باری هاشمی بارها و بارها با ملامت و نکوهش تازه به دوران رسیدهها و نوکیسهها روبرو شد. همان کسانی که تا روز آخر دست از این کار برنداشتند. در تصویری، دست او از درون ماشین بنز آبی رنگی را کشیدند که داشت به دختر فقیری پول میداد و درباره او آنچه میتوانستند، ساختند و گفتند و منتشر کردند. اما مهمترین وجه معنوی زندگی هاشمی این بود که زهدفروشی و زاهدنمائی نمیکرد.
از ویژگیهای آیتاله هاشمی رفسنجانی، که دوست و دشمن به آن اعتراف دارند، هوش سرشار و ذکاوت درخشان او بود. پس از کنار گذاشتن ایشان از رقابتهای ریاست جمهوری در سال ۱۳۹۲ و نامزدی ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی، بسیاری از تحلیلگران خارجی و داخلی در وصف او گفتند و نوشتند که هاشمی برتری کامل خود را بر سایرین به خوبی اثبات کرد. ایشان در طول همه سال های پس از انقلاب، فراتر از رقبای سیاسی اش به مسائل کشور مینگریست.
آن فهم متفاوت تنها در سیاست و سیاستمداری و حکومتداری جلوه نمیکرد و مظاهر دیگری از آن را میتوان در سرتاسر وجوه زندگی ایشان ملاحظه کرد و چه بسا از آن درس گرفت. تلقی هاشمی از زندگی معنای دیگری داشت.
این که کسی در سنین بالا به این اصل اساسی پی ببرد که دنیا و مافیها بیاعتبار است و شایسته دلبستن نیست، چندان شگفتی ندارد وانگهی از رسیدن به این نکته تا عمل به آن فاصله بسیار است. اما اگر کسی به آن درجه از هوشمندی برخوردار باشد، زودتر از دیگران به این نکته خواهد رسید که دنیا را اعتباری نیست و جمع مال و مقام و شهرت و از این قبیل، سرانجام راه به جائی نمیبرد. شاید آقای هاشمی مصداق همان عبارت مشهور علی امیرالمومنین باشد که فرموده چنان زندگی کن که گوئی تا ابد زندهای و ای بسا که تا فردا نمانی. هاشمی در زمان پهلوی، با آن که وضع مالی مناسبی داشت، وارد عرصه مبارزه شد و در این راه زندانها کشید و شکنجهها دید. هنوز هم زندانیان سیاسی خاطرات تلخیها و شکنجههایی را که او تحمل کرد به خاطر دارند و بیان میکنند. مبارزه در آن سالها بیپشتوانه و مدد نوعی فداکاری و خلوص میسر نبود. جریان چپ مسلط بود و حتی مبارزان مسلمان هم در قول و عمل چپروی میکردند. به گفته آقای موسوی بجنوردی از مبارزان نامدار قدیمی و رئیس بنیاد دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، حتی بعضی از روحانیان آن روز در برابر کمونیستها، اگر آنها به مارکس ارجاع میدادند، اینها میگفتند پیغمبر اسلام از مارکس هم بالاتر گفته است و کلامی از آن حضرت شاهد میآوردند. پایان این تفکر به جائی رسید که اسلام عین مارکسیسم بود، حتی قدری جلوتر. مبارزان مسلمان هم بیشتر رویکردی اخوانی داشتند و الگوهای خود را از متفکران مصری و حسن البناء و یاران او میگرفتند. برخی هم هرچند با حکومت پهلوی مشکل داشتند ولی آن را در حد براندازی پیش نمیبردند. هاشمی چنانکه از آثار و گفتار و کردار او برمیآید، با رویکردی متفاوت وارد مبارزه شده بود. در واقع او علاوه بر پایبندی به مبانی شریعت، خواهان ایرانی آباد و آزاد و فارغ از تاثیرات قدرتهای جهانی بود و پایبندی به همین اصل اساسی او را به میدان مبارزه میکشید و البته تاثیر امیرکبیر را هم نباید از یاد برد. به هر حال ورود به مبارزه با آن شرایط دشوار بهویژه برای کسی که وضع مالی مناسبی داشت و استعداد سرشارش میتوانست او را تا مرز مرجعیت بالا ببرد، تیزبینی و اخلاص میخواست. هاشمی هیچگاه از زی طلبگی خارج نشد و وضع سر و لباس او تقریبا از زمانی که به یاد دارم تا انقلاب و پس از آن هیچ تغییری نکرد و به روال معمول روحانیت عبا و قبا، بیشتر با رنگ روشن میپوشید و پیراهن سفید به تن میکرد و شلوار سفید او از زیر قبا دیده می شد.همان رویکرد معنوی موجب میشد که هاشمی در بند مقام هم نباشد و شرط او برای حفظ و کسب مقام رای مردم باشد.
