دبیرکل حزب ندای ایرانیان معتقد است گزینه اصلی اصولگرایان برای انتخابات ریاست جمهوری تا یک ماه آینده اعلام می شود و به احتمال قوی کسی جز محمدرضا باهنر نیست.

 

به گزارش جماران، مجید فراهانی روز دوشنبه در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری با اعلام این مطلب افزود، شانسی برای دیگر رقبای روحانی در این دوره از انتخابات قایل نیست.

وی در این گفت و گو که درباره چرایی تاسیس حزب جدید ندای ایرانیان شروع و با سوالاتی درباره انتخابات 29 اردیبهشت 96 به پایان رسید، خاطر نشان کرد، شانس روحانی بالاتر از رقبای خویش است و 50 درصد احتمال دارد که وی به خوان آخر انتخابات برسد. 
به گفته دبیرکل حزب ندای ایرانیان، این حزب برای ترویج اصلاحات گام به گام و مقابله با پیرسالاری مدیریت کشور تشکیل شده است. 
متن کامل گفت و گوی ایرنا با دبیرکل حزب ندای ایرانیان در پی می آید:

 آقای فراهانی ! چه شد که به فکر تشکیل حزب« ندای ایرانیان» افتادید؟
 ما به این نتیجه رسیده بودیم که یکی از بزرگ ترین خطراتی که کشور و جمهوری اسلامی را در کوتاه و میان مدت تهدید می کند ، «پیرسالاری» است. 
در بررسی که داشتیم متوجه شدیم متوسط سن اعضای کابینه دولت یازدهم 67 سال، نمایندگان مجلس 64 سال، اعضای شورای عالی قضایی 70 سال و اعضای شورای مرکزی احزاب شاخص اصلاح طلب و اصولگرا 58 سال است. 
این در حالی است که میانگین سنی اعضای جامعه 32 سال است و یک فاصله و شکاف نسلی بزرگ بین مسوولان کشور و افراد جامعه وجود دارد. 
یعنی احزاب سیاسی که قرار است مدیران آینده کشور را تربیت کنند هم خود با کبرسن روبرو هستند و چشم انداز روشنی نیز از این بابت وجود ندارد. بسیاری از احزاب اصلا شاخه جوانان ندارند و صرفا یک یا دو جوان به صورت نمادین و تشریفاتی در آن حضور دارند. 
این مساله در عمل باعث حاکمیت اقلیت بر اکثریت شده است. یعنی نسلی که انقلاب کرد و بعد از آن جناح های مختلف حکومت را تشکیل و سپس مدیریت بخش های مختلف کشور از جمله قوه مجریه و قضاییه را در دست گرفت از تربیت و انتقال تجارب خود به نسل بعدی هم سهوا و هم عمدا خودداری کرد. 
با نگاهی به کشورهای توسعه یافته و حتی سوید و فنلاند که اکثر جمعیت آنها پیر است، می توان دید که آنها نیز امور اجرایی کشور خود را به دست نیروهای جوان سپرده اند. به طور مثال وزیر انرژی سوید 37 سال دارد. اما اتاق های فکر این وزیران را افرادی پیر و صاحب تجربه فراوان مدیریتی تشکیل می دهند تا با شکل گیری ترکیبی از نسل جدید و قدیم، روند توسعه کشورشان بهتر پیش رود.
ولی در ایران متاسفانه ما می بینیم وقتی عکسی از فلان جلسه دولت یا نهادهای دیگر منتشر می شود چند نفر در آن چرت زده یا می خوابند.
طبیعی است که یک جوان می تواند از صبح تا پاسی از شب در جلسات مختلف شرکت کرده و کارها را پیگیری کند اما همینکه سنش از 50 بالاتر می رود دیگر بدنش آن توان و کشش را ندارد. 
با اشراف به وجود این معضل بزرگ، حزب ندای ایرانیان پا به عرصه سیاسی گذاشت. هیات موسس و شورای مرکزی این حزب که اغلب از اعضای شاخه جوانان احزاب اصلاح طلب هستند با این نگاه که مدیران جامعه ما به سن بازنشستگی رسیده اند و این حزب برای ده تا پانزده سال آینده برنامه ریزی کرده است. آن موقع اعضای این حزب که با احتساب فعالیت های سیاسی قبل از تاسیس ندای ایرانیان بیش از 25 سال سابقه کار سیاسی تشکیلاتی دارند، کاملا آماده تاثیرگذاری جدی در عرصه های مدیریتی می باشند.
خوشبختانه طی این دو سال استقبال از حزب برای ما واقعا شگفت انگیز بود. ما مرداد 93 اعلام موجودیت و اولین کنگره خود را در اسفند همان سال برگزار کرده ایم با این وجود تا کنون 120شعبه در 30 استان کشور شعبه دایر کرده ایم و 6 هزار عضو فعال داریم. استقبال خوبی که از ندای ایرانیان شد نشان داد که دست روی نقطه خوبی گذاشته ایم. 
موضوع دومی که حزب روی آن تاکید داشت تعامل، مدارا و اصلاحات گام به گام برای رسیدن به توسعه پایدار و متوازن برای ایران اسلامی است. توسعه ای که دارای ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی متناسب و متوازن با همدیگر باشد تا مردم به رفاه برسند. ما برای دستیابی به این هدف مبارک، راهی جز اصلاح طلبی و تحول خواهی گام به گام سراغ نداریم. 
بین وضعیت فعلی کشور با وضعیت آیده ال که باید به آن دست یابیم فاصله زیادی وجود دارد. حتما نقاط ضعفی در عملکرد مسوولان وجود داشته است که نتوانسته ایم به رتبه ای بالا در توسعه پایدار دست پیدا کنیم. ما راه رسیدن به توسعه پایدار را صرفا از طریق اصلاحات گام به گام می دانیم نه اصلاحات ساختارشکن . اصلاح طلبی ساختارشکنانه اصلاح طلبی است که بدون در نظر گرفتن ظرفیت های جامعه می خواهد بدون مماشات، یک شبه و در زمانی بسیار کوتاه از نقطه صفر به صد برسد. 
اصلاحات گام به گام هم بدون اعتقاد به گفت و گو امکان پذیر نیست. شما باید بتوانید با مخالف سیاسی خود و افرادی که سلیقه شما را در اداره کشور نمی پذیرند گفت و گو، تعامل و از طریق طرح و ارایه نظرات خود بر وی تاثیر گذار بوده و او را قانع کنید.
تنها از این طریق است که روند توسعه با کمترین میزان تنش امکان پذیر خواهد بود. توسعه کشور بدون مشارکت همه صاحب نظران و دلسوزان امکان پذیر نیست. شرط اول گفت و گو هم به رسمیت شناختن هویت متمایز رقیب است. یعنی ما به عنوان حزبی اصلاح طلب باید عقلانیت و خردورزی طرف مقابل را به رسمیت بشناسیم و بالعکس. اگر این دیدگاه را داشته باشیم می توانیم دور یک میز نشسته و درباره مسایل اصلی کشور با یکدیگر گفت و گو کنیم و به نتیجه مفید و موثر برسیم. 

