آلن تورن جامعه شناس فرانسوی میگوید: «هرپدیدهای محصول شرایط اجتماعی خود است»
به گزارش جماران، محمود نکوروح، پژوهشگر مرکز مطالعات عالی علوم اجتماعی پاریس، در روزنامه ایران نوشت: قرن بیستم برای ایرانیان قرنی پراز رویکردها وحوادث غیر قابل پیشبینی بود که توانست فرهنگها، عادتها وحتی سنتها و «اخلاقیات» نسلهای بعدی را دگرگون کند، امری که دربخشی ازجهان، ازچند قرن پیش شروع شده بود. دورانی که عصر «غافلگیری» درتمام حوزههای علمی، هنری، تکنولوژیکی، اجتماعی تا اقتصادی شده بود. «دیگری» یا بیگانه وارد خانه ما میشد که گروهی با نگاه دشمن، گروهی با نگاه کافر و گروهی به نام میهمان و... با آن برخورد کردند. درکشوری که نه تنها از زمان عقب بود بلکه با زمامدارانی که ازمکان وآنچه درآن میگذرد هم غافل بودند.
در زمانی که نیاز به شناخت جهانی تازه وحتی انسان مدرن وتمدن جدید داشتیم. درجهانی که انسان با افقهای ناشناخته «اروپا، مدرنیته و....» با سرعتی غیرقابل وصف روبهرو میشد. و ما درگذشتههای ازدست رفته حتی از امروزمان هم غافل بودیم، درکشوری که هرحرکتی غیر مجاز وهرسخن نویی «بدعت» بود. دراینجا ما ابتدا با فرانسویها سپس با انگلیسها و بعد باروسها روبهروشدیم که انگلیسها وروسها ، فرانسویها را راندند جنگهای ایران و روس عدهای منجمله عباس میرزا را متوجه غرب وتکنولوژی کرد و درحوزه روشنفکری گروهی با رفت وآمدها متوجه دنیای غرب شدند . با این حا ل هرجنبشی جز «انقلاب مشروطه» ازکودتا تا انقلاب و... همه و همه با نگاه به «عقب» بود. و اگر «برای رهایی و پیشرفت بود ناکام میماند. چه درقالبهای کهنه «عادت وسنت» هر ایده نویی بعد از مدتی از یاد میرفت، درجهانی که حتی انسان با وجود ازخودبیگانگیهای تاریخی وتمدنی به یکباره با انقلابی اطلاعاتی آگاه به حقوق خود میشد» حقوق سیاسی- حقوق اقتصادی حتی حقوق فرهنگی تا مسکن، اشتغال، درمان و بهداشت وآموزش و...، و بدینگونه اظهار وجود میکرد. در چنین شرایطی نخستین گروهی که به خود آمد اگرچه اندک بود از «روحانیت» بود، از آخوند خراسانی، نایینی، طباطبایی، بهبهانی، اسدآبادی، مدرس و ... همراه با روشنفکرانی چون میرزا ملکم که روزنامهای بهنام «قانون» منتشر کرد، تا میرزا آقاخان کرمانی و... از احزاب سیاسی «اجتماعیون تا دموکرات» بعد هم نقش «دارالفنون» و «تکنیک» که امیرکبیر میخواست «قانون اساسی» بیاورد. بعدها و دردورههای بعد طالقانی تا برادران زنجانی که دردهه 20 و درنهضت مقاومت نقش اصلی داشتند. منتها درحوزههای روشنفکری غالباً با رادیکالیسم روبرو بودیم که ابتدا «حیدر عمواغلی» بمبی درکالسکه محمد علیشاه انداخت درحالیکه او به نسبتی با مشروطه همراه شده بود، در دوره بعد تعدادی از روشنفکران «اقتدارگرا» شدند که رضاخان را آوردند که بعدها مجلس را طویله نامید و تعدادی از روشنفکران طرفدارش را مانند میرزاده عشقی کشت و علی اکبر داور را که وادار به خودکشی کرد، به حدی که تقیزاده از روبهروشدن با او وحشت داشت. متأسفانه عدهای شایع کردند که «انگلیسیها مشروطه را آوردند» درحالیکه سید ضیاالدین طباطبایی و رضاخان را انگلیسیها و... که ضد مشروطه شد وکم کم با مدرس ومصدق درافتاد و بعد هم قرارداد نفت را دربخاری انداخت و بعدها خود گفت «ما 30 سال قبل گذشتگان را به خاطرنفت نفرین میکردیم و 30 سال بعد آیندگان ما را نفرین خواهند کرد» (1) درنهضت ملی هم رادیکالیسم «حزب توده» زمینه ساز کودتای نفتی شد. در دادگاه، دکترمصدق آنها را «توده نفتی» نامید. نقش مترجمان را دراین انقلاب نباید فراموش کرد بدینگونه که بعد از جنبش عدالتخواهانه و قرارداد قندوشکر که لغوشد بازاریان به سفارت انگلیس ازمظالم دربار پناه بردند و وقتی حاج محمدعطار به مترجم سفیر میگوید «عدالتخانه» میخواهیم. جواب از مترجم شنیده بگویید «مشروطه میخواهیم» بعد که نزد سفیرمیروند و از او میخواهند که از شاه برایشان «مشروطه بخواهد» جواب میشنود که «حاجی اینکه خیلی گنده است!!» که میبینیم جنبش مشروطه از درون و توسط روشنفکران و روحانیون ادامه مییابد منتها با مشکلات اجتماعی حتی رادیکالیسم روسی که بمبی درکالسکه محمد علیشاه میاندازد، مجلس به توپ بسته میشود. بعد هم هرج ومرج ساختگی که به یکباره 200 گروه سیاسی سربرمیآورد که فقط بیست تای آنها هویت داشتند. بدینگونه زمینه برای ناکامیها و چون نیک بنگریم، از سوی روشنفکران رادیکال فراهم شد. تجربهای که در 28 مرداد هم تکرار شد که تاوان آنرا هنوزهم میپردازیم. زیرا رادیکالها تحلیل شرایط نداشته وغالباً عجول بودند. همه اینها درواقع نتیجه فضای بسته سیاسی بود که جامعه از رشد و پیشرفت باز ماند.
(1) کتاب نفت، قدرت و اصول، مصطفی علم، انتشارات چاپخش.