انتخابات تنها فرصتی است برای بازسازی گفتمانی و بازیابی تشکیلاتی نیروهای اصلاحطلب و پیشروی جامعه اما نه انتهای بازی، چرا که چنانچه پیشتر اشاره شد سیاست ایستگاه توقفی ندارد. تجربه چند دهه گذشته به وضوح جای خالی قرائتی جامع از عدالت را در گفتمانهای توسعهگرا و دموکراسیخواه نشان میدهد.
به گزارش جماران؛ محمد حضرتی در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: «سیاست امر پیوستهای است که اگرچه در هر مقطع از زمان و در هر جغرافیایی به شکل و قالبی تبلور پیدا میکند، اما توقفناپذیر است.
آنجا که شرایط به گونهای بغرنج و سخت میشود که اکثر ناظران بر غیرممکن بودن عمل سیاسی رای میدهند نیز سیاست همچنان جاری و ساری است؛ به عبارتی حتی در چنین شرایط پیچیدهای، اگرچه اکثر شهروندان در گفتوگوهای روزمره خویش بر غیرممکن بودن یا بیتاثیر بودن عمل سیاسی تاکید میکنند، اما به صورت همزمان به عمل سیاسی دل بستهاند و از آن طلب گشایش امر میکنند و به درستی میدانند که تغییر شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر آنها نهایتا از طریق عمل سیاسی ممکن است. حتی آنانکه در پی ایجاد انسداد سیاسی و ممتنع نشان دادن عمل سیاسی موثر در جامعه هستند نیز در واقع خود به عمل سیاسی دست زدهاند که راه علاج آن نیز در تداوم و اصرار بر عمل سیاسی متقابل است. در واقع در اینجا زهر و پادزهر یکی است. از یکسو عمل سیاسی (پروژه سیاسی) عدهای نشان دادن و تلقین ناممکن بودن تغییر و تحولات معنادار از راه سیاست است (زهر) و از سوی دیگر تنها راه تغییر و تحولات معنادار اصرار بر عمل سیاسی است (پادزهر). مشخص است که این عمل سیاسی نه محدود به اشکال خاصی از آن است و نه معطوف به زمانی معین؛ لذا اگرچه انتخابات به عنوان یکی از مهمترین فرصتهای بسیج نیرو و تحمیل اراده عمومی برای ایجاد تغییرات مثبت و سازنده باید به درستی مورد تاکید قرار بگیرد، اما محدود کردن عمل سیاسی به آن، نگاهی تقلیلگرایانه و با هزینهای بالا است. در انتخابات پیش رو که از تمام اوضاع و احوال میتوان حدس زد که پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات به سختی ممکن است، توجه و تاکید اصلاحطلبان بر سناریوهای بعد از شکست در انتخابات، اگر نه بیشتر از سناریوهای پیروزی، دستکم به همان اندازه باید مورد توجه و تاکید قرار بگیرد.
