در ادامه این مطلب آمده است: بروز و گسترش دسترسی به اینترنت و شبکههای اجتماعی مفهوم کلاسیک رسانه و رسانهداری را تغییر داده است. رسانه که تا پی از آن یا در اختیار صاحبان قدرت بود و یا در اختیار صاحبان اندیشه، امروزه به راحتی در دسترس همگان قرار گرفته است. این واقعیت، خالق فرصتهای بینظیری است که تا به امروز امکان آن وجود نداشته است؛ دسترسی بسیار سریعتر و آزادانهتر به اطلاعات و اخبار، بروز جریانات فکری ـ فرهنگی به محاق رفته و کمتر دیده شده و سنگینتر شدن کفهی رقابت میان رسانههای مستقل و حکومتی به نفع رسانههای مستقل و آزاد. در این خوبیها، هیچ جای مناقشهای نیست و از دستاوردهای مبارک این نوآوری است.
با اینحال دسترسی آزاد و ساده به شبکههای اجتماعی فرصت خلق رسانههای جدید را هم بدون هزینههای مادی و معنوی فراهم آورده است. معمولیترین و بیمایهترینِ افراد جامعه به راحتیای باورنکردنی صدایشان را به دیگری میرسانند. انتقال صدا و پیامی که تا همین یک دهه پیشتر نیازمند مقدمات و رنجهای فراوان بود.
از اینرو تنها انسانهای دردمند، مسئول، صاحبِ اندیشه و دغدغه این رنج را بر خود تحمل و هموار میکردند و میانمایگان و بیمایگان به زیستِ معمولی خود مشغول و سرخوش بودند. امروز اما بازی تغییر کرده است. فضای رسانهای در اختیار و کنترل همین آدمهای معمولی قرار گرفته است و صدای نکرهشان آنچنان بلند شده که دیگر صدایی جدی به گوش نمیرسد.
این هشدار بزرگ و تکاندهندهای است. ابتذال و سطحینگری نتیجهی محتوم این روند است. استان بوشهر به زعم نگارنده از این نظر وضعیت دردناکتری دارد. جغرافیایی که در دههی هشتاد میزبان رسانهها و اندیشهها و صاحبنظران پرمغزی بود در دههی نود اسیر و نظارهگر صدای خشمگین و بیمعنای به حاشیه راندههای عرصه فرهنگ و اندیشه است که انگاری طغیان کردهاند بر تمامی جهد و کوششهای پیشینیان. امروز متن تحت هژمونی حاشیه قرار گرفته است. نوشتههای امروز را کسانی مینگارند که آدابِ فرمی نوشتن را هم نمیدانند تا چه رسد به آدابِ محتوایی.
فضای فکری و فرهنگی استان که روزهایی نه چندان دور در ید نویسندگان و اهالی فرهنگ و هنر با هویتهای شفاف و قابل بررسی بود امروز جولانگاه آدمهای بیمایه و مجهولالهویت قرار گرفته است که فضا را مهیا دیدهاند که هر آنچه بر دهانشان جاری میشود را به عنوان تحلیل و نظریه با دیگران به اشتراک گذارند.
بازیای که در ابتدا با راهاندازی بخش نظرات خوانندگان در سایتهای خبری راه افتاد و امروز در بسترهایی نظیر واتساپ، تلگرام و اینستاگرام با شتابی فزاینده به بلاهت خود ادامه میدهد. چهرههایی ماسکزده و فاقد هویت که به سادگی با پروفایلهای مسخرهشان اجازه پیدا میکنند رفتارها و عملکرد یک مسئول، جریان سیاسی و یا نوشتهها و نظریات نویسندگان و صاحبنظران را تحلیل و در موارد متعددی تمسخر کنند. جماعتی که گویی سالها با حسادت و غبطه به جایگاه اجتماعی و محبوبیت کنشگران، صاحبنظران، مطبوعاتیها و سیاسیون و هنرمندان از موضعی پایینتر مینگریسته و بر موقعیتِ آنان رشک میبردهاند. در چنین موقعیتی به جای آنکه محتوای آنان را از آن خود کند و به رقابت با آنها بپردازد، امروزه با تقلبی که تکنولوژی به آنها رسانده، فرم و ابزار ارتباطی آنها را به تملک درآورده و پس از صدها سال سکوت، این قماش که تحلیلهایشان تنها در زیر کرسیها و کوچهها و پای آتش خریدار داشت به خورد مخاطب انبوه و ناآگاه خود قرار دهد.
