محسن پیرهادی نماینده تهران در مجلس می گوید: مجموعهای از شرایط و رویدادها سبب شده که احساس رضایت از زندگی در شمار زیادی از هموطنان کاهش یابد و ما با معضلی به نام ناامیدی اجتماعی یا حس بیتفاوتی شهروندان در جامعه روبهرو شویم. به نظرم حاصل مجموعه عوامل یا بهتر بگوییم نواقص یا کاستیهای عرصه فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی و سلامت جامعه است. ضعفها یا کاستیهایی که در هرکدام از این زمینهها وجود دارد، سبب شده است با محرکهای دیگر این معضل سر باز کند و عیان شود.
به گزارش جماران؛ روزنامه اعتماد نوشت: محسن پیرهادی، نماینده اصولگرای تهران با تاکید بر اینکه باید نارضایتیها را به رسمیت بشناسیم و آنها را به رضایت اجتماعی بدل کنیم، میگوید:«نمیشود و نمیتوانیم با پاک کردن مسائل آن هم به ظاهر از اثرات آن در جامعه غافل شویم در هیچ محاسبهای نمیشود ورود به رخدادی که توجه مردم را جلب یا عصبانی میکند و جمعی را متضرر و بعضا داغدیده کرده، خط قرمز دانست و بدون حل آن برای مردم و آسیبدیدگانش از آن گذشت. باید حول آن حتما کارگروهی تشکیل داد و موضوع را بدون فوت فرصت علت را بررسی و به مردم اعلام کرد و در صورت نیاز جبران ضرر صورت گیرد؛ ما باید بپذیریم که به عصبانیت بر حق مردم پاسخ دهیم و تمرین کنیم که مسائل را در جای خود و به طور ریشهای مورد توجه قرار دهیم.
او معتقد است که اشتباه سهوی مدیران نباید مورد مساحمه قرار گیرد و بدون آنکه تلاش برای اصلاح روند بایگانی شود؛ چراکه به باور او این روند یعنی تکرار اشتباهات مدیریتی وقتی پرشمار میشود، نتایج دلسردکنندهای را به جامعه القا میکند.
او تاکید دارد که در ارتباط با این دست اشتباهات مدیریتی نباید فقط نظارهگر بود؛ بلکه باید خاطی یا مسببان آن تنبیه شوند.
آنچه با این مقدمه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگویی است که با محسن پیرهادی، نماینده تهران و عضو هیات رییسه مجلس درباره چرایی کاهش امید اجتماعی انجام شده و او در این گفتوگو از چرایی بروز این وضعیت و علل بالا گرفتن نارضایتی توضیح داده است.
مدتی است که احساس رضایت از زندگی در طیف قابل توجهی از افراد جامعه دیده و شنیده نمیشود؛ آنچنان که حتی وقتی فرد در معرض اخبار هم قرار میگیرد، باز تکرار اخبار ناخوشایند چندین برابر اخبار خوب و حداقل خنثی است، این روند چنان است که حتی توجه مردم به اخبار تلخ در شبکههای اجتماعی هم بیشتر از دیگر اخبار علمی، ورزشی یا حتی خبرهای خوب است. قبول دارید که مدتی است کام جامعه تلخ است؟
بله، متاسفانه مجموعهای از شرایط و رویدادها سبب شده که احساس رضایت از زندگی در شمار زیادی از هموطنان کاهش یابد و ما با معضلی به نام ناامیدی اجتماعی یا حس بیتفاوتی شهروندان در جامعه روبهرو شویم.
به نظرتان این تلخکامی حاصل چه عواملی است؟
به نظرم حاصل مجموعه عوامل یا بهتر بگوییم نواقص یا کاستیهای عرصه فرهنگی و اجتماعی، اقتصادی و سلامت جامعه است. ضعفها یا کاستیهایی که در هرکدام از این زمینهها وجود دارد، سبب شده است با محرکهای دیگر این معضل سر باز کند و عیان شود.
اتفاقات زیادی در 3، 4 سال اخیر به صورت گسترده اسباب ناراحتی و نارضایتی مردم شده، از کاهش سطح اقتصادی گرفته تا ماجرای اعتراضات سال 96 و 98، سقوط هواپیمای اوکراین و دست به دست شدن اخبار خودکشی افراد مشهور. به نظر میرسد تکرار چنین اخبار و رویدادهایی در توجه مردم به اخبار تلخ و همنوایی آنها بر سر این رخدادها بیتاثیر نیست؛ روندی که خروجیاش همین تمایل به لایک و تایید و بازپردازش اخبار تلخ شده است؟
رخدادهای تلخ اجتماعی از همین دست اتفاقاتی که شما اشاره کردید، راهحل دارد اما متاسفانه عزمی جدی یا حداقل عینی و قابل لمسی برای حل و رفع آنها وجود ندارد یا دستکم همراهی با آسیبدیدگان آن انجام نشده است و برعکس بیشتر تلاش میشود روندی شکل بگیرد که آن رخداد فراموش شود به جای اینکه به صورت جدی و ریشهای به آن پرداخته شود. نمیشود و نمیتوانیم با پاک کردن مسائل آن هم به ظاهر از اثرات آن در جامعه غافل شویم، در هیچ محاسبهای نمیشود ورود به رخدادی که توجه مردم را جلب یا عصبانی میکند و جمعی را متضرر و بعضا داغدیده کرده، خط قرمز دانست و بدون حل آن برای مردم و آسیبدیدگانش از آن گذشت.
