فرید زکریا استاد روابط بین الملل معتقد است: استقاده از زور و نیروی نظامی در خاورمیانه، بدون بهره گیری از فرایندهای دیپلماتیک و سیاسی و تعاملی، محکوم به شکست است و حتی می تواند پیامدهای بی ثبات کننده تری به همراه داشته باشد.
به گزارش جماران، این استاد دانشگاه در تحلیلی که در واشنگتن پست منتشر کرد می افزاید: به نظر می رسد یک دگرش گسترده و پرپیامد در سیاست خارجی آمریکا به جریان افتاده است. بیان ساده اش این است که آمریکا وارد دهه دیگری از جنگ در خاورمیانه بزرگ می شود و این دهه از منازعه حتی ممکن است ناپایدارکننده تر از دهه پیش از آن هم باشد.
وی می افزاید: «دونالد ترامپ» در دوران کارزارهای انتخاباتی علاقمندی خود به شدت عمل در خاورمیانه را نشان داده بود و اکنون که در کاخ سفید در محاصره صفی از ژنرال هاست، به نظر می رسد که خوی دیرینه اش شدت گرفته است. دولت آمریکا عملیات نظامی اش در سراسر خاورمیانه بزرگ را شدت داده و از افغانستان تا سومالی نیروهای بیشتر، بمباران های بیشتر و ماموریت های بیشتری انجام می گیرد.
فرید زکریا در ادامه این پرسش را مطرح می کند که آیا دولت ترامپ راهبرد کلانی را در قبال تحولات خاورمیانه دنبال می کند؟
این پژوهشگر تاکید می کند؛ نیروهای آمریکایی در جنگ علیه دولت اسلامی، حملات گسترده ای را سامان داده اند که منجر به افزاش مرگ غیرنظامیان در سوریه و عراق شده است. این هفته هم با سرنگونی یک جنگده سوری، واشنگتن در مسیر رویارویی با روسیه قرار گرفت و به احتمال زیاد زمینه های بروز خصومت میان واشنگتن و مسکو فراهم شود.
از همه بدتر معلوم نیست که دست به گریبان شدن با بشار اسد، چگونه می تواند به یگانه هدف اعلام شده آمریکا یعنی شکست داعش کمک کند.
به نظر نویسنده، منطق می گوید که هرچه دولت اسد تضعیف شود، گروه های تروریستی و از جمله داعش نیرومندتر می شوند. دولت آمریکا حتی درباره چنین منطقی نیز دچار تناقض شده است. چراکه از یک سو، به ارتش سوریه حمله کرده اما درگیر جنگ با دولت اسد نیست و سرنگون کردن جنگنده سوری را با منطق 'دفاع جمعی' تفسیر می کند.
کافی است چند مورد دیگر از این دفاع جمعی رخ دهد تا نیروهای رزمی آمریکا خود را درگیر در نبردهای زمینی در سوریه ببینند.
زکریا در ادامه به تحلیل وضعیت نیروهای آمربکایی در افغانستان می پردازد. وی می افزاید: دونالد ترامپ جزییات استقرار چهار هزار نفری نیروی رزمی را به «جیمز ماتیس» وزیر دفاع آمریکا واگذار کرده است. اما حتی در چشم انداز، آمریکا با محدودیت هایی روبه رو است.
برای نمونه، افسران نظامی می توانند به شما بگویند که آیا می توانند یک تپه را تسخیر کنند یا نه. اما آیا تسخیر این بلندی، به سود راهبرد کلان تر آمریکا هست؟ آیا می توان آن را با هزینه ای معقول حفظ کرد؟ آیا این ماموریت، ما را از منافع بزرگتر آمریکا در جهان باز نمی دارد؟ اینها پرسش هایی است که فرمانده کل قوا باید به آنها پاسخگو باشد.
زکریا با ارایه آمارهایی از هزینه های نظامی آمریکا در افغانستان معتقد است، اکنون شانزده سال است که نیروهای نظامی آمریکا در افغانستان مستقر هستند. چندین بار نیروی نظامی به این کشور فرستاده است و تقریبا یک تریلیون دلار هم در آن کشور هزینه کرده است. سال گذشته میلادی، کمک مالی آمریکا به افغانستان برابر با چهل درصد از کل تولید ناخالص داخلی این کشور بود. با همه اینها، وزیر دفاع آمریکا تاکید می کند که آمریکا 'در مسیر پیروزی' نیست.
پژوهشگر روابط بین الملل در ادامه این پرسش را مطرح می کند که اکنون فرستادن یک نیروی نظامی چهار هزار نفره دیگر چه کاری را انجام خواهد که یک نیروی 130 هزار نفره نتوانست انجام دهد؟
نویسنده در بخش دیگری به موضع یمن پرداخته است. فرید زکریا معتقد است، در یمن، آمریکا به شکل فعالتری درگیر کشمکشی است که چندان ربطی با پیشبرد جنگ علیه تروریسم ندارد. با تازه ترین فروش جنگ افزاری به عربستان، واشنگتن بیشتر از پیش به تقویت جنگ نیابتی سعودی علیه ایران می پردازد؛ جنگی که این دولت را در اتحادی عملی با القاعده در یمن قرار می دهد.
به نظر نویسنده هرچقدر «محمدبن سلمان» ولیعهد تازه سعودی بر این منازعه پافشاری کند، جنگ یمن بسیار بدتر از آنچه انتظار می رفت، پیش رفته و به یک فاجعه انسانی منجر خواهد شد.
طبق گزارش سازمان «یونیسف»، هر 10 دقیقه یک کودک در یمن به خاطر عوامل قابل پیشگیری می میرد و این فقیرترین کشور عربی به سرزمین بی ثباتی تبدیل شده که گروه های تروریستی برای دهه های آینده در آن به رقابت خواهند پرداخت.
به نظر این استاد پژوهشگر، تقریبا در هر وضعیتی که نیروهای نظامی آمریکا در آن درگیر هستند، راه حل ها بیشتر سیاسی اند تا نظامی. چنین روندی بویژه در کشورهایی چون سوریه و افغانستان صدق می کند که در آن قدرت های مهم منطقه ای با منافعی عمده، مواضعی را در اختیار گرفته و نفوذ خود را گسترش می دهند.
نیروی نظامی، بدون یک راهبرد یا فرایندهای دیپلماتیک و سیاسی و تعاملی، محکوم به شکست است و حتی پیامدهای ناخواسته ای هم به دنبال خواهد داشت. پس به شانزده سال گذشته نگاه کنید.
نویسنده در پایان تاکید می کند، پس از شانزده سال جنگ پیوسته، صدها هزار کشته، تریلیون ها دلار هزینه و بی ثباتی مزمن در منطقه خاورمیانه، باید پیش از بمباران بعدی، کسی در واشنگتن این پرسش را کند که: چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