در فقره حمله به اسرائیل، با فرستادن پهپاد و موشک نشان دادیم هم توان و هم اراده پاسخگویی داریم. میخواهم بگویم حتی در مواقعی پهپاد ممکن است ظرفیت و توان پاسخگویی یا به عبارتی اثر تخریبی عینی نداشتهباشد اما ارادهای از آن مستفاد میشود که وجود این اراده در منطق استراتژیک بسیار حائز اهمیت است. پس، من همین الان میتوانم بگویم این عملیات بهلحاظ استراتژیک موفقیتآمیز بوده است
به گزارش جماران، امتداد نوشت: پاسخ تهران به اقدام تلآویو در حمله به ساختمان کنسولگری ایران در دمشق را میتوان از مناظر مختلفی بررسی کرد. از منظر حقوقی، نظامی، استراتژیک یا روابطبینالملل. ناصرهادیان استادیار روابط بینالملل در این گفتگو از مناظر مختلفی عملیات ایران را مورد بررسی قرار داده و معتقد است ایران ناگزیر از پاسخ بود زیرا بازدارندگیاش تا حدودی دچار خدشه شده بود. او تاکید دارد که برای احیای بازدارندگی ایران حتی اگر تنها یک موشکِ مؤثر هم شلیک میکردیم، چنین هدفی محقق شده بود. این گفتوگو را در لینک زیر بخوانید.
بهانه این گفتوگو پاسخ ایران به اقدام صورت گرفته از سوی اسرائیل علیه کنسولگری ایران است. پیش از اینکه وارد جزئیات بشویم میخواهم به یک سؤال کلانتر بپردازم و آن وضعیت و قدرت بازیگری ایران در منطقه است. ایران در منطقه چه میزان صاحب قدرت بازیگری است؟
ما در زمینه سیاست خارجی و روابط منطقهای اصولاً با یک سلسله از مباحث درازمدت و استراتژیک مواجه هستیم و این پرسش از جنس این مباحث است. مباحثی که تصور و تلقی ما از نظم جهانی و نظم منطقهای را روشن میکند و به کنشها و مواضعمان در جهت تمهید نظم مطلوب، دستکم در سطح منطقهای، جهت میدهد. ایران در حال حاضر بر نیروهایی در درون دولت- ملتها نفوذ دارد؛ نیروهایی که کاملاً در چارچوب دولت- ملتها حرکت نمیکنند زیرا وفاداریهای فراملی دارند و این امر موجب تغییر در درک مفهوم دولت، دستکم بهمعنای وبری آن شده است. به این معنا که دیگر انحصار قدرت و خشونت مشروع در اختیار دولتها نیست و عواملی از بیرون بر معادلات اثر میگذارند. این مسئله در کوتاهمدت و میانمدت ممکن است قابل قبول باشد اما در بلندمدت سیاست قابل قبولی نخواهد حتی برای ایران؛ چرا که یک سلسله مفاهیم اساسی را به چالش میکشد و باعث میشود رفتار ایران با ارجاع و استناد به این شأن تحلیل و تفسیر شود. البته که بجاست در فرصت مناسب درباره مثبت یا منفی بودن، یکنواختبودن یا گزینشی بودن فعالیت منطقهای ایران بحث کنیم. آنچه مسلم است اینکه ما این تصویر بزرگ را باید همواره در ذهن داشته باشیم و تحولات آن را رصد کنیم.
در زمینه عملیات ایران میخواهم به گفتههای پیشین خودتان ارجاع بدهم. شما دائماً از خطر بروز «جنگ تصادفی» و نیز «گسترش جبهه جنگ» میگفتید. آیا این رویداد نشانهای از تحقق آن پیشبینی است یا باید آن را صرفاً اقدامی واکنشی، حداقلی و چارچوبمند دانست؟
بله، من همواره گفتهام بیش از آنکه نگران جنگهای برنامهریزی شده باشم، نگران جنگهای تصادفی هستم. البته، واقعه اخیر را باید ذیل جنگهای برنامهریزی شده طبقهبندی کرد زیرا اسرائیل آگاهانه کنسولگری ایران را هدف قرار داد و قطعا کنوانسیونها و قراردادهای بینالمللی را نقض کرد. از سوی دیگر، حمله ایران هم آگاهانه و برنامهریزیشده صورت گرفت. یعنی خوشبختانه ما درگیر جنگ تصادفی نشدهایم دستکم تا زمانیکه داریم این صحبتها را طرح میکنیم.
