در هر دو بحران، اساسیترین هنجارهای تأثیرگذار بر سیاست بینالملل مورد بحث بود: اینکه مرزهای کشورهای مستقل باید مورد احترام قرار گیرند و با گسیل نیروی مسلح تغییر نکنند.
به گزارش جماران، ریچارد هاوس رئیس اندیشکده «شورای روابط خارجی»آمریکا در وبسایت «پراجکت سیندیکیت» نوشت:
رهبر خودکامه کشوری با ذخایر انرژی عظیم، نیروهای مسلح خود را در امتداد مرز همسایه ضعیفتر ردیف میکند، همسایهای که او ادعا میکند حق ندارد به عنوان یک کشور مستقل وجود داشته باشد. او سپس شروع به حمله با هدف قورت دادن همسایه خود و پاک کردن آن از نقشه می کند. جهان با این سوال فوری اما دشوار مواجه است که در پاسخ به آن چه باید کرد.
این همان چیزی است که در تابستان 1990 اتفاق افتاد، زمانی که صدام حسین نیروهای نظامی خود را در مرز عراق با کویت جمع کرد و در کمال تعجب بسیاری، تهاجمی همه جانبه را آغاز کرد. ظرف چند روز، نیروهای عراقی کنترل کل کشوری را به دست گرفتند که صدام معتقد بود استانی از عراق است.
اکنون ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه را به جای صدام، روسیه را به جای عراق و اوکراین را جایگزین کویت کنید. هر آنچه در بالا نوشته شد به آنچه در فوریه 2022 روی داد، زمانی که پوتین ارتش روسیه را در امتداد مرز خود با اوکراین جمع کرد، نزدیک است، کشوری که استقلال آن را در مقاله ای که در ژوئیه قبل منتشر شد، رد کرده بود و در آن نوشت: «من مطمئن هستم که حاکمیت واقعی اوکراین تنها با مشارکت روسیه امکان پذیر است. »
در هر دو بحران، اساسیترین هنجارهای تأثیرگذار بر سیاست بینالملل مورد بحث بود: اینکه مرزهای کشورهای مستقل باید مورد احترام قرار گیرند و با گسیل نیروی مسلح تغییر نکنند. در هر دو مورد، رهبر شروع کننده تهاجم، شانس موفقیت خود را بیش از حد برآورد کرد – و در هر دو مورد، بسیاری از جهان تهدید را دست کم گرفتند و فکر کردند که این یک بلوف است تا زمانی که خلاف آن ثابت شد.
دیپلماسی و تحریم های اقتصادی نتوانست با چالش های بوجود آمده توسط عراق و روسیه مقابله کند. آنچه لازم بود نیروی نظامی قابل توجه بود. رهبری ایالات متحده همچنین برای معکوس کردن تجاوز در یک مورد و مقاومت در برابر آن در مورد دیگر ضروری بود. اما تفاوت های مهم بین این دو سناریو نشان می دهد که جهان چقدر تغییر کرده است.
از روسیه شروع کنید. در سال 1990، روابط دوجانبه بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی آن زمان نسبتاً خوب بود و پایان صلحآمیز جنگ سرد را ممکن ساخت. اتحاد جماهیر شوروی از ایالات متحده در تلاش برای مقاومت در برابر تجاوزات عراق حمایت دیپلماتیک کرد و این در حالی بود که عراق وقت شریک نزدیک شوروی بود.
امروز اتحاد جماهیر شوروی دیگر وجود ندارد و امپراتوری های داخلی و خارجی خود را به طور یکسان از دست داده است. روسیه، جانشین اصلی آن، عصبانی و خشمگین است و به جای محکوم کردن تجاوز نظامی، خود مرتکب تجاوز می شود.
سی سال پیش، شورای امنیت سازمان ملل متحد تجاوز عراق را محکوم کرد و نه تنها تحریم های اقتصادی، بلکه استفاده از نیروی نظامی علیه آن را برای آزادسازی کویت مجاز اعلام کرد. امروز، شورای امنیت به دلیل وتوی دائمی که روسیه در اختیار دارد در پرونده تجاوز نظامی به اوکراین به حاشیه رفته است .
