شما جزو کدام دسته از والدین هستید؟ آیا جزو والدینی هستید که حمایت خود را از کودکانتان در قالب تذکراتی اینچنینی ابراز نمایید: «هیچ وقت با غریبه‌ها حرف نزن»؛ «هیچ وقت با کسی که نمی‌شناسی جایی نرو»؛ «هیچ وقت از غریبه‌ها چیزی نگیر» و....

به گزارش جماران، روزنامه ایران در گزارشی نوشت: تحقیقات گذشته نشان می‌دهند که اکثر والدین برای محافظت از فرزندان دلبندشان این قبیل جملات را هر روز به آنها یادآورمی‌شوند. اما نکته این است که آیا تذکر دادن مکرر این موارد کودکانمان را از خطر آسیب احتمالی افراد غریبه در امان می‌دارد؟ در این نوشتار، سعی بر آن است که به این پرسش پاسخی درخور داده شود.

نکته اول: غریبه در نظر کودک کیست؟ آیا کسی که یک یا چند بار به دلایلی در حضور کودکمان با ما همصحبت شده یا به خانه‌مان آمده از نظر او می‌تواند غریبه باشد؟ کودک تشخیص نمی دهد که فرد یا افرادی که ۲ تا ۳ هفته به صورت مداوم یا مقطعی برای نصب کابینت یا موضوع دیگری وارد حریم خانه ما می شوند، می‌توانند غریبه آسیب رسان باشند. مخصوصاً که گاهی به او می‌گوییم برای این افراد آب یا نوشیدنی هم ببرد. آیا وقتی با کودکمان به پارک می‌رویم و او با بچه‌های دیگر همبازی می‌شود و ما نیز با والدین دیگر گرم صحبت می‌شویم، این افراد در مواجهه‌های بعدی برای کودکمان غریبه محسوب می‌شوند؟ وقتی هر بار با فرزندمان به مغازه سر محل می‌رویم و در ضمن خرید با صاحب مغازه گپ می‌زنیم و گاه همدردی کرده و می‌خندیم و حتی ممکن است چند باری هم کودکمان را برای خرید به همانجا بفرستیم، آیا این فرد به نظر کودک ما غریبه است؟ هزاران مثال دیگر می‌توان آورد که بواسطه روابط و تعاملات اجتماعی والدین با دیگران، کودک را در تمیز دادن افراد غریبه دچار مشکل می‌کند.
مطابق نظریه‌های شناخته شده روانشناختی*، کودک انسان از سن ۱۲سالگی می‌تواند به صورت منطقی در مورد حوادث احتمالی و غیرممکن فکر کند. پس نمی‌توان توقع داشت که کودک خردسال ما معنای کلمه «غریبه» را بر اساس تعریفی که زاییده ذهن ماست بدرستی درک کند. به همین دلیل استفاده از لفظ غریبه برای کودک بسیار ناآشنا است و به هیچ عنوان توصیه نمی‌شود.
نکته دوم: نظریه‌های شناخته شده روانشناسی محیطی** و تحقیقات کاربردی متعدد بیانگر این هستند که محیط پیرامون بر رفتار افراد و خصوصاً کودکان تأثیرگذار است. به بیان دیگر، نشانه‌ها و اطلاعات موجود در محیط مثل رنگ و نحوه چیدمان فضا (مثلاً: نوع و شکل اسباب بازی‌ها در مکان بازی)، میزان دما و نور محیط، شناخت و تجربه کودک نسبت به محیط و سایر عوامل و جذابیت‌های محیطی بر فرآیند ذهنی کودک تأثیر می‌گذارند و به تصمیم و رفتار وی در محیط جهت می‌دهند. پس، محیط‌هایی با مشخصات و نشانه‌های مشابه که کودک مکرر در آنها حضور داشته و حس امنیت و اعتماد را در آنها تجربه کرده، می‌توانند بستری مناسب برای فریفته شدن از طرف افراد آسیب‌رسان باشند. پارک، کوچه، فضاهای باز و زمین‌های بازی مجتمع‌های مسکونی نمونه‌هایی از این گونه فضاها هستند.