 از اصلاحات گام به گام سخن گفتید. از نظر شما تفاوت آن با انقلابیگری چیست؟
 انقلاب برهم زدن ساختارهای موجود است و فرد انقلابی اعتقادی به ساختار و سیستم های حاکمیت و وضع موجود ندارد. اما اصلاحات گام به گام در عین اعتقاد و التزام به ساختار موجود، اشکالات موجود را ناشی از عملکردهای غلط می داند نه ساختار نادرست.
برای همین برای پاسخگو کردن، ایجاد حداکثر بهره وری و کارآمد کردن ساختار موجود تلاش می کند. 
منتهی ما در کشور دچار تناقض هستیم. برخی از اصلاح طلبان روش کارشان انقلابی است. در حالی که وقتی شما خود را اصلاح طلب می دانید یعنی بند بند قانون اساسی را قبول و به آن التزام دارید. ایراداتان هم به عملکردهاست نه ساختار. برای اصلاح این عملکردها هم به حضور در خیابان ، مبارزه منفی و روش های انقلابی تمسک نمی جویید. بلکه از ابزارهای قانونی موجود و صندوق رای استفاده می کنید. به گفت و گو و رایزنی می پردازید و یا به هر راه دیگری که در قانون اساسی به آن اشاره شده و به رسمیت شناخته می شود ، متوسل می شوید.
اما این تناقض و پارادوکس قطب دیگری هم دارد و آن انقلابیونی هستند که در راه تحقق اهداف خود، هیچ اعتقادی به آزادی های مصرح در قانون اساسی ندارند. آنان آزادی های بیان، برگزاری اجتماع، احزاب و ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی برای مطرح شدن نظرهای مختلف را به رسمیت نمی شناسند. 
این پارادوکس ها در بزنگاه های اختلافات خود را نشان می دهد. ما راه رسیدن به آرامش برای کشور را التزام همگان به قانون اساسی می دانیم. طوریکه همه باید همدیگر را به رسمیت بشناسیم و معتقد باشیم زیر چتر بزرگ انقلاب اسلامی دیدگاه ها و نظر های مختلفی وجود دارد که شامل اصلاح طلبان و اصولگرایان می شود و همه این ها از حداقلی از شعور و عقلانیت برخوردار و دین مدار هم هستند. 
یعنی یک جریان جریان دیگر را خارج از اسلام و انقلاب تلقی نکند. جریان مقابل هم این جریان را خارج از عقل و فهم قلمداد نکند. 
نهادهای حاکمیتی از جمله رییس جمهور و رییس دستگاه قضا و غیره هم خود را چتری برای همه نیروهای سیاسی بدانند و خود را منتسب به یک جریان سیاسی نکنند.

