امریکا لغو یکجانبه برجام را دنبال نمی‌کند بلکه برعکس هدف آنها این است که شرایط را به گونه‌ای مهیا کنند که ایران برجام را لغو کند.

به گزارش جماران؛ سیاست مهار قدرت ایران در قالب طراحی تحریم‌های جدید به بهانه برنامه‌های موشکی و تقویت اتحاد و ائتلاف با شرکای منطقه‌ای امریکا در صدر برنامه‌های دونالد ترامپ قرار گرفته است، سیاستی که پیگیری و اجرای آن در پرتو دستیابی به برجام و تقویت مناسبات بین‌المللی ایران با قدرت‌های بزرگ اروپایی، دشوار به نظر می‌رسد. با وجود این پیگیری این رویکرد به بروز موانع و مشکلاتی در مسیر اجرای برجام انجامیده و حیات آن را با تهدید مواجه ساخته است. با سید جلال دهقانی فیروزآبادی، استاد دانشگاه در رشته روابط بین الملل و علوم سیاسی درباره فرازوفرودهای راهی که ترامپ در قبال ایران در پیش گرفته است، گفت‌و‌گو کردیم. او معتقد است ترامپ هدف عقیم‌سازی برجام را جست‌و‌جو می‌کند، یعنی شرایطی که تحت تأثیر آن توافق هسته‌ای برای ایران منافع و دستاوردی نداشته باشد. مشروح این گفت‌و‌گو از نظر می‌گذرد.

٭٭٭

امریکا به رغم حل موضوع هسته‌ای و دستیابی به برجام، رویکرد خود نسبت به ایران را در قالب جدیدی از سیاست ائتلاف‌سازی در منطقه و فشار و تحریم علیه ایران مورد پیگیری قرار داده است... دستیابی به چه هدفی از این سیاست مدنظر دولتمردان این کشور قرار دارد؟

در ایران درباره علت این رویکرد امریکا که به تبع آن رویکرد سیاسی عربستان هم ذیل آن تعریف می‌شود، دو دیدگاه وجود دارد؛ یک تحلیل می‌گوید که امریکا و عربستان بر مبنای ضعفی که از ایران دیدند، سیاست تخاصمی در پیش گرفتند. در مقابل، دیدگاه دیگر برعکس معتقد است علت این رویکرد تخاصمی امریکا و به تبع آن عربستان، افزایش قدرت منطقه‌ای ایران است. من خودم به دیدگاه دوم باور دارم یعنی تصورم این است که علت اصلی و هدف این رویکرد افزایش قدرت جمهوری اسلامی ایران است؛ تردیدی وجود ندارد که برجام به رغم همه اختلاف نظرهایی که ممکن است درباره دستاوردهای داخلی آن وجود داشته باشد، دارای پیامدهای مهم و تأثیرگذاری برای ایران هم در عرصه منطقه و هم عرصه بین‌الملل بود. به بیان دیگر ممکن است درباره دستاوردهای درون متنی برجام مناقشه وجود داشته باشد اما دستاوردهای فرامتنی آن را نمی‌توان انکار کرد. بنابراین پس از برجام قدرت ایران در منطقه تقویت شد و آن موانعی که برای اعمال قدرت ایران به وجود آمده بود در اثر آن شرایط قدیمی از بین رفت. در چنین فضایی بسیاری از ظرفیت‌ها و قابلیت‌های راهبردی ایران که معطوف به برنامه هسته‌ای شده بود، آزاد شد و ایران توانست قدرت خود را اعمال کند. بنابراین تلقی امریکایی‌ها بویژه ترامپ و سعودی‌ها این است که ایران قابلیت‌های دیپلماسی راهبردی‌اش آزاد شده و الان دارد در منطقه نقش بهتری بازی می‌کند. مضاف بر اینکه روابط و تعاملات بین‌المللی‌اش هم افزایش یافته است. به همین دلیل سیاست جدید امریکا در واقع کاهش منزلت و بازیگری ایران در منطقه و جهان و خنثی‌سازی منافع و مزایای منطقه‌ای و جهانی برجام برای ایران است که در قالب سیاست بازگشت به گذشته یعنی مهار و منزوی کردن ایران پیگیری می‌شود.