راهکار چیست؟
توجه داشته باشید اینکه به کودک بگوییم «با غریبه نرو» یا «با غریبه حرف نزن»، بیشتر کودک را در مواجهه با افراد آسیب رسان گیج می‌کند. همچنین، نمی‌توان گروه بزرگی از افراد غریبه در ذهن کودک ایجاد کرد و همواره در مواجهه با هر فردی او را به آن دسته منتقل کرد و دائماً تذکر داد این فرد که الان ملاقات کردیم غریبه است. چه بسا بسیاری از افراد به ظاهر آشنا در فامیل ما هستند یا در همسایگی ما زندگی می‌کنند که می‌توانند از هر غریبه‌ای آسیب رسان‌تر باشند. علاوه بر آن، هر چه محیط پیرامون برای کودک آشناتر باشد، امکان برقراری ارتباطش با افراد دیگر و فریب خوردنش بیشتر می‌شود.
به‌عنوان نخستین و اصلی‌ترین راهکار، توصیه می‌شود با فرزندمان رابطه‌ای دوستانه و صمیمی برقرار کنیم تا او بتواند بی‌هیچ ترسی ما را در جریان همه مسائل قرار دهد. داشتن رابطه صمیمانه توأم با احترام با پدر و مادر، یکی از عواملی است که این اطمینان را در کودک ایجاد می‌کند که آنها همواره حامی وی هستند و می‌تواند به آنها اعتماد کند. هرچند، ما نیز باید قابلیت‌های فرزندمان را باور کرده و به او اعتماد کنیم تا بتواند کارهای متناسب با سن و توانایی‌اش را انجام دهد. در غیر این صورت، برای اثبات خودش ممکن است دست به پنهانکاری بزند. پس، در شرایطی که انجام کاری ظاهراً از توان وی خارج است، از گفتن عبارت «تو نمی‌توانی» پرهیز کرده و بجایش بگوییم «می‌توانیم با هم انجامش بدهیم.»
موضوع مهم دیگر این است که احساس کودکمان را نسبت به افراد و مکان‌ها جدی بگیریم. وقتی کودک احساسش را نسبت به افراد دیگر ابراز می‌کند، به دقت و بدون پیشداوری به ابراز کلامی یا غیرکلامی احساسش حساس باشیم. به‌عنوان مثال کودک ممکن است احساس خود را با بیان اینکه «من دوست ندارم به خانه همسایه بروم» یا «عمو یا خاله فلانی را دوست ندارم» ابراز نماید یا مثلاً در هنگام حضور فردی، نشانه‌هایی از احساس ترس یا اضطراب در او پدیدار شود یا سعی کند از آن جمع کناره بگیرد یا حتی تغییراتی در حالت چهره‌اش ایجاد شود. این موارد می‌توانند نوعی علامت هشدار دهنده باشند و نبایستی نادیده گرفته شوند. از آنجا که سطح مهارت کلامی کودک در دوره‌های مختلف سنی متفاوت است و هر کودکی با کودک دیگر تفاوت‌هایی دارد، نمی‌توان انتظار داشت همواره همه چیز را آنگونه که وجود دارد یا اتفاق افتاده است از طریق ابراز کلامی بیان کند. او گاهی برای بیان احساسش به حالات رفتاری بسنده می‌کند. پس باید نسبت به تغییرات رفتاری او دقت داشته باشیم و از او دعوت کنیم درباره احساسش برایمان حرف بزند. برخی از ما بلافاصله احساس کودک را نفی می‌کنیم و مثلاً در واکنش به کودکمان که می‌گوید «فلان عمو را دوست ندارم»، بلافاصله می‌گوییم «عمو فلانی مهربان است. او تو را دوست دارد. یادت هست برایت بستنی خرید». یا وقتی می‌گوید «دوست ندارم خانه فلان همسایه بروم»، او را مجبور می‌کنیم که برخلاف میلش به آنجا برود و می‌گوییم «امروز برو تا دفعه بعد یک فکر دیگری بکنیم». حال آنکه در چنین موقعیت‌هایی بهتر است، ضمن همراهی با کودک تلاش کنیم که احساس منفی فرزندمان را ریشه‌‌یابی کنیم. ما به‌عنوان والدین باید برایش وقت بگذاریم و با مهربانی از او بخواهیم که راجع به احساسش و دلیل آن بیشتر با ما صحبت کند. برای شروع صحبت می توانیم از این جمله‌ها استفاده کنیم: مثلاً «دوست‌داری در موردش با هم حرف بزنیم؟»، «عمو فلانی باعث رنجش تو شده؟»، «زمانی که در غیبت من منزل فلان همسایه هستی، چطور وقتت را می‌گذرانی؟». وقتی احساسش با مهربانی شنیده می‌شود، به ما بیشتر اعتماد کرده و رابطه‌مان صمیمانه‌تر می‌شود. توجه داشته باشیم که لزوماً احساسات منفی کودک به‌دلیل مورد اذیت و آزار قرار گرفتن نیست. گاهی یک دلخوری کودکانه است که می‌تواند به این خاطر باشد که کودک همسایه با او بازی نکرده یا وقتی شعر خوانده عمو فلانی برایش دست نزده است.