حمله اسرائیل به کنسولگری ایران چه اهدافی را تأمین کرد؟ این سؤال از این جهت واجد اهمیت است که اسرائیل در جبههای دیگر مشغول جنگ بود و شاید، اهداف فلسطینی بهجهات مختلف برایش فواید بیشتری داشت.
هدف اصلی اسرائیل ضربهزدن به مغز متفکر و سیستم عصبی «کمربند مؤثر بازدارندگی» (effective deterrence belt) ایران بوده است. ایران تا حدودی قادر شدهبود در اطراف اسرائیل یک کمربند بازدارندگی ایجاد کند که نیروهای فلسطینی، لبنانی و سوری را شامل میشد. اسرائیل تمام تلاش خود را، خصوصاً در سوریه، صرف این مسئله کرده بود که این کمربند تکمیل نشود. به عبارتی اقدامات اسرائیل در برابر ایران را، حتی پیش از عملیات ۷ اکتبر باید در این راستا تحلیل کرد؛ اقداماتی که بعضاً با پاسخهای درخور ایران روبهرو میشد و بعضاً نیز، اینگونه نمیشد. اما اسرائیل در حمله به کنسولگری ما متفاوت عمل کرد و به نقض کنوانسیونهای بینالمللی هم دست زد.
این اولینبار نبود که مستشاران و نیروهای نظامی ایران هدف حمله قرار میگرفتند. چرا این نوبت بهگونهای کاملاً متفاوت پاسخ داده شد؟
من معتقدم ترجمه سیاسی- تبلیغاتی این اقدام باعث شد پاسخ ایران به اسرائیل گریزناپذیر شود؛ البته من بهرغم نظرات متفاوتی که داشته و دارم، اکنون علاقهای ندارم به جزئیات این مسئله بپردازم و درباره اصل پاسخدهی، چگونگی پاسخ، کیفیت پاسخ و... چالش کنم. الان بحث بر سر اتفاقی است که رخ داده. من برای توضیح این اتفاق گزارههایی را از گادامر وام میگیرم. گادامر معتقد است، تحقق معنا همواره دو طرف دارد و این یعنی، بهصورت بالقوه بینهایت «معنا» میتواند محقق شود ولی در عمل تعداد محدودی از آنها تحقق پیدا میکند. به بیان دیگر، ما عملی انجام میدهیم یا گفتاری را بیان میکنیم، و طرف دیگر اعم از فرد، کشور و سازمان و... به آن معنا تحقق میبخشد. یعنی به صرف گفتن، معنا تحقق نمییابد و این امر حتماً وابسته به یک طرف مقابل است.
خوب است صرفاً به یک معنا اکتفا بکنیم و در بحث متمرکز بمانیم. به گمان شما معنای این واقعه برای ایران و اسرائیل چه بوده است؟
به نظر من ایران ناگزیر از پاسخ بود زیرا بازدارندگیاش تا حدودی دچار خدشه شده بود. پاسخ ایران واجد چهار معنای استراتژیک، نظامی، سیاسی و رسانهای است. در سطح استراتژیک، بازدارندگی ما چنانکه گفتم تا حدی دچار فرسایش شده بود و اگر ایران به اقدام اسرائیل علیه کنسولگری پاسخ نمیداد، ممکن بود در مرحله بعد اسرائیل سفارت و یا بخشی از کشور ایران را هدف قرار دهد. یعنی گزارهای مطرح میشد که ایران «شعارمحور» است و از اساس اهل پاسخگویی نیست. پس ما ملزم به پاسخگویی بودیم بنابراین مهمترین هدف استراتژیک ما احیای بازدارندگی بود. ما از این جهت به هدف خود رسیدیم حتی اگر تنها یک موشکِ مؤثر هم شلیک میکردیم، چنین هدفی محقق شدهبود. من درباره نسبت ایران و امریکا و زدن عینالاسد هم مشابه این استدلال را طرح کردم. در واقع بحث بر سر این است که پیامی منتقل شود که ایران اراده پاسخگویی دارد حتی به یک ابرقدرت. در فقره حمله به اسرائیل، با فرستادن پهپاد و موشک نشان دادیم هم توان و هم اراده پاسخگویی داریم. میخواهم بگویم حتی در مواقعی پهپاد ممکن است ظرفیت و توان پاسخگویی یا به عبارتی اثر تخریبی عینی نداشتهباشد اما ارادهای از آن مستفاد میشود که وجود این اراده در منطق استراتژیک بسیار حائز اهمیت است. پس، من همین الان میتوانم بگویم این عملیات بهلحاظ استراتژیک موفقیتآمیز بوده است. البته، اسرائیل هم در مقابل میتواند ادعا کند اکثر پهپادها و موشکها را زده است، نتانیاهو میتواند بگوید سیستم پدافندی و دفاعیاش بهخوبی عمل کرده و از خسارت انسانی جلوگیری شده یعنی حتی میتواند معنای پیروزی از آن مستفاد کند و «پیروزی» را به جامعه بفروشد؛ در پیام بایدن به نتانیاهو کمابیش چنین مسئلهای طرح شده است. البته ایران هم این گزاره را طرح کرده است که هدفش تنبیه و اقدامش در واکنش به واقعه کنسولگری بوده است. بهنظرم من این ادعای ایران تؤام با صداقت است و هدف، خسارت بنیادین و کشتار زیاد نبوده است. زیرا این موشکها از جاهای مهمی در اسرائیل، بهویژه مراکز جمعیتی، عبور کردهاند و میتوانستند در همان مکانها خسارتِ جانیِ تودهای بهوجود بیاورند.