همه میدانیم که هیچ شخصیتی در جمهوری اسلامی به اندازه او خود را در معرض رای مردم قرار نداد و این موضوع حاکی از پایبندی او به مردمسالاری است و از همان طریق میشود فهمید که یکی از مشکلات هاشمی با رژیم پهلوی، رای مردم بوده است. ایشان چنان که در خطبه یکی از نمازهای جمعه گفت، معتقد بود حاکم اسلامی نمیباید به زور و غلبه حکومت کند. این به معنای آن نیست که رای مردم لزوما تعیین کننده حق و حقیقت باشد ولی رضایت مردم برای حکومت شرط لازم است. چنانکه امیرالمومنین هم در پایان خطبه شقشقیه گرچه بر حق واضح خود برای جانشینی پیامبر تاکید دارد اما نظر و خواسته مردم را هم در نظر گرفته است. به هر حال محک زدن خود با رای مردم، نوعی فروتنی و حاکی از کف نفس و زهد است. بخصوص که گاهی در این مسیر
رد صلاحیت میشد یا رای نمیآورد اما با نظام و مردم قهر نمیکرد و خسته نمیشد.
همه آنچه نوشتیم حاصل تاملی است که در تهرانگردی روز جمعه، پانزدهم بهمن، در دیدار با خانواده هاشمی و دیدن اتاق و وسایل شخصی و کتابخانه و منزل او دست داد. هاشمی که مخالفانش او را به اشرافیگری متهم میکردند، در خانهای معمولی و استیجاری که بر اساس گفته آقای محسن هاشمی متعلق به دولت بود، زندگی میکرد. ابتدا به اتاق پذیرایی آنها رفتیم که علاوه بر وسائل معمولی، تعدادی عکس از امام خمینی (ره) و پدر مرحوم آقای هاشمی و پدر همسر ایشان، عفت مرعشی، که از نوادگان مرجع عالیقدر سید محمد کاظم یزدی، صاحب کتاب فقهی مهم عروهالوثقی است، قرار داشت و عکسی هم از مرحوم آیتالله مرعشی نجفی. خاندان مرعشی از سادات ریشهدار و مشهور ایران هستند که در تاریخ نقش و جایگاه خاصی داشتهاند. آقای هاشمی دوران طلبگی خود را زیر نظر اخوان مرعشی در قم گذراند. اخوان مرعشی، دو برادر بودند که گوئی همچون سیبی به دو نیم شده باشند و در قم، نجف و مشهد نامآور بودند و من آن دو برادر را، وقتی به تهران میآمدند، در منزل پدرم بارها دیده بودم و بخوبی رفتار و گفتار شیرین آنها را به یاد دارم.
