همانطور که در مقوله اعتماد اجتماعی و سیاسی گفته میشود که اعتماد اجتماعی و سیاسی حاصل زندگی تاریخی یک جامعه و شهروندان آن است، در نتیجه به نظر من آن نقطه آغازین این است که نهادهای رسمی در به رسمیتشناختن اضطراب نگرانی و بیاعتمادی جامعه همزبانی کنند؛ یعنی اولین حرف این نباشد که این ترسها بیدلیل و به دروغ است.
به گزارش جماران؛ روزنامه شهروند نوشت: از روزی که کرونا به ایران رسید، ذهنهای زیادی را به خود درگیر کرده و میکند. هر روز آمار مبتلایان به کرونا و جانباختگان این ویروس بالاتر میرود. در این میان هر چقدر که کرونا شیوع بیشتری پیدا میکند و جلوتر میآید، اخبار، حرفها، فیلمها و اصوات هم با شدت بیشتری از شیوع خود کرونا منتشر میشوند؛ از فایل صوتی یک پزشک در یک بیمارستان گرفته تا فیلم طنزآمیز از ورود کرونا به خانه تا طرحهایی که وسواس آدمیان را برای حفظ جان خود به سخره میگیرند. در اظهارنظرهای مجازی برخی خود را قربانی سیاستهای نادرست دانستند و برای عدهای دیگر فرار از چنگال کرونا ناممکن مینماید. عدهای بیآنکه اهمیتی به کرونا بدهند، به زندگی ادامه میدهند و عدهای دیگر هر ساعت و بلکه هر دقیقه خود را ضد عفونی میکنند و از هراس کرونا آبی خوش از گلویشان پایین نمیرود.
عدهای هم هستند که حتی باخبر نشدهاند کرونا چه هست؟ اگر هم میدانند شاید برای آنها تفاوتی نمیکند؛ کارکردن در خیابانهای شهر و پاککردن آنها برای به دستآوردن لقمهای نان که این حرفها را برنمیدارد. در این شرایط بار دیگر مسأله ارتباطات و شیوه اطلاعرسانی در بحران هم پیش کشیده شد. تجربههای ریز و درشت گذشته باعث شد که بخشی از مخاطبان به خبرهای رسانههای داخلی به دیده شک و تردید بنگرند و بخشی اساسا به آن بیاعتماد باشند. در این شرایط دوباره این سوال مطرح است که آیا در آزمون جدید رسانههای رسمی و جریان اصلی میتوانند سکاندار اطلاعرسانی درباره کرونا باشند یا باز هم جریان غیررسمی و شبهخبرها دست بالا را در خبررسانی در اختیار میگیرد. در همین حال رسانههای خارج از کشور هم هر روز آماری عجیب و غریب از شمار مبتلایان و قربانیان کرونا منتشر میکنند؛ آماری که منبع آنها هم از قضا روشن نیست و با پروتکلهای خبرنویسی بحران سخت در تضاد است. به این ترتیب چگونه میتوان جریان اطلاعرسانی بحران را سامان داد؛ چنان که سایه تجربههای تلخ بحرانهای قبلی بر شیوه اطلاعرسانی بحران کرونا سنگینی نکند و جامعه به رسانهها اعتماد کند؟ و پرسش اصلیتر شاید این باشد که مولفههای ارتباطات بحران چیست و چگونه باید از تئوری به برنامه عملی تبدیل شوند؟ برای بررسی مولفههای ارتباطات بحران با هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات دانشگاه علامهطباطبایی، به گفتوگو نشستهایم.
خانیکی در این گفتوگو هم از مولفههای ارتباطات بحران سخن گفته و هم از شرایطی که میتوان این مولفهها را از عرصه نظر به عرصه عمل کشاند. خانیکی از اعتماد صدمهدیده مخاطبان رسانهها میگوید و معتقد است که تجربه جامعه از رصد اخبار جریان اصلی رسانهها این نکته را برای آنان مشخص کرده قرار نیست خبری از دل رسانههای داخلی بیرون بیاید که موثق باشد. او معتقد است که ترمیم این اعتماد از دسترفته مسألهای نیست که در مدتی کوتاه رخ دهد بلکه باید زمان بگذرد تا برادری رسانهها به مردم ثابت شود؛ اما به نظر این استاد ارتباطات و رسانه در بزنگاههایی مثل بحران کرونا رسانهها باید به میدان بیایند و عنان اطلاعرسانی را در دست بگیرند. به نظر خانیکی در این میان رسانههایی میتوانند چشمها و گوشها را متوجه خود کنند که در روز واقعه نخستین حقیقتگو باشند.