 دیدگاهی در میان اصلاح طلبان وجود دارد مبنی بر اینکه ما مشکلی برای به رسمیت شناختن طیف مقابل نداریم اما آنان از اقدام متقابل خودداری می کنند؟
 معتقدم در این زمینه خاص اصلاح طلبان از اصولگرایان جلوترند. پیش نیاز گفت و گو دور یک میز به رسمیت شناختن یکدیگر است. بخش زیادی از اصولگرایان از اساس جریان اصلاحات را به رسمیت نمی شناسند و آن را جریانی ضد دین و وابسته به بیگانه می دانند. 
در حالی که این جریان توانست در انتخابات اخیر مجلس و خبرگان در تهران و شهرهای بزرگ رای خوبی بیاورد. این یعنی بخشی از بدنه اجتماعی کشور طرفدار دیدگاه اصلاح طلبان هستند. درست نیست که عده ای با خودی و غیرخودی کردن جامعه را دو قطبی و دچار جنگ و مخاصمه و مرزبندی کنند. دود این کار به چشم منافع ملی می رود و باعث خوشحالی دشمنان این مرز و بوم می شود. 
البته در جریان اصلاح طلب هم گروه هایی هستند که اعتقاد دارند بخشی از جریان اصولگرا فاقد فهم لازم است و خلاف منافع ملی عمل می کند و اعتقادی هم به کار کارشناسی و توسعه کشور ندارد. آنها طیفی از اصولگرایان را افرادی ضد مردم، دموکراسی و آزادی می دانند که با اقتدارگرایی و روش های خاص می خواهند جامعه را اداره کنند. 
طبیعی است تا وقتی این نگاه حاکم باشد گفت و گو ممکن نیست. چرا که شما حاضر نیستید با افرادی که آنها را به رسمیت نمی شناسید، پشت یک میز بنشینید. 
از سویی صدا و سیما هم به عنوان رسانه ملی حاضر نیست جریانات موثر جامعه را دور یک میز نشانده و امکان تبادل فکر در موضوعات مختلف را ایجاد کند. 
تا وقتی این دیدگاه در بین جناح ها و صدا و سیما حاکم باشد امکان نشاط سیاسی و استفاده از پتانسیل موجود در جامعه وجود ندارد. برای همین هم همیشه بحران هایی را خواهیم داشت که در بزنگاه های مهم به ویژه ایام انتخابات خود را نشان می دهد. 

فرق بین مدارا و تعامل سیاسی با امتیاز دادن زیاد یا آنچه که به زبان عامیانه باج دادن نامیده می شود از نظر حزب متبوع شما چیست؟
 به موضوع خوبی اشاره کردید. ما تعاملی را که بدون پافشاری بر هویت و مرام خودمان باشد، باج دادن می دانیم. باج دادن یعنی اینکه رنگی نداشته باشید و خود را در ظرف وجودی طرف مقابل تعریف کنید.
وقتی از تعامل حرف می زنیم منظور همکاری با حفظ خط قرمزها و مرام و هویت خود است. در این صورت ضمن آنکه دیدگاه سیاسی خود را محترم می شمارید و می دانید که همه حقانیت ، عقل و خرد هم از آن شما نیست و طرف مقابل هم سهمی از آن را دارد. بنابراین حاضر هستید بر سر مسایل و منافع ملی با وی پشت یک میز نشسته و مذاکره و گفت و گو کنید تا به اشتراک نظر در برخی موارد برسید.