با این توصیف میتوان این مسئله را مطرح کرد که استفاده از پهپاد، که زمان نسبتاً زیادی را طی میکند تا از ایران به اسرائیل برسد، و موشکهایی که دقایقی بهطول میانجامد تا به هدف اصابت کنند، در جهت تحقق اهداف استراتژیک بوده است و نه واکنش نظامیِ صرف.
بله، حتماً. زمانیکه بحث زمان اصابت و از آن گذشته پیشبینیپذیری به میان میآید، متعاقباش رهگیری و انهدام هم مطرح میشود زیرا عنصر غافلگیری در تعلیق فرومیرود. این امر مؤید این نکته است که ایران بهدنبال تحصیل هدفهای استراتژیکاش بوده نه لزوماً هدفهای نظامی. تفسیر این مسئله بسیار اهمیت دارد بهویژه در سطح گفتوگوهای جهانی. یعنی تأکید ما بر سه عنصر «تناسب»، «دفاع مشروع» و «جلوگیری از گسترش جنگ» قرار خواهد گرفت؛ اگر ما اهداف مهم نظامی را هدف قرار میدادیم امور میتوانست به سمت گسترش جنگ چرخش پیدا کند و موضع ما با اشکال مواجه میشد. خوشبختانه در این زمینه افرادی نظیر سردار باقری مواضع قابل قبولی گرفتند و بر همان بحث «تناسب» تأکید کردند. از طرف دیگر، وفق گفتههای وزیر امور خارجه کشورهای مؤثر از پیش نسبت به چارچوب واقعه آگاهی پیدا کردند و ایالات متحده نیز از طریق سفارت سوئیس در جریان موضوع قرار گرفت. در این میان اما یک ضعف مطرح بود و آن اینکه خودمان نتوانستیم روایتمان را به زبان انگلیسی به دنیا منتقل کنیم؛ کاری که سابقاً آقای ظریف بهخوبی آن را انجام میداد.
در همان بحث تحقق معنایی پرسشی طرح میشود و آن اینکه اگر موشکها از خاک ایران شلیک نمیشد و مثلاً از ظرفیت سوریه و لبنان استفاده میشد، اثرات بهمراتب مخربتری برای اسرائیل بهوجود میآمد. پیام این شیوه عملیات چیست؟
پاسخ من این است که این امر نشان میدهد هدف ایران اقدامی محدود و متناسب بوده است. یعنی شاید مسئولان ما آنچنان ناخشنود نباشند که بخش زیادی از پهپادها و موشکها رهگیری و زده شدند. اگر این منطق ایران بهدرستی درک شود، اسرائیلیها هم درک درستتری از وضعیت پیدا میکنند و در صورت نیاز به پاسخ، به اصل «تناسب» وفادار خواهند ماند. ما نباید فراموش کنیم ایران مراکز اتمی، اقتصادی و جمعیتی را هدف قرار نداده است.
در بعد نظامی مسئله را چطور ارزیابی میکنید؟
من نمیتوانم درباره مسائل نظامی، مانند کارشناسان این حوزه اظهارنظر کنم اما به هر حال شلیک این تعداد موشک و پرواز این تعداد پهپاد، در فواصل زمانی متفاوت حاکی از امر مهمی است. اینکه بهلحاظ اطلاعاتی چگونه عمل شده و هدفگیریها چه کیفیتی داشته است هم در جای خود قابل بحث است که البته خارج از حوزه تخصص و گفتوگوی ماست. اما به هر حال استفاده ایران از ظرفیت نظامیاش و از خاک خودش، حاوی پیام مهمی بود.