آیا به بن‌بست رساندن برجام هم در این هدف جای می‌گیرد؟

امریکا لغو یکجانبه برجام را دنبال نمی‌کند بلکه برعکس هدف آنها این است که شرایط را به گونه‌ای مهیا کنند که ایران برجام را لغو کند پس می‌توان گفت هدف امریکا عقیم‌سازی برجام است یعنی برجام به شرایطی برسد که برای ایران منافع و دستاوردی نداشته باشد.

این سیاست را از طریق چه روش‌هایی مورد پیگیری قرار خواهد داد؟

اول؛ منتفی کردن امتیازات و دستاوردهای ایران از برجام. دوم؛ حداقل‌سازی امتیازات و منافع ایران از آن. سوم؛ حداکثر‌سازی منافع امریکا از توافق هسته‌ای که از طریق تعریف موسع از متن برجام و همچنین تسری دادن محدودیت های آن به توان موشکی و تسلیحاتی ایران صورت می‌گیرد. مؤلفه سوم راهبرد عقیم‌سازی برجام از طریق بالا بردن هزینه‌های اجرای برجام از سوی ایران است؛ یعنی امریکا تلاش می‌کند اجرای برجام را برای ایران پرهزینه کند و نهایتاً باعث بی‌اعتبار کردن برجام برای دیگر کشورها شود. در واقع شرایط را به گونه‌ای فراهم کند که اعتبار برجام نزد کشورهای دیگر کاهش یابد و جرأت اجرا کردن آن را نداشته باشند.

تا چه اندازه امکان رسیدن به این هدف را از سوی امریکایی‌ها محتمل می‌دانید؟

هدف امریکایی‌ها ایجاد یک بن‌بست راهبردی برای ایران در زمینه برجام است یعنی شرایط را به گونه‌ای ایجاد کنند که ایران در یک بن‌بست استراتژیک قرار گیرد که اسم آن را راهبرد باخت - باخت برای ایران و برد - برد برای امریکایی‌ها نام می‌گذارم، یعنی ایران در شرایطی قرار گیرد که اگر پایبند به برجامی که عقیم شده است، باشد برای ایران باخت است، برای امریکا برد است. هدف دیگر آنها هم این است که ایران به طور یکجانبه برجام را نقض یا لغو کند. این هم برای امریکا برد و برای ایران، باخت به حساب می‌آید. با شرایطی که اکنون آنها به وجود آورده‌اند، شکل‌گیری چنین فضایی خیلی دور از ذهن نیست اما ایران باید برای شرایط عقیم شدن برجام یا به بن‌بست رسیدن آن آماده باشد و راهکارهایی بیندیشد.

سیاست تغییر رژیم ایران که ترامپ رسماً از پیگیری آن خبر داده است، تا چه اندازه به توان امریکا و واقعیات میدانی صحنه سیاست میان دو طرف نزدیک است؟

این گزاره که امریکایی‌ها می‌خواهند در ایران تغییر به وجود آورند از ابتدای انقلاب جمهوری اسلامی ایران مطرح بوده است. حالا برخی مواقع آن را علنی می‌کردند و برخی مواقع نه. خب تجربه نشان داده این هدف دست یافتنی نیست.

ایران به شرایطی رسیده که نه تنها نمی‌شود رژیم آن را تغییر داد بلکه خیلی‌ها در خود امریکا توصیه می‌کنند به نفع این کشور است که ایران را به‌عنوان یک بازیگر قدرتمند منطقه‌ای به رسمیت بشناسد. با وجود این، هدف تغییر نظام ایران همواره به‌عنوان یک هدف داخلی برای دولتمردان امریکا تعریف شده است. با هدف اجرای این سیاست است که تلاش می‌کنند در سطح داخلی ایران شکاف به وجود آورند و در سطح منطقه‌ای هم دنبال آن هستند که با طرح یک تهدید حیاتی، آن را وادار به دادن امتیاز‌های منطقه‌ای و بین‌المللی کنند؛ یعنی ایران را مخیر کنند برای حفظ موجودیتش از اهداف نقش آفرینی منطقه ای‌اش بگذرد.