بحران کرونا به کشور ما رسیده است؛ اما آنچه که بر این بحران افزوده، موج هراس اجتماعی و رسانهای آن است. زوایای این بحران اجتماعی و رسانهای را که به دنبال کرونا شکل گرفته چطور باید تشریح و تفسیر کرد؟
هر پدیدهای که به شکل بحران درمیآید با قبول این مسأله که هم نمونهها و مصادیق عینی در عمل دارد و هم ذهنیت فردی و اجتماعی را درگیر میکند، نوعی پیچیدگی پیدا میکند که نیاز به مدیریت صورتهای واقعی بحران دارد؛ مثل پدیده کرونا که نیاز است از آشفتگی و پراکندگی ذهنی آن پیشگیری و جلوگیری شود و از طرفی برای آرامشبخشیدن ذهنی و روانی و اجتماعی نمونههای موفق عملی خلق شوند؛ یعنی درواقع قدرت مهار بحرانها رابطه تنگاتنگی با وضع روانی و اجتماعی دارد. سخنی که من پیش از این در نسبت بین بحران و مدیریت بحران و ارتباطات بحران مطرح کرده بودم بر همین اساس است. قبلا گفتهام که ما با سه مسأله مواجه هستیم که این سه مسأله در پیوند نزدیک با یکدیگر هستند. اولین آنها بحرانی است که در شکل کرونا خود را نشان داد و این بحران نهتنها در جامعه ما که در جهان هم وجود دارد و ابعاد آن هم واقعی است و نمیتوانیم اندازه آن را کوچک کنیم. در عصر تسلط بشر بر دانش و توانایی او برای مهار اغلب بیماریهای ناشناخته و در عصری که کمکم انتظار آن میرود که حتی برای انواع سرطانها روشی برای درمان وجود داشته باشد، در مدت کوتاهی ویروسی آمده و جهان را درگیر کرده است پس باید واقعیت این بحران را پذیرفت که پدیدهای نوظهور پدیدار شده و رو به گسترش است.
در مرحله دوم این پدیده نیاز به مدیریت دارد و باید اطلاعات لازم از آن به دست بیاید و میان همگان منتشر شود، آموزش لازم شکل بگیرد و فرصتهای مناسب برای رفع بلای آن رصد شود و چنین حسی وجود نداشته باشد که غفلتها یا پردهپوشیهایی انجام گرفته است. مرحله سوم خود ارتباطات بحران است که چگونگی اطلاعرسانی، چگونگی بیان حقایق و چگونگی آموزش و مهمتر از همه چگونگی جلب اعتماد و مشارکت مبتنی بر اعتماد همگان را توضیحپذیر میکند. بحث من بر این نکته بنا میشود که گاه بزرگنمایی یا کوچکنمایی ابعاد بحران یا غفلت از مدیریت به موقع آن «ارتباط بحران»را مختل میکند و ارتباط مختلشده در بحران نوعی آشفتگی ذهنی و سراسیمگی و خود رأیی و خود تصمیمی را به وجود میآورد که خود همین مسائل بحران را تشدید میکند.
