در شرایطی که رقبای اصلی یکی یکی حذف میشوند، (سعید محمد، محمود احمدی نژاد، سیدحسن خمینی) عمده تحلیلها این است که بهترین موقعیت برای سیدابراهیم رییسی ایجاد شده است. بخش عمده اصولگرایان راغب به حضور او هستند و کسی چون او نمیتواند اجماع سراسری در اصولگرایان ایجاد کند. اگر رییسی به رقابت وارد نشود، تکثر کاندیداهای اصولگرا دردسر بزرگی برای آنها خواهد بود و نشان دادهاند که رقیبانی جدی برای یکدیگر هستند؛ این یعنی افزایش احتمال شکست آنها در یکی از مهمترین انتخابات تاریخ ۴۲ ساله جمهوری اسلامی.
به گزارش جماران؛ رویداد 24 نوشت: عدم کاندیداتوری سیدحسن خمینی در انتخابات ۱۴۰۰ با درخواست رهبری آرایش سیاسی را به شدت تحت تاثیر قرار داد. رویداد۲۴ در این گزارش بررسی کرده که این شرایط به نفع چه کسی است.
در حالی که در روزهای گذشته بحث کاندیداتوری سیدحسن خمینی در انتخابات ۱۴۰۰ به شدت افزایش یافته بود و اصلاح طلبان از اجماع سراسری روی او سخن میگفتند، سایت جماران خبری به نقل از سیدیاسر خمینی منتشر کرد که در آن گفته شد «رهبر انقلاب در شرایط فعلی حضور سیدحسن خمینی در انتخابات ریاست جمهوری را به صلاح ندانسته و از او خواسته به این عرصه ورود نکند.» پاسخ سیدحسن خمینی به این درخواست مثبت بود و گفته قطعا کاندیدا نخواهد نشد. سوال مهم این است که این شرایط چه تاثیری در آرایش سیاسی انتخابات خواهد گذاشت.
۱) از بین رفتن اجماع اصلاح طلبان با کنارهگیری سید حسن خمینی
سیدحسن خمینی تا کنون تجربه اجرایی جدی نداشته اما اصلاح طلبان معتقد بودند حضور یک تیم قوی اجرایی در کنار او این مشکل را حل خواهد کرد. آنها با این پیشفرض اجماعی سراسری روی سیدحسن ایجاد کردند و به خصوص از روزهای گذشته بحثهایی جدی برای ایجاد یک فضای مثبت عمومی فراهم کردند؛ از کلاب هاوس تا توییتر در چند روز اخیر در اختیار اصلاحطلبانی بود که سیدحسن خمینی را به کاندیداتوری ترغیب میکردند؛ آنها حتی شعار «همه با هم» را برای او طراحی کردند؛ شعاری که حتی در بیانیه رسمی بیت سیدحسن خمینی به آن اشاره شد و سیدیاسر خمینی گفته بود «بخشی از نخبگان کشور این تصور را داشتند که سیدحسن میتواند کشور را با شعار (همه با هم) متحد کند.» به این ترتیب با کنارهگیری سیدحسن خمینی نخستین اتفاقی که رخ داد، از بین رفتن اجماع اصلاح طلبان بود.
بخشی از اصلاحطلبان بر این باور بودند که تنها راه افزایش مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری، ایجاد دوقطبی حداکثری است و این دوقطبی با رقابت «سیدحسن خمینی/ سیدابراهیم رییسی» میسر است. اما اکنون با خروج سیدحسن خمینی از رقابتها، عملا این دوقطبی حداکثری به محاق رفته است؛ و این یعنی احتمال کاهش مشارکت در انتخابات. در چنین فضایی شاید بتوان به این نتیجه رسید که حاکمیت در میان گزینه «مشارکت حداکثری» و «انتخابات کنترل شده»، گزینه دوم را ترجیح داده است؛ در شرایطی که پاندمی کرونا میتواند توجیهکننده کاهش مشارکت باشد، طبیعی است که گزینه دوم انتخابی بیدردسرتر باشد.
۲) تغییر آرایش سیاسی در اصلاح طلبان
در میان اصلاح طلبان اسامی مختلفی شنیده میشد؛ از اسحاق جهانگیری و بیژن زنگنه گرفته تا محمدرضا عارف و محمدجواد ظریف و محمد شریعتمداری و محمدعلی افشانی. هر کدام از این اسامی مورد حمایت یکی از طیفهای اصلاحطلبی بود و هیچکدام این ویژگی را نداشتند که بتوانند اجماع سراسری ایجاد کنند، به این ترتیب در سطح دوم تحلیل باید این موضوع را بررسی کرد که در غیبت سیدحسن خمینی جایگاه هر کدام از این چهرهها چگونه است.
