در چهلمین سال درگذشت علی شریعتی، دایره آموزش منطقه تهران حزب اتحاد ملت ایران اسلامی، سلسلهنشستهایی را با عنوان «شریعتی؛ انقلاب، اصلاح» تدارک دیده است. موضوع این نشست «بازگشت به شریعتی؛ بررسی جامعهشناختی پدیده آرمانخواهی در جامعه آرمانزداییشده» است.
به گزارش جماران، شرق نوشت: توتم شریعتی چه بود؟ شریعتی به چه ارزشهایی عشق میورزید؟ معلم-روشنفکری که دامنه تأثیر اندیشهورزی او از مرزهای ایران فراتر رفته و سخنانش در عصر حاضر همچنان مورد بحث و نقد است. نقدها و انتقاداتی که گاه به عداوت، طعن و تمسخر و گاه به سیری فکر جریانهای افراطگرایی منتهی شده است، اما این نقدها هیچگاه نتوانسته از اهمیت اندیشه و تفکر شریعتی در جامعه بکاهد.
در این نشست هادی خانیکی، مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه و سیدجواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، با واکاوی شخصیت و اندیشه شریعتی و نحلهای از تعهد روشنفکری اجتماعی که او نمایندگی میکند و از امکان آرمانخواهی در جامعه آرمانزداییشده به ایراد سخنرانی پرداختند.
خانیکی بحث خود را از حسینیه ارشاد و ارزش مکانمندی در شناخت شخصیت آغاز کرد و گفت: برای شناخت شریعتی مکانها هم مهم هستند. شریعتی بهعنوان معلم- استاد که وقتی از تدریس در دانشگاه محروم میشود و به حسینیه ارشاد میرود. مطالعه حسینیه ارشاد برای شناخت شریعتی موضوع مهمی است؛ جایی که کلاسهایش بهجای ٣٠ نفر با سه هزار نفر تشکیل میشود. تا آنجا که حسینیه ارشاد میشود مکانی که تا دوردست تأثیرگذار است. برای اینکه ذهنمان نزدیک شود به اینکه شخصیت شریعتی چه کسی بود؟ کافی است بگوییم شریعتی متولد ١٣١٢ بود. بیشترین تأثیراتش در دهه ٥٠ شروع شد و از این دهه به بعد این شریعتی است که در عالم روشنفکری و کنشگری حرف اول را میزند. او یک آدم ٣٨ ساله بود. ممکن است به من بگویید
٣٨ سالههای ما کجا هستند؟
او با اشاره به شخصیت فرامکانی شریعتی گفت: باید به این پرسش جواب بدهیم که چطور شد یک روشنفکر، اندیشه، زبان و کنشش تا این اندازه فراگیر میشود؟ آیا شریعتی فقط تئوریسین و معلم انقلاب یا به تعبیر روشنتر روشنفکر مصلح است؟ اینکه مثلا اگر میخواهیم فرقان را بشناسیم ابتدا باید شریعتی را بشناسیم؟ این حرفی است که گفته میشود. باید ببینیم میشود او را محدود کرد به معلم انقلاب یا میتوان بهعنوان نظریهپرداز اصلاحات از او بهره گرفت؟ آیا از پدیده روشنفکر متعهد اجتماعی میشود حرف زد؟ یا روشنفکر، وقتی متعهد به آن اضافه میشود، دغدغههای حقیقتجویانهاش از او سلب میشود و او را مقید میکند به اینکه کارهای دیگری انجام دهد؟ یا اینکه بگوییم که زمان روشنفکری متعهد اجتماعی و معطوف به سیاست سپری شده است. شریعتی جزء کدام گروه است؟
این استاد دانشگاه با طرح این پرسشها که آیا این بازگشت یک دیالکتیک پیشبرنده است که ما را به جلو میبرد یا ما را به گذشته برمیگرداند؟ یا بهاصطلاح یک حرکت واپسگرایانه است؟ به تبیین شخصیت و تجربههای زیسته شریعتی پرداخت و افزود: من از شریعتی عبور میکنم و به نسبت او با امروز ما میپردازم. از نظر من میراث شریعتی یک سنگواره معرفتی نیست و پرسشوارههایی برای امروز و اکنون ما دارد. شریعتی ساکن دنیاهای موازی و متناقض بوده است. زیسته او و اندیشه او محصول این جهانهای موازی است که شریعتی در آن تجربهها زیسته و از آن میشود حرف زد. شریعتی پرسش دارد و تا زمانی که شریعتی پرسش دارد به شریعتی نیاز است، اگرچه ممکن است به پاسخهای شریعتی نقد و ایراد داشته باشیم. شریعتی شخصیتی پارادوکسیکال است و همین پارادوکسهاست که آدمی را زنده نگه میدارد.