- مورد دیگری که بسیار حائز اهمیت است این است که به کودکمان مفهوم حریم خصوصی را آموزش دهیم. او باید کم کم آموخته شود که دیگران حق ندارند سؤالات شخصی (مثلاً در مورد غذای محبوبش یا شغل پدرش و...) از او بپرسند مگر در حضور پدر یا مادرش. او فقط می‌تواند اسمش را به دیگران بگوید و اگر فردی از او سؤال‌های دیگری پرسید، از او بپرسد که «چرا این سؤال‌ها را می‌پرسد». بعد به او بگوید که «خیلی خوب است که با مادرم/پدرم آشنا شوید».
- نکته بعد این است که کودکمان حس کند برایمان مهم است و برایش ارزش قائل هستیم. این موضوع سبب می شود زمانی که در محیط‌های مختلف از او خواسته‌ای داریم، با ما همراه‌ تر باشد. وقتی همواره به کودکمان بگوییم که دوستش داریم و هر روز با بوسیدن و در آغوش گرفتنش به او عشق بورزیم، او می‌فهمد که برای ما مهم است. یادمان باشد هرگز کودکمان را مجبور نکنیم برخلاف میلش با کسی بازی کند یا اسباب بازیش را به او بدهد یا برخلاف میلش اجازه دهد کسی او را ببوسد. با این کار به او می‌آموزیم که برایش ارزش قائل هستیم. پس وقتی در محیط‌ های مختلف (مثلاً پارک یا میهمانی) هستیم، کافی است به او بگوییم «عزیزم سعی کن زیاد از من دور نشی که من تمام مدت که اینجا هستیم بتوانم ببینمت، اگر خواستی جایی بری، لطفاً قبلش به من بگو که من نگرانت نشوم». هرچند، انجام دادن مورد فوق نبایستی خللی در مراقبت بصری ما از کودک ایجاد کند زیرا کودک دفعات اول ممکن است آنقدر مجذوب چیزی یا کسی شود که فراموش کند به ما اطلاع دهد اما به مرور می‌آموزد که این کار را انجام دهد. وقتی کودک آنچه را به او گفته‌ایم انجام داد، فراموش نکنیم که از او تشکر کنیم. مثلاً به او بگوییم«ممنونم (که به من اطلاع دادی)». این‌گونه آموزش، به مرور زمان کودک را نسبت به محیط و افراد اطرافش هشیارتر می‌کند و به مرور زمان تجربه‌ای در ذهنش شکل می‌گیرد که کارهایی را انجام دهد که ما را خوشحال نماید و تشویق شود.
همان طور که اشاره شد، شیوه رفتار و گفتار والدین با کودک نقشی اساسی در محافظت او در محیط‌های گوناگون دارد. موارد متعدد تأثیرگذار دیگری نیز وجود دارند که باعث ارتقای مهارت‌های رفتاری، گفتاری و شنیداری والدین می‌شوند که ذکر همه آنها در این مجال نمی‌گنجد. در این خصوص، مشورت با افراد متخصص و مطالعه منابع معتبر می‌تواند راهگشا باشد.

* Jean Piaget’s Cognitive Developmental Theory
** Affordances & Norman’s Theory
 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.