انتخابات تنها فرصتی است برای بازسازی گفتمانی و بازیابی تشکیلاتی نیروهای اصلاحطلب و پیشروی جامعه اما نه انتهای بازی، چرا که چنانچه پیشتر اشاره شد سیاست ایستگاه توقفی ندارد. تجربه چند دهه گذشته به وضوح جای خالی قرائتی جامع از عدالت را در گفتمانهای توسعهگرا و دموکراسیخواه نشان میدهد. منظور از قرائت جامع از عدالت تاکید تواما بر حفظ حقوق و آزادیهای اساسی افراد و کاهش نابرابری و تبعیض در همه سطوح است. عدم توجه به عدالت در دولتهای توسعهگرا بعد از انقلاب نهایتا منجر به تعمیق شکاف طبقاتی، کاهش رفاه و سختشدن زندگی برای دهکهای پایین اقتصادی از یکسو و از سوی دیگر تجمیع ثروت، ارتقای کیفیت زندگی و انحصار در فرصتها برای طبقات محدودی از جامعه شد. چنین خلأ گفتمانی در دولتهای دموکراسیخواه نیز موجب آن شد که حتی در مواردی که سیاستهای بسطدهنده عدالت با موفقیت به سرانجام رسید، به علت عدم تاکید گفتمانی و به عبارتی در حاشیه قرار گرفتن مفهوم عدالت با وجود نشانههای پررنگتری همچون آزادی، توسعه سیاسی و مردمسالاری چنان رویکردهای عدالتمحوری نتواند در میان عموم مردم و خصوصا دهکهای پایین جامعه باورپذیر و نهادینه شود. حتی در خصوص گفتمان اعتدال (دولت ۱۱) که با تاکید بر تعامل سازنده با دنیا موفق به تشکیل دولت شد، در پس توافق برجام که نقطه اوج دستیابی دولت به مهمترین هدفش بود، به علت نبود برنامههای منسجم و جامع رفاه اجتماعی، نهایتا تغییر ملموس و معناداری در وضعیت زندگی دهکهای پایین اقتصادی جامعه رخ نداد. چنین رویکردی اولا؛ به تقویت این باور عمومی در میان عموم مردم کمک کرده است که نیروهای دموکراسیخواه و توسعهگرا به مقوله عدالت توجهی ندارند، یا به عبارتی توسعه، دموکراسی و حتی تعامل با دنیا در نهایت نفع ملموسی برای آنان به ارمغان نخواهد آورد. ثانیا؛ همزمان با از دست رفتن چنین پایگاه عظیم اجتماعی برای نیروهای توسعهگرا و دموکراسیخواه که از قضا سخت برای پیشبرد اهدافشان به آنها نیازمندند، فرصت ظهور چندباره نیروهای پوپولیست فراهم خواهد شد. چنین نیروهایی قرائتی تقلیلگرایانه از عدالت دارند که نه تنها مقوله آزادی و حقوق افراد در نظرشان اهمیت و جایگاهی ندارد، بلکه در نتیجه پیگیری سیاستهای کوتاهمدت شتابزده حتی در کاهش نابرابری نیز توفیق نخواهند داشت. انتخابات پیش رو فارغ از هر نتیجه احتمالی، فرصتی است برای بازیابی تشکیلاتی و بازسازی گفتمانی «اصلاحطلبی- عدالتمحور». در چنین گفتمانی عدالت به عنوان مفهومی جامعتر از توسعه و آزادی، اینبار در مرکز مینشیند و دیگر نشانههای مهم ذکرشده پیرامون آن گرد آمده و باز تعریف خواهند شد.
در چنین گفتمانی به جای تاکید بر توسعه صرف، از توسعه عادلانه و پایدار صحبت خواهد شد و به جای رضایت به حداقلی از برابری صوری سیاسی، بر گسترش برابری واقعی سیاسی (یا آنچه جان رالز ارزش منصفانه آزادی نام مینهد) از طریق کاهش نابرابری تاکید خواهد شد.
چنانچه چنین رویکردی برای انتخاب کاندیدای نهایی اصلاحطلبان اتخاذ شود، انتخابات به فرصتی تبدیل خواهد شد که در صورت حصول هر نتیجهای برای نیروهای سیاسی پیشرو پیروزی است، چرا که آنان با این باور که سیاست امری است توقفناپذیر، برای روزهای سختتر و پیچیدهتر آینده دست به بازسازی گفتمانی و تشکیلاتی خود میزنند و همچنین به جای بیتوجهی به فرصت انتخابات یا گرهزدن تمام سرنوشت سیاسی به انتخابات، در پی آن هستند که از این فرصت به قدر ظرفیت واقعیاش بهره ببرند. منطقا با چنین رویکردی، داشتن شرط «اصلاحطلبی» برای گزینه نهایی اصلاحطلبان لازم اما غیر کافی است. توجه و تاکید فرد نهایی بر اهمیت عدالت، عزم جدی برای پاسداری از حقوق و آزادیهای اساسی افراد و تلاش برای بسط آنها، ارایه برنامه جامع برای کاهش فقر، انواع نابرابری، تبعیض، رانت و فساد و نهایتا داشتن سابقهای هماهنگ با چنان برنامههایی ، از شروط مهم دیگری است که باید در تصمیمگیری نهایی به آنها توجه شود.»