باید حول آن حتما کارگروهی تشکیل داد و موضوع را بدون فوت فرصت بررسی کرد، علت را بررسی و به مردم اعلام کرد و در صورت نیاز جبران ضرر صورت گیرد. ما باید بپذیریم که به عصبانیت بر حق مردم پاسخ دهیم و تمرین کنیم که مسائل را در جای خود و به صورت ریشهای مورد توجه قرار دهیم.
در نمونهای دیگر از اخبار و رویدادها مثل حذف یک چهره محبوب از آنتن یک برنامه ورزشی یا حذف دیگر چهرههای محبوب مردمی از صداوسیما احساس میشود اینگونه تصور و تلقی میشود که جمعی تعمدا میخواهند بر شمار ناراضیان اجتماعی بیفزایند؛ به نظرتان این رویکردهای اشتباه تصادفی است یا تعمدی؟
بخشی از این دست اتفاقات میتواند سهوی باشد اما اشتباه سهوی هم نباید مورد مساحمه قرار گیرد و تلاشی برای رفع آن صورت نگیرد و بدون تلاش برای اصلاح روند بایگانی شود. به ویژه این اینکه وقتی پرشمار میشود، نتایج دلسردکنندهای را به جامعه القا میکند. در ارتباط با این دست اشتباهات مدیریتی نباید فقط نظارهگر بود باید خاطی یا مسببان آن هم تنبیه شوند. در صورتی که جبران و اصلاحی صورت نگیرد، روند تعمدی جلوه میکند و سرمایه اجتماعی زیان خواهد دید، آنچه که در این میان ضروری است، ایجاد عزمی برای جبران اشتباهات و پاسخگویی به نقدهاست. ما متاسفانه در این زمینه نیاز به کار ویژه فرهنگی و ورود جدی مدیران پاسخگو نیازمند هستیم.
برای تقویت احساس رضایت اجتماعی و شادی جامعه چه میتوان کرد؟
نخستین گام یا اقدام عاجل در این زمینه این است که ما نارضایتی مردم را به رسمیت بشناسیم؛ آن را موضوعیت بدهیم و با ریشهیابی و آسیبشناسی آن نارضایتی را به رضایت اجتماعی بدل کنیم. نکته مهم و ریشهای در جای دیگری است و برای بالا بردن شادی در جامعه باید آن را در کوچکترین واحد جامعه یعنی خانوادهها ایجاد کنیم. اگر سبک زندگی را هرمی تصویر کنیم که شادی و اوقات فراغت یک راس و دیگر رئوس آن کار و ارتباطات باشند هر گاه به 3 ضلع این مثلث به صورت متوازن توجه شود و رشد کنند، سبب بروز تعادل در آن خانواده میشود اما اگر هر بعد بیشتر مورد توجه قرار گیرد، ضلع دیگر کوچکتر و در سایه دیگری قرار میگیرد. اگر در یک سالونیم اخیر به سبک زندگی خانوادهها توجه کنیم، میبینیم که فعالیت اقتصادی یا همان کار هم بر ارتباطات و هم بر اوقات فراغت یا همان داشتن اوقات شاد سایه افکنده است. در چنین شرایطی عیان است که کار بر دو ضلع دیگر چیره شده و احساس نارضایتی را در خانواده ایجاد میکند؛ خانواده آن را به جامعه تسری میدهد و در نهایت احساس نارضایتی در جامعه بروز میکند. ماحصل نارضایتی و تلخکامی اجتماعی شکلگیری یک نسل غم زده خواهد بود.
یعنی معتقدید احساس نارضایتی و این یأس و ناامیدی اجتماعی ریشه در سبک زندگی خانوادهها دارد؟
بله، اما خانوادهها مستقیم مسوول بروز آن نیستند. مسوول آن از یک سو شرایط نامساعد و دشوار اقتصادی است که برآورده نشدن انتظارات و توقعات رفاهی خانواده و به تعبیری دیگر بر هم خوردن برنامهریزی اقتصادی و مالی آنان دستاورد عظیم و مستقیم آن است. از سوی دیگر هم فراگیری یک بیماری خطرناک ارتباطات و اوقات فراغت خانوادهها را نیز زیر سایه خود کشاند و به کمترین میزان ممکن آن رسانده است؛ در این شرایط توقع بروز تلخکامی در جامعه دور از ذهن نیست.