در چارچوب اجرای این سیاست تخاصمی، یک؛ امریکایی‌ها به دنبال انزوای سیاسی، اقتصادی، امنیتی، نظامی هستند که می‌خواهند حتی از نظر ایدئولوژیک هم آن را منزوی کنند. دوم، به دنبال افزایش هزینه‌های تعامل با ایران هستند. شخصاً اعتقاد دارم امریکایی‌ها درباره قدرت منطقه‌ای ایران بزرگنمایی می‌کنند تا مؤلفه‌های قدرت ایران را تضعیف کنند. چنانکه آنها قبل از حمله به عراق چنان تصوری از قدرت عراق و صدام  ایجاد و افکار عمومی امریکا را برای حمله به این کشور اقناع کردند. بنابراین در دستورکار امریکایی‌ها بزرگنمایی قدرت منطقه‌ای ایران هم وجود دارد اما برای تضعیف قدرت آن، یعنی محروم‌سازی از مؤلفه‌های هم قدرت داخلی و هم قدرت خارجی از جمله محروم کردن ایران از متحدانش. من نام آن را راهبرد پیاز می‌گذارم یعنی لایه‌برداری از عناصر قدرت ایران. از روسیه شروع می‌کنند تا بتدریج به دیگر کشورهای تحت نفوذ ایران برسند تا کم کم لایه‌های قدرت ایران را بردارند. ابزار دیگر، افزایش هزینه‌های نقش آفرینی ایران در منطقه است. یعنی با ایران به گونه‌ای رفتار کنند که هزینه بازیگری و نقش آفرینی اش بسیار افزایش یابد.

ویژگی‌های شخصی ترامپ و سردرگمی ای که به نظر می‌رسد با حضور او در کاخ سفید در عرصه تصمیم‌گیری سیاست خارجی بروز یافته است، چه تأثیری بر سیاست راهبردی امریکا در قبال ایران که اشاره داشتید در قالب سیاست مهار و منزوی کردن تهران پیگیری می‌شود، دارد؟

ترامپ از نظر روانی بسیار ناپایدار است، تاجر مسلک است، اصلاً سابقه کار سیاسی و دولتی نداشته و بیشتر نگاهش تجارت مآبانه است. برخی می‌گفتند فاقد دیدگاه ایدئولوژیک است البته الان کم کم مشخص می‌شود که خیلی هم فاقد نگاه ایدئولوژیک نیست بلکه اتفاقاً روحیات ضد اسلامی دارد؛ ولی سیاست های انسجام گسیخته ترامپ در حوزه سیاست خارجی، نتیجه ویژگی‌های شخصی اوست. شکاف و اختلاف‌هایی هم که در دولت امریکا بین وزارت دفاع و خارجه بخصوص بین کاخ سفید و بقیه بوروکراسی‌هایی که متصدی سیاست خارجی امریکا هستند، وجود دارد از همین سردرگمی نشأت می‌گیرد. حتی اخیراً زمزمه‌هایی مبنی بر تغییر تیلرسون (وزیر خارجه) و جابه‌جایی نیکی هیلی (نماینده امریکا در سازمان ملل) هم مطرح است یعنی یک ثبات و نهادینگی در سیاست خارجی امریکا وجود ندارد. آنچه که ترامپ در مبارزات انتخاباتی می‌گفت با آنچه که عملاً انجام می‌دهد کاملاً متفاوت است. آنجا نوع نگاهش به عربستان کاملاً تقابلی بود اما الان مهم‌ترین متحد استراتژیکش در منطقه شده است. درحالی که  انصراف از مداخله نظامی  در خارج امریکا و  پرهیز از مداخله برای تغییر رژیم جزو شعارهایش بود اما الان هم درسوریه مداخله می‌کند و صراحتاً اعلام می‌کند که می‌خواهد رژیم ایران را تغییر دهد. بنابراین یک نوع سردرگمی و پارادوکس در سیاست خارجی امریکا به چشم می‌خورد؛ ولی کم کم نئوکان‌ها و جمهوریخواهان افراطی سکان سیاست خارجی ترامپ را به دست می‌گیرند و به سمت بازگشت به دوره قبل از اوباما هدایت می‌کنند یعنی سیاست‌های خصمانه‌ای که وجود داشت.