از ارتباط بحران و چگونگی شیوههای اطلاعرسانی گفتید. این سوال پیش میآید که با اعتماد کمتر به جریان رسمی رسانه، با پدیده شبکههای مجازی مواجه هستیم که دائما درباره بحران فیلم، صوت و خبر منتشر میکنند و این اطلاعات مثل خود کرونا دایم انتقال پیدا میکند که به گفته شما بر میزان بحران میافزاید. این شیوه شاید ارتباط را مختل کند ولی این پرسش هم وجود دارد که با وجود بیاعتمادی به رسانههای رسمی شیوه اطلاعرسانی درست و ارتباطات مدیریتشده بحران چطور باید شکل بگیرد و چه مشخصههایی دارد؟
سه دستورالعمل یا دیسپلین شناختهشده هم به وسیله سازمانهای مدیریت بهداشت در جهان و هم سازمانهای مدیریت رسانهای وجود دارد که شاید بتوان این دستورالعملها را برای هر بحران و هر سازمان مدیریت بحرانی گفت که در آن بحران خاص به کار روند. اول اینکه باید به موقع و به سرعت اطلاعات درست را ارایه داد. این روزها یا در هر موقع بحرانی دیگر چشمها و گوشها مرتب رصد میکنند که چه اتفاقی افتاده است و چه مسائلی در راه است و اخبار مربوط به ماوقع را پیگیر هستند. آن نهادی که بتواند اولین خبرها و گزارشها و آموزشها را ارایه دهد، برنده است. اگر با غیبت چنین وضعیتی مواجه باشیم، شایعهها و خبرهای جعلی امکان ظهور مییابند و باید شاهد دست به کارشدن نهادهای غیرمسئول ازجمله شبکههای مجازی باشیم که هرچند بخشی از محتوای آنها به شهروندخبرنگاران متکی است که ممکن است اشکالاتی به شیوه کار آنها در چنین وضعیتی وجود داشته باشد اما بخشی از محتواهای رسانهای هم به فعالیت جریانهایی متکی است که طبیعتا به دور از اغراض سیاسی نیستند.
پس اولین مسأله این است که باید سخن گفت؛ یعنی رسانههای شناختهشده و دارای مرجعیت به موقع وارد میدان شوند. دومین دستورالعمل این است که فقط حقیقت را بگویند. در بحرانی به بزرگی کرونا کسی نیست که به این وضع نیندیشد؛ یعنی از کوره روستاها تا شهرهای بزرگ، از باسواد تا بیسواد از پیر تا جوان همه درگیر اندیشیدن به این مسأله هستند. هر کسی هم براساس دغدغه و درگیری خود اتفاقات حول محور کرونا را پی میگیرد؛ کسی با دغدغه آموزشی و دیگری با دغدغههای اقتصادی، از اندیشیدن به مسائل سیاسی گرفته تا اتفاقات بینالمللی و داخلی که درباره کرونا رخ میدهد. همه افراد به این مسأله میاندیشند و نمیشود گفت که به این مسأله نیندیشید یا آنگونه که ما میگوییم بیندیشید. در این موقعیت است که گفتن حقیقت ضرورتی بیش از پیش پیدا میکند. باید حقیقت را گفت و از طرف دیگر باید این نکته را بپذیریم که نمیشود حقیقت را پنهان کرد یا آن را با مصلحتاندیشیها و حتی مصلحتاندیشیهای امنیتی و سیاسی کتمان کرد؛ اما میشود با جلب مشارکت کاربران و مخاطبان و آحاد جامعه از نگرانیهای آنان کاست. بیخبری یا بدخبری بدترین عاملی است که منجر به آشفتگی ذهنی میشود؛ اما متقابلا میشود در انتقال خبر اعتماد را ترمیم کرد و در پی آن به جلب مشارکت همگانی برای رفع بحران پرداخت. دستوالعمل سوم هم مسأله معتبربودن است؛ یعنی منبع رسانهای که امکان یابد موثر واقع شود، میتواند جلو شایعات و تبلیغات سوء و آثار مخربی را که در فضای مجازی و فضای رسانههای بزرگ پراکنده میشوند، بگیرد. چیزی که امکان این توانایی را به جریان رسانههای رسمی میدهد، اعتبارداشتن و اعتمادکردن به مراجع خبری آموزشی و مدیریتی و اعتماد به اطلاعرسانی رسمی است. وقتی از امکان اطلاعرسانی و جلب اعتماد به مردم بحث میشود، باید این نکته را در نظر بگیریم که ما با توصیه و نصیحت نمیتوانیم جلوی هراس جامعه را بگیریم بلکه با مشارکت مردم از نزدیک و مطلعشدنشان است که میتوان مانع بزرگنمایی و اغراق در مورد خطر شد.
مسائل بهداشتی و درمانی تخصص من نیست ولی میتوانم براساس زمینههای دانش ارتباطات بفهمم که مسأله بیماری و بالطبع درمان در جهان نسبت به چند دهه پیش تغییر کرده و آن تغییر این است که حتی مبتلایان به بیماری صعبالعلاج هم در جریان بیماری خود قرار میگیرند اما تغییری که ایجاد شده به چه کیفیتی است؟ آنجا که درمانناپذیری یک بیماری از ذهن بیمار دور میشود؛ به چه ترتیب؟ با مشارکت خود بیمار و با مشارکت خانواده او و با مشارکت پزشک.
