مهمترین هدف آمریکا درگیر کردن بیشتر چین در مسائل منطقهای خود است به گونهای که در چالشهای منطقهای خود سرگرم شود و نتواند هژمونی ایالات متحده را در سطح جهانی به چالش کشد.
به گزارش جماران؛ دو سال پیش، خروج ناگهانی ایالات متحده از افغانستان همراه با متحدین خود پس از 20 سال که در فوریه 2021 آغاز شد و در پایان آگوست همان سال خاتمه یافت، سؤالات بسیاری را در اذهان عموم به وجود آورد، اما شاید محتملترین پاسخ بر این پرسش مهم، بیش از نسبت دادن مسئله شکست هژمونی و افول آمریکا، به ریشههای جنگ سرد میان آمریکا و چین با تغییر محور ژئواستراتژیک ایالات متحده از خاورمیانه به شرق آسیا مربوط میشود.
باید افغانستان را جایی به شدت پیچیده دانست که در سرتاسر تاریخ خود دستخوش تغییر و بی ثباتی بوده است. از اواخر آگوست که آمریکا رسماً نیروهای نظامی خود را از افغانستان خارج کرد، انتظار نمیرفت که طالبان با این سرعت بتواند بر افغانستان مسلط شود؛ بنابراین بیش از آنکه رقبای راهبردی ایالات متحده از این واقعه شگفت زده شوند، متحدین آمریکا به ویژه هم پیمانان اروپایی این کشور در ناتو بودند که از این تصمیم زود هنگام بهتزده شدند چرا که سرعت بالای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، سقوط دولت شبه لیبرال و ترکیبی اشرف غنی و عبدالله عبدالله در این کشور، فرار غیر منتظره اشرف غنی و خروج طالبان از غارهایی که 2 دهه در آن جا پنهان بودند، همزمان با هم به وقوع پیوست و چنان خلأ قدرتی را به وجود آورد که حتی ارتش 300 هزاری نفری آموزشدیده و مجهز به تسلیحات پیشرفته آمریکایی نتوانستند در مقابل تهاجم طالبان هیچ واکنشی از خود نشان دهد.
ارتشی که تجربه یک روز ایجاد نظم و امنیت در خاک افغانستان را نداشت به سرعت فرو پاشید و به همان سرعت، ولایت پس از ولایت به دست طالبان افتاد. البته باید به این نکته توجه کرد که عمده اعضای ارتش افغانستان از قوم پشتون بودند و در تضاد فرهنگی با تفکرات طالبان قرار نداشتند.
نکته قابل تأمل اینکه طالبان در قدم اول بر مرزها و محیط پیرامونی افغانستان مسلط شد و محیط افغانستان را محاصره کرد، سپس سراغ ولایتها و شهرهای داخلی رفت، هرات را اشغال کرد و بدون درگیری پس از چند روز محاصره کابل، بر پایتخت افغانستان مسلط شد.
گویا سرنوشت افغانستان در مذاکرات دوحه رقم خورده و اکنون زمان عمل به توافقات پشت پرده رسیده بود. اما سؤال اینجاست که چرا ایالات متحده در یک پروسه زمانی مشخص از افغانستان خارج نشد و دولت این کشور ظرف چند هفته فروپاشید؟ بیش از آنکه خروج آمریکا از افغانستان را به عنوان فرار و خروج غیر مسئولانه ببینیم باید تلاش کنیم بدانیم در پس سیاستها و استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان چه راهبردهایی وجود داشت و هدف بلند مدت این کشور از خروج ناگهانی خود از افغانستان چه بود؟
ژئوپلیتیک پیچیده افغانستان
«رابرت کاپلان» تحلیلگر معروف آمریکایی یک دهه قبل در سال ۲۰۱۲ در روزنامه والاستریت ژورنال نوشت: «برای درک مناقشات و رقابتهای امروز جهان، اقتصاد و تکنولوژی را فراموش کنید و به جای آن، نگاهِ دقیقی به نقشه جغرافیایی جهان بیاندازید.»
افغانستان یک کشور محصور در خشکی است که از لحاظ موقعیت جغرافیایی آسیای شرقی را به آسیای مرکزی و جنوبی و همچنین جنوب غرب آسیا متصل میکند و توسط 6 کشور ایران، پاکستان، چین، تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان محاصره شده و از دسترسی به آبهای بینالمللی و متعاقب آن از مزیت کشتیرانی در آبهای آزاد محروم است. این مسئله هزینه بالایی بر اقتصاد این کشور تحمیل میکند و موجب وابستگی به همسایگان و انزوای آن در سطح بینالملل شده است.
با این حال افغانستان از معادن و منابع زیر زمینی بسیاری برخوردار است. منابع غنی سنگ مس، آهن، گوگرد، نقره، لیتیوم، تیتانیوم، آلومینیوم، سنگ نمک و دیگر عناصر کمیاب در این کشور به وفور یافت میشوند. این کشور یکی از بزرگترین ذخایر لیتیوم جهان را در اختیار دارد؛ مادهای که در صنعت ذخیره سازی انرژی و صنایع الکترونیکی از اهمیت بینظیری برخوردار است، به گونهای که میگویند قرن بیست و یکم، قرن لیتیوم است.»