سیاست فشار و مهار ایران در حالی از سوی ترامپ مورد پیگیری قرار گرفته است که ایران و امریکا در برخی از حوزه‌های منطقه‌ای از جمله در یمن، سوریه وعراق دچار اختلاف هستند؛ اختلاف‌هایی که گاه در قالب تنش دیپلماتیک و حتی برخورد نیروهای دریایی دو کشور بروز یافته است... در چنین شرایطی آیا احتمال تقابل نظامی دو کشور وجود دارد؟

به نظرم این درگیری در عراق و یمن نامحتمل است زیرا ما در آنجا حضور مستقیم نداریم. در عراق هم این زمینه نیست اما در سوریه محتمل است حالا درجه احتمال این رویارویی ممکن است به عوامل ناخواسته‌ای بستگی داشته باشد. هیچ یک از دو طرف درصدد درگیری نظامی در سوریه نیستند اما امریکا در ماه‌های اخیر درصدد این بوده که جنگ نیابتی را تشدید کند یعنی امریکایی‌ها بیشتر به سمت تقویت نیروهایی می‌روند که با نیروهای حامی ایران در سوریه درگیر شوند و این خود احتمال تسری و تصاعد بحران را ایجاد می‌کند.

الان امریکایی‌ها در مرز اردن ارتش آزاد را تقویت می‌کنند تا در جنوب سوریه با نیروهای طرفدار ایران مواجه شوند و راه آنها را سد کنند بنابراین احتمال تشدید جنگ نیابتی زیاد است.

برخی معتقدند این مواجهه تحت تأثیر سیاست اعلامی مقام‌های نظامی ایران مبنی بر اعلام پیشرفت برنامه‌های موشکی، امکان بروز بیشتری پیدا می‌کند...

براساس رویکرد نظری واقع گرایانه، کشورها براساس واقعیت‌های روی زمین تصمیم می‌گیرند یعنی اگر ایران موشک هم شلیک نکند امریکایی‌ها می‌دانند موشک دارد اما نکته مهم آن است که باید بین سیاست‌های اعلامی و سیاست‌های اعمالی‌مان یک راهبردی در نظر گرفت. یعنی در سطح اعلانی حداقلی عمل کنیم و در سطح اعمالی حداکثری عمل کنیم. مثلاً در یک شرایط خاص مانند زمانی که ایران در حال مذاکره با طرف مقابل است، شلیک یک موشک اگر به صورت برنامه‌ریزی شده باشد، می‌تواند موضع مذاکراتی‌اش را تقویت کند و در شرایط دیگر کاملاً نتیجه عکس می‌دهد پس نیاز است تا یک مرکز فرماندهی در حوزه سیاست خارجی وجود داشته باشد تا براساس یک تقسیم کاری، زمان و نوع اقدامات تشخیص و انجام گیرد.

امریکا تا چه‌اندازه امیدوار است که اروپایی‌ها را در سیاستی که نسبت به تهران در پیش گرفته است، با خود همراه ببیند؟

به‌طور کلی روابط کنونی اروپا و امریکا به نوعی شبیه روابط اروپا و امریکا در زمان جورج بوش است، یعنی جورج بوش همین کارهایی را کرد که ترامپ می‌کند. به نوعی که متحدان اصلی امریکا در اروپا هم از آن فاصله گرفتند. شعار اوباما بازسازی رهبری امریکا بود و به نظرم موفق شد. شاید یکی از بزرگترین استقبال‌هایی که در سال‌های اخیر از رئیس جمهوری امریکا شده بود، در زمان اوباما بود. او بعد از رئیس جمهوری جنگ طلب و مبارزی آمده بود که حتی وزیر دفاعش اروپایی‌ها را هم قبول نداشت و اروپا را به قدیم و جدید تقسیم کرده بود. بنابراین امریکا و اروپا خیلی در دوره اوباما به هم نزدیک شدند و یکی از نتایج این نزدیکی دو سوی آتلانتیک، دستیابی به برجام بود. آنها توانستند به یک موضع مشترکی برسند. یعنی یکی از دستاوردهای فرامتنی برجام این بود که اجماع بین‌المللی علیه ایران را مختل کرد و همه اذعان داشتند و دارند که برگرداندن شرایط به قبل از برجام برای امریکا بسیار سخت است و به همین علت است که وقتی ترامپ می‌گوید «برجام را پاره می‌کنم»، نمی‌تواند و سیاست عقیم کردن آن را دنبال می‌کند. بنابراین طبیعی است که بین امریکا و اروپا در حوزه برجام اختلاف نظر وجود دارد. معتقدم به هر حال اروپایی‌ها بخصوص در شرایط فعلی تا حدی می‌توانند در برابر امریکا مقاومت کنند و اگر در یک شرایط هزینه فایده قرار گیرند، ترجیح می‌دهند ببینند چه منافعی حاصل می‌شود.

