مراسم افطاری اینبار شلوغتر بود. مدت نسبتا زیادی از اذان گذشته بود، اما رفتوآمدها هنوز ادامه داشت. هم اعضای حزب بودند و هم اعضای جدید شورای شهر. محسن هاشمی و غلامحسین کرباسچی هم در همان ورودی دور یک میز نشسته بودند. وعده گفتوگو به بعد از شام موکول شد. تا بدرقهها و عکس یادگاریگرفتنها تمام شود، ساعت خود را به ١١ رسانده بود. در حیاط تالار خانه معلم، محل افطاری حزب کارگزاران، با کرباسچی درباره موضوعات مختلف حول شهرداری تهران به گفتوگو نشستیم. از آنچه بر شهر گذشته تا آنچه باید در دستور باشد.
به گزارش جماران ماحصل این گفتوگو را در پی میخوانید:
نزدیک به ١٢ سال است که مدیریت اصولگرایانه بر شهر تهران (در شهرداری و شورای شهر) حاکم است. نقاط قوت و ضعف این مدیریت را بهعنوان کسی که در مدیریت شهر تهران حضور داشتهاید توضیح دهید.
شورای شهر در این چند سال چندان در بحثهای شهرداری تعیینکننده نبوده است، مگر مسائل موردی که حرفی یا شکایتی در کار بود. از لحاظ اداره، شهرداری بهصورت غیرشورایی اداره شده است؛ یعنی شورا خیلی نقشی نداشته و در این مدت هم سؤال جدی یا بررسی جدی از عملکرد شهرداری نشده و شهرداری هم برنامه جدی برای اداره شهر مطرح نکرده است؛ بنابراین اگر بخواهیم مدیریت شهری را بررسی کنیم باید درباره مدیریت شهردار در این مدت بحث کنیم. خیلی نمیتوان راجعبه مدیریت شورای شهر صحبت کرد. .
مقصود پرداختن به نقاط قوت و ضعف شهرداری است. آیا همگی ضعف بوده یا نقطه قوتی هم داشته است؟
چند سال پیش هم درباره شهرداری این مسئله را گفتم؛ اگر بخواهیم مدیریت امکانات و بودجه شهرداری را در این چند سال با مدیریتهای قبل از آن مقایسه کنیم، باید توجه کنیم که مثلا در یک دوره مدیریت ١٠ساله (٦٨-٧٨) بر شهرداری، مجموع بودجهای که در تمام این سالها در اختیار بوده چیزی حدود هزار میلیارد تومان است، درحالیکه بودجه شهرداری در شرایط فعلی فقط در یک سال ۱۷ یا ۱۸ هزار میلیارد تومان است. در این مقایسه ببینیم آیا آن تحولی که امکان داشته یا انتظار میرفته اتفاق افتاده است یا خیر. در مدیریت پروژه، بحثی هست با عنوان «مهندسی ارزش». یعنی اینکه ببینیم در قبال امکاناتی که به کار گرفته شده، با همان ارزش چیزی ایجاد شده است؟ آیا نمیشد با امکانات و بودجه کمتر کار را پیش برد؟ به نظر من شهرداری از این جهت حسابی قابل نقد است. البته خیلی از پروژهها هم بجا و خوب بوده است... .
یکی از نقدهایی که همیشه به شهرداری آقای قالیباف میشود این است که شهر را خیلی گران اداره کرده است.
این یک بخش قضیه است و گران ادارهکردن یک بحث دیگر؛ اما نکتهای که درباره شهرداری مطرح است، این است که بخشی از پروژهها و طرحها غیرقابل برگشت است. بهطور مشخص موضوعی که از اول هم دوستان ترافیکی درون شهرداری و هم بیرون از شهرداری به آن نقد داشتند، همین پروژه پل صدر بود و بهتازگی دیدم یکی از استادان دانشگاه گفته بود بعد از چند سال باید این پل را جمع کرد؛ ولی واقعا این شدنی نیست؛ یعنی این پل سالهای سال در شهر خواهد ماند و امکان برگشت ندارد. این مسئله که آیا شهر گران اداره شده یا ارزان قابل بررسی است، البته فکر میکنم بهجای پرداختن به این مسئله در شورا و شهرداری جدید، باید بیشتر به این فکر کنند که اگر در مدیریت اشتباه و خطایی رخ داده، چطور میتوان آن را تکرار نکرد، چراکه شاید برای آن چیزی که اتفاق افتاده، فرصت و فضای جبران نداشته باشیم.
