اگر انتخابات سال ٩٦ را با سال ٧٦ مقایسه آماری کنیم، میبینیم که در انتخابات دوم خرداد ٧٦ جریان اصولگرایی با ظرفیت کامل به میدان رقابت آمد و جریان اصلاحطلبی و مستقلها هم با تمام قوا به میدان آمدند. آن زمان ٢٦ درصد آرا را اصولگرایان توانستند به خودشان اختصاص دهند. در انتخابات اخیر این جریان اصولگرا با ترکیبی شبیه سال ٧٦ به میدان آمدند اما اینبار ٤٢ درصد آرا را گرفتند
به گزارش جماران؛ اصولگرایان در چند انتخابات اخیر نتوانستند پیروز انتخابات باشند. حالا چهرهها و شخصیتهای مختلف این جریان سیاسی تلاش میکنند تا بازسازی این جناح را در دستور کار قرار دهند. چه اینکه جبهه مردمی نیروهای انقلاب اسلامی به عنوان تشکلی که وحدت و سازمانیافتگی این جناح را به عهده گرفت، تلاش میکند به آسیبشناسی شکست در انتخابات ٩٦ بپردازد. از طرفی چهرهای چون محمدباقر قالیباف نیز بر لزوم تغییرات در جریان راست و نو اصولگرایی تاکید میکند. با اینحال باید به این سوال پاسخ داد که این تغییر و بازسازی باید واجد چه ویژگیهایی باشد؟ آیا تغییر باید در گفتمان باشد یا در عملکرد و شیوه سیاستورزی اصولگرایانه؟ محمدنبی حبیبی، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی خط قرمزی برای تغییر و تحولات ترسیم میکند و روی آن تاکید دارد. او معتقد است که جریان اصولگرایی باید ثبات خود را در اصول حفظ کند ولی در روشها هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باید دایما در حال تحول باشند. ثبات در اصول و انعطاف در سلیقهها را هر دو جریان سیاسی کشور باید همیشه مدنظر داشته باشند. با این حال این فعال سیاسی اصولگرا بیان میکند که نتیجه انتخابات ٩٦ برای اصولگرایان نشان از رشد این جناح دارد. او همچنین در بخش دیگری از سخنان خود اعلام میکند که موافق گفتوگو بر سر منافع ملی با اصلاحطلبان است
تلقی شما از انتخابات سال ٩٦ و نتیجه آن چیست؟ آن را شکست میدانید یا یک گام رو به جلو؟
اگر انتخابات سال ٩٦ را با سال ٧٦ مقایسه آماری کنیم، میبینیم که در انتخابات دوم خرداد ٧٦ جریان اصولگرایی با ظرفیت کامل به میدان رقابت آمد و جریان اصلاحطلبی و مستقلها هم با تمام قوا به میدان آمدند. آن زمان ٢٦ درصد آرا را اصولگرایان توانستند به خودشان اختصاص دهند. در انتخابات اخیر این جریان اصولگرا با ترکیبی شبیه سال ٧٦ به میدان آمدند اما اینبار ٤٢ درصد آرا را گرفتند. از این منظر من دو نتیجه میگیرم. یکی اینکه در هر صورت اهمیت انتخابات جریانی و به معنایی حزبی در کشور در حال رشد است. دوم اینکه جریان اصولگرایی که در ٧٦ حدود ٢٦ درصد داشت در سال ٩٦ این رقم را به ٤٢ درصد رساند با توجه به اینکه در دور دوم رییسجمهور مستقر به میدان آمده بود. بنابراین من نتیجه این انتخابات را شکست نمیدانم و معتقدم یک رشدی هم اتفاق افتاده است.
این رشد آرا را محصول یک فرآیند میدانید؟ در ادوار مختلف انتخابات نوسان رایی را در اقبال مردم به جریانهای سیاسی شاهد بودیم. شما معتقدید این شیب آرای جریان اصولگرایی در یک روند منطقی از ٢٦ درصد به ٤٢ درصد رسیده است؟
نتیجه آماری این رشد همین عددی است که به آن اشاره شد.
با توجه به این رشد آیا سیاستها و راهبردهای جریان اصولگرا باید تداوم داشته باشد یا نیاز به تغییراتی دارد؟
در اصول جریان اصولگرایی باید ثبات خود را حفظ کند ولی در روشها هر دو جریان اصلاحطلب و اصولگرا باید دایما در حال تحول باشند. ثبات در اصول و انعطاف در سلیقهها را هر دو جریان سیاسی کشور باید همیشه مدنظر داشته باشند.
