شکست رقیب در دستور کار است و برای شکست رقیب، ظریفترین کار حمله به نقشههای رقیب است و مهمتر از آن، قطعِ علاقه و اتحاد بین مردم و دولتهاست
به گزارش جماران؛ احمد غلامی در روزنامه شرق نوشت:
حسین شریعتمداری معتقد است که «طی چهار سال گذشته دولت بهوضوح نشان داده که توان و تخصص لازم را برای ورود به پرونده هستهای نداشته است و بیشترین ظرفیت و امکانات نظام را به پای برجام ریخته و هزینه کرده است که هیچ دستاوردی در پی نداشته است. دولت ادعا میکرد برجام باغ میوهای است که سیب و گلابیهای آن بعدا میرسد اما حالا معلوم شده است که این سیبها و گلابیها گندیده و بیماریزا و خسارتآفرین است. بنابراین باید پرونده از دست دولت خارج و به هیئتی مرکب از کارشناسان برجسته و متخصصان ورزیده سپرده شود که البته افرادی از دولت هم میتوانند عضو این هیئت باشند». این سخنان حمله به مردم و خاصه استراتژی دولت روحانی است. دولتی که براساس دیپلماسی و رأی مردم روی کار آمده است، آنهم نه یک دوره بلکه دو دوره با آرایی قاطعانه و میلیونی که باب هرگونه چونوچرا را میبندد و نشان میدهد مردم بیش از هرکس و هرچیز فعلا به روحانی و دولت او باور و اعتماد دارند. این باور و اعتماد، استراتژی را رقم میزند که دولت روحانی ناگزیر است از آن تمکین کند؛ استراتژی پرهیز از ماجراجویی و دیپلماسی. مردم با این رویکرد خواهان مذاکره با جهاناند و برای تحقق رؤیاهایشان حتی اولویتهای اقتصادی و معیشتیشان را با تأخیر دنبال میکنند. بعید است مخالفان و منتقدان روحانی از خواست و اراده مردم بیخبر باشند. پس اینگونه موضعگیری نشان از چه دارد؟ این سخنان کوتاه با ضرباهنگی طلبکارانه در پی جاانداختنِ «استراتژی تهاجمی» است. بهقول سون تزو «بهطورکلی در جنگ، بهترین سیاست این است که دولت صحیح و سالم و دستنخورده تصرف شود. بدترین کار ازمیانبردن دولت و انهدام آن است. پس آنچه در جنگ اهمیت فراوان دارد، حمله به استراتژی دشمن است». اصولگرایان حالا با رویکارآمدنِ دولت ترامپ فرصت را مغتنم شمرده و در پی آن هستند که استراتژی دولت روحانی را که همان دیپلماسی است، مورد حمله قرار دهند و باور مردم را به آن مخدوش کنند. نوعی همزمانی ناخواسته بین مخالفان دولت روحانی و دولت ترامپ به وجود آمده است. ترامپ سعی میکند با حمله به ایران و برجام از زیر فشار منتقدان خود که رأی او را تبانی با دولت روسیه میدانند، خلاص شود و افکار عمومی را از این ماجرا که برای مردم آمریکا بسیار حیثیتی و حیاتی است، منحرف کند. از سوی دیگر، مخالفان دولت روحانی نیز با حمله به برجام و شکستِ آن، به دنبال التیام جراحتهای عمیق خود در ناکامیهای سیاسی هستند. البته سادهاندیشانه است که ندانیم این حملات بیش از هرچیز انگیزهای اقتصادی در جهت تأمین منافع فرقهای و جناحی دارد. آنچه همه اصولگرایان را از طیفها و چهرههای متفاوت با هم یکسان میکند، شیوه تهاجم آنان است؛ تهاجم به استراتژی دولتها. اگر زیربنای دولت هاشمی اقتصادی بود، اصولگرایان تمام توشوتوان خود را بهکار گرفتند تا دولت هاشمی را در زمینههای اقتصادی ناکارآمد و مهمتر از همه، بدنام کنند. ازآنجاکه این روشِ اصولگرایان در برابر دولتهای خودی تازگی داشت، دولت سازندگی متحمل آسیبهای فراوانی در این زمینه شد و بسیار طول کشید تا هاشمی به جایگاه واقعی خود بازگردد. بعد از آن، دولت اصلاحات بود که استراتژی آن بر مدار فرهنگ و گشایشهای فرهنگی، توسعه سیاسی و مدارا میچرخید. بیتردید تاکنون هیچ دولتی به اندازه دولت اصلاحات مورد حمله و هجمه اصولگرایان قرار نگرفته است.
