به گزارش جماران، روزنامه شهروند نوشت: شلوغ بود؛ آن‌قدر شلوغ که جای سوزن انداختن نداشت. هر کس از هر جا که می‌توانست، بعدازظهر پنجشنبه خودش را به قبرستان رسانده بود. جایی برای تکان‌خوردن نبود، در آن تاریکی، چشم چشم را نمی‌دید. ولوله‌ای بین مردم افتاده بود، همه حرف از عکس‌هایی می‌زدند که از قبرستان قدیمی‌شان منتشر شده بود، از گزارشی که هیچ‌وقت دیگر، «نصیرآباد» را به وضعیتی که ٥ روز پیش داشت، بر نمی‌گرداند.

شهر از آمدن مسئولان خبردار شده بود؛ از بنرها خوانده بودند که مسئول دفتر رئیس‌جمهوری، وزیر رفاه، استاندار تهران و چند نفر دولتی دیگر قرار است برای نخستین‌بار پا در روستایشان بگذارند. هوا که تاریک شد، کوچه‌های تنگ‌و‌تاریک اتفاق عجیبی به خود دید، آن‌قدر که همه را به خیابان کشانده بود؛ هیچ‌کس در مغازه نبود، همه سرها از پنجره‌ها بیرون آمده و چراغ‌های گردان مگان‌های سفید و سیاه و خودروهای پلیس را که در پیچ‌و‌خم کوچه‌ها می‌رفت، دنبال می‌کرد. این برای «نصیرآبادی»‌ها عجیب نبود، شوک‌آور بود.

علی ربیعی، وزیر رفاه؛ ‌هاشمی، استاندار تهران؛ محمد نهاوندیان، رئیس دفتر ریاست جمهوری؛ انوشیروان محسنی‌بندپی، رئیس سازمان بهزیستی و مسئولانی از ستاد مبارزه با مواد مخدر همه در یک ون سفید نشستند و از در زنگ‌زده، از دل جمعیت گذشتند و وارد قبرستان شدند؛ درها که بسته شد، خیلی‌ها پشت در ماندند، خیلی‌ها که برای خواندن فاتحه‌ای برای عزیزان از دست‌رفته‌شان آمده بودند. داخل قبرستان اما خبرهایی بود. مردم اعتراض داشتند، حرف زیاد داشتند، از معتادان و موادفروشانی که نصیرآباد را قُرق کرده‌اند. نگاه آنها به این گورها، گورهایی که سال‌هاست آنها را با ساکنانش، همان معتادان بی‌خانمان، می‌شناختند، فرق داشت. این بار پایین آمدند و گورها را از نزدیک دیدند و با ژست‌های مختلف عکس‌های یادگاری گرفتند.

نگهبان قبرستان، به میان جمعیت رفت و با صدای بلند فریاد زد: «ما این‌جا از دست معتادان و موادفروشان امنیت نداریم.» مردم، اهالی نصیرآباد، هم تأیید می‌کردند. صلوات می‌فرستادند و ون سفید مسئولان دولت را دوره کرده بودند، به جز نهادوندیان، مسئولان دیگر از خودروها پیاده نشدند و از شیشه‌های پایین‌کشیده حرف‌هایشان را شنیدند: «یک روز قبل از انتشار این تصاویر، من به همه گفتم این‌جا چه خبر است؛ فرماندار یک هفته پیش این قبرستان را دیده بود. اما هیچ‌کس، کاری نکرد.» این را یکی از همان اهالی با هیجان خاصی فریاد می‌زد: «این‌جا پُر معتاد بود، الان همه را بردند، درد نصیرآباد همین معتادان و موادفروشان است، این‌جا راحت ٢٠٠ خانه هست که مواد می‌فروشند، آن‌جا را ببین، آن چراغ‌ها را می‌بینی، اینها همه مواد‌فروشند.» اشاره‌اش به آن سوی دیوار قبرستان بود؛ دیوار خیسی که چند ساعتی از بالا‌آمدنش نمی‌گذشت، دیوار قبرستان را محاصره کرده بود: «این لب کانال را ببینید، این‌جا پُر از معتاد و موادفروش است. ما این معتادان داخل گور را خیلی وقت است می‌بینیم، دو سه سالی می‌شود، آنها صبح‌ها گدایی می‌کردند و شب‌ها در این گورها می‌خوابیدند.»

