پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: ایران یکی از شش کشوری بود که در جریان آخرین نشست دوره ای «بریکس» در آفریقای جنوبی دعوتنامه عضویت در این بلوک را دریافت کرد. بر اساس گزارش های رسانه ای قریب به 40 کشور خواهان عضویت در بریکس هستند.
عضویت ایران در بریکس پس از نهایی شدن پروسه حضور آن در شانگهای با واکنش های متفاوتی در داخل رو به رو شده است. در حالی که در بیشتر رسانه های غربی از این عضویت با تعابیری نظیر «پررنگ شدن وجه ضدغربی بریکس» یاد می کنند، در داخل ایران با توجه به تحریم های یکجانبه ایالات متحده که جدا از غرب ، چین و روسیه نیز به اجرای آنها از بیم واکنش تنبیهی واشنگتن تن داده اند، این عضویت با واکنش های متفاوتی روبرو شده است. حضور ایران تحت تحریم در بریکس چه فرصت های واقعی را برای اقتصاد ایران در میدان عمل فراهم می کند؟ آیا تهران می تواند طرحی نو برای استفاده از این فرصت ها دربیاندازد؟
پرسش هایی از این جنس را با بیژن خواجه پور یکی از مدیران و صاحبان موسسه بین المللی آتیه ستقر در وین که شاخه ای از شرکتهای گروه آتیه(شرکت های مشاوره استراتژیک) در تهران است، در میان گذاشتیم. خواجه پور که تحصیلات تکمیلی خود را در رشته های مدیریت و اقتصاد در آلمان و بریتانیا به پایان برده ، مدرک دکتری خود را در رشته مدیریت بازرگانی از دانشگاه بین المللی مدیریت پاریس دریافت کرده است.
اخیرا با دعوت از ایران برای پیوستن به بریکس، سر و صدای بسیاری درباره سودمندی حضور ایران در این قبیل اتحادهای عمدتا اقتصادی به راه افتاده است. شاید مهم ترین و البته ابتدایی ترین پرسش این باشد که برای کشوری مانند ایران که در حال تحمل تحریم های ایالات متحده است حضور در چنین بلوکی چه فایده ملموس و عینی دارد؟
درست است که با وجود تحریم های آمریکا، استفاده از مزیت های گروه هایی مثل سازمان همکاری شانگهای و بریکس محدود خواهد بود، ولی عضویت ایران در این نوع پیمان ها به نفع پرستیژ ایران در روابط بین المللی است. به عبارتی، قدرت نرم ایران را در صحنه جهانی تقویت می کند.
علاوه بر آن ساختاری نهادینه را در اختیار ایران قرار میدهد که در آن با ابتکار عمل قسمتی از نیازهای تجاری، سرمایه ای و فناوری کشور را در همکاری های دوجانبه و چند جانبه پوشش دهد. به عبارت دیگر برخی از مزیت های بالقوه بستگی به ابتکار ایران در راه اندازی اقدامات مشترک چندجانبه یا حتی دوجانبه با دیگر اعضای بریکس پلاس خواهد داشت.
این بدین معناست که بریکس چارچوب ها، استانداردها و راهکارها را تعریف کرده و حال اعضای آن میتوانند در آن چارچوب پروژه های مشترک تعریف کنند. این پروژه ها میتوانند در مرحله اول در حوزه هایی شکل بگیرند که تحریم نیستند، مانند امنیت غذایی، تولید دارو و غیره.
بنابراین، منفعت ایران بستگی به خلاقیت نهادهای دولتی در تعریف پروژه های مشترک خواهد داشت.
چرا ایران؟ در شرایطی که قریب به 40 کشور با این ویژگی که تحت تحریم ایالات متحده و فشارهای اقتصادی بین المللی نیستند در لیست انتظار برای پیوستن به بریکس بودند چرا دو کشور مهم چین و روسیه در این بلوک موافقت خود را با پیوستن ایران در این مقطع اعلام کردند؟ آیا می توان از وجود انگیزه های سیاسی سخن گفت ؟
انگیزه های چین و روسیه در شرایط ژئوپلیتیک فعلی مسلما فرا اقتصادی هستند و انگیزه محوری آنها تقویت ائتلاف بین المللی در تقابل با آمریکا است. درحالیکه بریکس در ابتدای کار خود به دنبال نمایندگی آن چیزی بود که به آن Global South میگفتند، به نظر میرسد که قدرت های شرقی آن را بیشتر به سمت یک ائتلاف به نام Global East سوق داده اند. من باور دارم که پدیده Global East در حال یارگیری جهانی و تقویت خود است و ایران در این انتخاب بایستی هوشمندانه عمل کند.