مواجهه با چنین شرایطی  باید مبتنی بر چه مؤلفه‌هایی باشد؟

جای تردید نیست که قدرت منطقه‌ای ایران متشکل از عناصر سخت و نرم است و شرایط منطقه‌ای و جایگاه منطقه‌ای ایران یک پشتوانه بسیار مهمی برای قدرت دیپلماسی آن به حساب می‌آید. همان‌طور که برای اعمال این قدرت به دیپلماسی نیاز است، یک مؤلفه قدرت هم، قدرت بازدارندگی و دفاعی است که آن هم حتی الامکان باید تقویت شود. در شرایطی که بحث گفتمان تقابلی مطرح می‌شود و علیه ایران اجماع منطقه‌ای درست می‌شود، ایران باید عکس آن عمل کند و به یک گفتمان تعاملی و دیپلماسی فعال روی بیاورد. نکته‌ای هم که اخیراً مورد توجه قرار گرفته یا بیشتر به آن پرداخته شده است، مربوط به دوگانه‌هایی است که در فضای سیاست مطرح می‌شود. ما معمولاً یک دوگانه‌هایی را ایجاد می‌کنیم که چندان معنادار نیست مثلاً دوگانه قدرت- دیپلماسی. در حالی که این دو مکمل هم هستند یعنی قدرت را باید برای پشتوانه دیپلماسی داشته باشید و دیپلماسی فعال داشته باشید تا این قدرت را اعمال کنید. یک دوگانه دیگر که به وجود آورده‌اند دوگانه مقاومت- مذاکره است که خیلی مطرح می‌شود. انگار مقاومت و مذاکره در مقابل هم قرار دارد در صورتی که هر دوی اینها هم مکمل هم هستند.

دیپلماسی یعنی توان اعمال اقتدار‌آمیز قدرت و اگر ما این تعریف را از دیپلماسی داشته باشیم باید مؤلفه‌های قدرت سخت و نرم را حفظ کنیم بخصوص دیپلماسی فعال، کارآمد و تعاملی را. در این مسیر باید ابزارهای تقابل با ایران را از طریق افزایش و تقویت قدرت بازدارنده همه جانبه به معنای نظامی سیاسی و اقتصادی بی‌اثر کنیم. یعنی یک نوع بازدارندگی متوازن را داشته باشیم و در شرایطی که امریکا و عربستان می‌خواهند ایران را منزوی کنند، حتی اگر با برخی کشورها نمی‌توانیم در یک شرایط کاملاً مطلوبی تعامل کنیم باید تا جایی که امکان دارد روی اشتراکات تأکید کنیم تا از شکل‌گیری اجماع جهانی علیه ایران جلوگیری نماییم.  

فراتر از آن برای جلوگیری از شکل‌گیری ائتلاف و خنثی کردن اتحادهای ضد ایرانی که یا شکل گرفته یا در شرف شکل‌گیری است، باید ائتلاف‌هایی را که حول ایران شکل گرفته تقویت کنیم و با این راهبرد امریکا که هدفش لایه‌برداری از قدرت ایران و محروم کردن آن از متحدان منطقه ای‌اش است، مقابله کنیم. البته منظورم از ائتلاف این نیست که حالا به سطحی از اتحاد استراتژیک برسیم بلکه منظور ائتلاف‌های ولو موقت است. مثلاً ائتلاف ترکیه – ایران- قطر فرصتی است که می‌تواند آن ائتلاف‌سازی ضد ایرانی را خنثی کند یا ائتلاف ایران- روسیه - قطر. اینها شرایط جدیدی را برای ایران فراهم می‌کند تا در راستای خنثی‌سازی سیاست تضعیف قدرت ایران از آن استفاده کند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 709786
  • منبع: روزنامه ایران
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.