یکی از نقدهایی که به مدیریت قالیباف مطرح میشود بحث مقدار زیاد فروش تراکم بود، اگرچه این موضوع از زمان شهرداری شما شروع شد. از این منظر چقدر از نقدهایی که به قالیباف مطرح میشود، منصفانه است؟ و آیا شهرداری بهجز فروش تراکم راه درآمد پایدار دیگری میتواند داشته باشد؟
قبلا یک بار راجع به این مسئله صحبت کردهام؛ ببینید اصلا اینکه بحث تراکم و عوارض تراکم چه بوده و به چه تبدیل شده، بحث خیلی مهمی است و خیلی از دوستان به ماهیت قضیه دقت نمیکنند. آن چیزی که در دوره شهرداری قبل اتفاق افتاد، طرح این موضوع بود که استفاده از زمین در تهران بهینه نیست. در شورای گسترش شهر تهران که به ریاست رئیسجمهوری و وزرای مسکن و شهرسازی، اقتصاد، کشور و رؤسای بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه برگزار میشد، بحث بر سر این بود که ما باید استفاده از زمین را در تهران بهینه کنیم. متوسط طبقات ساختمانها در آن زمان در تهران یکونیم طبقه بود درحالیکه هم زمان در دمشق که از لحاظ شهری همسنگ تهران بود، پنج طبقه میساختند و معنای آن این بود که ما از زمین استفاده بهینه را انجام نمیدهیم و طبیعتا برای زیادشدن جمعیت شهر تهران مجبور به گسترش افقی شهر بودیم؛ اما شهر از جنوب و شمال و شرق و غرب ظرفیتی نداشت. با این مبنا اجازه داده شد تعداد طبقات در تهران افزایش یابد و عوارضی برای آن تصویب شد به نام عوارض تراکم؛ یعنی اینکه گفته میشود، فروش تراکم، در اصل فروش تراکم مطرح نبوده است، بلکه کسب عوارض قانونی برای ساختوساز مطرح بود. کسی که در حد ۱۲۰ درصد حق خود میخواست ساختمانسازی کند، این کار را انجام میداد؛ اما کسی که بیشتر از آن میخواست بسازد، باید عوارضی پرداخت میکرد. آن عوارض در حسابی قرار میگرفت و به کارهای زیربنایی تهران اختصاص داده میشد. یعنی، شهر چون درحال گسترش بود، نیاز به فضای سبز، امکانات آموزشی، جاده، پل، مترو و... داشت و بنابراین پولی که از این طریق جمع میشد، نباید خرج امور جاری شهرداری میشد. این کار تداوم پیدا کرد. از سالی ۵۰۰ هزار متر تراکم اضافه شروع شد و نهایتا در آخرین سال به حدود چهار یا پنج میلیون متر رسید. تحلیل این بود که اگر برای ٢٥ سال آینده سالی حدود ٦٠، ٧٠ هزار واحد مسکونی در تهران از طریق افزایش طبقات اضافه شود، این حجم واحد مسکونی میتواند پاسخگوی کمبود مسکن در ازای رشد طبیعی جمعیت در تهران باشد. از طرفی هم باید جلوی رشد مهاجرت به تهران را میگرفتیم. این روند منتهی میشد به یک حالت تعادل که در ٢٥ سال یک دور، خانههای قدیمی و بافتهای فرسوده نوسازی میشد. اما در دورههای بعدی عوارض تراکم تبدیل شد به یک راه کسب درآمد. در سالهای اخیر هم که بحث ساختوساز ساختمانهای تجاری رواج یافت. ما در بحث تجاری معتقد بودیم که در مرکز هر منطقهای میتوان مجموعهای از واحدهای سازماندهیشده تجاری را داشت که مردم نیاز به سفرهای زیادی برای خرید نداشته باشند. اما اینکه در هر جایی و به این مقدار وسیع مجوز داده شود توجیهناپذیر است. الان گفته میشود وقتی مجوزهای تجاری منطقه یک ساخته شود، هر فردی میتواند شب را در یک مغازه بخوابد! این آماری است که از خود شهرداری به من دادند. حتی بعضی از اعضای شورای شهر گزارش دادند بعضی جاها به جای اینکه مردم متقاضی باشند، شهرداری مراجعه میکند و از مردم میخواهد واحدهای خود را به پاساژ و تجاری تبدیل کنند. این نگاه به درآمدزایی معطوف است. بهنظرم عمده مشکل این بود که دقت نکردند، بحث عوارض تراکم و افزایش تراکم، ابزاری است برای تعدیل ساختوساز و نوسازی ساختوساز در تهران و نه صرفا وسیلهای برای افزایش درآمد شهرداری.