عرصهی اندیشه و فرهنگ مکتوب استان که روزگاری یادآور تلاشهای فرهیختهی نشریاتی چون نسیم جنوب و پیغام و… بود و با آرا و نوشتههای فرهیختگانی چون منوچهر آتشی، علی باباچاهی، سیدجعفر حمیدی، سیدقاسم یاحسینی، رضا معتمد، خلیل موحد، امید غضنفر، مجید اجرایی، ابراهیم حیدری، عبدالکریم مشایخی و بیشماران دیگر شکل میگرفت امروز جای خود را به گروهها و صفحههای اجتماعیای داده است که ادارهکنندگان و تأمینکنندههای محتوایاش اندک بینش و درکی از مسائل مطروحهشان ندارند.
همین وضعیت است که اگر تمام فضای رسانهای استان را رصد کنید کمتر نامی از آن نامهای درخشان دههی هشتاد نمیبینید. اگر اداره رسانه روزگاری در دست آدمهای شناختهشده و مسئولیتپذیری چون یونس قیصیزاده، حسن لاوری، حمید مؤذنی، علی هوشمند و… بود امروز رسانه در اختیار کسانی است که قدرت نوشتن یک پاراگراف را ندارند و غلطهای بیشمار فرمی و محتوایی نوشتههایشان به خوبی نشانگر عمق کوچکیشان است. طنز تلخ آنجا است که به جای رجعتِ آن نیروهای حرفهای به عرصهی فضاهای مجازی، این نوسلبریتیهای مجازی هستند که با عنوانهای پرطمطراق به رسانهها و رویدادهای واقعی رجعت کردهاند و تریبون به دست آوردهاند و صاحب فضل و آداب شدهاند.
امروز نظرات خوانندگان گمنام و بعضاً بدون هویت است که ادبیات و سیاستگذاری و مدیریت رسانهها و سایتها را راهبری و جهتدهی میکند. بیدلیل نیست که از هر گوشهی استان رسانهای پدیدار میشود که اندک شناختی از هویت محتوایی و یا مدیریتیاش در دست نیست و تنها در بزنگاههای معاملاتی سروکلهشان پیدا میشود و هوچیگریشان آغاز…
در بستر همین میانمایگی و سکوت و انفعال صاحبان نظر و کلام است که دعواها و درگیریهای سیاسی و فرهنگی و هنری روز به روز رقتبارتر میشود و اخباری نظیر ضرب و شتم یک نویسنده و روزنامهنگار در رابطه با یک نظر و نوشته در گروههای مجازی دیگر شوکهکننده و عجیب نیست. به همین سبب است که رویدادها و جمعهای فرهنگی و هنری روز به روز کمرونقتر میشود و نفرات آخرین به ردیفهای جلوتر میرسند و مدعوین، مدعی میشوند.
اقتصاد و توسعه که روزی تداعیاش کنگرهی اقتصاد داناییمحور بود امروز جای خود را به گروههای واتساپی و تلگرامی توسعه میدهد. چهرههای استعاری رسانهای آن روزها پیرزن منگمنگو بود با آن نوشتههای نغزش و امروز اوتلاو! سرمایهی اجتماعی که روزی برای بزرگداشت منوچهر آتشی بسیج میشد امروز خرج یارکشیهای باندی میشود. رسانه که روزی محصول دغدغههای فرهنگی و فکری جمعی فرهیخته بود امروز محصول کاسبکارانهی پروژههای مدیریتی یا انتخاباتی شده است. دهها جابجایی دیگر هم میتوان یاد کرد که از حوصله این نوشته خارج است.