یکی دیگر از اهالی هم به جمع‌شان آمد: «از وقتی معتادان را از روستای ویره خارج کردند، همه‌شان آمدند نصیرآباد، الان این‌جا پر شده از معتاد و موادفروش. الان درِ هر خانه‌ای را بزنید، نمی‌گویند کیه؟ می‌گویند چی می‌خواهید؟» زنی که بر سر مزار پدرش آمده بود، ٤ سالی می‌شود این گورخواب‌ها را در این قبرستان می‌بیند، او هم از وضع نصیرآباد ناراضی است و می‌گوید: «این‌جا شب‌ها تیراندازی می‌شود؛ ما امنیت نداریم.» خودروی مسئولان دولتی همان‌طور که آمده بود، جمعیتی که حلقه‌اش کرده بود را شکافت و خارج شد و اهالی نصیرآباد ماندند و حرف‌های ناگفته‌شان. آنها به سمت شهرداری باغستان رفتند و با مسئولان این منطقه دور میزی نشستند.

نهاوندیان، ربیعی، ‌هاشمی و محسنی بندپی در کمپ اخوان

روز پنجشنبه تنها قبرستان نصیرآباد نبود که حضور مسئولان دولتی را به خود دید، جاده‌ای که به مرکز ترک اعتیاد اخوان می‌رسید هم خودروهای اسکورت‌کننده ربیعی و نهاوندیان و ‌هاشمی و... را دید که می‌روند. شهریار از یک روز قبلش آماده شده بود؛ با شستن و تمیز‌کردن شهر و نصب بنرهای خوشامدگویی و پلیس‌های راهی که مرتب و منظم خبردار ایستاده بودند. به محض ورودشان به مرکز اخوان، جلسه‌ای تشکیل شد. محمدرضا آذرنیا، دبیر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر استان تهران، نخستین کسی بود که در این جلسه گزارشی ارایه کرد: «در مراکز ترک اعتیاد استان تهران حدود ٤‌هزار نفر تحت درمان هستند، ١٠‌هزار نفر هم از اول امسال درمان شدند که در مقایسه با سال‌های قبل رشد قابل توجهی داشت؛ به ‌طوری‌که در ‌سال ٩٣، ٣‌هزار و ٥٠٠ نفر درمان شدند؛ در ‌سال ٩٤، ٨‌هزار و ٥٠٠ نفر و امسال تا کنون هم حدود ١١‌هزار نفر. تا پایان امسال هم ٥‌هزار نفر دیگر به آنها اضافه می‌شوند.» او اشاره‌ای هم به وجود زنان معتاد متجاهر کرد: «در حال حاضر ٤٠٠ زن معتاد متجاهر در تهران جمع‌آوری شده‌اند و دیگر زن معتاد متجاهر در تهران وجود ندارد.»

او اقداماتی که پس از جمع‌آوری این افراد انجام می‌شود را مورد توجه قرار داد: «تلاش شده که دفترچه سلامت و کارت هویت و شناسایی برای افراد تحت درمان صادر شود؛ کسانی که فاقد سرپرست خانواده بودند با توافقی که انجام شد، قرار است تحت سرپرستی کمیته امداد قرار بگیرند و انگشت‌نگاری آنها انجام شده تا اگر دوباره به این چرخه برگردند، اقدامات شدیدتری نسبت به آنها اعمال شود.»

آذرنیا، درباره اشتغال این افراد هم توضیحاتی داد: «با توافقی که با ستاد مبارزه با موادمخدر انجام شده، قرار است هر کارفرمایی که برای این افراد شغل ایجاد کند، به ازای هر نفر، ١٠‌میلیون تومان از ما تسهیلات دریافت کند، پیش از این هم با تلاش‌هایی که انجام شده، ٣٩٧ نفر از بهبود‌یافته‌ها توانستند سر کار بروند. در حال حاضر ما برای این بخش ظرفیت خالی داریم اما متقاضی وجود ندارد.»

دبیر شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر استان تهران در همین جلسه از نهاوندیان، رئیس دفتر ریاست‌جمهوری خواست تا آنچه در ستاد به‌عنوان مصوبه ١٣٢ تصویب‌شده اجرایی شود. آذرنیا همچنین اشاره‌ای به گورخواب‌های نصیرآباد داشت: «به ما گفتند در این قبرستان حدود ٤ نفر در قبرها می‌خوابیدند، به ‌هر حال با وجود ١٦‌هزار معتاد متجاهر که ١١‌هزار نفرشان تحت درمان قرار گرفته‌اند، ممکن است این ٤ نفر از قافله درمان جا بمانند.»

علی مویدی، جانشین ستاد مبارزه با موادمخدر هم یکی دیگر از مسئولان حاضر در این نشست بود: «قبلا ٤٠٠ تا ٦٠٠ معتاد جمع‌آوری می‌شد و به مدت سه ماه از آنها نگهداری می‌شد حالا این تعداد به ٨ تا ١٠‌هزار نفر رسیده است با ٦ ماه نگهداری. برنامه ما این است که ٤ تا ٥‌هزار نفر دیگر را به مدت ٦ ماه نگهداری کنیم. مشکل ما معتادان متجاهر است که سعی می‌کنیم آنها را از کف خیابان ساماندهی کنیم و این کار تا پایان ‌سال انجام می‌شود.»

