پایتخت شبها نمیخوابد. حداقل در میادین و گذرگاههای مهم، چراغ زنبوریهایی که پای بساط دستفروشان روشن میشود، جلوه دیگری به خیابانها میدهد. دستفروشانی که پیشتر کارگر کارخانه یا مغازهدار بودند ولی بحران اقتصادی که در پی تحریمها حادث شد، ابتدا آنها را دستفروش کرد و سپس برخورد سخت ماموران شهرداری آنها را شبکار.
ساعت که از نیمه شب میگذرد، اگر در خیابان گرسنه باشید یا هوس چای کنید، هیچ راهی وجود ندارد جز اینکه به گذرگاههای اصلی نزدیک خود مراجعه کنید. در این ساعت شب نه خبری از ماموران شهرداری است که به دستفروشان حمله کنند و نه خبری از ترافیکهای همیشگی پایتخت. خیابانهای خلوت به ویژه در شبهای تابستان، صف بساطیها را به یکدیگر فشردهتر میکند و صدای خنده و شوخی جوانان حوالی هر چرخ بساطی محلهها را تحتالشعاع قرار میدهد. دستفروشان آخر شب میگویند برای تامین نیازهای معیشتی خود چارهای جز این کار برایشان نمانده است؛ زیرا اجاره بالای مغازهها در کنار مالیات و هزینههای ماهانه دیگر که هر محل کسبی با آن روبهرو است، اجازه نمیدهد آنها هم به سوی مشاغل رسمی بروند. تعدادی از آنها پیشتر مغازه هم داشتند ولی سرانجام ترجیح دادند که پای بساط بازگردند.
بحران اقتصادی در گام نخست، گریبان اقشار میانی و رو به پایین جامعه را میگیرد؛ با تعطیلی هر کارگاه و کارخانه شمار بیکاران افزایش مییابد و با بسته شدن امیدواری به یافتن شغل، افراد به بخش غیررسمی میروند و دستفروشی یکی از قدیمیترین و سنتیترین بخشهای غیررسمی اقتصاد کشور است. به بیان دیگر زمانیکه راه برای مشاغل رسمی بسته میشود، مشاغل غیر رسمی مامن افرادی است که بیپولی جان خود و خانوادهشان را لبریز کرده است. با این همه دستفروشی در ایران شغل راحتی نیست؛ زیرا علاوه بر سختیهای ذاتی این دست از مشاغل، چند سالی است ماموران شهرداری هم فشار بر این اقشار را افزایش دادند و همین سبب شده تا شبها به مامن دستفروشانی تبدیل شود که به دور از فشارهای ماموران، هم دیگران را سیر میکنند و هم گرهای از مشکلات خود باز میکنند.
در یک محاسبه سر انگشتی، حوالی میدان امامحسین، شهدا و خیابان پیروزی هر شب، ٢٠ چرخ بساطی میایستند و سیگار، چای و جگر میفروشند. پای هر بساط دو تا سه نفر کارها را رتق و فتق میکنند تا به عبارت دیگر بتوان گفت هر شب نزدیک به ٦٠ نفر روزی خود را از این خیابانها تامین میکنند. آن طور که به نظر میآید، بیشتر مشتریان به دنبال چای و سیگار هستند ولی سود اصلی اغلب به جگر فروشها تعلق میگیرد، هر چند که احتمال فساد محصولات غذایی، احتمال زیان کردن را هم افزایش میدهد. جالب اینجاست که کمتر دستفروشی در آن حوالی دیده میشود که قبلا مغازهای نداشته، اما ورشکستگی و مشکلات اقتصادی سبب شده تا بسیاری از آنها از بخش رسمی به بخش غیررسمی کوچ کنند. یکی از سیگار فروشهای شب به «اعتماد» گفت: «قدیم کارگر بودم، در فشار مشکلات اقتصادی میانه دهه ٨٠ کارخانه تعدیل نیرو کرد و همه ما اخراج شدیم. بعد از آن توانستم با قرض مغازهای کوچک در جنوب شهر اجاره کنم و کجدار و مریز زندگی ادامه داشت. از سال ١٣٩٠ وضعیت سختتر شد، ناگهان همه هزینهها به شکل چشمگیری بالا رفت و کم آوردم. مغازه بسته شد و راهی خیابان شدم. اوایل روز کار میکردم ولی ماموران شهرداری چند باری بساطم را به هم زدند و مجبور شدم شبها بیایم.» او در ادامه افزود: «هرچند خیابان سختیهای خودش را دارد ولی از جهاتی راحت شدم، مهمتر از همه اینکه از شر اجاره و مالیات راحت شدم. البته منظورم این نیست بساط شب خیلی خوب است، اصلا نیست، ولی وضعیت طوری نیست که بتوان توقع بیشتری داشت و همین که شکم خود و خانوادهام سیر میشوند، خدا را شکر میکنیم.»
