گاهی در 200 نقطه کشور یک نوع حرف از تریبون نماز جمعه گفته می شود و جالب اینجاست که خط فکری آن همان است که شب قبل مثلا در تلویزیون از زبان مسئولان کشور مطرح شده است. در حالیکه مسائل هر منطقه و شهرى، اختصاص به مردم همان منطقه دارد و تکرار دیدگاههاى مطرح شده در صدا و سیماى حکومتى ایران، مشکلى از مردم حل نمى کند.

به گزارش جماران؛ محسن رهامی معتقد است: خود روحانیت باید به این فکر کند که چرا به تدریج از مردم فاصله گرفته است و آن جایگاهی که در سالهای دور و اوایل انقلاب داشته را تا حدى از دست داده است. وگرنه مخاطبان شان فقط در حد و تعداد همان قشری است که نمازجمعه برایشان جنبه نوستالوژیک داشته و هر هفته خود را مقید به شرکت در آن می‎دانند.

با برداشته شدن نرده های بین مردم و امام جمعه تبریز، بسیاری این اقدام را تحسین کرده و آن را قابل تسری یافتن به سایر مناسبات بین مردم و مسئولان دانستند. محسن رهامی که خود نیز از طیف روحانیون است هرچند از حسن این اقدام چشم‌پوشی نمی‌کند اما آن را حرکتی نمادین دانسته و می گوید که باید حائل‌های واقعی بین مردم و مسئولان برداشته شود. 

این روحانی اصلاح طلب شیوه زندگی برخی از روحانیون را مورد انتقاد قرار داده و می‌گوید: «ساختن خانه‎های بعضا آنچنانی، دفاتر تشریفاتی و پرهزینه، بعضى از تالارهاى تدریس مدارس علمیه که بیشتر به تالارهای پادشاهان شبیه است تا محل تدریس و جلسات مباحث علمى، اینها با مشى گذشته روحانیت سازگارى ندارد. تصاویرى که از سالنهاى تدریس بعضى از علما و مراجع در قم و برخی شهرها پخش شده، واقعا یادآور تالارهاى امپراطورى روم است! و معلوم نیست بودجه این تالارها و دفاتر پرهزینه بعضى از روحانیون از خمس و زکات و سهم امام تامین می‌شود یا از بودجه دولتى و یا از محلهاى دیگر؟ »

رهامی در ادامه انتقادات خود، به خروجی حوزه‌های علمیه در چنین شرایطی اشاره می‌کند و می‌گوید: آیا واقعا از این سالنهاى پر طمراق، امثال علامه طباطبائی بیرون خواهد امد ؟ من که بعید میدانم ، همه این موارد باعث شده که بتدریج بین مردم و روحانیون فاصله ایجاد شود. گرچه هنوز اکثریتى از روحانیون به همان سبک و سیاق سابق زندگى می‌کنند و درس می‌خوانند، اما رفتارهاى یاد شده، بیشتر جنبه تبلیغات و اثر دفعى داشته است.
مشروح گفت‌وگوی او را در ادامه بخوانید:


اقداماتی همچون کاری که از سوی امام جمعه تبریز برای برداشته شدن حایل و مرده بین مردم و مسئولان انجام گرفت را چگونه ارزیابی می‎کنید؟
من هم از طریق رسانه‌ها متوجه اقدام آیت‎الله آل هاشم امام جمعه محترم تبریز شدم که دستور‌ دادند نرده‌های بین صفوف نمازگزاران که آنها را از مسئولان جدا می‌کند، برداشته شود. با شناختی که از سابق، از ایشان داشتم همین کار از او انتظار می‌رفت. ایشان فردی مردم دار و خلیق هستند و دوست دارند که شبیه مردم عادی زندگى کنند و رفت و آمد خودشان را با وسایل حمل و نقل عمومی انجام می‌دهند. امیدواریم که این رفتار علاوه بر اینکه از سوی خودشان تداوم می یابد و با توصیه‎های اطرافیان و برخی دلسوزان این تصمیم را تغییر ندهند، از سوی سایر مسولان هم الگو قرار گیرد. البته معتقدم که اینگونه برداشتن حایلها و نرده ها جنبه نمادین داشته و در نهایت حائل های واقعی بین مردم و مسئولان باید برداشته شود. روحانیت و مسئولان باید خود را جزیی از مردم بدانند و مانند آنها زندگی کنند. آنها تافته جدا بافته از مردم نیستند.