در سطح دیگر، مسئله تبعات سیاسی این حمله مطرح است. ارزیابی شما از تبعات سیاسی حمله ایران به اسرائیل چیست؟
من معتقدم بهلحاظ سیاسی، البته در کوتاهمدت، این مسئله ممکن است به سود اسرائیل و شخص نتانیاهو تمام شود. زیرا تمرکز جهانی در سطح رسانه و سیاستمداران از جنایات غزه برداشته و بهجای آن بر جلوگیری از گسترش جنگ تأکید میشود. از این گذشته، حمله ایران به اسرائیل میتواند توجیهگر گستردگی جنگ بشود و خوب این به بقای کابینه نتانیاهو کمک میکند یا دستکم این خاصیت را دارد که مادامیکه جنگ وجود دارد، آنها بر سر کار باقی بمانند. علاوه بر این، دنیای غرب بهشکلی پیشبینیپذیر در حمایت از نتانیاهو و اسرائیل برخاست و طبعاً فشارهای متعارفی که علیه اسرائیل بهوجود آمده بود، تا حدی کاسته یا دستکم برای مدتی متوقف شد. از سوی دیگر، باید به این مسئله توجه کنیم که کشورهایی که بهنوعی با ما قرابت داشتند، حداکثر به مواضع نسبتاً خنثی بسنده کردند، ضمن اینکه شائبه همکاری برخی از کشورها از جمله اردن با اسرائیل بهوجود آمد. این وضعیت یک وظیفه خطیر را بهوجود میآورد و آن اینکه ایران حمله به اسرائیل را در چارچوب «دفاع مشروع» و برآمده از نصوص حقوقی «قاببندی» کند و سعی کند آن را به روایت اصلی تبدیل کند. اما از زاویه دیگر، در پی حمله ایران مشخص شد اسرائیل بدون همراهی مؤتلفاناش ضربهپذیر است؛ یعنی در روایت شکستناپذیریاش خدشه بهوجود آمد زیرا به هر ترتیب چند موشک از سامانههای پدافندی عبور کرد. مضاف بر اینکه نشان داده شد روایت شکستناپذیری به بازدارندگی منتهی نمیشود.
ترجمان رسانهای این واقعه چگونه خواهد شد؟ البته که طبعاً در روزهای نخست فضا غبارآلود و حتی آمیخته با فیکنیوز و روایتهای برساخته است.
برداشت کلی من این است که مسلمانها، عربها و مردم مستضعف جهان از این رویداد خشنود هستند. علت اصلی هم به این انگاره برمیگردد که طی سالها اسرائیل بهمثابه یک موجودیت قلدر و یاغی ظاهر شده و اینکه کشوری مانند ایران بهمصاف این موجودیت رفته، باعث دلگرمی شده است. البته، با گذر زمان و بررسیهای کمّی میتوانیم این مسئله را دقیقتر هم ارزیابی کنیم. اما باید توجه کنیم که مردم عرب و دولتهای عرب از یکدیگر جدا هستند. به این معنا که دولتهای عرب برخلاف مردم عرب، که نوعی حس همبستگی و ظلمستیزی دارند و مخالف اسرائیل هستند، لزوماً از ساخته شدن یا بازنمایی یک ایرانِ قوی خشنود نخواهند شد. بنابراین دولتها شروع میکنند به ساخت روایتهای متفاوت و حتی تخفیفآمیز. متعاقب این فضا طبیعتاً دو قطب روایی شکل میگیرد. طرف اسرائیلی میگوید همه آنچه رخ داده، یک نمایش خالی از محتوا بوده است. دولتمردان ایران نیز تلاش خواهند کرد روایت بدیل خود را تولید و تکثیر کنند. من معتقدم نباید به این فضای قطبی ورود کرد و هنوز برای تحلیل این بعُد ماجرا نیاز به زمان داریم؛ هر چه زمان بگذرد روایتها قانعکنندهتر و نزدیک به واقعیت میشود و قشرهای بیطرف بهدنبال این روایتهای قانعکننده هستند.