علاوه بر آن یک انگیزه اصلی در گسترش بریکس کنترل بازارهای انرژی دنیا است. از آن زاویه، اهمیت عضویت عربستان، ایران و امارات آشکار میشود. بریکس پنج عضو فقط 20% تولید انرژی جهانی را در اختیار دارد، ولی با اعضای جدید این رقم به 42% افزایش خواهد یافت.
این را هم یادآور بشوم که اگر منابع گاز و نفت را باهم در نظر بگیریم، ایران دارای بالاترین سطح منابع هیدروکربن دنیا است. البته به بدترین نوع ممکن داریم این منابع را هدر میدهیم، ولی داشتن این منابع در داخل بریکس بسیار ارزشمند است.
دلیل سوم اینکه ایران در مقایسه با سایر متقاضیان جذاب است، موقعیت ژئواستراتژیک ایران در مسیرهای ترانزیت بین المللی است که جایگاه ویژه ای در تمام معادلات تجاری و انرژی جهانی پیدا کرده است. فقط کافی است یک نگاه به کریدورهای ترانزیتی بیاندازید تا ببینید، ایران از چه جایگاهی میتواند برخوردار باشد.
در چند روز اخیر درباره بانک توسعهی نوین بریکس صحبت های زیادی به میان آمده است. ظاهرا این بانک هدف تأمین مالی پروژههای زیرساختی و توسعهای را به عنوان جایگزینی برای نهادهای تحت رهبری غرب مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی دنبال میکند. جمهوری اسلامی ایران به دنبال کاهش اثرات تحریمها از طریق دلارزدایی از تجارت و ایجاد کانالهای پرداختی خارج از سیستم بانکی بینالمللی است. آیا بانک توسعهی نوین بریکس قادر خواهد بود در کمک به ایران برای دستیابی به این هدف نقشی ایفا کند؟ علیرغم همه دردسرهایی که هژمونی دلار و استفاده ایالات متحده از آن به عنوان ابزار تحریم بر کشورها ایجاد کرده، آیا امکان دلارزدایی یا کاهش اتکا به دلار در یکی دو دهه پیش رو وجود دارد؟
هنوز برای قضاوت راجع به بانک توسعه نوین بریکس زود است. دلار زدایی رویای یک سری از قدرت های بزرگ و کوچک ولی تحقق آن بسیار مشکل و پیچیده است. تا زمانی که اکثر تجارت دنیا بر مبنای دلار شکل میگیرد، دلار زدایی یک رویا است. اکثر بانک های دنیا نیز بازار اولیه تامین منابع مالی خود را بر مبنای دلار تعریف میکنند. دلار آنقدر مهم است که حتی در برخی تبادلات ارزی بین دو ارز غیر دلاری، تبدیل از طریق دلار به عنوان واسطه انجام میشود.
جالب اینجاست که در ده سال اخیر با تمام تلاشهایی که چین، روسیه، ایران و ونزوئلا کشیده اند، نقش دلار در معاملات جهانی افزایش یافته است، نه کاهش.
پس هنوز در بازار مالی جهانی ارز یا بانک یا روشی ظهور پیدا نکرده که بتواند در بحث دلارزدایی تاثیر گذار باشد. حرکت کندی به سوی متنوع سازی ارزها وجود دارد ولی دلار جایگاه خود را از دست نداده است. باور دارم که در درازمدت عامل اصلی تضعیف دلار در معاملات بین المللی را احتمالا بیت کوین ایفا خواهد کرد و نه ارزها و یا بانک های کنونی.
چه مسائلی باعث بی اعتمادی به دلار و تمایل کشورها به استفاده از ارز محلی در داد و سندهای دو جانبه شده است؟ ما در بحث دلار با دو مسئله استفاده از دلار در تجارت جهانی و ذخیره منابع مالی روبه رو هستیم. آیا می توان به سادگی از ذخیره منابع مالی توسط کشورها با ارزی جز دلار سخن گفت؟ (مطابق برآورد صندوق بینالمللی پول سهم دلار بهعنوان ارز ذخیره از 72 درصد در 2001 به 59 درصد در پایان 2022 کاهش یافته است.)