الف) محمدجواد ظریف
بخشی از اصلاح طلبان همچنان معتقدند محمدجواد ظریف بهترین گزینه برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری است. پیش از آنکه بحث سیدحسن جدی شود، ظریف گزینه جدی اصلاح طلبان بود اما حقیقت آن است که قرارداد ایران و چین (فارغ از درستی یا نادرستی توافق) ضربه سنگینی به جایگاه ظریف زد و سیری نزولی برای او رقم زد. آیا اصلاح طلبان پس از سیدحسن خمینی به ظریف بازخواهند گشت؟ هنوز معلوم نیست چنین اتفاقی بیفتد اما در صورت چنین تصمیمی، ابتدا باید این چالش را با خود حل کنند که در صورت ادامه رویکرد فعلی دولت بایدن نسبت به برجام و تحریمها، او چه خواهد کرد؟ اگر مجلس و سایر نهادها با برنامههای ظریف همراهی نکنند، تکلیف چیست؟ احمدزیدآبادی درباره ظریف گفته بود: اصولگرایان بر سر روحانی با آن سابقه امنیتی هر کاری خواستند، در آوردند، فکر کنید با ظریف چه خواهند کرد؟
با تمام انتقادات موجود، اصولگرایان هم پذیرفتهاند که حضور ظریف فضای سنگینی در انتخابات ایجاد خواهد کرد و امکان رقابت با رییسی وجود دارد.
ب) اسحاق جهانگیری
اسحاق جهانگیری گزینه دیگری بود که اصلاح طلبان از او سخن میگفتند. اسحاق جهانگیری در غیبت سیدحسن خمینی، گزینه دیگری است که امکان اجماع روی او وجود دارد. مشکل اینجاست که ماجرای ارز ۴۲۰۰ تومانی و مهمتر از آن تخلفات مالی برادرش، بخش عمده منزلت او را نشانه گرفت. در چنین شرایطی به نظر میرسد شاید حاکمیت به این نتیجه برسد که اسحاق جهانگیری در صورت حضور هم خطری جدی نخواهد بود بنابراین هم احتمال تایید صلاحیت او بالاست هم احتمال حضورش در انتخابات.
فاصله جهانگیری سال ۹۶ با جهانگیری ۱۴۰۰ بسیار زیاد است و بی هیچ اغراقی جایگاه او بسیار تنزل یافته است اما بخشی از اصلاح طلبان معتقدند هنوز آنقدر اعتبار دارند که فضایی ایجاد کنند که با چهرههایی همچون جهانگیری هم بتوانند فضا را به نفع خود تغییر دهند.
پ) محمدرضا عارف
احتمالا هیچیک از اصلاح طلبان به اندازه عارف از کنارهگیری سیدحسن خمینی خشنود نباشد. او در سال ۹۲ یکبار با درخواست سیدمحمد خاتمی به نفع روحانی کنار کشید. احتمالا اگر بنا باشد او به انتخابات ریاست جمهوری ورود کند، مدام این ماجرا را یادآوری کند که چقدر برای اصلاح طلبی هزینه داده و در آستانه ریاست جمهوری کنار کشیده است.
روی کاغذ محمدرضا عارف یکی از شانسهای جدی اصلاح طلبان است اما بزرگترین مشکل آن است که او امکان اجماع اصلاح طلبان را ندارد. حزب اتحاد ملت و حتی کارگزاران تمایل چندانی به حضور او در انتخابات ندارند؛ چنانکه هر دو حزب منتقد عارف در مجلس دهم بودند.
گزینههای دیگر همچون بیژن زنگنه و محمدعلی افشانی و محمد شریعتمداری و مسعود پزشکیان نیز وجود دارند که هر کدام حمایت بخشی از اصلاح طلبان را دارند اما هیچکدام ویژگی ایجاد اجماع سراسری را ندارند.
۳) تغییر آرایش سیاسی اصولگرایان
حضور سیدحسن خمینی بخشی عمدهای از جریان اصولگرا را نگران کرده بود؛ از چند روز گذشته آتش توپخانه آنها رو به خمینی جوان بود. از ساعاتی پیش نقدها علیه او پایان یافته است و از این به بعد زمان، زمان تبلیغات مستقیم کاندیداهاست؛ چه آنکه آنها خیالشان از جریان رقیب راحت شده است.