وقتی حزب شما اعلام موجودیت کرد استقبالی از سوی احزاب نامدار اصلاح طلب صورت نگرفت. چرا؟
 برای برخی جریانات و احزاب قدیمی اصلاح طلب کنار آمدن با دو مساله سنگین بود یکی مبارزه با پیرسالاری و دیگری اصلاحات گام به گام و گفت و گو و تعامل با حاکمیت آنهم پس از اتفاقات سال 88. 
هنوز جو کشور امنیتی بود و برخی طعم زندان را کشیده بودند. برای همین آنها اصلاح طلبی را ممکن نمی دانستند. توصیه ها هم بیشتر از اینکه جنبه اصلاح طلبی داشته باشد، حالت انقلابیگری داشت.
اولین سوء تفاهمی که برای آنها ایجاد شد این بود که اعلام موجودیت این حزب، اقدام و بازی بود که خود حاکمیت راه انداخته است تا در انتخابات مجلس همه نامزدهای آنها را تایید صلاحیت کند و به عنوان اصلاح طلب به مجلس بفرستد و مجلس را در اختیار آنها قرار دهد و بگوید اصلاح طلبان هنوز هم در حاکمیت هستند. 
اما با رد صلاحیت و قلع و قمع نامزدهای حزب ندای ایرانیان در انتخابات مجلس 94 این اتهامات هویت خود را از دست داد. چرا که از بین 100 نامزد معرفی شده حزب ندای ایرانیان 99 نفر رد صلاحیت و تنها یک نفر آن هم در شهرستان خرم آباد تایید صلاحیت شد. که آن هم نمی دانم چطور قصر در رفته بود.
از سویی چون اعضای این حزب اغلب از شاخه جوانان احزاب گذشته اصلاح طلب بودند احزاب شاخص اصلاح طلب درباره آنان به نوعی احساس مالکیت می کردند و فکر می کردند غارتی رخ داده و این جوانان از حزب آنها کنده شده و به حزب دیگری پیوسته اند.
اما به مرور با رد صلاحیت نامزدهای ندای ایرانیان در انتخابات مجلس، تاکید ما بر ضرورت وحدت اصلاح طلبان و حضورمان در شورای سیاستگذاری اصلاح طلبان با حکم رییس دولت اصلاحات و ایستادن حزب پای تفکر اصلاح طلبی و عدول نکردن از آن و غیره؛ بسیاری از اصلاح طلبانی که این تهمت ها را به ما می زدند شرمنده شدند و حضوری یا تلفنی از من یا اعضای اصلی حزب عذرخواهی کردند. آنها قبول کردند که تحت تاثیر برخی از جوسازی ها این تهمت ها را به ما زدند و با عملکرد ندای ایرانیان متوجه نادرست بودن آن حرف ها شده اند.

 در انتخابات ریاست جمهوری از کدام نامزد حمایت می کنید؟
از آقای روحانی. 

 چرا؟
ببینید عملکرد روحانی نقاط قوت و ضعف دارد. نقطه قوت کار ایشان برجام و بیرون کشیدن کشور از باتلاقی بود که دولت نهم و دهم مملکت را در آن انداخته بود. روحانی توانست با تعامل با جهان این مهم را انجام دهد.
اما نقطه ضعف روحانی حل نشدن رکود و تورم و مشکلات اقتصادی جامعه است. به نظر من آن طور که باید از ظرفیت برجام برای حل مسایل اقتصادی استفاده نشد. 
پیش بینی می شود سال آینده رشد اقتصادی کشور تنها یک درصد باشد. امسال با افزایش فروش نفت رشد کشور به 5 درصد رسید اما چون دیگر سال بعد رقم چندانی به فروش نفت کشور اضافه نمی شود رشد اقتصادی چیزی حدود یک درصد خواهد شد که پایین است. 
با این وجود معتقدیم مدیریت کشور باید ثبات داشته باشد و به روحانی بایست فرصت داد تا دیدگاه های خود را در جامعه به منصه ظهور برساند. البته تجربه هم نشان داده که رییس جمهوری در ایران دو دوره است. عوض شدن رییس جمهور و کابینه باعث عدم ثبات در مدیریت کلان می شود که عوارض سویی را به دنبال خواهد داشت.
هر چند معتقدیم حتما روحانی باید در دوره بعد دست به ترمیم جدی کابینه خود بزند و وزرایی را که عملکرد مناسبی نداشتند تغییر و از جوانان بیشتر استفاده کند. 

