او که در دولت یازدهم با مسئولیت بزرگ پایان بخشیدن به روند فرسایشی و یازده ساله پرونده هسته ای مواجه بود، در این دوره علاوه بر پیگیری اجرای برجام و صیانت از آن با خواست سامان دادن به روابط منطقه ای ایران و حل تنش‌ها و اختلافات موجود مواجه است.

به  گزارش جماران، روزنامه  ایران با میرمحمود‌موسوی، دیپلماتی که در سال‌های نه چندان دور مسئولیت‌های سفارت ایران در هند و پاکستان و نیز مدیر کلی آسیای غربی وزارت امورخارجه را برعهده داشته است، گفت وگو کرده است. گفت وگویی که بنا بر مقتضیات چندان صریح نیست اما بخوبی به الزامات تحول در سیاست خارجی کشور بویژه در حوزه منطقه‌ای اشاره دارد.

در آستانه آغاز به کار رسمی دولت دوازدهم و به تبع آن مقطع  جدیدی از روند سیاست خارجی کشور قرار داریم.

مقطعی که طبیعتاً با حضور مجدد محمد جواد ظریف در رأس دستگاه دیپلماسی می‌تواند ادامه تجربه دولت یازدهم باشد و در عین حال می‌تواند بستر بروز تحولاتی در این عرصه باشد. به باور شما چه نکاتی باید در این ثبات و تغییر بویژه در سیاست منطقه ای ما مد نظر قرار گیرد؟


به باور من مهمترین نکته‌ای که باید در سیاستگذاری‌های ما در عرصه بین‌الملل سرلوحه قرار گیرد واقع‌بینی است. زیرا عالم سیاست، عالم احساسات نیست. در این واقع بینی نباید فراموش کنیم که رقابت‌های سنگینی در منطقه وجود دارد. رقابت‌هایی که سابقه تاریخی دارند و به همین دلیل تبدیل شان به رویه همکاری و حل اختلافات بسادگی ممکن نیست و پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. در نگاه غیر واقع بینانه ممکن است ما تصور کنیم که یک کشور همسایه به صرف حمایت‌های نظامی ما  یا به صرف اشتراکات مذهبی می‌تواند در دایره نفوذ ما و به عبارتی زیر بیرق ما تعریف شود. متأسفانه در دوره‌ای بر اساس همین نگاه غیرواقع بینانه تأکید بر نخ تسبیحی که کشورها و جریان‌های  شیعه منطقه را به یکدیگر متصل می‌کرد در دستور کار قرار گرفت که به شخصه به آن رویه انتقاد داشتم، حال آنکه ما در جهان اسلام با اکثریت داشتن کشورهای اهل تسنن مواجهیم و بنابر این مسلماً تأکید بر اتحاد کشورهای مسلمان  نتایج بهتری در پی خواهد داشت. کما اینکه حتی همین تأکید هم جای تأمل دارد و نباید به گونه‌ای باشد که ما با این تأکید بین خودمان و سایر کشورها در جهانی که همه باید برای صلح فعالیت کنند، فاصله بگذاریم.


مسأله مهم دیگر در سامان دادن به سیاست منطقه‌ای و بلکه بین‌المللی تعریف روابط بر اساس تعریف منافع متقابل است. متأسفانه ما تجربه‌های ناموفق متعددی در سرمایه‌گذاری‌هایمان در عرصه سیاست خارجی داشته‌ایم. افغانستان، تاجیکستان و حتی بوسنی و هرزگووین در قلب اروپا از جمله تجربیات ناموفق ما در سرمایه‌گذاری روابط خارجی‌مان بوده است. مگر در بوسنی و هرزگووین کم سرمایه‌گذاری کردیم. نتیجه‌اش چه شد؟ آخر سر گفتند شما را به خیر و ما را به سلامت...