همه پزشکان صاحبنظر و همه دستاندرکاران بهداشت جهانی و ملی درباره کرونا میگویند که نسبت به انواع دیگر بیماریهای ویروسی خطرناکتر نیست؛ ولی قدرت شیوع و انتشار بیشتری دارد. از طرفی چون ناشناخته است باید مراقبتهای پیشگیرانه را بالا برد. بر مبنای همین گفته میتوان برنامه اطلاعرسانی و شیوه ارتباطات سلامت را به گونهای برنامهریزی کرد که جامعه را نگران نکند؛ یعنی جامعه تصور نکند هر کسی گرفتار کرونا شد پیامدی جز مرگ در انتظارش نیست. از طرفی هم نباید کوچکنمایی و سهلانگاری کرد؛ یعنی هیچ اهمیتی به شیوع گسترده این بیماری نداد. در غیاب همین ارتباطات بحران است که میتواند در اذهان و افواه عمومی جامعه بیفتد اگر کسی به کرونا مبتلا شده در کمتر از چند ساعت از دنیا خواهد رفت و همین گفتهها و خبرها جامعه را دچار هراس و اضطراب میکند.
برای تقابل با چنین ترسی چه میشود کرد؛ به گونهای که از اهمیت پیشگیری از کرونا و جدیبودن آن کاسته نشود و از سوی دیگر نیز هراسی بلاموضوع گریبان جامعه را نگیرد؟
یک وقت به گونهای با مسأله مواجه میشویم که انگار اصلا چنین بیماری نیامده است و افراد در معرض آن نیستند پس همه آسوده باشند. یک وقت هم هست که میگوییم تبلیغات و اطلاعرسانی در قطب مقابل چنین گفتهای است؛ یعنی همه در معرض نابودی هستند. بین این دو شیوه ارتباطات بحران، مدیریت بحران و هم خود بحران نشان میدهند که باید چه کرد. ذات و ویژگیهای سه مولفهای که گفتم یعنی ارتباطات بحران، مدیریت بحران و خود بحران که در این مقطع کروناست، نشان میدهد که بحران وجود دارد اما الزاما نابودگر نیست. میتواند نابودگر باشد اما میتواند چنین ویژگی هم نداشته باشد. حال باید براساس همین ویژگیها بنای اطلاعرسانی و انتقال خبر را گذاشت.
از سوی دیگر حلقهای در اینجا مفقود شده و آن امکانهایی است که هر بحرانی مثل کرونا بر پیش روی ما میگشاید. شاید یکی از سادهترین فرصتهایی که کرونا برای جامعه گشوده و نمونههایی از آن را میبینیم، بالارفتن ظرفیت بهداشتی جامعه نسبت به گذشته است. این اتفاق محصول کروناست که چیزهایی که تاکنون به آنها توجه نمیشد حالا آنقدر اهمیت دارد که توجه زیادی را به خود جلب کرده است. براساس همین حرف تأکید میکنم که بحران ابعاد مختلفی دارد و همه ابعاد آن رسانه و رسانهایشدن نیست و همه ابعاد آن بهداشت و درمان هم نیست. ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی هم در بحران دخیل است و از سوی دیگر نسبتی که بحران با آینده زیست ما برقرار میکند نیز باید مورد توجه باشد.
تاکنون بیشتر درباره بعد پزشکی و بهداشتی بحران صحبت شده است؛ سایر ابعاد بحران کرونا چه مشخصههایی دارد؟
بگذارید با یک مثال این نکته را بگویم. میگوییم بحران بُعد سیاسی هم دارد؛ یعنی وجود بحران نسبتی با قدرت، حاکمیت و نهادهای آن و سیاست برقرار میکند. بحران ابعاد سیاسی دارد به خاطر اینکه میبینیم بخش عمدهای از تبلیغاتی که علیه جامعه ایرانی و علیه حاکمیت و نظام در ایران شکل میگیرد، به گونهای است که گویا کرونا فقط ایران را گرفتار کرده و فقط ایران توسعه نیافته است که راهحلی برای رفع کرونا وجود ندارد و در ایران است که هیچ فکری برای مهار کرونا نمیشود. به همین دلیل میبینید که رسانههای ضد ایرانی هجوم آوردهاند که وضع کرونا را در ایران بزرگنمایی کنند و مهمتر از همه اعتماد به دستگاههای رسمی و نهادهای مسئول را کم کنند و از بین ببرند.