فکر میکنید بهجای فروش تراکم، شهرداری چه امکانی برای درآمدزایی داشت؟ اساسا شهرداری بهغیر از بحث تراکم چه امکانات دیگری برای تحصیل درآمد دارد؟
اصولا شهرهای بزرگ با بحثهای درآمد برای خودکفایی و اداره شهر مواجه هستند. منابع درآمدی که برای شهرداری در قانون در نظر گرفته شده ٣٠، ٤٠ مورد است. درباره هر کدام از آنها میتوان کار کرد. در شهر بزرگی مثل لندن یکی از بزرگترین درآمدهای شهرداری، درآمد حملونقل است و مردم اگر میخواهند با وسیله نقلیه شخصی حرکت کنند، باید هزینه آن را پرداخت کنند. یعنی اگر میخواهند در خیابان پارک کنند، باید هزینه آن را بدهند، بعضی مناطق حتی هزینه آن ١٠ تا ٢٠ پوند در ساعت است. این مسئله هم آلودگی هوا و رفتوآمد و ترافیک را کنترل میکند و هم درآمد هنگفتی برای شهرداری دارد.
مفهوم شارژ ترافیک یا همان congestion charge این است که بهطور روزانه هر ماشینی که بخواهد وارد محدوده شود باید ٥ یا ١٠ پوند بپردازد و سالانه این رقم تا چند میلیارد پوند برای شهرداری درآمد داشت. این موضوع را بهعنوان مثال گفتم. اصلا خود واحدهای تجاری، اداری، تفریحی و اساسا تمام کارهایی که در شهر درآمد دارند، سالانه پولی را به شهرداری میپردازند و شهرداری هم طبیعتا در مقابل آن سرویس و خدمات میدهد. این کار طبیعی است و در همه شهرهای بزرگ هست و باید در تهران هم دنبال شود. به نظر من باید درباره این مسئله کار شود.
بهنظر شما آقای قالیباف در بحث تأمین درآمد زیادهخواهی کرده است؟
من نمیخواهم زیاد روی شخص تکیه کنم.
منظورم شهرداری است، به نظر شما شهرداری برای تأمین منابع زیادهخواهی کرده است؟
ببینید؛ مدیریت شهرداری در این زمینه اگر بخواهیم خیلی مؤدبانه صحبت کنیم، باید بگوییم کمکاری کرده است. یعنی میشد به درآمدهای دیگر فکر کرد، میشد درآمدهای دیگری را تحصیل کرد و درعینحال میشد صرفهجویی بیشتری هم در شهرداری کرد. شهرداری در سالهای ٧٦، ٧٧ با ٢٠٠ تا ٢٥٠ میلیارد تومان در سال اداره شده و با این درآمد، بزرگراه، پل و زیرگذر هم به وفور ساخته شده است، البته من قصد مقایسه ندارم. اما الان شهرداری سالانه با ٢٠ هزار میلیارد تومان اداره میشود، یعنی حدود صد برابر، درحالیکه در این مدت تورم ساختوساز صد برابر نبوده است.
به نظرم در کار ساختوساز صرفهجویی و به ضروریات اکتفا کنند. راههای درآمدی دیگر را دنبال کنند. بهخصوص اینکه بتوانند با هماهنگی با دولت و وزارتخانههای مختلف این کارهای خود را به پیش ببرند. متأسفانه در تمام این سالها بهویژه دولت نهم و دهم تقابلی بین شهرداری و دولت وجود داشت که مانع از هماهنگی آنها شده است.