آیا روشهایی که باید بهبود پیدا کند با مکانیزمی به نام جمنا توانست تحقق پیدا کند؟ روشی که مدنظر شماست آیا چنین شکل و شمایلی دارد؟
در این انتخابات اخیر هم مجموعه فعالیتهای جمنا تاثیر قابل توجهی در نتیجه انتخابات داشت و هم آمدن شخص آقای رییسی که شاید برخی تشکلهای اصولگرا به جمنا نپیوستند ولی وقتی رییسی آمد؛ همانها نامزد معرفی نکردند. من احساسم این است که در این انتخابات جمنا نقش قابل توجهی داشت. آقای رییسی هم به دلیل مقبولیتی که در طیفی از اصولگرایان دارد در هماهنگ شدن قسمت قابلتوجهی از اصولگرایان نقش خوبی را ایفا کرد.
جسته گریخته شنیده شد که جریان اصولگرایی نیاز به بازسازی و نوسازی دارد. اخیرا آقای قالیباف در نامهای صحبت از نو اصولگرایی کرد. نگاه شما به این موضوع چیست؟ شما اشاره کردید که باید در اصول ثبات داشته باشیم. آیا در این صورت بازسازی جایگاهی پیدا میکند؟
اگر مقصود آقای قالیباف از نواصولگرایی تغییر در اصول باشد، مطلقا آن را قبول ندارم اما اگر منظورشان تحول در سلیقهها و روشها باشد این یک نیاز دایمی است که هر جریان سیاسی به آن محتاج است.
نو اصولگرایی باید واجد چه ویژگیهایی باشد؟چطور باید بتواند اقبال بیشتر کسب کند و به نهادهای انتخابی با قدرت بیشتری باز گردد؟
من کلمه نواصولگرایی را نه به کار بردهام نه قبول دارم. این اصطلاحی است که آقای قالیباف به کار برده است. البته لابد تعریفی از این موضوع دارند اما من تحول در اصولگرایی را در اصول یک موضوع غیراصولگرایانه میدانم اما تحول در روشها را لازم تلقی میکنم.
تحول در روشها باید چگونه باشد؟
وقتی یک هدف را در نظر میگیریم ممکن است که چند راه مدنظر قرار دهیم. در یک هدف ثابت راههای رسیدن به هدف میتواند متفاوت باشد. لذا باید بحث و بررسی به عمل بیاید که بهترین، کوتاهترین و مفیدترین راه برای رسیدن به هدف چیست. الان نمیشود کلیت را پاسخ داد اما در هر موضوعی که بحث اصلی از اصول اصولگرایی مطرح است باید روشها و سلیقههای رسیدن به هدف را متناسب با آن اصل بررسی کرد و بهترین راه را انتخاب کرد.
شرایط امروز اصولگرایان چقدر به شرایط سال ٨٤ اصلاحطلبان شبیه است؟ آنها نیز در آن مقطع زمانی شورای شهر و ریاستجمهوری را از دست داده بودند و مجلس ششم به مجلس هفتم تبدیل شده بود و عملا در نهادهای انتخابی جایگاهشان را از دست دادند.
کاملا در همه ابعاد نمیتوان شرایط اصولگرایان را با شرایط آن موقع اصلاحطلبان مقایسه کرد. الان مجلس دهم با مجلس قبلی که مجلس نهم بود تفاوتهایی دارد و تعداد اصلاحطلبانی که وارد شدهاند قطعا افزایش یافته است. این را نمیتوان انکار کرد. اما اگر مجلس ششم را با هشتم مقایسه کنیم که میبینم در مجلس ششم غلبه کامل با اصلاحطلبان بود اما در مجلس هشتم غلبه کامل با اصولگرایان بود. ولی در مورد انتخابات شورای شهر درست است. همان اتفاقی که در انتخابات دوم شورای شهر برای اصلاحطلبان و اصولگرایان به نفع اصولگرایان افتاد، اینبار نیز به نفع اصلاحطلبان افتاده است. این دو البته قابل مقایسه است.
علت آن را چگونه میدانید؟ کلیت شرایط قابل مقایسه نیست؟
شرایط ما شبیه سال ٨٤ اصلاحطلبان نیست. مجلس شورای اسلامی الان شرایطی دارد که مجلس هفتم و ششم متفاوت از آن بودند که تفاوت کنونی مجلس دهم با مجلس دوره قبل در آن حد نیست. در شورای شهر اما شرایط مشابه است.
علت آن را در عملکرد شورای چهارم میدانید یا دلایل دیگری داشت؟
عملکرد شورای چهارم بیتاثیر نبود اما بعد سیاسیای که در انتخابات پنجم اثرگذار بود به بعد خدماتی و عملکردی آنها میچربید.
