باید گفت که چنین مواجههای با تاجزاده اثربخش نیست. کسی که نه اسلحه دارد و نه حتی کسی را تشویق یا تحریک به حضور خیابانی میکند و از آن مهمتر برخورد با او فاقد هیچ پشتیبانی مردمی نیست، نمونهاش فعالیتهای او در کلاب هاوس است. پس چرا او را بازداشت میکنند؟
به گزارش جماران؛ عباس عبدی، در یادداشتی در شماره امروز روزنامه هممیهن نوشت:
بازداشت مصطفی تاجزاده این پرسش را مطرح کرد که آیا این اقدام اثربخشی لازم را برای بازداشتکنندگان دارد یا خیر؟ بسیاری از منتقدان اینگونه بازداشتها، پاسخ روشن و قاطع میدهند که نه. حتی فراتر از این رفته و میگویند این به نفع مصطفی شده است. در نقطه مقابل نیز بازداشتکنندگان و طرفداران آنان هم حتماً این را مفید و اثربخش میدانند که دست به چنین اقدامی زدهاند.
در این یادداشت میکوشم که توضیح دهم کدام یک برداشت درستی دارند، یا در چه شرایطی برداشت آنان درست و مطابق واقع است؟ در اینجا وارد نقد حقوقی این اقدام نیز نمیشوم زیرا این بازداشت را چون موارد مشابه آن نمیتوان در قالب حقوقی و قانونی تحلیل و فهم کرد.
برای ورود به این بحث به پیش از انقلاب میرویم. در سال ۱۳۴۹ و پس از اغاز جنبش مسلحانه، رژیم درگیر یک بحران امنیتی جدی شد، ولی طی ۶ سال بساط آنان را برچید. آخرین خانه تیمی چریکهای فدایی در ۸ تیر ۱۳۵۵ در تهران مورد حمله قرار گرفت و تمامی کادرهای اصلی چریکها فدایی را نابود کرد.
دهها و صدها نفر از آنان نیز در زندان بودند و طی این ۶ سال تعداد زیادی اعدام یا کشته شدند. خبر کشته شدن حمید اشرف برای شاه بسیار مسرتبخش بود. ولی مشکل آنان را حل نکرد، زیرا خطر جای دیگری بود و دو سال بعد پرونده آن حکومت بسته شد.
چرا چنین شد؟ برای اینکه با فرد مسلح و نارنجک به دست میتوان و میباید از طریق قدرت و قانون برخورد کرد، ولی با افرادی که اظهار نظر و تحلیل میکنند، چنین برخوردی جواب نمیدهد.
پس از انقلاب نیز تجربه مشابهی داشتیم. گروههای مسلح بویژه سازمان مجاهدین که بسیار قدرتمند بود از همین طریق نابود شدند و فرار به دامن صدام و اکنون آمریکا را به حضور در ایران ترجیح دادند و جز نفرت ابدی برای خود دستاوردی نداشتند.
در حالی که بسیاری از افراد و گروههای منتقد از همان زمان بودند که گر چه با برخوردهایی مواجه شدند، ولی همچنان حضور دارند و حتی تقویت نیز شدهاند، زیرا ماهیت کنش این دو به کلی متفاوت است.
اجازه دهید از زاویه دیگری هم به ماجرا بپردازیم. در ابتدای دهه ۱۳۶۰ یکی از مشکلات گروههای مسلح برانداز، تأمین خانه تیمی بود. چرا؟ چون مردم سراپا هوش بودند تا اگر در محله یا همسایگی خود ردی از آنان را دیدند اطلاع دهند. بنابراین مبارزه با آنان مردمی هم بود و این کار را برای آنان بسیار سختتر میکرد.
با این ملاحظات باید گفت که چنین مواجههای با تاجزاده اثربخش نیست. کسی که نه اسلحه دارد و نه حتی کسی را تشویق یا تحریک به حضور خیابانی میکند و از آن مهمتر برخورد با او فاقد هیچ پشتیبانی مردمی نیست، نمونهاش فعالیتهای او در کلاب هاوس است. پس چرا او را بازداشت میکنند؟
پاسخ را باید در نگاه طرف مقابل جست، نگاهی که معتقد است ادامه این حضور سیاسی نیز میتواند بحرانآفرین باشد.
واقعیت این است که سطح گفتاری و ادبیات سیاسی تاجزاده فراتر از سنت سیاسی متعارف جامعه است. گر چه غیر قانونی نیست، ولی با معیارهای مرسوم تطابق ندارد. این سطح گفتاری با واقعیت عملی سیاست در ایران که منجر به یک مجموعه یک دست در دولت و قوای دیگر شده نیز هماهنگی ندارد.
به عبارت دیگر از یک سو سطح گفتاری رادیکالتر شده و از سوی دیگر سیاست عملی و مشارکت عمومی محدودتر شده است. این شکاف روزافزون با وجود شبکههای مجازی مجال بروز یافته است. از این رو بازداشتکنندگان تن به چنین شکافی نمیدهند، میدانند که زیانبار است و فضای سیاسی را ناپایدار میکند، و حتی ممکن است میوه آن را دیگران بچینند.
ولی مشکل از اینجا آغاز میشود که با بازداشت او مسأله حل نشده است، بلکه فقط پاک شده است و خیلی سریع از جای دیگری خود را نشان خواهد داد. به عبارت دیگر اگر این کار در کوتاهمدت نتیجهبخش باشد در بلندمدت بیاثر است، مگر آنکه اقدامات دیگری صورت گیرد که چنین گفتار و ادبیاتی را بلاموضوع نماید.
اقدامات دیگر چیست؟ اول آزاد کردن بحث و گفتگو است. راه مواجهه و خنثی کردن سخنانی مشابه مواضع تاجزاده از جنس گفتگو یا دادگاه علنی و آزاد است. حتی به انتشار غیر گزینشی اوراق بازجویی هم میتوان رضایت داد ولی شیوههای رایج موثر نیست و مسأله را حل نمیکند.
شما که در مطبوعات و منابر خود هر چه میخواهید مینویسید و میگویید اگر برای منتقدان هم مجال اظهار نظر فرآهم کنید خیلی چیزها حل خواهد شد.
دوم و مهمتر بازگشت به مردم و جامعه است این هم مفهومی انتزاعی و غیر قابل سنجش نیست. مردم یعنی ۸۵ میلیون ایرانی که باید در تعیین سرنوشت خود شرکت کنند. برای این کار باید محدودیتهای موجود را از رسانه رسمی کشور زدود، تصور از اسلام و ارزشهای آن را مطابق برداشتهای عرف مسلمانان نمود. مسأله استقلال محاکم را در همه امور تأمین کرد.
اگر گمان کنید بازداشت افرادی که جز قلم و زبان چیز دیگری برای مواجهه با وضعی که گمان میکنند نامطلوب است، ندارند؛ مشکل را حل میکند، اشتباه است، ولی اگر اقدامات ترمیمی از قبیل آنچه که گفته شد انجام شود، بدون تردید جامعه سیاسی به تعادلی گفتاری و رفتاری خواهد رسید.
پرسش پایانی این که آیا بازداشت کنندگان دوست دارند که با این رفتار تعدادی از جوانان و مردم را که دل به سیاستورزی درون کشور دارند و امیدی به براندازان خارجنشین که سطحیترین کنشگران سیاسی سده اخیر ایران بودهاند را ندارند بسوی آنان سوق دهند؟ امیدواریم چنین نباشد.