دقیقا در دوره مدیریت اصولگرایی بر شهرداری این انگاره تقویت شد که شهرداری به سکوی پرش سیاسی تبدیل شده است و وجه خدماتی آن کمرنگ شد. این اتفاق باعث میشد دولت مستقر نگران این رقیب بالقوه باشد و طبیعتا رابطه خوبی بین این دو نهاد به وجود نمیآمد و در نهایت خدمات شهری و شهر بود که از این اتفاق آسیب میدید. به نظر شما آیا نگاه به شهرداری درست بود و از چه زمانی این نگاه حاکمیت یافت؟
بخشی از این موضوع طبیعی است. بالاخره گزینه اداره یک شهر بزرگ و کسی که اداره آن را برعهده میگیرد، در معرض افکار عمومی قرار گرفته و درباره کارهای او قضاوت میشود. طبعا اگر کار خود را به خوبی انجام دهد، بهعنوان یک گزینه بالقوه نزد افکار عمومی مطرح میشود؛ از این منظر که این فرد میتواند در مناصب دیگر هم کارایی داشته باشد. زمانی که من شهردار بودم، یک سوءتفاهم و یک سوءبرداشت عمدی ایجاد کردند. کسانی که میخواستند با شهرداری به لحاظ سیاسی و فکری مقابله کنند، به خاطر اینکه فکر میکردند این سازمان نباید تحت مدیریت من باشد، چراکه اثرات آن را در جریان انتخابات دوم خرداد دیده بودند، به همین دلیل این موضوع را طرح کردند که کرباسچی به دنبال ریاستجمهوری است. درحالیکه من هیچوقت نه به این مسئله فکر میکردم و نه انگیزه این کار را داشتم. بااینحال رقبا این موضوع را مطرح کرده و درباره آن واکنشها و جبههگیریهای زیادی هم صورت گرفت که هیچ لزومی به پرداختنش در آن مقطع زمانی نبود. همین شائبه بعد از دولت آقای خاتمی و رویکارآمدن دولتهای نهم و دهم تقویت شد، مبنیبر اینکه از این موقعیت (شهرداری) میتوان به ریاستجمهوری رسید. به نظر من احمدینژاد خیلی حسابشده وارد (شهرداری) شد؛ کارهایی هم که انجام داد؛ بهویژه کارهای زود بازدهی که به چشم میآمد؛ مثل اعطای صد عدد توپ به یک مدرسه - که بعد از آن آقای حدادعادل هم از این اقدام بهعنوان فتحالفتوح در مجلس یاد کند - یا تخریب بزرگراهها با عنوان دوربرگردان که نتیجه آن افزایش ترافیک بود و کارهایی از این دست؛ مثل کمک به بعضی از نهادها و هیئتهای مذهبی و اجتماعی زمینهای شد برای تقویت این شائبه که شهردار میتواند گزینه ریاستجمهوری باشد. این اقتباسی بود از شائبهای که خود جریان راست در مقطعی مطرح کرده بود و بعد هم گریبان خودشان را گرفت. هیچوقت هم رهایشان نکرد. این تلقی و فکر به همین صورت ادامه پیدا کرد و از آن استفاده هم شد. آقای قالیباف هم دید که شدنی است و از این موقعیت استفاده کرد. به نظرم درمجموع یک ایدهای بود که در ابتدا برای تخریب یک مجموعه از طرف جناح راست عنوان شد. بعد هم از سوی مدیر بعدی شهرداری مورد استقبال قرار گرفت. بله در جاهای دیگر هم این تجربه بوده است؛ مثلا در فرانسه هم ژاک شیراک شهردار پاریس بود و بعد بهعنوان رئیسجمهوری انتخاب شد.
یا مثلا در ترکیه.
بله، در ترکیه هم اردوغان از شهرداری یک شهر بزرگ به ریاستجمهوری رسید.
اساسا دیدگاه اشتباهی است؟ یعنی شهردار در ایران این قابلیت را ندارد که بهعنوان گزینه بالقوه مطرح شود؟ به دلیل اینکه وقتی رنگ سیاسی به خود میگیرد، جایگاه اجتماعی و خدماتی خود را از دست میدهد.