شما از یک طرف از اهمیت استراتژیک واکنش ایران گفتید و از سوی دیگر، اشاره کردید برای روایت منتج به جریانسازی ماجرا نیاز به زمان بیشتری وجود دارد. این دو مؤلفه در پیوند با هم چه کمکی به پیشبرد دیپلماسی و توان چانهزنی ایران خواهد کرد؟ چنانکه میدانید از ۷ اکتبر به این سو، شماری نشست امنیتی، منطقهای و... برگزار شده است و ایران در بخشی از آنها مشارکت کرده و در بخشی غیبت داشته است. آیا در ادامه یک ایران متفاوت بازنمایی خواهد شد؟
بعد از حمله ایران به اسرائیل ملاحظات و محاسبات کشورهای منطقه و دیگر قدرتهای مؤثر تا حدی تغییر خواهد کرد؛ البته من این تغییر را مقید به حدودی میدانم و در آن اغراق نمیکنم و تأکید دارم باید به این نکته توجه ویژه کنیم. آنچه مهم است اینکه این بازیگران التفات پیدا کردهاند که ایران، بالاخره پاسخ خواهد داد. ببینید! الان در سطح نخبگان حاکمیت ممکن است این مسئله طرح شود که چرا در حمله اخیر بخشی از پهپادها را امریکاییها و اروپاییها ساقط کردهاند حال آنکه سابقاً بهنسبت خنثی عمل میکردند. این سؤال پاسخی دوگانه دارد و باید دقت کرد پاسخها نزدیک به واقعیت باشند.
در نامه اول و دوم دفتر نمایندگی ایران به دبیرکل سازمان ملل دو فکت وجود دارد. اولین آنها تلاش برای فهم و حل مسئله در چارچوب مکانیسمهای حقوقی است حتی تا سطح مطالبه قرار گرفتن اسرائیل ذیل فصل هفتم منشور ملل متحد. دومین آنها، نکتهای ناظر بر این است که ایران در پی انفعال سازمان ملل و عدم اقدام متناسب ناگزیر از دفاع مشروع شده است. پرسشی که طرح میشود این است که اقدام ایران در پاسخ به اسرائیل همچنان در طول سازوکارهای حقوقی- دیپلماتیک تعریف میشود یا باید آن را مکانیسمی جداگانه دانست؟
این دو سازوکار قطعاً در طول یکدیگر تعریف میشوند. یعنی اقدامات حقوقی و مطالبهگری دفتر نمایندگی از یکسو، و اقدام نظامی «متناسب» از سوی دیگر، در تعارض با هم نبودهاند. پاسخ دوم نمایندگی ما، پاسخ خیلی خوبی بود. در ادامه به نظر میآید کوششها باید معطوف به تغییر «قاببندی» موجود باشد زیرا طرف اسرائیلی و رسانههای غربی بهدنبال تکرار کلیدواژههای «حمله» و «تهاجم» است و ما باید «دفاع» و «دفاع مشروع» را جایگزین کنیم و لازمه این کار گذار هوشمند و بهقاعده از «گفتمان تنبیه» به «گفتمان دفاع مشروع» است.
ضمناً باید توجه کنیم که بحثهای فرضی راهی به تحلیل ما پیدا نکند؛ یعنی نگوییم اگر اقدام حقوقی به نتیجه میرسید، آنگاه حمله نظامی صورت نمیگرفت. در زمین واقع این دو مکانیسم اینگونه پیش رفتهاند و ما به قبل از آن برنمیگردیم. ضمن اینکه توجه داشته باشیم با حضور امریکا و انگلیس و فرانسه امکان ندارد قطعنامه درخوری علیه اسرائیل تصویب شود چنانکه حتی بر سر آتشبس غزه نتوانستند دستاورد چشمگیری داشته باشند.