دود این میانمایگی به چشم همهی حوزهها، جریانات و افراد تأثیرگذار خواهد رفت. دوست و دشمن را در هر دستهبندی و خطکشیای مغموم خواهد کرد. در این جولانگری بیهویتها است که شناسنامهدارها و عقبهدارها و زحمتکشیدهها و رنجدیدهها به گوشهی انزوا میروند و سکوت و تنهایی برمیگزینند.
اگر چه به زعم نگارنده ایشان خود هم مظلوم و هم متهم ماجرا هستند. سکوت و انفعال اینان، جرأت و جسارت حاشیه را برای بهرهبرداری از این عرصهها بیشتر کرده است. نمونههای قابل دفاع در این ماجرا آدمهایی نظیر رضا معتمد و مهدی جهانبخشان هستند که همچنان فارغ از قیل و قالها به کنشگری و پویایی خود ادامه میدهند و از فضاها و پلتفرمهای جدید هم چون گذشته بهره میگیرند تا حرفهایشان را که محصول دانش و تجربه و دردمندیشان است به گوش مخاطب برسانند. محتوا و مضمون نوشتهها و حرفهای این عزیزان موضوع بحث نگارنده نیست و راجع به آن قضاوت و ارزشگذاریای ندارد.
به زعم من همهی طرفها و اندیشهها باید دوباره همچون سالهای طلایی نیمه دوم دههی هفتاد و دههی هشتاد به صحنه بیایند و از این فرصت تازه برای افزایش آگاهی استفاده کنند و اجازه ندهند بیصلاحیتها، خزعبلاتشان را به جای آگاهی به مردم عرضه کنند.
امروز چالشها و تضادها باید میان بزرگان و فضلای حوزههای مختلف و جریانات گوناگون مطرح و جاری باشد نه در پشت نقاب آدمهای مجازی و عناوین مجازی.
البته به نظر میرسد این میانمایهگی خاص استان بوشهر نیست. در رویدادهایی نظیر رفرنداوم بریتانیا برای خروج از اتحادیه اروپا، انتخابات آمریکا و … میتوان این شورش حاشیهنشینها بر نظم گفتمانی و سیستماتیک تثبیت شده در قرن گذشته را شاهد بود. حاشیهها و راندهشدهها رسانه و قدرت را به دست گرفتهاند و کینهشان به بزرگان را بروز و ظهور دادهاند. باید به فکر چاره بود و بازتعریف فعالیتها و رابطهها همت گمارد.
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهریاری ** انتشار دهنده: اکبر اقبال مجرد
با اینحال دسترسی آزاد و ساده به شبکههای اجتماعی فرصت خلق رسانههای جدید را هم بدون هزینههای مادی و معنوی فراهم آورده است. معمولیترین و بیمایهترینِ افراد جامعه به راحتیای باورنکردنی صدایشان را به دیگری میرسانند. انتقال صدا و پیامی که تا همین یک دهه پیشتر نیازمند مقدمات و رنجهای فراوان بود.
از اینرو تنها انسانهای دردمند، مسئول، صاحبِ اندیشه و دغدغه این رنج را بر خود تحمل و هموار میکردند و میانمایگان و بیمایگان به زیستِ معمولی خود مشغول و سرخوش بودند. امروز اما بازی تغییر کرده است. فضای رسانهای در اختیار و کنترل همین آدمهای معمولی قرار گرفته است و صدای نکرهشان آنچنان بلند شده که دیگر صدایی جدی به گوش نمیرسد.
این هشدار بزرگ و تکاندهندهای است. ابتذال و سطحینگری نتیجهی محتوم این روند است. استان بوشهر به زعم نگارنده از این نظر وضعیت دردناکتری دارد. جغرافیایی که در دههی هشتاد میزبان رسانهها و اندیشهها و صاحبنظران پرمغزی بود در دههی نود اسیر و نظارهگر صدای خشمگین و بیمعنای به حاشیه راندههای عرصه فرهنگ و اندیشه است که انگاری طغیان کردهاند بر تمامی جهد و کوششهای پیشینیان. امروز متن تحت هژمونی حاشیه قرار گرفته است. نوشتههای امروز را کسانی مینگارند که آدابِ فرمی نوشتن را هم نمیدانند تا چه رسد به آدابِ محتوایی.