به هر حال یک بیاعتمادی فراگیر در کشور ما وجود دارد و نهادها و رسانههای رسمی هم در پیدایش این وضع و در کاهش سرمایه اجتماعی مسئول هستند. من در حد یک معلم ارتباطات سالهاست این مسأله را میگویم که وقتی مرجعیت رسانهای از رسانههای رسمی و شناختهشده و از رسانه ملی که خودشان در پیدایش این وضع بیاعتمادی دخیل و سهیم هستند، سلب شده توجه به سمت رسانههای خارجی میرود یا رسانههای بیمرکز مثل فضای مجازی و شبکههای ارتباط جمعی مرجع خبری میشوند. با وقوع چنین اتفاقی طبیعی است که در ایام بحرانی خواه سیل، خواه کرونا، خواه سانحه طبیعی و پدیدههای اجتماعی و سیاسی معلوم شود که ابعاد اجتماعی بحران بزرگتر از ابعاد مدیریتی آن میشود و متأسفانه این روند در طی چندسال گذشته شکل گرفته و با وجود هشدار مرتب دستاندرکاران علوم اجتماعی و ارتباطات، کمتر به آن توجه شده است.
بر اساس آن سه دستورالعمل درباره اطلاعرسانی بحران، بیان حقیقت را از مهمترین مولفهها برشمردید؛ اما وقتی بر اثر تجربههای گذشته این ذهنیت درجامعه شکل گرفته که رسانههای رسمی و جریان اصلی اخبار واقعی را منتشر نمیکنند، چه راهحلی میتوانیم درنظر بگیریم که در کوتاهمدت اعتماد را به جامعه برگرداند؟
فکر میکنم آن سه کلیدواژهای که به کار بردم، اینجا هم کاربرد دارند؛ یعنی حقیقتگفتن، سریعگفتن و اولینبودن در بیان حقیقت و در واقع از رقابت عقبنیفتادن. این نکته واقعیت دارد که مردم به دنبال خبر هستند و واقعیت دیگر این است که کرونا و ابعاد آنهم خبر به شمار میروند و خبرهای مهمی هم هستند. باید این را پذیرفت که این وضع خبر است و مردم به دنبال ابعاد رخداد کرونا هستند. نمیتوان گفت که این توجه مردم به کرونا یک ذهنیت است و میشود جلوی آن را گرفت. با این حرف خود را گول زدیم. زمانی میشد با پوشاندن حقایق و پوشاندن خبر، خبری را دیر به اطلاع رساند ولی الان امکان دیرکرد در اطلاعرسانی نیست و هر رخداد به هرصورت خبر میشود اما بحثی که به جلب اعتماد مخاطب ربط پیدا میکند، دقیقا اینجاست که باید از چه کسی خبر را بشنود؛ از رسانههای داخل کشور باخبر شود، از رسانههای مورد اعتماد باخبر شود، از مراجع رسمی باخبر شود یا از رسانههای خارجی؟ به نظر من این گام مثبتی است که ستاد ملی مقابله با کرونا تشکیل شده است. این ستاد وقتی نشان دهد که زودتر و البته درستتر از همه خبر میدهد و مورد اعتماد و وثوق بیشتری است، یعنی آن سه دستور اعتماد، سرعت و حقیقت را رعایت کرده و وقتی که این سه اصل را دارد، طبیعتا خبر از آن شنیده میشود. چیزی که من میگویم مفهومی انتزاعی است که باید آن را عملیاتی کرد. عملیاتیکردن آن یعنی اینکه بهطور مشخص و منظم همه رسانهها بهگونهای که حساسیتها را برای دیدهشدن و شنیدهشدن جلب کنند، خبر را منتشر سازند. ضمنا باید این نکته را هم به خاطر داشت که برای همه جوامع نمیتوان به یک شیوه خبر منتشر کرد و انتظار داشت همه اقشار یک خبر را به یک شیوه دریافت کنند.