در سالهای اخیر حضور چین و شرکتهای چینی در افغانستان پر رنگ بود در حالی که ایالات متحده و متحدانش مسئول برقراری ثبات در افغانستان بودهاند. ثبات و امنیت را ایالات متحده در افغانستان تأمین میکرد، اما رقیب آنها یعنی چین از مزیتها و منابع افغانستان بهره میبرد؛ مهمتر از همه اینها، ظرفیت افغانستان و شرایط افغانستان برای گسترش بنیادگرایی و فعالیتهای تروریستی در خاک همسایگان است. به بیان دیگر افغانستان محل تجمع نیروهای تروریستی بنیادگرایی میشود که تا قبل از آن در مناطق سوریه و عراق گرد هم آمده بودند، بنابراین به نظر میرسد آمریکا در نظر دارد سیاست «آشوب هدایت شده» در افغانستان را پیاده کند.
درگیر کردن رقبا در چالشهای منطقهای خود
پیام روشنی که با خروج ایالات متحده به چین مخابره شد، این بود که از این پس چین باید تلاش کند در فضاهایی که در آنجا قصد حضور و فعالیت اقتصادی دارد باید برای برقراری ثبات و امنیت آن منطقه هزینه کند.
مورد دیگر اینکه ایالات متحده میخواهد از عنصر رادیکال جهادی القاعده و داعش که در حال ادغام دوباره و رهبری واحدی هستند بهره گیرد و چین، روسیه و ایران را تحت فشار جهادیها نگه دارد تا رفتار آنها را به سود خود اصلاح کند. این که هواپیمای نظامی آمریکا «ملا برادر» را با اسکورت از قطر به کابل میآورد را نباید سادهانگارانه دانست، این موضوع میتواند بخشی از معامله اعلام نشده دوحه باشد. بنابراین تمرکز نیروهای بنیادگرا و افراطی طالبان در مرزهای امنیتی روسیه در آسیای مرکزی، باریکه دالان واخان در مرز چین و مرزهای شرقی ایران امری تصادفی نیست.
با بررسی رفتار ایالات متحده در دو سال گذشته و همچنین اتفاقاتی که در افغانستان در حال وقوع است میتوان به الگوی رفتاری ایالات متحده و همچنین زمینهها و ریشههای ژئوپلیتیکی اقدام این کشور در خروج از افغانستان پی برد.
چین در جدول ژئواستراتژیک امریکا
مهمترین هدف آمریکا درگیر کردن بیشتر چین در مسائل منطقهای خود است به گونهای که در چالشهای منطقهای خود سرگرم شود و نتواند هژمونی ایالات متحده را در سطح جهانی به چالش کشد. چین با بیشتر همسایگان و کشورهای اطراف خود دارای چالشها و ادعاهایی مبنی بر مالکیت قلمروهای سرزمینی مورد مناقشه است. به طوری که کمتر کشور همسایه با چین را میتوان یافت که دارای مناقشه و اختلافات سرزمینی با چین نباشد. در دریای ژاپن، چین بر سر قلمروهای دریایی خود با ژاپن درگیر مناقشات دیپلماتیک زیادی است. در دریای زرد با کره جنوبی، در دریای جنوبی چین با تایوان، ویتنام، مالزی و فیلیپین بر سر قلمرو دریایی و محدوده کنترل هوایی دچار مناقشات زیادی است. نمونه واضح که در حال حاضر در سطح جهانی قابل مشاهده است به مسئله تایوان باز میگردد.
سینکیانگ بمب ساعتی
اختلافات سرزمینی چین با هند بر سر تبت و همسایگی افغانستان و چین از طریق دالان واخان با منطقه سینکیانگ چین که اکثریت مسلمان دارد و چندین بار در تلاش برای خودمختاری با چین جنگیده است، میتواند ثبات در آن منطقه را برای چین چالش سازی کند.
منطقه سینکیانگ با 8 کشور روسیه، مغولستان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان و هند هم مرز است. گروههای القاعده در مناطق پاکستان و بعضاً تاجیکستان مستقر هستند و در تلاش هستند تا با مسلمانان اٌویغور سینکیانگ ارتباط برقرار کنند. برای چین سینکیانک آن قدر از لحاظ استراتژیکی مهم است که اجازه نمیدهد هیچ جنبش استقلالطلبانهای در آنجا شکل بگیرد. چین نیز دست روی دست نگذاشته و برای جلوگیری از افراطگرایی و کنترل منطقه و از بین بردن تهدیدهای بالقوه در آینده بسیاری از جمعیت غیر بومی را تحت عنوان «قوم هان» در مناطق مختلف سینکیانگ مستقر کرده و در مجامع بینالمللی، متهم به سیاست دستکاری جمعیتی شده است؛ برای مثال در شهر «شیهزی» در نزدیکی ایالت اورومچی (مرکز سینکیانگ) از جمعیت 650 هزار نفری، حدود 620 هزار نفر از قوم هان مستقر کرده است.
