در ادامه این مطلب آمده است:فیلم 'تیک آف' ساخته احسان عبدی پور داستان چند جوان وامانده و شکستخورده است که چنان خود را تنها و سرخورده میبینند که چارهای جز پناه بردن به یکدیگر ندارند تا در این کنار هم بودن در آمیزهای از مهر و خشم زندگی نومیدانهشان را تحمل کنند و دوام بیاورند.
داستان کمی دیر شروع میشود و بخش مقدماتی که به معرفی شخصیتها و فضاسازی زندگیشان میپردازد، طول میکشد و ایده اصلی داستان با ورود شیرزاد (رضا یزدانی) شکل میگیرد که باید زودتر اتفاق بیفتد.
تا پیش از آمدن شیرزاد با وجودی که شخصیتها دلشان برای هم میتپد اما هر یک در تنهایی غمانگیز خودشان فرو رفتهاند و تازه وقتی به بهانه بازگشت شیرزاد دور هم جمع میشوند، در این بازیهای شبانه این فرصت را مییابند که احساسات فروخورده خود را نسبت به دیگری بازگو کنند.
در ابتدا همه چیز بازی سادهای به نظر میرسد که قرار است در لحظه غم و مصیبتشان را از یادشان ببرد اما بهتدریج بازی برایشان جدی میشود و سویههای خطرناکی مییابد و بعد از آن هیجان و جسارت و خطر کردن ناشی از بازی احساس میکنند که حالشان کمی بهتر شده است.
انگار این پروسه خود را به مخاطره و دردسر انداختن، آنها را از واماندگی و رخوت ناشی از به آخر خط رسیدن بیرون میکشد و از دل دیوانهبازی و افسارگسیختگی که به آن دست میزنند، حسی از رهایی و سبکباری را تجربه میکنند.
آن بر دمام کوبیدن و در نی انبان نالیدن و از ته دل فریاد کشیدن شخصیتها در آن خلوت چند نفره خودشان تمام سرخوردگیها و ناکامیهای تلنبار شده در وجودشان را بیرون میراند و بیجهت نیست که آدم احساس میکند موسیقی جنوب که آمیزهای از اندوه و سرخوشی است، خصلت شفابخشی دارد و میتواند ارواح بیمار و رنجور را درمان کند.
هرچند انتظار میرود احسان عبدی پور از این مقوله بازی کردن که هر بار کسی دیگری را به کاری وامیدارد که آرزوی انجامش را دارد اما از انجام آن میهراسد، بهره کاملتری ببرد و آن را به فرصتی عمیقتر برای برونریزی عقدهها، حسرتها و دلتنگیهای شخصیتها تبدیل کند و ایدههای جسورانهتری برای فوران عصیان آنها در نظر بگیرد اما با وجودی که در طول بازی گاهی ریتم درونی افت میکند و نمیتواند مسیر رو به اوجی را پیش به سوی خطر بیشتر در پیش بگیرد، اما در کل موفق میشود به واسطه حکمهایی که بچهها در بازی به هم میدهند، ما را در جریان رابطه عمیق اما پنهان آنها بگذارد و نشانمان دهد که با وجود جدا افتادگیشان چقدر خوب از رؤیاها و ناکامیهای هم خبر دارند.
با چنین رویکردی فیلمساز به خوبی موقعیت را برای رسیدن به آن پیوند جمعی شخصیتها در انتهای فیلم آماده میکند که همه دستبهدست هم میدهند تا دخترک ناامید فیلم (پگاه آهنگرانی) به آخرین آرزوی زندگیاش برسد، تا جایی که همه حاضر میشوند شرط اصلی بازی را زیر پا بگذارند و تا انتهای خطر بروند.
در همان ابتدای فیلم که آتنا را غوطهور در آبهای دریا میبینیم که گویی در حال غرق شدن است، هنوز داستان او و آدمهای بازنده دور و برش شروع نشده که بتوانیم حدس بزنیم در حال تماشای فرجام او هستیم. به همین دلیل در پایان از جایی که آتنا سوار هواپیما میشود و به پرواز درمیآید، عبدی پور دیگر او را نشانمان نمیدهد و ما فقط صدای او را میشنویم که میگوید مدام بالا و بالاتر میرود. انگار بجای خودش و بقیه همراهان زمینگیرش در حال اوج گرفتن است و عبدی پور تصمیم درستی میگیرد که سقوط او را نشانمان نمیدهد.
فیلم 'تیک آف' اثری جوانانه است که حال و هوای جنوب را مینمایاند، به همان اندازه پرخون، داغ، تپنده، پر تبوتاب و خونگرم با اندوهی غریب که هنوز نمیدانم از کجای عالم به این دیار آفتابسوخته و دریازده جنوب به ارث رسیده است.
در همان نریشن آغازین فیلم فائز (مصطفی زمانی) میگوید که بعد از همه بلاها و مصیبتهایی که بر سر خانوادهاش آمده است، شروع میکند به دویدن. چون وقتی در هوای شرجی میدود، آب بدنش کم میشود و چیزی از چشمها نمیچکد. در همین چند جمله میتوان به لحن خاص فیلم دست یافت که نوعی عرقریزان جسمی را تداعی میکند تا جایی برای فوران احساسات روحی باقی نماند.
از این رو در فیلم نوعی طغیان و اعتراض خودانگیخته و وحشیانه موج میزند که مدام با پرهیز و خودداری خودآزارانهای سر برآوردن آن را کنترل میکند و اجازه نمیدهد خروش و انرژی و التهاب درونی فیلم تخلیه شود و به همین دلیل مخاطب انگار با سنگینی تحملناپذیر بار بغض شخصیتها بر دل خود از سالن بیرون میآید.