نظرسنجیها نشان میدهد در میان اصولگرایان محمود احمدی نژاد، ابراهیم رییسی، سعید محمد، محسن رضایی و علی لاریجانی بیشترین اقبال را دارند. چهرههایی همچون پرویز فتاح، عزت الله ضرغامی و رستم قاسمی و حسین دهقان هم اظهار تمایل کردهاند، اما امکان رایآوری آنها بسیار پایین است و احتمال گرفتن سهم و کنار کشیدن آنها در صورت اخذ سهمیه بسیار وجود دارد! اگر موضوع صلاحیت احمدی نژاد و چالشهای اخیر سعید محمد را در نظر بگیریم، همچنان مهمترین گزینه ابراهیم رییسی است. فراموش نکنید از هم اکنون برای سعید محمد خط و نشان میکشند. روز گذشته حاجیصادقی نماینده ولی فقیه در سپاه گفته «آنچه که معاون سیاسی اعلام میکند، همان چیزی است که مجموعه سپاه و نمایندگی ولیفقیه به عنوان متولی این امر درباره آن اتفاق نظر دارند.» اشاره او به مصاحبه یدالله جوانی علیه سعید محمد بوده که تاثثر زیادی در افکار عمومی داشت.
اگر رستم قاسمی و ضرغامی و پرویز فتاح را گزینههای دست دوم اصولگرا بدانیم، آنگاه میتوان متوجه شد که خروج سیدحسن خمینی از رقابتها تا چه اندازه به نفع ابراهیم رییسی است. این در حالتی است که رییسی قطعا ورود کند، در غیراینصورت علی لاریجانی گزینه بسیار اثرگذاری است که میتواند معادلات را به نفع خود تغییر دهد. البته همانطور که پس از قرارداد ایران و چین جایگاه ظریف آسیب فراوان دید، علی لاریجانی هم به همین مشکل دچار شد. اگر اصلاح طلبان از او حمایت نکنند، وضعیت برای او بسیار دردناک خواهد شد؛ از یک طرف اصولگرایان حاضر به حمایت از او نیستند (بیشترین نقد علیه لاریجانی توسط جبهه پایداری و قالیبافیهاست) و از سوی دیگر اصلاح طلبان نیز قول دادهاند دیگر به سمت کاندیدای اجارهای نروند.
امکان تکرار دوقطبی سال ۷۶ وجود دارد؟
وقتی سال ۷۶ انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشد، این جمله به کنایه گفته میشد که «بنویسد خاتمی/ بخوانید ناطق» اما وقتی نتایج انتخابات منتشر شد مشخص شد که قدرت توده مردم از خواستهای گروههای قدرت بیشتر بود. در آن انتخابات ظاهرا هر گزینهای مقابل گزینه حاکمیت قرار میگرفت، برنده بود که قرعه به نام خاتمی خورد. اکنون نیز برخی اصلاح طلبان اینگونه تحلیل میکنند که اگر بتوانند در این فضا وارد شوند، در دوقطبی ایجاد شده حتما پیروز میشوند و تجربه انتخابات ۷۶ را زنده خواهند کرد.
مشخص نیست این تحلیل تا چه اندازه نزدیک به واقعیت است؛ چه آنکه ۲۴ سال از زمان گذشته و در شرایط کنونی، اهمیت نفوذ ریاست جمهوری بسیار بیشتر از اداره قوه مجریه است چراکه احتمالات مهم انتقال قدرت در راس هرم، پارامتر اثرگذاری است که در ۱۴۰۰ تا ۱۴۰۸ وجود دارد اما در سال ۷۶ تصوری از آن وجود نداشت. در این شرایط حضور سیدحسن خمینی و احتمال پیروزی او معادلات قدرت را برهم میزد. بنابراین بهتر آن بود که هر سه قوه برای چنین شرایطی یکدست باشند. قالیباف در قوه مقننه بماند، رییسی به قوه مجریه برود و رییس قوه قضاییه نیز یک نیروی معتمد (همچون آیت الله اعرافی) باشد.
ابراهیم رییسی وارد میشود...