ساعت از یک بامداد گذشته که اتومبیل از زیر گذر میدان امام حسین به سمت شرق حرکت میکند. همین که تونل به پایان میرسد، چراغهای زنبوری روشن روی گاری دستیها خودنمایی میکنند. حدود ١٥ چرخ جگرفروش در کنار وانتی که سیگار و چای میفروشند، گوشه خیابان انتظار مشتریان را میکشند. سرعت هر ماشین که کم میشود، بساطیها به سویش میروند و تلاش میکنند هر طور شده طرف را به سوی چرخ دستی خود بکشند. الف پسر جوانی است که کمتر از ٣٠ سال سن دارد و سالهاست کنار میدان امام حسین، بساط دارد. او پیش از آنکه هجده ساله شود، درس و مدرسه را رها کرد و به قول خودش سراغ کاسبی رفت. در حال حاضر او صاحب سه چرخ است که هفت نفر در آنها مشغول به کار هستند. او در رابطه با میزان درآمدش میگوید: «هر شب چیزی حدود ٧٠٠ هزار تومان فروش داریم و حدود ٢٥٠ هزار تومان سودی است که نصیب ما میشود. همچنین هر شب باید مقداری غذا به نیروی انتظامی بدهیم وگرنه اجازه ایستادن به ما نمیدهند.»
این دستفروش جگر به «اعتماد» گفت: «شب مشکلات بسیاری دارد و هیچ کس تمایلی ندارد که شب تا صبح، در سرما و گرما، در باران و برف، کنار خیابان بایستد ولی مساله این است که مغازه درآمد کافی برای هزینههایش ندارد. من ترجیح میدهم در مغازه کار کنم ولی واقعیت آن است که چنین چیزی ممکن نیست. مغازه اجارهای مثل کار کردن برای کسی دیگر است، هرچه میکارم را باید آخر ماه دو دستی تقدیم صاحب مغازه کنم، به همین دلیل چارهای جز دستفروشی باقی نمانده است.»
الف در رابطه با اینکه چرا روزها کار نمیکند، گفت: «روزها ماموران شهرداری اجازه کار کردن به ما نمیدهند. ما با برخوردهای سخت شب کار شدیم و همین که شبها کسی یقه ما را نمیگیرد، برای من خوشایند است. ماموران شهرداری وقتی حمله میکنند کاری ندارند، تمام بساطم را داغون میکنند و من میمانم و بساط خرد شده و عصبانیتی غیرقابل وصف.»
او در مورد تعداد مشتریانش هم گفت: «شبهای تابستان تعداد مشتریان بیشتر میشود، چون مردم تمایل بیشتری برای بیرون ماندن دارند و هوا طوری است که هر کسی میتواند چند دقیقهای کنار خیابان بایستد و غذا بخورد. با این وجود سختی کار در تابسان این است که گوشت و جگر زود خراب میشوند، در نتیجه اگر چیزی بماند باید دور ریخته شود و این موجب زیان میشود.»
میدان شهدا، ابتدای خیابان پیروزی، یک چهار پایه آبی و مردی میانسال که او نیز چند سالی است شبها بساط سیگارفروشی دارد. این دستفروش، روزها هم کنار یکی از خیابانهای منتهی به میدان امام حسین میایستد و شبها سر خیابان پیروزی. او در رابطه با وضعیت کار و کاسبی میگوید: «وضعیت مملکت خوب نیست، پس وضع من هم چندان خوب نیست. با این همه چارهای نیست و مجبورم چنین کنم. البته سیگار فروختن درآمدش نسبت به خیلی کارهای دیگر بد نیست اما سختی کار زیاد است و دایم باید جواب پلیس را بدهیم، چون نگاه نیروی انتظامی شبها به همه پر از تردید و ظن است. من شبانه حدود ٣٠٠ هزار تومان فروش دارم که بد نیست و با توجه به اینکهدار و ندارم یک چهارپایه و چند جعبه سیگار بیشتر ندارم، درآمد خوبی است و خدا را شکر میکنم.»