دلیل اصلی بی اعتمادی به آمریکا در صحنه جهانی سو استفاده آمریکا از تحریم های مالی و بانکی در روابط بینالملل است. تسلط بر تراکنش های دلاری جهان این امکان را به آمریکا داده که از این طریق بر همه نقل و انتقالات مالی جهان فشار بگذارد و با زور به اهداف سیاسی خود برسد.
تجربه بین المللی، به ویژه تجربه برجام نشان می دهد که برداشتن تحریم های آمریکا بسیار سختتر از وضع آنهاست. یک دلیل برای این وضع پیچیدگی ساختار قدرت در واشنگتن است و یک دلیل دوم وجود پدیده ای است که به آن میتوان گفت صنعت تحریم. این صنعت که شامل شرکتهای حقوقی و مشاوران و مسئولان سابق آمریکایی است، به نوع خود در تقلا برای زنده نگه داشتن تحریم ها بوده و بر روابط سیاسی آمریکا تاثیر منفی میگذارند.
مثلا جالب است بدانید که برخی از تحریم های آمریکا که در دوره صدام علیه عراق وضع شده بودند، هنوز پابرجا هستند. دولت ها و گروههایی که با اینگونه تحریم ها روبرو شده اند، بی اعتمادی بالایی به آمریکا دارند. یک خواست بین المللی هست که با این رفتار آمریکا مقابله شود ولی این کار در عمل خیلی پیچیده است.
در میان کشورهای بریکس چین و روسیه انگیزههای قویتر ژئوپلیتیک و اقتصادی برای معامله با پول ملی خود دارند اما برخی مانند هند و برزیل ظاهرا به فکر متنوع سازی شیوه پرداخت هستند و نه الزاما دلارزدایی. در چنین شرایطی کشورهای تحت تحریم و فشار آمریکا مانند ایران، روسیه و چین تا چه اندازه می توانند سایر کشورها را با خود در این مسیر همراه کنند؟ آیا اصلا ابزاری برای چنین اعمال فشاری در اختیار دارند؟
در شرایط فعلی تنها روش همراه کردن بقیه کشورها همان ابتکار عملی است که در پرسش پیشین گفتم. دلیل اینکه بازیگران اقتصادی بین المللی از ساختارهای تعریف شده مالی مبتنی بر دلار استفاده میکنند، این است که منافع خود را در آن روش ها میبینند. ولی اگر ایران یا هر کشور دیگر ساختاری جایگزین برای انجام یک معامله تعریف کند که امتیاز های بیشتری به طرف معامله بدهد، میتواند بازیگران اقتصادی را جذب کند. نهایتا روش تصمیم گیری در اکثر موارد تحلیل هزینه-فایده است. البته باید تمام ابعاد حقوقی، مالی و اجرایی در نظر گرفته شود.
چیزی که من در حال حاضر در ایران میبینم، یک ضعف جدی در استفاده از راه حل های خلاق است. در بهترین حالت ایران به طرف های تجاری خود تخفیف میدهد، درحالیکه روش های دیگری هم برای بده بستان وجود دارد.
فراتر از ابزار کشوری مانند چین که بزرگترین ذخیره ارزی به دلار به شکل اوراق خزانهداری آمریکا (بیش از سه تریلیون دلار) را دارد با چه جدیتی و چه سرعتی این کاهش اتکا به دلار را پیگیری می کند؟
چین در رابطه با دلار و آمریکا با یک چالش اساسی روبرو هست. از یک طرف تقابل منافع چین و آمریکا در صحنه ژئوپلیتیک بین المللی بسیار واضح بوده ودرحال عمیقتر شدن است، و از سوی دیگر یک نوع آسیب پذیری اقتصادی متقابل بین این دو قدرت وجود دارد. یعنی اگر پراگماتیک تصمیم گیری شود، باید هم افزایی و همگرایی صورت گیرد، ولی وقتی هرکدام ایدئولوژیک به رقابت خود نگاه میکنند، سازوکارهای جنگ سرد را فعال میکنند.