شانس ایشان را برای رییس جمهور شدن دوباره چقدر می بینید؟
 ایشان اگر بتواند از همه خوان های انتخاباتی بگذرد و به روز 29 اردیبهشت برسد شانس اول را در میان نامزدها دارد. اما طرف مقابل بشدت در حال تلاش است تا با زیر سوال بردن تمام اقدامات دولت یازدهم و سیاه نمایی مسایل مختلف جامعه، روحانی را فاقد کارآمدی لازم معرفی کرده و محبوبیت وی را کاهش دهد. 
رقبای روحانی می خواهند نیروهای اصلی حاکمیت را قانع کنند که وی رییس جمهوری مناسب برای دوران اوباما بود نه ترامپ. اکنون که ترامپ سرکار آمده و مدام ایران را تهدید می کند ما به فردی احتیاج داریم که از موضعی عزت مدارانه با ترکیب جدید کاخ سفید روبرو شد و روحانی فردی است که این ویژگی ها را ندارد.
آنان نمی گویند که همین روحانی بود که کشور را از تحریم کامل فروش نفت نجات داد و با زبان دیپلماسی کاری کرد که طرف مقابل سر جای خود بنشیند. البته به نظر من احتمال اینکه روحانی به خوان آخر انتخابات برسد ، 50 – 50 است.

 چرا؟
جناح رقیب تمام تلاش خود را می کند تا ابتدا خود روحانی نامزد نشود. از سویی امکان رد صلاحیت ایشان وجود دارد. چه کسی پیش بینی رد صلاحیت هاشمی را می کرد؟ 
برخلاف بسیاری از اصلاح طلبان دوباره رییس جمهور شدن ایشان را مسجل نمی دانم و معتقدم سیب سیاست قبل از رسیدن به روز انتخابات، چرخ های زیادی در آسمان می خورد و سرنوشت، بازی های پنهان بسیاری دارد.

رقبای احتمالی روحانی چقدر شانس دارند؟
 مثلا؟

 افرادی که احتمال نامزدی شان می رود یا حتی نامزدی خود را اعلام هم کرده اند. مثلا سعید جلیلی، حمید بقایی، محمد باقر قالیباف، مهرداد بذرپاش، مصطفی میرسلیم ؟
در مورد جلیلی باید بگویم آزموده را آزمودن خطاست و اگر ایشان رییس جمهور شود کشور دوباره در مسیر تفکر احمدی نژادی می افتد. با این وجود زیر 10 درصد شانس رای آوردن دارد. 
اما قالیباف اگر رییس جمهور شود شاهد تکرار وضعیت فعلی تهران در تمام کشور خواهیم بود. ولی او هم 10 درصد بیشتر شانس ندارد.
بقایی هم اصولا آمده که رد صلاحیت شود. وی با توجه به محکومیتی که دارد قطعا رد صلاحیت خواهد شد. از سویی فاقد حداقل شرایط سخنوری و امکان تهییج افکار عمومی است. 
میرسلیم هم نامزدی است که به درد 40 سال پیش می خورد و شانسی برای جلب نظر مردم را ندارد.
اما بذرپاش تلاش می کند در کمپین های انتخاباتی خود را یک احمدی نژاد جوان نشان دهد و رای وی را به خود اختصاص دهد. ولی امکان تایید صلاحیتش کم است. از طرفی نظرسنجی ها نشان می دهد روحانی هنوز نزدیک 50 درصد رای دارد در حالی که امثال بذرپاش دیکته نانوشته اند و هنوز غلط هایشان مشخص نیست. 
اما به نظر من هیچ کدام از اینها نامزد اصلی اصولگرایان نیستند و حتما ظرف یکماه آینده افراد شاخصی از این جناح نامزد می شوند.

 مثلا؟ 
 گمان و حدس من این است که محمدرضا باهنر نامزد اصولگرایان خواهد بود و روی وی اجماع لازم صورت می گیرد هر چند خود وی می گوید نامزد نخواهم شود.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.