در شرایطی که رقبای اصلی یکی یکی حذف میشوند، (سعید محمد، محمود احمدی نژاد، سیدحسن خمینی) عمده تحلیلها این است که بهترین موقعیت برای سیدابراهیم رییسی ایجاد شده است. بخش عمده اصولگرایان راغب به حضور او هستند و کسی چون او نمیتواند اجماع سراسری در اصولگرایان ایجاد کند. اگر رییسی به رقابت وارد نشود، تکثر کاندیداهای اصولگرا دردسر بزرگی برای آنها خواهد بود و نشان دادهاند که رقیبانی جدی برای یکدیگر هستند؛ این یعنی افزایش احتمال شکست آنها در یکی از مهمترین انتخابات تاریخ ۴۲ ساله جمهوری اسلامی. بنابراین بعید است اصولگرایان به سراغ گزینه حداقلی بروند؛ آنهم در شرایطی که چهرهای در اختیار دارند که حتی در فقدان آیت الله مهدوی کنی و آیت الله محمد یزدی و آیت الله مصباح یزدی توان اجماع سراسری دارد. با این وضعیت اگر چنین شرایطی ادامه پیدا کند، ظاهرا با حذف سناریوی «دوقطبی رییسی/خمینی»، ابراهیم رییسی را باید هشتمین رییس جمهور ایران خواند؛ مگر آنکه اتفاقی ناگهانی بیفتد و بازی تازهای صورت بگیرد.
چالشی به نام سیاست خارجی
هرچند مقامات جمهوری اسلامی مدام از این سخن میگویند که دولت بایدن و ترامپ تفاوتی برای آنها ندارد، اما کیست که نداند تفاوت دو دولت تا چه اندازه است. این تفاوت از این جهت برای ایران اهمیت داشت که تصور میکردند با حضور بایدن تحریمها رفع خواهد شد و شرایط به دوران برجام ( ۹۴ تا ۹۶) باز خواهد گشت. چنین اتفاقی افتاد و بایدن بر سر کار آمد، اما سوال مهم این است که آیا دولت بایدن حاضر خواهد بود چنین معاملهای با دولت رییسی انجام دهد؟ سوال مهمتر اینکه دولتهای ارتدکس اصولگرا که در وضعیت اکنون مذاکره با آمریکا را ذلت میدانند، حاضر به چنین بدهبستانهایی هستند؟
اگر از منظر اقتصادی به موضوع نگاه کنیم، ادامه تحریمها به فروپاشی اقتصادی خواهد انجامید یا دستکم احتمال آن را بالا میبرد. از سوی غرب تقریبا تکلیف ماجرا روشن است. آنها فرایند رفع تحریمها را تا زمان انتخاب هشتمین رییس جمهور ادامه خواهند تا مشخص شود چه دولتی بر سر کار خواهد آمد، آنگاه تصمیم نهایی را خواهند گرفت. چنانچه یکبار در انتهای سال ۸۳ که مذاکرات به پایان رسید، قرار بود شورای امنیت تحریمها را لغو کند و ۵ کشور عضو دائم هم آن را وتو نکنند. آن سال به پیشنهاد انگلستان لغو تحریمها به چند ماه بعد موکول شد تا نتیجه انتخابات مشخص شود. استدلال آنها این بود که شاید دولتی تندرو بر سر کار بیاید و تمام رشتهها پنبه شود. همین اتفاق افتاد و ظهور ناگهانی محمود احمدی نژاد در بهار ۸۴ تمام معادلات را بر هم زد و همه چیز تغییر کرد تا مذاکرات برای یک دهه دیگر (تا سال ۹۴) ادامه یابد. بنابراین تکلیف غرب تقریبا مشخص است اما سوال این است که در این شرایط، حاکمیت و قوای یکدست با چنین مشکلی چگونه مواجه خواهد شد؟ آیا بده بستانهایی انجام میشود یا آنکه پشتوانه اقتصادی قرارداد ایران و چین تضمینی برای همین تصمیم است؟
حقیقت آن است که جمهوری اسلامی در دوره کنونی نظام «ایستادن در میانه» است و تکلیف هیچ چیز به صورت قاطع در آن مشخص نمیشود. «برجام» هم هست هم نیست. «حصر» هم هست هم نیست. «اصلاح طلبان» هم هستند هم نیستند. «محمود احمدی نژاد» هم هست هم نیست. «موسیقی» هم هست هم نیست. «حجاب» هم هست، هم نیست و دهها و صدها مثال دیگر... ! به این ترتیب میتوان گفت «مذاکره با آمریکا» هم موردی مشابه همان ایستادن در میانه است که «هم هست و هم نیست» و در صورت حضور رییسی نیز حل و فصل کامل مسائل بین المللی انجام نخواهد شد. تا ۲۵ سال آینده مشتری ثابتی برای فروش نفت وجود دارد و فعلا نیازی به غرب نیست. به جمهوری اسلامی در قرن جدید خوش آمدید.