برای مثال من در خبرها دیدم که فرماندار یکی ازشهرهای شمالی برای آنکه مردم را مجاب کند که از خانههایشان بیرون نیایند، ابتکاری نشان داده بود و با بلندگویی که روی ماشین نصب شده بود، شروع به دادن پیام کرده بود. مشخص است که این کار نسبت به شبکههای مجازی و فضای وب، خیلی کندتر است و دربرگیری کمتری دارد ولی از آنطرف، حساسیت را جلب میکند که انگار اتفاق مهمی افتاده است. در سیل فروردینماه ٩٨ من به مناطق سیلزده رفتم و در منطقه گمیشان دیدم که از بلندگوی مساجد اخطار میدهند مردم تخلیه کنند و این موثرتر بود. چرا؟ چون هشدارپذیری مردم از طریق بلندگوی مساجد بیشتر بود؛ یعنی مردم به پیامی که از مسجد دریافت میکردند، اعتماد بیشتری داشتند. منظورم این است که باید یک منظومه اطلاعرسانی را درنظر گرفت؛ یعنی پیشزمینههای شرایط فرهنگی و اجتماعی مناطق درگیر در بحران را درنظر بگیریم و بر اساس آن اطلاعرسانی کنیم. ذهن ما فقط روی شبکههای مجازی و ابزار ارتباطات جمعی متمرکز شده است اما میتوان راهکارهای دیگری هم برای انتقال پیام تعریف کرد. وقتی که انتقادی هم داریم، فوری میرویم و مسأله را تنها در شبکههای مجازی مطرح میکنیم اما شبکههای مجازی هر چقدر هم در آن انتقاد شود، یک رسانه بدون مرکز و غیرقابل کنترل است و هر محدودیتی هم ایجاد شود، باز هم روی آن موثر نیست، به این دلیل که مدیریتپذیر نیستند. نمیخواهم بگویم که فضای وب و شبکههای مجازی اهمیتی ندارند. مشخص است که امروز جریان قدرتمند اطلاعات دایم در این شبکهها جاری و ساری است اما قدرتمندی و تأثیرگذاری شبکههای مجازی باعث نمیشود که شیوههای ارتباطی را که ممکن است در منطقهای خاص تأثیرگذار باشند، نادیده بگیریم.
به نظر شما اگر در وضع فعلی رسانهها خبرها را با سرعت و دقت بیشتری منتشر سازند، واکنش جامعه چه خواهد بود؟
بالاخره جامعه نسبت به این مسأله حساس است. جامعه ایرانی جامعهای است که احساس همبستگی و دگردوستی در آن میزان بالایی دارد. شما ببینید که در پدیدههایی مثل سیلهای اخیر قبل از رسیدن دستگاههای رسمی، نهادهای مردمی به مناطق سیلزده رفتند. از این مجموعه هم باید استفاده کرد؛ یعنی به نظر من مقابله با کرونا به مفهوم پیشگیری، مهار و درمان آن یک پدیده صرفا حاکمیتی نیست. یک پدیده مدنی و یک پدیده اجتماعی و سیاسی هم هست. نمیشود در غیاب مردم و در غیاب اعتماد و مشارکت آنها کاری را از پیش برد، ولو اینکه امکانات فوقالعادهای هم در دستان نهادهای اجرایی و دولتی باشد. باید دید که آیا همه این ظرفیتها به کار گرفته شده است یا نه؟ اگر نظر من را بخواهید، میگویم نه.