روشنفکری در جستوجوی حقیقت
مدیر گروه ارتباطات دانشگاه علامه گفت: شریعتی در جستوجوی حقیقت است. به تعبیر روشنفکرانهاش «رازدار» است و همزمان کنشگر هم هست. هم مثل فیلسوفان منزوی میاندیشد و هم به وسط میدان هم میآید. به تعبیر فوکو، هتروپیایی (Heteropia) یا فرامکانی است. در یک همستان زندگی میکند. ساکن مرزهاست. مطمئن باشید شریعتی اگر امروز جزء هئیت علمی دانشگاههای ما بود، بهخاطر نداشتن مقالات درجشده در مجلات دارای آیاسآی ارتقای او با مشکل مواجه میشد. آنوقت شریعتی را میدیدید که در میدان انقلاب به دنبال فروشندگان مقاله و کتاب میگردد. شریعتی به میزانی که از آکادمی بیرون رفت «شریعتی» شد. اگر پرونده شریعتی را در دانشگاه مشهد دنبال کنید، جالب است که شریعتی مورد دو انتقاد است؛ یکی اینکه چرا در کلاسهایش حضور و غیاب نمیکند و دیگر اینکه چرا وقتی میخواهد برای صحبتکردن بیرون برود، از دانشگاه اجازه نمیگیرد.
خانیکی ادامه میدهد: شریعتی اندیشمندی است متعلق به دوران انقلاب و بیشترین تأثیر را در دوران انقلاب از او گرفتیم. از این جهت شاید در جامعه ایران روشنفکری در حد او پرمخاطب نبوده است و بازار گرم مخاطب را نداشته است. به این اعتبار میتوانم بگویم که شریعتی را هم در گفتمان انقلاب میشود مورد مطالعه قرار داد و هم در گفتمان اصلاحات که گفتمان پساانقلاب است.
خانیکی به جایگاه و اندیشه شریعتی در بستر اصلاحات اشاره کرد و گفت: اینکه شریعتی توانایی این را داشت که مفاهیم مازاد خلق کند، این مفاهیم او را از گفتمان انقلابی به گفتمان اصلاحات وارد میکرد. چون گفتمان اصلاحات محصول این است که براساس همان بنیادهای انقلابی در زمان و شرایط متفاوت سعی در جستوجوی راهحل دارد.
میشود در اندیشه شریعتی مفاهیمی پیدا کرد که او را به عنوان متفکر تأثیرگذار در اصلاحات مطرح میکند و اصلاحات بینیاز از شریعتی نیست و نیازمند او است. چون که تجربه و اندیشه او معطوف به گفتوگو و به زبانآوری مخاطب است. به دلیل بازسازی مفهوم آرمان در جامعه ما، میتوان در دوران اصلاحات از شریعتی هم بهره برد.او سخنانش را با این جملات شریعتی وقتی از زندان بیرون آمده، به پایان برد: «این تجربه من است که اینها را از یاد نبرید؛ نان، آزادی، فرهنگ، ایمان و دوستداشتن» و اینکه «اگر عدالت بدون آزادی و عشق مورد توجه قرار بگیرد، منجر به یک زندگی گلهوار میشود». چیزی که ما در سالهای اخیر در اشکال پوپولیستی و پوپولیسم شاهد آن بودیم و دیدیم هرکسی که با صدای بلندتر از عدالت حرف بزند، بدون اینکه به آزادی توجه داشته باشد، سر از لجبازی درمیآورد. به این اعتبارات میتوانیم در رویکرد اصلاحطلبانه به شریعتی هم توجه کنیم.