مددجویان کمپ اخوان: بعد از ٣ ماه رهایمان می‌کنند

هر اتاق، ٢٠ تخت. این وضع کمپ اخوان است که حالا بیشتر تخت‌هایش با معتادانی که اغلب کارتن‌خواب‌های شهریار و شهرهای اطراف است، پر شده. کمپ اخوان سفید است، تخت‌هایش فلزی با روتختی‌های سبزرنگ و مددجویانی که بلوز و شلوار آبی به تن کرده‌اند. همه آنها از بازدید دولتی‌ها از این مرکز خبر داشتند، همه تمیز و مرتب سر جایشان ایستاده‌اند: «ما را یک ماه پیش از سرآسیاب ملارد آوردند این‌جا. همه‌مان کارتن‌خواب‌های همان منطقه هستیم. به ما گفته‌اند دو ماه دیگر همین‌جاییم، اما بعدش چه می‌شود؟ ما جایی نداریم که برویم.» اینها را «منصور» که ٥٧سالش است می‌گوید. مشکل آنها کار است، جا است: «ما را بعد از دو ماه رها می‌کنند و می‌روند. ما هم دوباره معتاد می‌شویم و برمی‌گردیم همین‌جا.»

«محمد» را دومین‌بار است که به این مرکز می‌آورند. او قبلا همین پروسه را طی کرده بود، درمان شده بود، اما وقتی درهای آهنی اخوان را رد کرد، مستقیم رفت سرآسیاب، همان‌جا که ٨‌سال زندگی می‌کرد: «یک کاری برای ما دست و پا کنند، یک جای خواب به ما بدهند، ما دیگر مشکلی نداریم، ما هیچی نداریم، هیچ جایی نداریم که برویم، حتی کرایه ماشین نداریم. ما را در جامعه رها می‌کنند، یا باید برویم دزدی یا موادفروشی.» محمد اینها را به حرف‌های قبلی‌اش اضافه می‌کند.

حرف او حرف خیلی‌های دیگر است؛ حرف‌های علی که قبلا آلات موسیقی می‌ساخت و مجتبی که با پسرش، سر زمین کشاورزی کار می‌کرد: «این‌جا همه‌چیز خوب است، غذا و لباس و جا. اما بعدش چه می‌شود؟» یکی کفاش است و یکی دیگر خیاط. یکی باطری‌ساز و آن یکی کارگر ساختمان: «سرآسیاب همه‌جایش موادفروشی دارد، از فلافل‌فروشی تا تعمیرگاه. جمع کارتن‌خواب‌ها آن‌جا جمع است، هرکس هم از یک‌جایی آمده.» «محمود» که ٩‌سال در همان منطقه کارتن‌خوابی می‌کرده اینها را با لهجه غلیظی می‌گوید: «من را ٣٠، ٤٠ بار گرفته‌اند، کمپ هم رفتم، اما چه فایده؟ انگ معتادی به ما خورده، هر جا می‌رویم، به ما کار نمی‌دهند.» بعضی هم کارتن‌خواب نیستند. آنها را در خیابان گرفته‌اند. «مرتضی» یکی از آنهاست: «در خیابان راه می‌رفتم که گرفتند، اعتیاد دارم اما کارتن‌خواب نیستم، خانواده دارم، الان هم خانواده‌ام مشکل پیدا کرده‌اند.»

قول بدهید ترک می‌کنید

در همان گیرودار بود که نهاوندیان،‌ هاشمی و ربیعی از راه می‌رسند. محمد نهاوندیان با معتادان سر صحبت را باز می‌کند و از آنها قول می‌گیرد: «قول می‌دهی اگر بهت یک وام بدهیم، ترک کنی و دست چند نفر دیگر را هم بگیری؟» پاسخی که شنید: «قول می‌دهم.» در میان جمعیت معتادان، تعدادی از گورخواب‌های نصیرآباد بودند.

«پرویز»، گورخوابی که عکس‌هایش جنجال‌برانگیز شده، یکی از آنها بود، اما او شبیه روزهای قبلش نیست، حمام رفته و سر و صورتش را تراشیده. او دو شب قبل، به این مرکز منتقل شده بود.

علی ربیعی، وزیر رفاه با او گفت‌وگویی کرد: «من مغازه‌ای در مولوی داشتم، اما معتاد شدم و کارم را رها کردم. خانواده‌ام هم مرا طرد کردند.»

او عکس‌هایش را دیده بود که در هفته گذشته به شدت بازتاب خبری پیدا کرده. می‌خندد. بهروز، زن و دو فرزند دارد، اما آنها او را در خانه نمی‌پذیرند. او عکس‌هایش را دیده که در روزنامه‌ها و سایت‌ها منتشر شده‌ است؛ می‌خندد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.