چرا ما نتوانسته‌ایم از این سرمایه‌گذاری‌ها استفاده کنیم؟


چون مبتنی بر واقعیت‌ها نبوده است. ما از اساس صورت مسأله را بد تعریف می‌کنیم. تصور می‌کنیم که  اگر  مثلاً  به تاجیکستان کمک ‌کنیم  این کشور در زیر بیرق ما قرار می‌گیرد؛ نخیر. ما باید با تاجیکستان منافع مشترک تعریف کنیم. این منافع مشترک چیست؟ گاهی اوقات تکیه می‌شود روی زبان و تاریخ مشترک. بله ما زبان و تاریخ مشترک داشتیم اما باید دید منافع مشترک امروز چیست. امروز تاجیکستان منافع مشترک خود را با روسیه تعریف کرده است، با اینکه همزبان هم نیستند. ما باید با کشورهای منطقه منافع مشترک تعریف کنیم و دچار خیالبافی نشویم. فکر نکنیم که اگر ما شیعه هستیم و اکثریت کشور دیگری هم شیعه است، مسأله تمام است. مگر مجموعه اختلافاتی که ما در درون کشورمان داریم بین شیعه‌ها نیست؟ بنابراین ما از در اشتباهی وارد مسائل سیاست خارجی می‌شویم و ناچار به دیوار می‌خوریم. کار سیاست خارجی کار سخت و پیچیده‌ای است.
مسائل سیاست خارجی ما باید توسط کارشناسان متخصص صاحب تجربه طراحی، برنامه‌ریزی و  تصمیم‌سازی شود. اینکه من در رأس نهاد یا اداره‌ای بنشینم و تصور کنم که بر تمام موضوعات کشور خود و کل دنیا مسلط هستم، ما را به جایی نمی‌رساند. دولت‌ها و حکومت‌هایی موفق‌اند که متوجه پیچیدگی دنیای سیاست هستند. متأسفانه در عرصه سیاست خارجی کشورمان در چندین دهه گذشته سهم بزرگی را برای خیالبافی در نظر گرفته‌ایم و معمولاً هم این رویه ما را دچار مشکلات جدی کرده و هزینه‌های زیادی هم پرداختیم که حاصل و نتیجه مطلوبی نداشته است.


اینطور که من از صحبت‌های شما برداشت کردم شما بر ضرورت شکل‌گیری یک وضعیت مشورتی در حوزه سیاست خارجی تأکید دارید. در وجهی دیگر نیز کارشناسانی نکته اتکای انتقادشان بر عدم تمرکز تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری در وزارت خارجه قرار دارد. شما با این انتقاد تا چه حد موافق هستید؟