من عقیده دارم که بحث روابط بین المللی تا حدی پیچیده شده اند که اکثر دولت ها در یک حالت گیجی نسبت به حل چالش ها به سر برده و توان تصمیم گیری ندارند. علاوه بر چالش های متعارف مسائلی چون امنیت سایبری، بحران های شبیه به کرونا، تغییرات اقلیمی و.. یک دنیا پر بحران را تحویل سیاستمداران عالم داده که ابزار تصمیم گیری در این دنیای پر چالش را ندارند. بنابراین بر میگردند به آن سازوکارهایی که ساختار بوروکراتیک آنها با آن آشنا هستند یعنی جنگ سرد و ملی گرایی بیش از پیش.
فکر نمی کنید که در بخش هایی از سیستم تصمیم گیری در ایران درباره عملیاتی شدن آنچه دلارزدایی خوانده می شود اغراق شده؟ تبعات چنین تحلیل نادرستی را چگونه تحلیل می کنید؟
دوستی میگفت که بیشتر مسئولین دولتی در ایران دوست دارند فیل هوا کنند. دلارزدایی هم یک نوع فیل هوا کردن است که دردی را برای وضعیت کنونی ایران دوا نمیکند. همانطور که قبلا گفتم، یک رویا است که شاید در یک افق 30 ساله آنهم با کمک دیگر دولتهای همراه به آن رسید، ولی آیا این کار باید اولویت دولتی باشد که به علت فقر و بی عدالتی سرمایه اجتماعی خود را از دست داده است؟
اشکال سیستماتیک در دستگاه های دولتی ایران این است که راهکارها بر مبنای منافع ملی کشور و جامعه تعریف نمیشوند. انگیزه سیاستها یا فیل هوا کردن است، یا تأمین منافع گروهی و نه ملی، و نهایتا برطرف کردن اشتباهاتی که به خاطر سو مدیریت همین سیستم فعلی شکل گرفته اند. فرایندی مثل دلارزدایی بایستی در یک افق 20 تا 30 ساله و برمبنای یک برنامه جامع انجام شود که من نشانه ای از وجود آن نمی بینم.
پیوستن به شانگهای و حالا عضویت در بریکس. فکر می کنید ایران در حوزه دیپلماسی اقتصادی کاملا به سمت شرق چرخیده است؟ همه ما در جریان خروج امریکا از برجام، بازگشت تحریم ها و تبعیت حتی چین و روسیه از این تحریم ها علیه ایران هستیم. در چنین شرایطی آیا چنین چرخشی اجتناب ناپذیر نبود؟ آیا این رویکرد با توجه به دامنه تحریم های آمریکا که حتی به محدود شدن یا پرهزینه شدن کار ایران با چین و روسیه هم منتهی شده می تواند تضمین کننده منافع اقتصادی ایران در میان مدت و بلند مدت باشد؟
استراتژیست های ایران هم به عقیده من در همان شرایط گیجی هستند که بقیه سیاستمداران دنیا در آن قرار دارند. گرایش به شرق واکنش قابل درکی در مقابل تحریم های آمریکا و ضعف اروپا در تأمین منافع اقتصادی تعریف شده در برجام بود، ولی در این واکنش به همه ابعاد آن فکر نشده و عجله شد.
به عنوان نمونه، صنعتی که بنیان آن بر مبنای تکنولوژی اروپایی شکل گرفته، نمیتواند به راحتی به سمت شرق بچرخد. پس اگر هدف ظرفیت سازی در داخل باشد، باید رابطه با اروپا را حفظ می کردیم و تند نمی رفتیم. از سوی دیگر رفتار دیپلماتیک چین و روسیه در بحث جزایر سه گانه خلیج فارس نشان داد که هیچ کدام از آنها ایران را یک شریک راهبردی نمیدانند، پس ایران هم بایستی تمام درهای روابط بینالملل خود را حفظ کند و بر مبنای منافع خود عمل کند.
البته به نظر میآید که بخشهایی از حکومت این نیاز را درک کرده و روی آن کار میکنند ولی برای تامین منافع کوتاه و بلند مدت کشور، بایستی یک راهبرد اساسی شکل بگیرد و از این رویکرد آزمون و خطا فاصله بگیریم.