منظورتان این است که این تلخکامی اجتماعی زاده شرایط دشوار اقتصادی سالهای اخیر است که زیر سایه همهگیری کرونا تقویت شده است؟
حتما بخشی از این تلخکامی اجتماعی که شما اشاره میکنید، محصول این دو عامل است. اما در این بین باید نکته مهمی را هم مورد توجه قرار داد و آن اینکه اساسا میل به ناامیدی و شاد نبودن فقط محصور و محدود در اوضاع و احوال فرد یا یک گروه اجتماعی نیست. شما نمیتوانید بگویید که چون یک فرد از نظر اقتصادی در تنگناست و شرایط سختی را دارد، شاد نیست؛ چه بسیار افرادی که متمول هستند اما شاد نیستند و حتی میل خودکشی دارند و چه بسیار افراد تهیدستی که امیدوارانه برای زندگی بهتر تلاش میکنند و حتی بیتفاوت به طبقه اقتصادی که دارند از زندگی لذت میبرند.
نمونه عیان این امر را میتوان درکشورهایی چون هند و امریکای لاتین دید که به رغم اینکه اکثریت جامعه اوضاع اقتصادی مناسبی ندارند و شاخصههای رفاهی و توسعهای برخوردار نیستند اما احساس رضایت و شادی در این کشورها بیشتر از کشورهای توسعهیافته است.
موضوعی که ما در سیاستگذاری فرهنگی و اجتماعیمان از آن غافل شدهایم؛ این در حالی است که باورهای فرهنگی و مذهبی ما همواره بر امیدوار بودن دلالت میکند. امیدوار بودن و امید داشتن به تغییر شرایط همواره مهمترین عامل در رضایت از زندگی و کاهش اضطراب و افسردگی در فرد است.
یعنی میگویید مسوولان فرهنگی و اجتماعی با پیشبینی چنین شرایطی به خاطر بروز شرایط اقتصادی و فراگیری همهگیری کرونا باید کار فرهنگی میکردند تا مردم امیدوار باشند؟
همان قدر که تلاش برای شکستن تحریمها برای گشایش اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم مهم است یا به همان میزان که واکسیناسیون سراسری در مقابل کووید-19 اهمیت دارد به همان میزان و شاید بیش از آن به کار فرهنگی نیاز داریم؛ کار فرهنگی که مردم را به ریشهها و باورهای اسلامی و ایرانیشان بازمیگرداند. متاسفانه ما درکشور آن طور که باید و شاید به فرهنگ اهمیت نمیدهیم. مردم را از این منظر به حال خود رها کردهایم، در حالی که اگر فرد باورهای معنوی و فرهنگی قوی برای مبارزه با سختی یا امیدوار بودن داشته باشد یا ناامیدی را بر اساس باورهای فرهنگی و مذهبی قبیح بداند به میزان بسیار کمتری در قبال سختیها منفعل میشود.
با توجه به روندی که به عنوان امر اجتماعی و فرهنگی در کشور غالب شده، ما در حوزه فرهنگ برساخته کشورمان یعنی ایران اسلامی، فرهنگ شاد بودن را ترویج کردهایم و اصلا مروج آن بودهایم؟
امیدوار بودن نه تنها تناقضی با رویکردها و تعلیمات دینی ما ندارد بلکه مکررا در قرآن، روایات و احادیث هم بر آن تاکید و توجه شده است. چنانکه خداوند در آیه ۱۱۵ سوره مومنون میفرماید: أفحسِبْتُمْ أنّما خلقْناکُمْ عبثاً وأنّکُمْ إِلینا لا تُرْجعُون؛ آیا گمان بردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد! این آیه نشانگر این است که آفرینش انسان بیهوده نیست و آفریده خدا نیز بیهودهگرا نیست؛ وقتی فرد به این آیه بیندیشد و باور داشته باشد آیا میتواند ناامید شود و زندگی را واگذار کند؟!
امید داشتن عامل اصلی بهزیستی است و داشتن باروهای معنوی نیز مهمترین محرک برای امیدوار بودن فرد و جامعه است. جامعهای که ارزشهای معنوی و فرهنگی داشته باشد کمتر ناامید میشود. البته نمیتوان منکر کممهریها و بیتوجهیها به این مقوله مهم شد؛ مثلا ما در فرهنگ مذهبی شیعه مراسم عزاداری و جشن بسیاری داریم اما به میزانی که به برگزاری منظم و با شکوه مراسم عزاداری توجه میکنیم به برپایی اعیاد و جشنها توجهی شایان و مناسب نداریم.
اگر توازن و همپایی در هر دو این مهم رعایت شود، ماحصل آن حتما نتیجه به مراتب بهتری خواهد داشت. پذیرش فرهنگ شاد بودن سبب تغییر نگرش جامعه به موضوعات میشود و نه تنها اسباب توسعه در ابعاد اقتصادی و اجتماعی را فراهم میکند بلکه به انسجام و وحدت ملی میانجامد و درکاهش آسیبهای اجتماعی مانند انواع بزه، خودکشی، دیگرکشی و طلاق اثرگذار خواهد شد. نکته مهم هم فقدان کار فرهنگی مناسب برای ترمیم این آسیب بروز یافته، در چنین مواقعی رجوع به فرهنگ بسیار اثرگذار خواهد بود؛ به ویژه در قالب فرهنگ غنی ایرانی- اسلامی میتوان اقداماتی بجا و مناسب انجام داد. به رغم این مهم اما مسوولان فرهنگی ما چنانکه باید در بزنگاه حاضر نمیشوند و میدان را تا حدودی خالی میکنند.