در زمینه ائتلافها بهویژه با دولتهای اروپایی وضعیت و جایگاه ایران را چگونه ارزیابی میکنید. در حال حاضر در دو بلوک سطوحی از درگیری و تنش وجود دارد؛ اولین درگیری مربوط به جنگ روسیه و اوکراین است و دومین درگیری مربوط به تحولات پس از جنگ غزه. این درگیریها چه پیامدهایی در زمینه ائتلافسازی و در سطح بعد ائتلافهایی با حضور ایران دارد؟
پاسخ به این پرسش قدری مفصل است و من به بحثی مختصر اکتفا میکنم. ببینید! اروپا خودش نشان داد در محاسبات استراتژیک بیربط شده است. این مسئله در دو مقطع بروز پیدا کرده است. اگر توجه کرده باشید در جنگ اوکراین مشخص شده است اروپا بدون امریکا فاعلیت چندانی ندارد. پیش از این نیز در برجام، که برای اروپا دستاورد مهمی بهحساب میآمد، زمانی که ترامپ خارج شد اروپا عملاً به بازیگری خنثی تبدیل شد. با این وجود اما اروپا میتواند اهمیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادیاش را حفظ کند ولی بهلحاظ استراتژیک و نظامی تأکید میکنم که بیربط شده است. در زمینه حمایت از اسرائیل نیز به نظرم آنچه رخ داده بیشتر در جهت اعتبارزدایی از اروپا بوده است. از ۷ اکتبر به این سو، هر چه پیش آمدهایم، غرب نشان داده است وفاداری چندانی به اصولی که در تدوینشان نقش اساسی داشته است، ندارد و این استاندارد دوگانه مسئله مهمی است و حتی گمان میکنم در بلندمدت آن اصول خدشهدار شوند. واقعیت این است که مواضع غرب بهطرز حیرتانگیزی با اصولشان در منافات است؛ یعنی باید با آنها بر سر آنچه بهصورت زنده در رسانههای جهان پخش میشود، محاجه و اثبات کرد اهداف و اقدامات اسرائیل مصداق نسلکشی و تنبیه جمعی است. زمانیکه این مسائل بهعنوان شرط لازم پذیرفته نشود، طبعاً بحث قطعنامه هم ممتنع میشود و باید بگویم غرب در این زمینه مسئول است. آنها اگر نتوانند درباره آتشبس، نسلکشی، تنبیه جمعی، حقوق بشر، حقوق بینالملل و... بحث کنند، چطور در آینده میخواهند درباره این مفاهیم مانور بدهند آن هم زمانیکه توجیهات اسرائیل غیرقابل قبول و حتی مضحک بوده است. میخواهم نتیجه بگیرم اروپاییان آنچنان که باید ابتکار عمل نخواهند داشت و در دو بحران مورد اشاره چندان مؤثر ظاهر نخواهند شد.
اما این مسائل لزوماً بهمعنی قوت یافتن ایران یا غیراروپاییها نیست زیرا لازم است پیمانها و توافقها و کنوانسیونها بهنحوی انتقادی مجدداً تحلیل شوند. ضمن اینکه ما از این به بعد باید بین ایدهها و خاستگاهشان تمایز قائل شویم. ما برای حفاظت و حراست از ایدههای خوب موجود از جمله دموکراسی و حقوق بشر و قوانین بینالملل باید سعی کنیم آنها را از خاستگاهشان جدا کنیم.
چنانکه میدانید در حال حاضر و پس از حمله به اسرائیل ما در دو بخش تولید محتوای رسمی داشتهایم؛ بخش نظامی و بخش دیپلماتیک. بخش نظامی اعلام کرد از نظر او عملیات خاتمه یافته است بنابراین اگر اسرائیل عملیات نکند، اقدامی رخ نخواهد داد. در زمینه دیپلماتیک هم طبیعتاً بحث پیگیریهای حقوقی متعارف و چانهزنیها ادامه خواهد یافت. به عنوان پرسش پایانی میخواهم از جهتگیری متناسب نیروهای سیاسی درون کشور پرسش کنم.
من اینجا بیشتر اصلاحطلبان را مخاطب قرار میدهم. آنچه من میدانم این است که در شرایط فعلی نباید به دعوای درست و نادرست بودن عملیات، کیفیت و زمان انجام آن و همچنین اصل پاسخ وارد شد. اگر ما میخواهیم عامل بازدارنده جنگ داشته باشیم باید صدای حمایت همه گروهها را منعکس کنیم. از صداوسیما انتظاری نیست؛ زیرا نه قادر به فهم بحران است و نه توانایی مدیریت آن را دارد و دعوای جناحی- باندی را بر همهچیز رجحان میدهد. ما میدانیم نیروهای جداساز در کشور فعالاند و تئوری بدیل باید نشان دادن تصویری از یک ملت متحد در حمایت از ایران باشد. آنچه مسلم است اینکه هیچکس در کشور مدافع گسترش جنگ نیست و عملیات صورت گرفته، بهرغم انتقادهای مشروع و کارشناسیای که ممکن است به آن وارد باشد، عملیاتی در جهت دفاع مشروع بوده است و بس. این موضع متحد موجب بازدارندگی خواهد شد.