سرنوشت آینده ساختار و الگوی قدرت را این گونه رقابتها رقم خواهند زد؛ شرکتهای چینی در حال گسترش در تمام جهان هستند، متعاقب این مسئله ارتش چین نیز به آرامی به دنبال آنها خواهد آمد. آمریکا از طریق باز کردن فضا برای جریانهای جهادی، میخواهد ابر پروژه چین «یک کمربند-یک جاده» را در جغرافیای زیست پشتون و بلوچ در افغانستان و پاکستان درگیر و سپس خنثی سازد؛ جغرافیایی که از باریکه دالان واخان تا مرز کشمیر در شمال شرق و در تداوم آن تا بندر گوادر جایی که قرار است پایانه سرمایهگذاری 65 میلیارد دلاری چین باشد و از مسیر جغرافیای زیست بلوچ-پشتون عبور و از قره قروم بندر گوارد را به کاشغر در ایالت غربی سینکیانگ چین وصل کند.
چالش جغرافیای سیاسی منطقه
انتخاب این جغرافیا تصادفی نیست و در این جغرافیا کریدور اقتصادی چین - پاکستان «سی پک» و در تداوم آن موافقتنامه 25 ساله ایران و چین قرار دارد. مبدأ و مقصد هر دو بخش میانی و جنوبی پروژه «یک کمربند-یک جاده» که قرار است چین را به قدرت اول هژمونی جهانی تبدیل کند و آمریکا را از نردبان قدرت جهانی به زیر بکشد در همین جغرافیا قرار دارند.
همچنین با در نظر گرفتن مرز طولانی میان ایران و افغانستان و همچنین مشترکات جغرافیایی، تاریخی، زبانی و مذهبی میان دو کشور؛ تحولات افغانستان از جهات مختلف بر منافع ملی و امنیت ملی ایران تأثیر بسیاری خواهد گذاشت. بدون شک همانند شیطنت های صورت گرفته در مرز شمال غربی کشور، درگیر کردن ایران در مرزهای خود و دور کردن تمرکز ایران از مسائل منطقهای به نفع ایالات متحده خواهد بود.
بنابراین ایران لازم میبیند با ملاحظه و دوراندیشی بالایی نسبت به تحولات افغانستان رفتار کند تا با گذر زمان بتواند الگوی شخصیت یابی رفتاری خود را نسبت به طالبان و هیات حاکمه آن در افغانستان شکل دهد. ایران در یک وضعیت تعادلی با طالبان در افغانستان قرار گرفته است و گویا منتظر وقایع سیاسی آینده در افغانستان است.
گزینه محتملتر دیگر معامله بر سر افغانستان و کل منطقه غرب آسیا تا قفقاز شمالی، کریمه اکراین، سوریه، عراق و لبنان است که روسها برای کوتاه کردن دست ناتو از اوکراین و کریمه بیمیل به معامله بزرگتر از افغانستان با آمریکا و ناتو نیستند و افغانستان تحت سیطره طالبان، مرکز ثقل معادلات بعدی است؛ طالبان چه بخواهد و چه نخواهد اگر تن به توزیع متعادلتر قدرت ندهد و بر سر احیای حکومت انحصارگر خود با نگاه ویژهاش به مقوله دین و اجرای احکام اسلام اصرار داشته باشد، نه تنها خود و افغانستان، بلکه کل منطقه را در معرض بی ثباتی قرار خواهد داد.
تضعیف پیمان شانگهای با چالشهای منطقهای
موردی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است به پیمان شانگهایی باز میگردد، به نظر میرسد ایالات متحده قصد دارد پیمان شانگهای را به سرنوشت پیمان ورشو دچار کند. به گونهای که پیمان شانگهای که قصد دارد یک معاهده چند جانبه بینالمللی با محوریت شرق باشد و در محور آسیا پاسیفیک فعالیت داشته باشد به جای گسترش حوزه نفوذ منطقهای به فرا منطقهای درگیر چالش منطقای با همسایگان خود باشد. با توجه به نقشه منطقه و موقعیت افغانستان نسبت به کشورهای عضو شانگهایی به خوبی میتوان ملاحظه کرد که افغانستان در میان کشورهای عضو این پیمان قرار گرفته است و شاید تصادفی نباشد که از میان 6 کشور همسایه افغانستان تمامی آنها عضور پیمان سازمان همکاری شانگهای هستند.
اما آنچه که پس از گذشت نزدیک به دو سال از خروج ایالات متحده از افغانستان میتوان ملاحظه کرد این است که اقدام این کشور و متحدانش به خروج از افغانستان کاملاً بر اساس محاسبات و ملاحظات ژئواستراتژیک و ژئوپلیتیک مبتنی بر اهداف استراتژیک بلند مدت بوده است. با توجه به موارد بالا میتوان نتیجه گرفت که ایالات متحده در بهترین زمان ممکن هم زمان با افزایش قدرت محورهای رقیب خود و افزایش ائتلافهای منطقهای در شرق، از افغانستان خارج شد و شاید پس از گذشت چند سال جهان به این نتیجه برسد که برنده نهایی تجدید حیات و سلطه مجدد طالبان بر افغانستان کسی نیست جز آمریکا.