یک اصطلاح کاربردی وجود دارد مبنی بر اینکه نباید چرخ را دوباره اختراع کرد. در حوزه سیاست خارجی هم تجربه بشری وجود دارد و این علم در دوران مدرن نیز دارای سابقه چند صد ساله است. با وجود این بله، آنچه از اخبار رسانه‌ها هم برمی‌آید این است که تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی درباره اصلی‌ترین مسائل سیاست خارجی در وزارت خارجه صورت نمی‌گیرد. درست است که دستگاه دیپلماسی یک نهاد مجری است  اما نباید فراموش کنیم که اصلی‌ترین دستگاهی است که باید در تصمیم‌سازی سهیم باشد. این مهم است که بدانیم در مجموعه تصمیم ساز دیپلماسی کشور چه افراد و نهادهایی دخیل‌اند. زیرا  اگر تصمیم‌سازان با سابقه  اقتصادی باشند، خواه ناخواه سیاست خارجه با رویکرد اقتصادی شکل می‌گیرد، همانطور که ممکن است حضور افراد با سابقه فرهنگی یا نظامی شکل دهنده دیپلماسی فرهنگ محور یا دیپلماسی با رویکرد نظامی باشد. در حال حاضر ادبیاتی که در مجموعه سیاست خارجی ما مشاهده می‌شود، ادبیاتی است که رنگ و بوی نظامی دارد. حوزه سیاست خارجی  متخصصان خودش را می‌خواهد چه در مرحله  تصمیم‌سازی  و چه در اجرا. در دولت‌های نهم و دهم متأسفانه بسیاری از حوزه‌های فعالیت دیپلماتیک ما به نهادهایی خارج از وزارت خارجه واگذار شد و این مسأله در پدید آمدن مسائل فعلی ما بی‌اثر نبوده است.
البته ضرورت مهم برای تأثیرگذاری نیروهای خبره در سیاست خارجی فراهم آمدن بستر هم‌اندیشی و در عین حال ایجاد بستر مناسبی است که این نیروها بتوانند دیدگاه‌های خود را فارغ از جناح‌‌بندی‌های سیاسی و نگرانی از سوگیری‌های رایج بیان کنند. اگر فضای لازم برای تعاطی افکار و جمع کردن نظرات و آرای مختلف فراهم شود و مسائل اصلی سیاست خارجی به بحث گذاشته شود، نتایج متفاوتی در پی خواهد داشت. ما باید درباره چرایی حضورمان در یک کشور یا درباره چرایی رابطه نداشتنمان با کشورهای دیگر با یکدیگر مباحثه کنیم. ممکن است حاصل آن مباحثه همین رویکردی باشد که در حال حاضر پیگیری می‌شود یا نه عقل جمعی تغییری را ضروری بداند.  متأسفانه چنین کاری تاکنون صورت نگرفته است.
برخلاف نظر شما تصور می‌کنم که در چهار سال گذشته وزیر امورخارجه تلاش زیادی برای تغییر این وضعیت انجام داده است. اقدامات ظریف را برای قرار دادن وزارت امور خارجه در جایگاه خود چگونه ارزیابی می‌کنید و در همین راستا برای 4 سال آینده چه باید کرد؟
من تصورم نمی‌کنم که کار وزیر امور خارجه این باشد که به دنبال این مسأله بدود که جایگاه وزارت خارجه را تعریف کند. این مهم باید در کل حاکمیت تعریف شود و همه چیز بر اساس قانون اساسی در جای خودش قرار بگیرد. طبیعتاً آقای ظریف وقتی با پیشنهاد قبول مسئولیت وزارت مواجه شده است، مسئولیت را با توجه به مقتضیات و مختصات حاکم بر وضعیت موجود وزارتخانه پذیرفته است. با توجه به سهمی که دستگاه دیپلماسی در تعیین رویکرد ما در سوریه یا افغانستان یا در رابطه با امریکا دارد حالا ممکن است که من به این وضعیت نقد داشته باشم، اما انتظار ندارم وزیر امور خارجه این وضعیت را تغییر بدهد. بلکه این تغییر و بازتعریف جایگاه وزارت امور خارجه را از آقای روحانی به عنوان رئیس جمهوری انتظار دارم. این کار اگر صورت نگیرد نگران‌کننده است و می‌تواند بر خلاف منافع ملی باشد. زیرا همان طور که در گذشته خطاهای زیادی داشته‌ایم که وزارت خارجه در آنها سهم نداشته بلکه صرفاً مجری تصمیمات بوده  است در حال حاضر هم وزارت خارجه مجری بعضی سیاست‌های کلان است که ممکن است مجموعه کارشناسی‌اش نسبت به آن نظر متفاوتی داشته باشند. بنا بر این راهکار این است که آقای روحانی فضای مناسبی را برای مباحث اصلی در سیاست خارجی باز بکند. طبیعتاً معنایش این نیست که هرمسأله پنهانی علنی بحث شود بلکه باید برخی مسائل در جلسات بسته و برخی مسائل در جلسات باز به بحث گذاشته شوند و عقل جمعی درباره مسیرهایی که نتیجه نهایی آن مشخص نیست، تصمیم‌گیری کند.
 چهار سال پیش دولت یازدهم در حالی کار خودش را شروع کرد که حل مسأله هسته‌ای در رأس برنامه‌های سیاست خارجی‌اش قرار داشت. در حال حاضر هم به نظر می‌رسد که سامان دادن به مسائل و تنش‌های موجود در عرصه منطقه‌ای از همان جایگاهی برخوردار است که پرونده هسته‌ای داشت. برای تحقق این مهم چه باید کرد؟
این مهم در حوزه وزارت خارجه نمی‌تواند اتفاق بیفتد. به دلیل آنکه وزارت خارجه فاقد ابزارهای لازم برای حل مسأله و تغییر وضعیت است.  اما اگر بخواهیم روند نگران‌کننده  حاکم بر روابط منطقه‌ای را اصلاح کنیم و برگردیم به جهتی که واقعاً منافع ملی کشورمان در آن لحاظ شود، انجام دو کار ضروری است. نخست آنکه همه سیاست‌های اجرا شده طی سال‌های گذشته بازخوانی شود؛  اهداف سیاست خارجی، راهبردها، برنامه‌ها و نتایج آنها بازخوانی شوند. این کار باید توسط متخصصان انجام بگیرد، کسانی که دانش و تجربه کار را دارند و نه صرفا کسانی که متعلق به یک جناح خاص هستند و از قبل برایشان تعیین شده که درباره این یا آن مسأله باید حتماً خروجی کار براساس فلان شعار باشد. اگر یک مجموعه متخصص این بازخوانی را انجام دهند آن وقت ما کارنامه‌ای از عملکرد دیپلماسی‌مان در 39 سال گذشته خواهیم داشت. کارنامه‌ای که ما را در هدف‌گذاری، تعیین راهبرد و برنامه‌ریزی‌های کوتاه مدت و میان‌مدت مان راهنمایی خواهد کرد. اینکه کجا باید راهبردمان اقتصادی باشد، کجا فرهنگی و کجا نظامی و اینکه با هر یک از کشورهای منطقه چه منافع مشترکی قابل تعریف است. آن وقت این مجموعه شاکله‌ای دارد که همه دستگاه‌های کشور را درگیر می‌کند.
اما فارغ از آنچه در گذشته روی داده است، باید گفت که  امکان حل مسائل میان ما و رقبای ما در منطقه حتماً وجود دارد. رقبای منطقه بخشی سوابق تاریخی دارند و بخشی سابقه‌های قومی- مذهبی که هر کدام از این سوابق باید مورد تحلیل قرار بگیرند؛ مانند هر مذاکره‌ای باید دید که دیدگاه طرف مقابل چیست. اما این دانستن‌ها رقابت را تمام نمی‌کند و کار را به پایان نخواهد برد. مگر اینکه ما راه درست را تعریف کنیم.حقیقت مطلب این است که شرایط منطقه به نفع ما نیست و  یک موفقیت نظامی ضرورتاً یک موفقیت سیاسی تعریف نمی‌شود. سیاست خارجی تعریف و شاخص‌های خودش را دارد که بر اساس آنها نمره می‌دهند. در مجموع اگر چه وضعیت موجود را وضعیت مثبتی نمی‌بینم اما می‌دانم که قابل تغییر است.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.