چطور باید به کار گرفته شوند؟
وقتی که خود بحران روشمند و درست تعریف شود و احساس مسئولیت اجتماعی بالا برود و از آنطرف پرداختن به جنبههای منفی هم کم شود. بالاخره درشرایطی هستیم که بخشی از بیاعتمادی ناشی از آن است که اقدامات بهموقع انجام نگرفته، اطلاعات به موقع داده نشده و اشتباهات به موقع نقد نشده است. طبیعتا ما با یک گسست و شکاف مواجهیم که هر چقدر هم نهادهای رسمی با تمام توانشان به میدان بیایند، باز گویی که کاری را انجام ندادند؛ چون اعتمادی به آنها نیست. اما وقتی بحران تعریف شد و سازوکار لازم هم حول آن شکل گرفت، متقابلا آنطرف هم باید یک جامعه مدنی به نخبگان و فعالان و کنشگران مدنی این مسئولیت را گوشزد کند که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. الان باید یک مسئولیت ملی، مدنی و میهنی تعریف شود و آن مسئولیت مدنی این است که همه به فکر جان شهروندان باشند و حفظ جان و سلامت مردم مسأله اول باشد و هر مسألهای نسبت به آن میشود مسأله بعدی. مسأله هم هرچه میخواهد باشد، اعم از وضع اقتصادی، آموزشی و سیاسی. همان که میگویند اول برادری ثابت کن. چیزی را که باید الان ثابت کرد این است که همه در برابر بهداشت و سلامت جامعه حساس باشند و همه نسبت به حفظ آن همدل شوند و همه آن را در اولویت قرار دهند.
به نظر شما برای ترمیم اعتماد از دسترفته میشود شیوهای از گفتوگو را ابداع کرد؟ اگر بله، شرایط آن باید چه باشد؟
به لحاظ دینی هم حسابش را بکنیم، یک اصل طلایی داریم که «النجاه فیالصدق» یعنی راه رهایی در راستگویی است. به میزانی که احساس شود راست گفته میشود و اطلاعات راست است و انتقادات از سر حقیقت و راهنماییها راست است و به راستی از امکانات، فرصتها و تهدیدها گفته میشود، به همان میزان هم جلب اعتماد و مشارکت بیشتر خواهد شد. البته نباید انتظار این را داشت اعتمادی که مدتها لطمات جدی دیده، به یکباره و به صورت ناگهانی کاملا ترمیم شود ولی تجربههایی که در همین سالهای اخیر داریم این است که به دلیل ظرفیتی که در جامعه ایرانی نهفته است، اگر علایم و نشانههایی از تفاهم و گفتوگو و پذیرش طرف مقابل نشان داده شود، جامعه هم به میدان میآید. راه ترمیم اعتماد فراهمآمدن شرایط گفتوگوست و معنی گفتوگو هم این است که طرفینی در گفتوگو وجود دارند که آن طرفین باید به رسمیت شناخته شوند و طرف گفتوگو یعنی اینکه امکان نظردادن، حرفزدن و نقدکردن و حتی اعتراضکردن وجود داشته باشد تا هرطرف بتواند حس کند که در موقعیت برابری قرار دارد. اگر بیاعتمادی مسأله امروز ماست، بخشی از آن براساس زیستهها و تجربههای شهروندان به وجود آمده است. واهمه و ترسی که وجود دارد، باید چطور تعریف شود؟ به چه میزان در جامعه ما پدیدهها و مسائلی تکذیب شدند که پس از مدتی معلوم شده عین حقیقت بودهاند و وجود داشتند. در زیستههای هر فردی هریک از ما مصداقهای پرشماری وجود دارد؛ از اینکه کتمان واقعیتها و حقیقتها وجود داشته است، به همین دلیل هر فرد به تجربههای خودش تکیه میکند و بدگمان و بیاعتماد باقی میماند.
همانطور که در مقوله اعتماد اجتماعی و سیاسی گفته میشود که اعتماد اجتماعی و سیاسی حاصل زندگی تاریخی یک جامعه و شهروندان آن است، در نتیجه به نظر من آن نقطه آغازین این است که نهادهای رسمی در به رسمیتشناختن اضطراب نگرانی و بیاعتمادی جامعه همزبانی کنند؛ یعنی اولین حرف این نباشد که این ترسها بیدلیل و به دروغ است. وقتی سخن از همنوایی میشود، یعنی اینکه لحظه کنونی که مردم به آن فکر میکنند و آن حد از آسیبی که در جامعه وجود دارد، به رسمیت شناخته شود. از آنجا به بعد است که گفتوگو آغاز میشود. به اعتبار همین حرف در آخر باید بگویم که نمیشود بار همه مسائل را به دوش رسانهها انداخت، همچنان که نمیشود رسانهها را تبرئه کرد. رسانهها وقتی میتوانند نقش تخریبی در جامعه داشته باشند که نهادهای دیگر وظیفه و کار خود را به موقع و به درستی انجام داده و رسانهها از قافله آنها عقب مانده باشند.