چین از تلاشهای بینالمللی برای مقابله با تجاوز عراق حمایت کرد یا حداقل مانع آن نشد. روابط ایالات متحده و چین در آن زمان بسیار بهتر از الان بود که نشان دهنده همکاری چین و آمریکا علیه اتحاد جماهیر شوروی در دهه های آخر جنگ سرد بود. چین همچنین بسیار ضعیفتر از امروزش بود، با اقتصادی که تنها بخش کوچکی از اقتصاد آمریکا محسوب میشد. این بار، چین در آستانه تهاجم روسیه، شراکت بدون محدودیت را با روسیه اعلام کرد و از آن زمان تا کنون در کنار روسیه ایستاده و تحریمهای اقتصادی را در این روند کنار گذاشته است.
سی سال پیش، ایالات متحده نیم میلیون سرباز را به خاورمیانه اعزام کرد و قاطعانه در حمایت از کویت مداخله کرد. این بار، ایالات متحده که پس از مداخلات ناموفق پس از 11 سپتامبر در افغانستان و عراق نگران جنگ و رویارویی مستقیم با روسیه مجهز به سلاح هسته ای بود، از مشارکت مستقیم در مناقشه خودداری کرده و نقش خود را به تامین تسلیحات ، مهمات، اطلاعات و آموزش محدود کرده است.
آخرین بار، جهان علیه تهاجم عراق به کویت تظاهرات کرد. الان نه. به دلایلی، بسیاری از کشورها تمایلی به مخالفت با روسیه ندارند. هند نیز مانند دیگران اسلحه و نفت خود را از روسیه خریداری میکند.
علاوه بر این، توانایی آمریکا برای جلب اجماع در سطح بینالمللی تا حد زیادی به این دلیل که احترام به ایالات متحده بسیار کاهش یافته کم و کمتر شده است. این افزایش ناتوانی ایالات متحده نتیجه اختلافات داخلی و مخالفت گسترده جهانی با مداخلات ایالات متحده در عراق در سال 2003 و در لیبی در سال 2011 است.
دولت جو بایدن با اصرار بر تنظیم جنگ به عنوان جنگ دموکراسی در مقابل استبداد به خود کمک نکرد. بسیاری از نقاط جهان به سختی دموکراتیک هستند و ممکن است اگر ایالات متحده بر تهدید آزادی یک کشور توسط تهاجم تاکید میکرد، با واکنش مثبتتری از سوی اکثر دولتهای جهان روبه رو می شد.
پس از این تفاوت ها چه باید کرد؟ ژئوپلیتیک و رقابت قدرتهای بزرگ، که در طول تاریخ رایج است، مانند درگیریهای مسلحانه بین کشورها دوباره بازگشته است. مهلت پس از جنگ سرد به پایان رسیده است. ایالات متحده در میان برابرها (یا به طور دقیقتر نابرابرها) اول است، اما این را نباید با چیزی شبیه هژمونی اشتباه گرفت. مزایایی که آمریکا در سال 1990 از آن برخوردار بود، با به دست آوردن قدرت بیشتر، از بین رفته است. مهمتر از همه، شکاف بین واکنش جهان به تجاوز در آن زمان و اکنون، هشداری است که وضع سیستم بینالملل رو به وخامت گذاشته است.
درست زمانی که جهان برای رویارویی با چالشهای رایجی مانند بیماریهای عفونی، تغییرات آب و هوا و فناوریهای نوظهور مانند هوش مصنوعی، بیش از هر زمان دیگری به وحدت نیاز دارد، دوپارهتر شده است. وحدت یک منبع کمیاب در روابط بین الملل است.
امروز سخن گفتن از "جامعه بین المللی" بیشتر فانتزی به نظر میرسد. در عوض، شواهدی در حال افزایش است که دوران پس از جنگ سرد جای خود را به عصر جدیدی داده است که بیشتر با تلاطم و تکه تکه شدن تعریف می شود تا نظم. دوران جدید ممکن است هنوز نامی نداشته باشد، اما این واقعیت برای همه وجود دارد و یکسان است.