اینکه لیست اصلاحطلبان در تهران به طور کامل رای آورده است، فکر میکنید تداوم داشته باشد یا میتوانید زنجیره را قطع کنید؟
اصولگرایان که ما هم عضو آنها هستیم، باید آسیبشناسی دقیق، کارشناسانه و بیطرفانه روی عملکرد خود انجام دهند. ما از ابتدای انقلاب تا به حال ملاحظه کردهایم که تفکرات سیاسی در مواقعی غلبه کردهاند و بعد از آن شکست خوردهاند و رقبایشان پیروز شدهاند. در یکی دو دوره بعد عکس آن اتفاق افتاده است. اینکه بگوییم اتفاقی که برای مجلس و شورا افتاد به همین شکل ادامه یابد این را قبول ندارم اگر با دقت آسیبشناسی شود میتوانند امیدوار باشند که در ادوار انتخاباتی بعدی پیروز شوند.
جریان اصولگرا نتیجه انتخابات را به لحاظ روحی پذیرفته و در ذات خود هضم کرده است؟
اصولگرایان برخلاف اصلاحطلبان یک امتحان نجیبانهای را در انتخابات ریاستجمهوری و مجلس دهم پس دادند. در انتخابات سال ٨٨ اصلاحطلبان تفاوت ١٠ میلیون رایی را هضم نکردند. به تقلب و چیزهای دیگر اشاره کردند. اصولگرایان وقتی رقیبشان پیروز شد حرفی از تقلب و تخلف مطرح نکردند.
البته صحبت از تخلف و تقلب کردند.
بگذارید صحبت تمام شود. در انتخابات مجلس هم با اینکه یک نفر از اصولگرایان در تهران وارد مجلس نشد نظام و وزارت کشور و اصلاحطلبان را به تقلب متهم نکردند. اصلاحطلبان در دورههای مختلف نشان دادهاند که هرگاه برنده میشوند، میگویند انتخابات خوب و سالمی بوده است و هر گاه شکست میخورند عدهای از آنها شیپور تخلف و تقلب را مینوازند.
میپذیرید در جریان این انتخابات ریاستجمهوری، از قضا اصولگرایان نیز در باب تخلف و تقلب داد سخن راندند؟
نه. ما از اصولگرایان معتبر هستیم و در موتلفه سالها کار کردهایم. یک کلمه از تقلب نگفتیم. ممکن است تخلفاتی هم انجام شده باشد اما اینکه چون برنده انتخابات ریاستجمهوری نشدیم همهچیز را همچون اصلاحطلبان زیر سوال ببریم، نبوده و این گناه را مرتکب نشدیم.
چقدر نزدیکی دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا را برای نیل به منافع ملی لازم میدانید؟ آیا پایه مشترکی برای این امر وجود دارد؟
من اصلاحطلبی را که نظام را قبول داشته و ولایت فقیه را پذیرفته باشد، به عنوان یک رقیب حضورشان را لازم میبینم. بنابراین اینکه بگوییم اصلاحطلبان و اصولگرایان یکی شوند دلیلی نمیبینم.
بحث یکی شدن نیست. اینکه گفتوگویی بر سر منافع ملی کشور شکل بگیرد را لازم میدانید؟
اصلاحطلبان داخل نظام اگر قانون اساسی را قبول داشته باشند و فصلالخطاب بودن ولایت فقیه را بپذیرند و در سلایق اداره کشور با اصولگرایان متفاوت باشند، میتوان با آنها گفتوگوهایی را شکل داد. اگر کسی به بهانه اصلاحطلبی با اصل نظام مشکل داشته باشد، من هیچ مذاکرهای بین این دسته از اصلاحطلبان و اصولگرایان ضروری نمیبینم.
آیا حزب موتلفه حاضر است مبدع این گفتوگوهای دوطرفه باشد؟ خاطرتان هست که در گذشته نامهنگاریهایی بین مرحوم عسگراولادی و آقای محمدرضا خاتمی، دبیرکل حزب مشارکت شکل گرفت.
این مسالهای را که میگویید در چند سال اخیر در موتلفه مورد بحث قرار ندادیم. اگر زمانی در شورای مرکزی این بحث مطرح شود من از موافقین طرح این مسائل هستم اما تاکید میکنم که با آن دسته از اصلاحطلبانی که به بهانه اصلاحطلبی با اصل نظام مخالفت میکردند؛ در فتنه ٨٨ بودند و قصد براندازی داشتند، بحثی نداریم اما این را هم قبول ندارم همه اصلاحطلبان وارد فتنه ٨٨ شدند. عدهای از اصلاحطلبان هستند که رهبری و نظام را قبول دارند. اشتراک ما با آنها قابل توجه است. میتوان با آنها مذاکراتی داشت.