استراتژی روشن اصلاحطلبان آنان را در تیررس منتقدان و مخالفان خود قرار میداد. رویکارآمدن دولت احمدینژاد، خاصه چهار سال اول پیروزی اصولگرایان، از بذر نفرتی بود که در جامعه پراکنده بودند. بیدلیل نیست که دولت نهم و دهم خسارتهای فراوانی بهبار آورد و آن که با داعیه مهرورزی بر مسند قدرت نشسته بود، اینک حتی با ولینعمتان خود نیز نامهربان شد. اما تاریخ، تنها درسی است که اصولگرایان به آن اعتقادی ندارند. حالا نوبت حمله به استراتژی دولت روحانی است. همه رسانههای اصولگرا و برخی چهرههای مستقل و منفرد هم در حمله به استراتژی دیپلماسی یکصدا هستند. نزد آنان درستی یا نادرستی استراتژیها مهم نیست، شکست رقیب در دستور کار است و برای شکست رقیب، ظریفترین کار حمله به نقشههای رقیب است و مهمتر از آن، قطعِ علاقه و اتحاد بین مردم و دولتهاست. در سخنان مدیرمسئول «کیهان»، چند پرسش جدی وجود دارد. متخصصان ورزیدهای که ایشان نام بردهاند، چرا در دولت احمدینژاد بهکار گرفته نشدند و دیگر آنکه چهکسی میتواند حقی را که مردم به دولت روحانی دادهاند - پیگیری دیپلماتیک مسائل هستهای- بازپس گیرد! آیا اصولگرایان واجد چنین نمایندگی هستند، آنهم نه اصولگرایان معتدل بلکه آنان که هرگز به خواست و اراده مردم اعتنا نکردهاند. حتی امروز که برخی اصولگرایان در پی نواصولگرایی هستند، باز مردم در سخنان آنان حاضرِ همیشه غایباند. منظور از مردم، همان مردمی نیست که اصولگرایان بهکرات از آن استفاده و سوءاستفاده میکنند، بلکه مردم بهمعنای واقعی آن مدنظر است؛ مردم به معنی ارادهشان در تمام عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. حتی در نواصولگرایی محمدباقر قالیباف نیز تکرار همان ایدههای تکراری دیده میشود: «در برابر این نگرانیهای دلسوزانه دو پرسش بیش از هرچیز ذهن من را به خود مشغول کرده است. پرسش اول اینکه ناکارآمدی دولت زمینه را برای تغییر در وضع موجود در افکار عمومی کاملا مهیا کرده بود. چه عواملی باعث شد که ما این فرصت بزرگ را هم مانند گذشته از دست بدهیم و در عمل اجازه بدهیم با تثبیت مدیریت خسته، بسته و زاویهدار با گفتمان انقلاب اسلامی و منافع ملی، زندگی جاری مردم و آرمانهای انقلاب اسلامی چهار سال دیگر در بیم و نگرانی سپری شود». اینجا باز هم سخن از مردم نیست، سخن از چرایی شکست است. سخن از این است که اگر رئیسی نمیآمد ما پیروز میشدیم و در نهایت استراتژی همان استراتژی تهاجم و تخریب است. اگر دولت روحانی مخالف منافع ملی و آرمانهای انقلاب است، پس چرا ٢٤میلیون رأی آورده است. آیا این دستکمگرفتنِ رأی مردم نیست که رأیندادن آنها به اصولگرایان بهدلیل اشتباه حزبی اصولگرایان صورت گرفته است و نه انتخاب آنان. اصولگرایان و نواصولگرایان لازم نیست به خود زحمت زیادی بدهند تا مردم باورشان کنند. آنان فقط باید به یک پرسش ساده و تاریخی پاسخ بدهند، ٥٧٨ میلیارد دلار پول نفت دوران احمدینژاد، دولت متبوع و محبوب آنان، به کجا رفته است؟