فکر می کنید چرا این حس جدا بودن از مردم از روحانیت ایجاد شده است، حضور روحانیت در قدرت یا ...؟
واقعیت این است که در سالهای اولیه انقلاب و حوادث ناشی از شرایط ترور و بمب گذاری‎های اوایل دهه شصت بعضا در نظر گرفتن چنین شرایط امنیتی را لازم می‎دیدند. اما بعدها این موضوع به یک رسم و سنت پایداری درآمد که مسئولان و بخصوص روحانیون صاحب منصب ادارى و قضایی و امثال آنها را از مردم جدا کرد. حیات اجتماعى و سیاسی روحانیون به ارتباط با مردم و زندگی در میان توده مردم بسته است. روحانیون در طول صدها سال از جنس مردم بودند و با آنها در ارتباط بودند و از نزدیک از آلام و مسائل آنان باخبر می شدند. اوضاع و احوال زندگی شان هم همچون مردم و حتی در برخی مواقع پایین تر از توده مردم بود. متاسفانه امروز آنقدر فاصله ایجاد شده که وقتی در میان صفوف نمازجمعه، نرده های آهنین را برمی دارند، بعنوان یک موضوع خبرى در سطح کشور پخش می شود. انگار که فاصله گذاشتن بین مردم و مسولان به یک امر عادی تبدیل شده بود و حالا بر داشتن حایل اینگونه خبرساز می شود.

اقداماتی همچون کاری که آقای آل هاشم انجام داده اند تا چه میزان می تواند در برداشتن این فاصله ها کارساز باشد؟
معتقدم که خود روحانیت باید به این فکر کند که چرا به تدریج از مردم فاصله گرفته است و آن جایگاهی که درسالهای دور و اوایل انقلاب داشته را، تا حدى از دست داده است. حرمت و جایگاهی که قشر روحانی در طول سالیان سال داشته ، شدیدا بخاطر رفتار بخشى از طبقات روحانیون آسیب دیده است. ساختن این نوع جایگاهها برای روحانیون، خانه های بعضا آنچنانی، دفاتر تشریفاتی و پرهزینه، بعضى از تالارهاى تدریس مدارس علمیه که بیشتر به تالارهای پادشاهان شبیه است تا محل تدریس و جلسات مباحث علمى، اینها با مشى گذشته روحانیت سازگارى ندارد. تصاویرى که از سالن‌هاى تدریس بعضى از علما و مراجع در قم و برخی شهرها پخش شده، واقعا یادآور تالارهاى امپراطورى روم است! و معلوم نیست بودجه این تالارها و دفاتر پرهزینه بعضى از روحانیون از خمس و زکات و سهم امام تامین می شود یا از بودجه دولتى و یا از محل‎هاى دیگر؟ ایا واقعا از این سالن‌هاى پر طمراق، امثال علامه طباطبائی بیرون خواهد آمد؟ من که بعید می‌دانم. همه این موارد باعث شده که بتدریج بین مردم و روحانیون فاصله ایجاد شود.گرچه هنوز اکثریتى از روحانیون به همان سبک و سیاق سابق زندکى می‎کنند و درس می‎خوانند، اما رفتارهاى یادشده، بیشتر جنبه تبلیغات و اثر دفعى داشته است، تا زندگى اکثریت خاموش روحانیت. 

آقای رهامی قشری که به نمازجمعه می آیند از یک قشر خاصی هستند. مثلا در رده سنی میانسال به بالا قرار دارند. می توان این اتفاق را هم ناشی از همین دور شدن روحانیت از عامه مردم دانست؟

به عنوان کسی که مرتب با نسل جوان و دانشجویان و دانشگاهیان سرو کار دارم و ارتباطم با آنها خوب است باید بگویم که روحانیت آن جایگاه و موقعیت خود را بدلایل متعدد تا حد زیادى در بین جوانان، از دست داده است. متاسفانه اقداماتى از نوع برداشتن حایل، در صفوف نمازجمعه ها گرچه مفید است اما دیرهنگام است. حالا چه اندازه تاثیر داشته باشد به این بسته است که رفتار روحانیت با مردم تغییر کند. منظورم آن دسته از روحانیت است که خود را تافته‌اى جدا بافته از مردم می‌داند. روحانیون باید گذشته و رفتار و منش بعد از انقلاب خود را نقد کند، تا فاصله ای که بین آنها و نسل جوان ایجاد شده را بتواند پر کند.

