دیوان اشعار امام خمینی / غزلیات
باد صبا، گذر کنى ار در سراى دوست
بر گو که: دوست سر ننهد جز به پاى دوست
من سر نمى نهم، مگر اندر قدوم یار
من جان نمى دهم، مگر اندر هواى دوست
کردى دل مرا ز فراق رُخت، کباب
انصافْ خود بده که بُوَد این سزاى دوست؟
مجنون اسیر عشق شد؛ امّا چو من نشد
اى کاش کس چو من نشود مبتلاى دوست
کپی شد