علاوه بر اینها، تابلوفرشی بر دیوار آویزان بود. این تابلو فرش، اثری ویژه و یا گرانبها نبود و از گونه همان تابلوفرشهایی بود که در بازار بسیار یافت می شود. تصویر این تابلوفرش، عشایر کوچرو بود. همچنین در گوشه دیگری از اتاق ها هم قاب عکس های کوچکی از دوران کودکی فرزندان آقای هاشمی و همچنین نوه های ایشان به چشم می خورد که به صورت مرتبی روی میزی چیده شده بودند. دور تادور اتاق هم مبل های یکدست معمولی کنار هم بودند که جای همان پشتی های قدیمی را گرفته بود.در اتاق کوچک کتابخانه، انبوهی کتابهای طبقهبندی شده وجود داشت و فهرستی از آنها در چند دفترچه تهیه شده بود. کتابخانه داخل اتاق نیز از جنس چوب و قدیمی بود و معلوم بود که همان طور به روال سابق خود باقی مانده است. در گوشه اتاق مبل راحتی تک نفرهای قرار داشت و بر روی آن پارچه سفیدی کشیده بودند و میزعسلی کوچکی که بر روی آن تعدادی کتاب دیده میشد، این مجموعه را کامل میکرد. بر خلاف اتاق های مطالعه امروز، از میز کار خبری نبود و فضای این اتاق یادآور فضای اتاق مطالعه علمای قدیم بود. در آن سوی مبل عینک، ذرهبین، قلم، کاغذ، کلاسور و قدری نوشته به خط آقای هاشمی به چشم میخورد. این
نوشته ها بیشتر متن سخنرانی های ایشان بود که برای تنظیم هر کدام از آنها، ساعتی را به مطالعه
میگذراندند و ماحصل این مطالعات در متن سخنرانی ها گنجانده می شد. آقای محسن هاشمی عنوان کردند که این سنت از همان سال های اول انقلاب از سوی حاج آقا صورت می گرفت. مخصوصا برای سخنرانی هایشان در نماز جمعه که بخشی از وقت حاج آقا را به خود اختصاص می داد. مبل، کنار پنجره بود. محسن هاشمی با دیدن آن مبل به تلخی گریست و همه را بهشدت متاثر کرد. بعد از فوت پدر نخستین بار بود که در این اتاق باز میشد. این بهواقع اتاق شخصی آقای هاشمی بود. درست بالای همین اتاق در طبقه دوم، اتاق دیگری بود که در آن رایانه شخصی و وسیله ورزشی برای دویدن به چشم میآمد. در این اتاق هم باز تعدادی کتاب دیده میشد که ظاهرا کتابهای در دست مطالعه هاشمی بود. زیرزمین این بنا نیز که فرشی و هیچ پوشش دیگری آن را نمیپوشاند، پر از کتاب و قفسه بود و میتوان آن را کتابخانه اصلی هاشمی دانست.
اتاق دیگری که محل دید و بازدیدهای عمومیتر بود نیز با تصویری از فلسطین آراسته شده بود و میگفتند هدیه یاسر عرفات به آقای هاشمی است در نخستین سفری که در اوایل انقلاب به ایران کرده بود و شاید نام فرزند کوچکش را در همان مناسبتها انتخاب کرده باشد. در این اتاق یکی دو اثر دیگر هم بود که شاید مربوط به هدایای خانم عفت مرعشی بوده باشد. این اتاق بیشتر محل دیدارهای عمومی آقای هاشمی بود. فضای اتاق نیز به شکل و شمایل سنتی، فاقد هر گونه مبلی بود و پشتیهایی به دیوار تکیه داده شده بود.
باری هاشمی بارها و بارها با ملامت و نکوهش تازه به دوران رسیدهها و نوکیسهها روبرو شد. همان کسانی که تا روز آخر دست از این کار برنداشتند. در تصویری، دست او از درون ماشین بنز آبی رنگی را کشیدند که داشت به دختر فقیری پول میداد و درباره او آنچه میتوانستند، ساختند و گفتند و منتشر کردند. اما مهمترین وجه معنوی زندگی هاشمی این بود که زهدفروشی و زاهدنمائی نمیکرد.