از اسطوره تا واقعیت شریعتی
در ادامه نشست سیدجواد میری به تحلیل مفهوم بازگشت از نگاه شریعتی پرداخت و گفت: فکر میکنم یکی از بغرنجترین مسئلههایی که درباره شریعتی مطرح است، مفهوم «بازگشت» است. حتی در بعضی از نشریهها... میبینیم اولین بحث، مسئله بازگشت است. میگویند شریعتی گفته بازگشت به مدینه نبوی و ١٤٠٠ سال پیش. اساسا مگر میشود در دنیایی که همه چیز به {سوی} مدرنیته و توسعه میرود ما صحبت از بازگشت کنیم؟ درحالیکه بازگشت را بهمثابه یک مفهوم ارتجاعی معرفی میکنند و میگویند شریعتی چیزی جز بازگشت به سلف و سلف صالح نیست. درون همین خوانش شریعتی متهم میشود به اینکه پدر داعش بوده، پدر القاعده بوده و پدر بسیاری از جنبشها و حرکتهای سلفی که در جهان اسلام به وجود آمده، بوده است و نمونهاش در ایران فرقان. شاید اگر سطحی و گذرا به آثار شریعتی نگاه کنیم، امکان چنین خوانشی وجود داشته باشد. من فکر میکنم یک مشکل بنیادی وجود دارد. اینکه اساسا از متن فاصله گرفتهایم (درباره کل مردم نمیخواهیم صحبت کنیم؛ با اصحاب علم و دانش و دانشگاهی میخواهیم صحبت کنیم). یکسری اسطورهها درباره شریعتی مطرح است که بعضی با واقعیت منطبق است و برخی دیگر با واقعیت سازگار نیست و برساخته ایرانی است.
میری ادامه داد: اما واقعا شریعتی درباره بازگشت چه گفته است؟ شریعتی در جای جای آثارش وقتی صحبت از بازگشت میکند، میگوید: «بازگشت به خویشتن وجودی». این مفهوم بازگشت را ما چگونه باید بفهمیم؟ برداشت من این است که مفهوم بازگشت را اگر ما به مثابه برگشت بفهمیم، یعنی بازگشت به سلف صالح یا همان چیزی که در نحلههای سلفی و وهابی امروز مطرح است، این یک موضوع و پارادایم است. مفهوم یک پارادایم دیگر در همین کلمه بازگشت است. باز؛ یعنی دوباره. یعنی بازیافتن چیزی. وقتی میگوییم بازیافتن خویشتن وجودی یعنی چه؟ آیا شریعتی ما را دعوت میکند که به ١٤٠٠ برگردیم؟ یا دارد صحبت از یک برساخت میکند. در کتاب «انسان بیخود» وقتی شریعتی صحبت از مفهوم بازگشت میکند، به صورت واضح میگوید ما یک اسلامی داریم که این اسلام، اسلام فرهنگ است و یک فرهنگ اسلامی داشتیم که این در عصر حاضر نمیتواند ما را به جایی برساند. ولی اگر قرار است حرکتی انجام دهیم و مناسبات خودمان را بازیابیم، براساس فرهنگ اسلامی نمیتوانیم کاری انجام دهیم بلکه باید یک مقدرات جدید را پیریزی کنیم. آن وضعیت جدید را چگونه باید پیریزی کنیم. آیا آن در تاریخ گذشته ماست یا اساسا چیزی است که قرار است در آینده ساخته شود؟ اگر بازگشت به معنای برگشت به شریعتی است یا برگشت به گذشته است که این نه ممکن است و نه مطلوب. حتی ما به خود شریعتی هم نمیتوانیم برگردیم. چون شریعتی در زمانی دارد صحبت میکند که یک سوی آن نظام سرمایهداری و سوی دیگر نظام سوسیالیستی است و جهان به دو اردوگاه بزرگ تقسیم شده و کشورهایی مانند ایران سعی میکنند نظامی را تعریف کنند که نه سوسیالیستی باشد و نه کاپیتالیستی. امروز در دنیایی که زندگی میکنیم، نه دنیای دوقطبی است و نه سهقطبی.
سیدجواد میری خاطرنشان کرد: اساسا شریعتی ذیل یک کلانروایت صحبت میکند. به نظر من امروز امکان کلانروایت در ایران وجود ندارد. اگر در سال ٥٧ انقلاب رخ داد به این دلیل بود که بسیاری از کنشگران باور به یک آرمانشهر داشتند.