اگر این روند در ایران هم به صورت طبیعی رخ دهد، به نظر من ایرادی ندارد، ولی اگر کسی در شهرداری کاری انجام دهد که نتیجه آن برای رسیدن به ریاستجمهوری باشد، آفت است. طبیعی است اگر کسی ١٠ سال یا کمتر و بیشتر در شهری مثل تهران کاری و فعالیت ارزندهای داشته باشد، مشکلات را حل کند و شهر را بهخوبی مدیریت کند و به صورت طبیعی مردم هم در سطح کشور به این نتیجه برسند که مدیریت خوبی صورت گرفته، ایرادی ندارد، نهاینکه به قصد ریاستجمهوری وارد شهرداری شود، اما متأسفانه این اتفاق رخ نداده است. عدهای وارد شهرداری شدند که پست بعدی را بگیرند. این اتفاق بعد از رویکارآمدن احمدینژاد بهعنوان رئیسجمهور رخ داد. این موضوع باعث شد تا شهردار بعد از احمدینژاد هم در فکرش بیاید که این جایگاه میتواند چنین ظرفیتی داشته باشد. حالا من کاری به این موضوع ندارم که استفاده تبلیغاتی از این جایگاه یا استفاده مالی و... از این جایگاه درست است یا نیست، اما معتقدم اگر شهرداری روند مدیریتی را به صورت طبیعی طی کرده و مدیر موفقی باشد، رسیدن به جایگاه ریاستجمهوری ایرادی ندارد.
فکر میکنید شورای شهر پنجم باید برای انتخاب شهردار چه ترتیبی را اتخاذ کند؛ یعنی فردی را انتخاب کند که بتواند جایگاه اجتماعی و خدماتی شهرداری را تقویت کند. از طرفی آقای خاتمی هم شاخصهایی را برای این انتخاب مطرح کرده است. فکر میکنید اعضا باید این شاخص را مدنظر قرار بدهند؟
آقای خاتمی بهعنوان کسی که در رأیآوری فهرست شورای شهر نقش داشته، این شاخصها را مطرح نکرده است. او بهعنوان فردی باتجربه که دورههای مختلف شهرداری را دیده است، بهعنوان رهنمودهای دلسوزانه مفید برای کار شهرداری این حرف را زده است. این تعبیر نباید باشد که ایشان چون در انتخاب اعضای شورای شهر نقش مؤثر داشته، اعضای شورا باید نظر او را گوش کنند. شاخصهای آقای خاتمی کاملا منطقی و مبتنی بر تجربیات ایشان است؛ اینکه شخصیت شهردار تهران باید یک شخصیت ملی باشد و باید یک شخصیت باتجربه و با نگاه کلان باشد، کاملا درست است. به نظر من شورای شهر قبل از اینکه شهردار را انتخاب کند باید فکر کند که در این چهار سال، چه اتفاقی را قرار است برای شهرداری برنامهریزی کند و بعد هم برای آن اتفاق یک مدیر را انتخاب کند؛ بهعنوانمثال اگر شورای شهر فکر کند که در این چهار سال مهمترین کاری که برای تهران باید انجام داد، مبارزه با معضلات و بحران اجتماعی و حل آن است، برایناساس قهرا مدیری که انتخاب میکند نباید مدیر سد و جاده و بزرگراه باشد یا اگر از نظر شورای شهر، بحران تهران، بحران ساختوساز است، باید یک مدیر بر اساس این شاخص معرفی کنند.
یعنی شورای شهر برنامه ارائه بدهد.
این موضوع از برنامه بالاتر است. این استراتژی چهارساله شورای شهر برای شهر تهران است؛ یعنی چند اتفاق مهمی که برای شهر تهران باید رخ دهد... .
که در زمان انتخاب هم مشخص نشد، مردم به فهرست رأی دادند نه به برنامه؛ یعنی برنامهای ارائه نشد.
درست است، اما مردم که نمیتوانستند انتخاب کنند که چه اتفاقی میافتد، مردم کسانی را انتخاب کردند که اینها شهر را درست اداره کنند. اعضای جدید باید بنشینند و از اطلاعات و تخصص یکدیگر استفاده کنند یا حتی اگر لازم بود، از بیرون مجموعه مشاوران و کارشناسانی را دعوت کنند، جلسه بگذارند و بگویند که در شرایط کنونی تهران با چه بحران یا بحرانهایی درگیر است و برای این بحرانها باید چهکاری انجام شود. اگر این اتفاق رخ دهد، در این صورت انتخاب شهردار سادهتر و مشخص میشود که چه کسی باید زمام شهر را در دست بگیرد. کار سختی هم نیست. تا این یکی، دو ماهی که فرصت دارند، میتوانند جلسه گذاشته و کارهای اساسی تهران را مشخص کنند. مثلا زمانی بود که یک بزرگراه بدون چراغ قرمز در تهران وجود نداشت، همین اتوبان مدرس حداقل ١٠ تا تقاطع چراغ قرمز داشت. ببینید یک مدتزمانی سپری شده است و این بزرگراههایی که در طرح جامع تهران دیده شده، تقریبا همگی اجرا شده است. کسی که الان مدیریت را به دست میگیرد، شاید واقعا جایی در تهران وجود نداشته باشد که نیاز به پل و زیرگذر و تونل و... داشته باشد. از نظر ساختوساز در تهران هم باید گفت که نه میشود به طور کامل ساختوساز را متوقف کرد -چون در این صورت با بحران شدید افزایش قیمت مسکن در تهران مواجه میشویم - و نه میشود این روند به همین شکل ادامه پیدا کند. باید این موضوع کنترل شود به این صورت که مبنا عمدتا ترمیم و بازسازی بافتهای فرسوده باشد و به همین دلیل هم ساختوسازها به سمت بازار و مناطق جنوبی تهران هدایت شود. این اتفاق به صورت جدی در حال برگزاری بود، اما الان دوباره ارادهها برای آن سست شده است.