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهریاری ** انتشار دهنده:اکبر اقبال مجرد
داستان کمی دیر شروع میشود و بخش مقدماتی که به معرفی شخصیتها و فضاسازی زندگیشان میپردازد، طول میکشد و ایده اصلی داستان با ورود شیرزاد (رضا یزدانی) شکل میگیرد که باید زودتر اتفاق بیفتد.
تا پیش از آمدن شیرزاد با وجودی که شخصیتها دلشان برای هم میتپد اما هر یک در تنهایی غمانگیز خودشان فرو رفتهاند و تازه وقتی به بهانه بازگشت شیرزاد دور هم جمع میشوند، در این بازیهای شبانه این فرصت را مییابند که احساسات فروخورده خود را نسبت به دیگری بازگو کنند.
در ابتدا همه چیز بازی سادهای به نظر میرسد که قرار است در لحظه غم و مصیبتشان را از یادشان ببرد اما بهتدریج بازی برایشان جدی میشود و سویههای خطرناکی مییابد و بعد از آن هیجان و جسارت و خطر کردن ناشی از بازی احساس میکنند که حالشان کمی بهتر شده است.
انگار این پروسه خود را به مخاطره و دردسر انداختن، آنها را از واماندگی و رخوت ناشی از به آخر خط رسیدن بیرون میکشد و از دل دیوانهبازی و افسارگسیختگی که به آن دست میزنند، حسی از رهایی و سبکباری را تجربه میکنند.
آن بر دمام کوبیدن و در نی انبان نالیدن و از ته دل فریاد کشیدن شخصیتها در آن خلوت چند نفره خودشان تمام سرخوردگیها و ناکامیهای تلنبار شده در وجودشان را بیرون میراند و بیجهت نیست که آدم احساس میکند موسیقی جنوب که آمیزهای از اندوه و سرخوشی است، خصلت شفابخشی دارد و میتواند ارواح بیمار و رنجور را درمان کند.
هرچند انتظار میرود احسان عبدی پور از این مقوله بازی کردن که هر بار کسی دیگری را به کاری وامیدارد که آرزوی انجامش را دارد اما از انجام آن میهراسد، بهره کاملتری ببرد و آن را به فرصتی عمیقتر برای برونریزی عقدهها، حسرتها و دلتنگیهای شخصیتها تبدیل کند و ایدههای جسورانهتری برای فوران عصیان آنها در نظر بگیرد اما با وجودی که در طول بازی گاهی ریتم درونی افت میکند و نمیتواند مسیر رو به اوجی را پیش به سوی خطر بیشتر در پیش بگیرد، اما در کل موفق میشود به واسطه حکمهایی که بچهها در بازی به هم میدهند، ما را در جریان رابطه عمیق اما پنهان آنها بگذارد و نشانمان دهد که با وجود جدا افتادگیشان چقدر خوب از رؤیاها و ناکامیهای هم خبر دارند.
با چنین رویکردی فیلمساز به خوبی موقعیت را برای رسیدن به آن پیوند جمعی شخصیتها در انتهای فیلم آماده میکند که همه دستبهدست هم میدهند تا دخترک ناامید فیلم (پگاه آهنگرانی) به آخرین آرزوی زندگیاش برسد، تا جایی که همه حاضر میشوند شرط اصلی بازی را زیر پا بگذارند و تا انتهای خطر بروند.
در همان ابتدای فیلم که آتنا را غوطهور در آبهای دریا میبینیم که گویی در حال غرق شدن است، هنوز داستان او و آدمهای بازنده دور و برش شروع نشده که بتوانیم حدس بزنیم در حال تماشای فرجام او هستیم. به همین دلیل در پایان از جایی که آتنا سوار هواپیما میشود و به پرواز درمیآید، عبدی پور دیگر او را نشانمان نمیدهد و ما فقط صدای او را میشنویم که میگوید مدام بالا و بالاتر میرود. انگار بجای خودش و بقیه همراهان زمینگیرش در حال اوج گرفتن است و عبدی پور تصمیم درستی میگیرد که سقوط او را نشانمان نمیدهد.
فیلم 'تیک آف' اثری جوانانه است که حال و هوای جنوب را مینمایاند، به همان اندازه پرخون، داغ، تپنده، پر تبوتاب و خونگرم با اندوهی غریب که هنوز نمیدانم از کجای عالم به این دیار آفتابسوخته و دریازده جنوب به ارث رسیده است.
در همان نریشن آغازین فیلم فائز (مصطفی زمانی) میگوید که بعد از همه بلاها و مصیبتهایی که بر سر خانوادهاش آمده است، شروع میکند به دویدن. چون وقتی در هوای شرجی میدود، آب بدنش کم میشود و چیزی از چشمها نمیچکد. در همین چند جمله میتوان به لحن خاص فیلم دست یافت که نوعی عرقریزان جسمی را تداعی میکند تا جایی برای فوران احساسات روحی باقی نماند.
از این رو در فیلم نوعی طغیان و اعتراض خودانگیخته و وحشیانه موج میزند که مدام با پرهیز و خودداری خودآزارانهای سر برآوردن آن را کنترل میکند و اجازه نمیدهد خروش و انرژی و التهاب درونی فیلم تخلیه شود و به همین دلیل مخاطب انگار با سنگینی تحملناپذیر بار بغض شخصیتها بر دل خود از سالن بیرون میآید.
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهریاری ** انتشار دهنده:اکبر اقبال مجرد
کپی شد