آرمانشهری که بتواند با یک ایدئولوژی دینی خودآگاهی ایجاد کند و نظم علوی و یک جامعه در آن باشد و با یک پرش از نظام سوسیالیستی و کمونیستی پیشی بگیرد. به نظر میرسد بسیاری از اندیشمندان ازجمله شریعتی چنین کلانروایتهایی در ذهن داشتند. من فکر میکنم این نسخه برای امروز ناممکن است و مطلوب هم نیست. به عنوان مثال شریعتی در کتاب انسان بیخود وقتی از هایدگر صحبت میکند، میگوید من با هایدگر موافق هستم به این معنا که تمدن یا مدنیت انسان را در حالت غفلت میبرد. ولی یک شرط دارد و آن اینکه بحث هایدگر در مورد تمدن غرب صحت دارد. اگر ما بتوانیم مناسباتی ایجاد کنیم که به جای اینکه انسان در خدمت ماشین و سرمایه باشد، سرمایه و ماشین در خدمت انسان باشد آنگاه میتوان تمدنی ساخت که به گونهای علیوار باشد. مبتنی بر نظم علوی باشد.
این عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با تحلیل شخصیت چندوجهی شریعتی اظهار کرد: وقتی از شریعتی صحبت میکنیم باید بگوییم کدامین شریعتی؟ در آستانه قرن ١٥ شمسی یا در میانه قرن ٢١ میلادی؛ از کدام شریعتی میخواهیم صحبت کنیم؟ اگر قرار است که اصلاحات نه به معنای حزبی کلمه، بلکه به معنای مصلحان اجتماعی؛ اگر قرار است در جامعه ما اصلاحی صورت بگیرد و شریعتی هم در این چارچوب بتواند به روشنگری ما کمک کند، کدام شریعتی میتواند کمک کند؟ من فکر میکنم شریعتی دهه ٤٠، به درد ما نمیخورد. شریعتیای که متفکر انتقادی باشد. شریعتی که به ما مفاهیمی بدهد که بر اساس آن بتوانیم نظم موجود را نقد کنیم. بسیاری از کسانی که به شریعتی حمله میکنند نمیتوانند تمایزی قائل شوند بین شریعتی برساخته شده بهمثابه معلم انقلاب و شریعتی به مثابه یک متفکر و روشنفکری انتقادی. بسیاری از کنشگران آن دوره با این حرف شریعتی که برگرفته از دیدگاه فرانتس فانون بود، موافق بودند و آن این بود که ساختن و ایجادکردن اروپایی دیگر، دیگر مطلوب و دلخواه نیست؛ یعنی ما نمیخواهیم اروپایی دیگر در آسیا و آفریقا داشته باشیم. میخواهیم نظم دیگری را برسازیم. البته اینجا هم یک بحثی مطرح میشود و آن اینکه آیا شریعتی ضد مدرنیته بود؟ یکی از اندیشمندان ناسیونالیست معاصر ایرانی معتقد است که شریعتی با تجدد و مدرنیته مشکل داشت، ولی اینگونه نبود. شریعتی معتقد بود که تجربه اروپایغربی را نمیشود نعلبهنعل در ایران پیاده و تکرار کرد. باید به دنبال نظم دیگری بود.
در پایان نشست، میری به تبیین «باورهای دینی» از نگاه شریعتی پرداخت و گفت: یکی از نکات بسیار مهم شریعتی که فکر میکنم امروز در جامعه گرفتار نوعی از رویکرد مداحانه شدهایم میتواند به ما یک بینشی بدهد، باورهای دینی است. شریعتی از سه فرم دینی سخن میگفت؛ یکی دینی که پیشاعلمی بود که میگفت آن دین بازسازیاش برای ما هیچ ثمرهای نخواهد داشت و دین پیشاعلمی اساسا به کار ما نمیآید. شریعتی دعوت به دین علمی هم نمیکرد چرا؟ میگفت انسان امروز دچار اضطراب شده است. امروز دین علمی هم نمیتواند پاسخگوی دردهای ما باشد. او صحبت از دین پساعلمی کرد؛ دینی که از هیئت بطلمیوسی عبور کرده، جهان کوپرنیکی را میفهمد، فیزیک هایزنبرگ را میفهمد، ولی اساسا آنجا توقف نکرده است. اینجاست که شریعتی میتواند در نظم موجود ما تغییروتحول ایجاد کند.