در زمینه درآمدی و مباحث مالی هم باید اندیشیده شود که چه منابعی را باید در نظر گرفت. اما مهمترین موضوعی که در تهران باید درباره آن کار شود، بحث کنترل ترافیک و تسهیل رفتوآمدهای شهری است. اگر شورای شهر همت بگذارد و بخواهد این موضوع را بهطور جدی حل کند، باید توجه ویژه به بحت متروی تهران داشته باشد. متروی تهران با همه سرمایهگذاریای که انجام شده است، در حد دوونیم میلیون نفر سفر در روز دارد.
...این در طرح جامع باید به ١٥ میلیون سفر برسد. حداقل این است که اگر همین ١١ خطی که طراحی شده، تکمیل شود، تعداد سفرها به ١٠ میلیون میرسد. اگر بین ١٠ تا ١٢ میلیون سفر از طریق مترو انجام شود، سه اتفاق مهم رخ میدهد؛ اولا آلودگی هوا کاهش خواهد یافت، دوم، ترافیک شهری کنترل میشود و این راهبندانهای عجیبوغریب نخواهد بود و در نهایت هم رفتوآمدهای مردم تسهیل میشود. این چشمگیرترین کاری است که میشود در تهران انجام داد. همچنین باید اداره شهر تهران هوشمند شود تا از میزان مراجعات به شهرداری که خود احتمالا یکی از راههای ایجاد فساد است، کاسته شود. شاید الان لزومی نداشته باشد با این حجم از تسهیلات دیجیتال، کسی که میخواهد فرضا نقشهای ارائه دهد یا درخواستی داشته باشد، دائم به شهرداری مراجعه کند. به این ترتیب ٩٠ درصد مراجعات را میتوان کاهش داد. از نظر کمی کسی که مدیریت شهرداری را برعهده میگیرد، این چهار یا پنج وظیفه را باید انجام دهد.
این وظایف تا چه حدی باید با معیارهای مطروحه از سوی آقای خاتمی تطبیق داده شود؟
شاخصهایی که آقای خاتمی مطرح کرده است، شاخصهای کلان و مسلم است. شهردار باید شخصیت ملی باشد، کسی که قرار است شهردار شود، باید انسان شناختهشدهای باشد. نمیشود شهردار تهران به هر وزارتخانهای زنگ بزند و بگوید این فرد کیست؟! باید انسان شناختهشدهای باشد که دارای کاریزمای شخصیتی بوده و مردم برای او احترامی قائل باشند و بتواند خود را بهعنوان یک شخصیت سیاسی و اجتماعی در جامعه مطرح کند. طبیعتا یک انسان خوب و سالم اما گمنام چندسالی طول میکشد تا بتواند آوازهای داشته باشد. آوازه شهردار خیلی مهم است. خودش میتواند خیلی از کارها را پیش ببرد. خیلی از وزارتخانهها را میتواند با همین سابقه برای حل مسائل توجیه کند. اما اگر در کار اجرائی نبوده باشد، معلوم نیست بتواند در عمل موفق باشد. مردم باید به این چهره اعتماد کنند، بخش خصوصی هم باید اعتماد داشته باشد. اینها مواردی است که برای شهردار تهران ضروری است، این نیازمند این است که شورا به نتیجه برسد که اولویتهای تهران کدام است و بر آن اساس مدیر انتخاب کند.