یکی از عوامل کاهش استقبال قشر جوان از نمازهای جمعه همین فاصله انداختن در نمازها است. گذاشتن دربان و محافظ و محدودیت رفت و آمدهاى مردم است. از طرفى روحانیت ما باید سخنگوی مردم باشند. اما می بینیم که نوعا خطباى نمازهاى جمعه به نوعی سخنگوی حکومت شده اند تا اینکه سخنگوی توده مردم باشند. گاهی در 200 نقطه کشور یک نوع حرف از تریبون نماز جمعه گفته می شود و جالب اینجاست که خط فکری آن همان است که شب قبل مثلا در تلویزیون از زبان مسئولان کشور مطرح شده است. در حالیکه مسائل هر منطقه و شهرى، اختصاص به مردم همان منطقه دارد و تکرار دیدگاههاى مطرح شده در صدا و سیماى حکومتى ایران، مشکلى از مردم حل نمى کند.

شما معتقدید یکی از مسائلی که باید در کنار برداشته شدن فاصله بین مردم و روحانیون به آن توجه داشت، ادبیات بکارگرفته شده در تریبون های نماز جمعه است. برای این معضل چه باید کرد؟

ما کمتر شاهدیم که در نمازجمعه ها به مشکلات و مطالبات مردم از حکومت بپردازند.ادبیات بکار رفته در نمازجمعه هاى تهران و مراکز استانها، نوعا ادبیات تحکمى و از موضع بالاست، ادبیات نماز جمعه، باید موجب وحدت جمعیت باشد نه عامل تفرقه و تشتت. بعضى از خطباى محترم، تریبون نماز جمعه را با جلسه دادگاه انقلاب اشتباه می‌گیرند و وظیفه اصلى خود را فراموش می کنند لازمه وعظ و نصیحت، ادبیات خیرخواهانه و جذب کننده است، نه ادبیات تحکمى و دفع کننده.

ضمن اینکه مطالب و اظهارنظرهاى روحانیون و ائمه جمعه و جماعات ما، نوعا اظهارنظرهاى مذهبی سنتى و نوعا بدون استدلال علمی است. یعنى نوعا یک قرائت معینى از دین و مذهب، که قرائت رسمى حکومت است، با نوعى تحکم و حالت آمرانه بیان می‎شود. این در حالیست که مطالعه کتب اجتماعی و سیاسی روز و ارتباط قوی با مجامع علمی و دانشگاهی سبب می شود که صحبت های روحانیون در عین حال بر طبق دانش روز و براساس نیازهاى عینى جامعه باشد. اما متاسفانه از اول که وسایل ارتباطی جدید در دوران مدرن بوجود ‎آمد، همچون رادیو و تلویزیون و اینترنت و ماهواره، اکثر روحانیون بجای استقبال به صف مخالفان پیوستند. آنها با هر پدیده جدیدی که می توانست به سرعت انتقال مطالب و گردش آزاد اطلاعات کمک کند مخالفت کردند. حتی در برخی مراکز حوزوی استفاده از تلویزیون را ممنوع می کردند، البته من منظورم تمامى روحانیت نیست. استفاده از ماهواره که همانند کاغذ، تلفن و تلگراف یک وسیله انتقال است، از نظر بسیارى از روحانیون سنتى ممنوع و حرام است در حالیکه محتوا ربطى به خود وسیله انتقال ندارد، می‎تواند خوب یا بد باشد. اگر روحانیون در جریان پیشرفت تحولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و علومی که از طریق همین وسایل منتقل می‎شود، نباشند. در این صورت طبیعی است که سطح فکری و آگاهی و اطلاعات مردم نسبت به مسائل جاری کشور و جهان در حوزه‎هاى مختلف، بیشتر از خطیبی است که در نماز جمعه و جماعاتسخنرانی می‎کند. مردم با دسترسی به روش‎های نوین گردش آزاد اطلاعات از آخرین اطلاعات و تحلیل‎های مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مطلع می‌‌شوند.