فضای فکری و فرهنگی استان که روزهایی نه چندان دور در ید نویسندگان و اهالی فرهنگ و هنر با هویتهای شفاف و قابل بررسی بود امروز جولانگاه آدمهای بیمایه و مجهولالهویت قرار گرفته است که فضا را مهیا دیدهاند که هر آنچه بر دهانشان جاری میشود را به عنوان تحلیل و نظریه با دیگران به اشتراک گذارند.
بازیای که در ابتدا با راهاندازی بخش نظرات خوانندگان در سایتهای خبری راه افتاد و امروز در بسترهایی نظیر واتساپ، تلگرام و اینستاگرام با شتابی فزاینده به بلاهت خود ادامه میدهد. چهرههایی ماسکزده و فاقد هویت که به سادگی با پروفایلهای مسخرهشان اجازه پیدا میکنند رفتارها و عملکرد یک مسئول، جریان سیاسی و یا نوشتهها و نظریات نویسندگان و صاحبنظران را تحلیل و در موارد متعددی تمسخر کنند. جماعتی که گویی سالها با حسادت و غبطه به جایگاه اجتماعی و محبوبیت کنشگران، صاحبنظران، مطبوعاتیها و سیاسیون و هنرمندان از موضعی پایینتر مینگریسته و بر موقعیتِ آنان رشک میبردهاند. در چنین موقعیتی به جای آنکه محتوای آنان را از آن خود کند و به رقابت با آنها بپردازد، امروزه با تقلبی که تکنولوژی به آنها رسانده، فرم و ابزار ارتباطی آنها را به تملک درآورده و پس از صدها سال سکوت، این قماش که تحلیلهایشان تنها در زیر کرسیها و کوچهها و پای آتش خریدار داشت به خورد مخاطب انبوه و ناآگاه خود قرار دهد.
عرصهی اندیشه و فرهنگ مکتوب استان که روزگاری یادآور تلاشهای فرهیختهی نشریاتی چون نسیم جنوب و پیغام و… بود و با آرا و نوشتههای فرهیختگانی چون منوچهر آتشی، علی باباچاهی، سیدجعفر حمیدی، سیدقاسم یاحسینی، رضا معتمد، خلیل موحد، امید غضنفر، مجید اجرایی، ابراهیم حیدری، عبدالکریم مشایخی و بیشماران دیگر شکل میگرفت امروز جای خود را به گروهها و صفحههای اجتماعیای داده است که ادارهکنندگان و تأمینکنندههای محتوایاش اندک بینش و درکی از مسائل مطروحهشان ندارند.
همین وضعیت است که اگر تمام فضای رسانهای استان را رصد کنید کمتر نامی از آن نامهای درخشان دههی هشتاد نمیبینید. اگر اداره رسانه روزگاری در دست آدمهای شناختهشده و مسئولیتپذیری چون یونس قیصیزاده، حسن لاوری، حمید مؤذنی، علی هوشمند و… بود امروز رسانه در اختیار کسانی است که قدرت نوشتن یک پاراگراف را ندارند و غلطهای بیشمار فرمی و محتوایی نوشتههایشان به خوبی نشانگر عمق کوچکیشان است. طنز تلخ آنجا است که به جای رجعتِ آن نیروهای حرفهای به عرصهی فضاهای مجازی، این نوسلبریتیهای مجازی هستند که با عنوانهای پرطمطراق به رسانهها و رویدادهای واقعی رجعت کردهاند و تریبون به دست آوردهاند و صاحب فضل و آداب شدهاند.
