازارهای جهانی، تسلط مطلق جهان غرب را به چالش کشیده است. اما غرب در این بین دست و پا بسته نیست. آمریکا و برخی کشورهای مهم اروپایی در رقابتی نفس گیر تلاشی فزاینده انجام می کنند که برتری علمی، تکنولوژیک، نظامی و قدرت نرم خود را همچنان حفظ کنند و در این ابعاد همواره از سایر اعضای جامعه بین المللی یک قدم جلوتر باشند. تا کنون هم موفق بوده اند.
دو موضوع دیگر در این بین به آنها کمک می کند؛ اول، همبستگی نسبی مشترک آنها به واسطه فرهنگ و ارزش های مشترک و دوم، روش ها، قالب ها و چارچوب های نظام بین الملل و سازمان های بین المللی که به نحوی شکل گرفته است که جهان غرب به رهبری آمریکا را در رأس هرم سلسله مراتب آن قرار داده است.
ایران نیازمند اتخاذ تصمیم های استراتژیک است
باید دانست تا زمانی که کاروان سرگردان نظام بین الملل به سر منزل مقصود برسد و فرود آید، کشمکشها پایان یابد و این نظام به یک تعادل و ثبات نسبی برسد؛ ممکن است به دهه ها زمان نیاز داشته باشد. هر کشوری در عین حال که چشمی به تحولات جهانی دارد، در تلاش است که بنیه علمی، تکنولوژیک، اقتصادی، نظامی و تجاری خود را تقویت کند تا از چرخه تولید و تجارت جهانی حذف نگردد و در آینده جهان نیز جایگاهی شایسته برای خود دست و پا کند.
نمی توان وضعیت حال معیشتی و اقتصادی کشور را به امید آینده ای نه چندان قابل پیش بینی رها کرد. شاید ایران به عنوان بزرگترین کشور خاورمیانه و یکی از کشورهای مهم جهان بیش از هر کشور نیازمند اتخاذ تصمیمات استراتژیک برای آینده خود باشد.
بزرگترین چالش جهانی امروز پدیده تحریم است
مهمترین چالشی که ما با آن رو به رو هستیم، چالش اقتصادی است. در جهانی که به طرز فزاینده ای پیوسته است، سیاستهای یکجانبه گرایانه پاسخگو نیست. جهان تبدیل به یک بازار یکپارچه شده و بدون افزایش سهم بازار خود قادر به رشد و توسعه اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی جامعه نخواهیم بود. ما به نوعی در تقابل با جهان غرب قرار گرفته ایم که متأسفانه امروزه نقطه قوت آن درست در مقابل نقطه ضعف ما قرار دارد. تسلط آمریکا و غرب بر نظام پولی، مالی و بانکی جهان و تسلط دلار به عنوان ابزار تبادلات جهانی غرب را بر این داشته است که بزرگترین سلاح خود را بر روی معاندین خود بکشد و آن چیزی جز «تحریم» نیست. بزرگترین چالش جهانی امروز پدیده تحریم است. تحریم سلاح تخریب گری است که از هیچ قاعده و قانونی پیروی نمی کند. بدون تضعیف یا شکست سلطه غرب بر این بخش از حیات بین المللی ، سخن از افول غرب کاری بیهوده خواهد بود.
چین و روسیه هم در تقابل با نظام پولی بین المللی قدمی برنداشتند
کشورهای تأثیرگذاری مانند چین هرگز حاضر نشده اند که در تقابل با نظام پولی و بانکی بین المللی تحت سلطه آمریکا قدم های معنی داری بردارند. بلکه همواره سعی کرده اند مشکلات خود را نه در تقابل با این نظام، بلکه در چارچوب آن حل و فصل کنند. حتی کشوری مانند روسیه تا قبل از وضعیت فعلی در اثر جنگ با اوکراین همه تلاش خود را به کار می گرفت که در درون این نظام مسائل خود را حل و فصل کند. تقریبا همه کشورها با وسواس بسیار سعی دارند رابطه اقتصاد، بازار و نظام بانکی خود را با این بازار و وضع موجود را به هر طریق حفظ کنند. تداوم حیات اقتصادی در این وضعیت شاید ممکن باشد ولی برای قریب به اتفاق کشورها حیات مطلوب و دلخواه نخواهد بود.
در سیاست خارجی به تدبیر حکیمانه نظام نیاز داریم
هیچ کشوری به اندازه ایران تحت تاثیر این وضعیت و تحریم های ناشی از آن نیست. بر این اساس شاید بتوان نتیجه گرفت بزرگترین چالش سیاست خارجی ایران این است که چگونه با حفظ عزت و ارزشهای بنیادین خود بتواند سهم شایسته خود از بازار سرمایه و تجارت جهانی را به دست آورد، در حالی که اصلی ترین دشمن آن یعنی آمریکا بر این بازار و نظامات آن تسلط بلامنازع دارد. این چالشی است که نیاز به به کارگیری حکمت نظام در سیاست خارجی برای رفع آن کاملا احساس می شود.
باید خصومت با کشورهای غربی را مدیریت کنیم
برای رفع چنین چالشی ابتدا سیاست خارجی باید به روشنی تصمیمی اتخاذ کند و سپس دیپلماسی روش و چارچوبهای حرفه ای خود را برای تحقق آن به کار گیرد. به نظر من سیاست خارجی ایران و به تبع آن دیپلماسی کشورمان برای رفع این مهمترین چالش خود دو سیاست اصلی را می تواند سرلوحه تفکر و فعالیت خود قرار دهد.
اول: ایران با مشارکت کشورهای مهم و تأثیرگذار یک نظام پولی، بانکی و ارزی منطقه ای یا موازی با نظام فعلی ایجاد کند؛ به طوری که مورد قبول بخش خصوصی به شمول بانکها و شرکتهای خصوصی کشورهای همسو باشد و با تسهیل تجارت و تولید بتواند سهم کشور را از بازارهای منطقه ای و جهانی افزایش دهد. این روش می تواند با ایجاد مکانیسم های دو جانبه و کوچک شروع شده، سپس از به هم پیوستن آنها تبدیل به یک مکانیسم بزرگتر شود.
دوم: ضمن اجرای تدریجی مورد اول، ایران سعی کند که خصومت خود را با کشورهای غربی مدیریت کند. مدیریت خصومت با رقبای غربی می تواند در چارچوب معامله ای بزرگ در ازای رعایت خطوط قرمز، حفظ فاصله ها و تغییر سیاستهای خصمانه غرب در قبال ایران و مسلمانان منطقه صورت گیرد. رسیدن به هر یک از این اهداف نیازمند یک سیاست اجماعی با تعیین چارچوب ها و پروتکل های مشخص است که در قانون اساسی کشورمان ترسیم شده است.