گاهی یک روحانی با خواندن چند کتاب قدیمی در گوشه حجره خود، فکر می کند که علوم اولین و اخرین نزد اوست و آخرین حرف را در حوزه اقتصادی و اجتماعی را فقط خودش بلد است و دیگران را کم اطلاع تر از خودش مى پندارد. در این وضعیت، جوانان احساس نیازى نمی کنند که سخنان فلان امام جمعه یا جماعت را گوش دهند و اگر پای این نوع منبرها ننشینند فکر نمی کنند که چیزی را از دست داده اند. زیرا بر فرض اگر به نمازجمعه هم می رفتند چیزی را به دست نمی آوردند.

خود شما هم پای منبر روحانیون می نشینید؟

بله، گاهی که خودم پای منبر برخی از خطیبان می نشینم یا در رادیو و تلویزیون مثلا گوش می‌کنم، احساس می کنم که هیچ چیزی به معلومات من اضافه نشد و خطیب محترم هم به هیچ سوالی از سوالات جامعه پاسخ نداد. خب وقتی کسی احساس کند که بجای اینکه براى این نوع سخنرانى ها وقت بگذارد و هیچ مطلب جدیدی هم عاید او نشود، می‌رود مطالعه مى کند تا به دانش و معلومات خود اضافه کند. طبیعی است مطالعه کتاب و بررسى در فضاى مجازى گسترده و متنوع را به نشستن پای برخی از سخنرانی ها که بعضا هدر دادن عمر محسوب می شود، ترجیح می‎دهد. این مساله را روحانیت باید مورد توجه قرار دهد وگرنه مخاطبان شان فقط در حد و تعداد همان قشری است که نمازجمعه برایشان جنبه نوستالوژیک داشته و هر هفته خود را مقید به شرکت در آن می دانند. باید ما واقعی و عمقی بیاندیشیم. کاری که می کنیم و تصمیمی که می گیریم، واقعا برای خدا و خیر و صلاح اکثریت مردم باشد و صرفا براى راضی ساختن این و ان نبوده باشد.

ضمن اینکه باید توجه داشته باشیم در طول تاریخ روحانیت اسلام، خصوصا روحانیت شیعه، بین مردم و روحانیت، فاصله آنچنانی نبوده است. اکثر روحانیون از طبقات پایین جامعه بودند. ما در بین روحانیون افراد تاجرزاده و شاهزاده نداریم. همه از طبقات محروم بودند. از خانواده کشاورز، کارگر و معلم و...

علمای بزرگ ما در نجف و قم و سایر شهرها نوعا همانند مردم بوده و بعضا حتی پایین تر از سطح زندگى آنها زندگی می کردند. در خود نمازجمعه هم می بینیم که محراب امام جماعت را هم سطح جایگاه مردم و حتی پایین تر از سطح نشستن مردم قرار می دهند. اگر محراب بالاتر از جایی باشد که مردم نشسته اند نماز جماعت باطل است، یعنى در واقع، رابطه امام و ماموم قطع میشود، این مساله کاملا جنبه نمادین در ارتباط روحانیت با مردم دارد. بنابراین باید حرکتهایى را که بنحوی رابطه مردم و روحانیت را نزدیکتر کرده و فاصله ها را کاهش میدهد، تشویق کرده و دائما متذکر شویم که خصوصا روحانیونی که سمت های مختلف حکومتى در اختیار دارند، از مجلس و خبرگان و سمتهاى دولتى و قضایی و ائمه جمعه و امثالهم، بیش از پیش تلاش کنند که هم سطح مردم بوده و با مردم زندگى کنند، تا آن محبوبیت و جایگاه و اقتدار از دست رفته را پیدا کنند و بتوانند نفوذ کلام خود را حفظ کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 862108
  • منبع: خبرآنلاین
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.