امروز نظرات خوانندگان گمنام و بعضاً بدون هویت است که ادبیات و سیاستگذاری و مدیریت رسانهها و سایتها را راهبری و جهتدهی میکند. بیدلیل نیست که از هر گوشهی استان رسانهای پدیدار میشود که اندک شناختی از هویت محتوایی و یا مدیریتیاش در دست نیست و تنها در بزنگاههای معاملاتی سروکلهشان پیدا میشود و هوچیگریشان آغاز…
در بستر همین میانمایگی و سکوت و انفعال صاحبان نظر و کلام است که دعواها و درگیریهای سیاسی و فرهنگی و هنری روز به روز رقتبارتر میشود و اخباری نظیر ضرب و شتم یک نویسنده و روزنامهنگار در رابطه با یک نظر و نوشته در گروههای مجازی دیگر شوکهکننده و عجیب نیست. به همین سبب است که رویدادها و جمعهای فرهنگی و هنری روز به روز کمرونقتر میشود و نفرات آخرین به ردیفهای جلوتر میرسند و مدعوین، مدعی میشوند.
اقتصاد و توسعه که روزی تداعیاش کنگرهی اقتصاد داناییمحور بود امروز جای خود را به گروههای واتساپی و تلگرامی توسعه میدهد. چهرههای استعاری رسانهای آن روزها پیرزن منگمنگو بود با آن نوشتههای نغزش و امروز اوتلاو! سرمایهی اجتماعی که روزی برای بزرگداشت منوچهر آتشی بسیج میشد امروز خرج یارکشیهای باندی میشود. رسانه که روزی محصول دغدغههای فرهنگی و فکری جمعی فرهیخته بود امروز محصول کاسبکارانهی پروژههای مدیریتی یا انتخاباتی شده است. دهها جابجایی دیگر هم میتوان یاد کرد که از حوصله این نوشته خارج است.
دود این میانمایگی به چشم همهی حوزهها، جریانات و افراد تأثیرگذار خواهد رفت. دوست و دشمن را در هر دستهبندی و خطکشیای مغموم خواهد کرد. در این جولانگری بیهویتها است که شناسنامهدارها و عقبهدارها و زحمتکشیدهها و رنجدیدهها به گوشهی انزوا میروند و سکوت و تنهایی برمیگزینند.
اگر چه به زعم نگارنده ایشان خود هم مظلوم و هم متهم ماجرا هستند. سکوت و انفعال اینان، جرأت و جسارت حاشیه را برای بهرهبرداری از این عرصهها بیشتر کرده است. نمونههای قابل دفاع در این ماجرا آدمهایی نظیر رضا معتمد و مهدی جهانبخشان هستند که همچنان فارغ از قیل و قالها به کنشگری و پویایی خود ادامه میدهند و از فضاها و پلتفرمهای جدید هم چون گذشته بهره میگیرند تا حرفهایشان را که محصول دانش و تجربه و دردمندیشان است به گوش مخاطب برسانند. محتوا و مضمون نوشتهها و حرفهای این عزیزان موضوع بحث نگارنده نیست و راجع به آن قضاوت و ارزشگذاریای ندارد.
به زعم من همهی طرفها و اندیشهها باید دوباره همچون سالهای طلایی نیمه دوم دههی هفتاد و دههی هشتاد به صحنه بیایند و از این فرصت تازه برای افزایش آگاهی استفاده کنند و اجازه ندهند بیصلاحیتها، خزعبلاتشان را به جای آگاهی به مردم عرضه کنند.
امروز چالشها و تضادها باید میان بزرگان و فضلای حوزههای مختلف و جریانات گوناگون مطرح و جاری باشد نه در پشت نقاب آدمهای مجازی و عناوین مجازی.
البته به نظر میرسد این میانمایهگی خاص استان بوشهر نیست. در رویدادهایی نظیر رفرنداوم بریتانیا برای خروج از اتحادیه اروپا، انتخابات آمریکا و … میتوان این شورش حاشیهنشینها بر نظم گفتمانی و سیستماتیک تثبیت شده در قرن گذشته را شاهد بود. حاشیهها و راندهشدهها رسانه و قدرت را به دست گرفتهاند و کینهشان به بزرگان را بروز و ظهور دادهاند. باید به فکر چاره بود و بازتعریف فعالیتها و رابطهها همت گمارد.
7212/6045** خبرنگار: عبدالصمد شهریاری ** انتشار دهنده: اکبر اقبال مجرد
کپی شد