به گزارش جماران؛ عباس عبدی در یادداشتی در روزنامه دنیای اقتصاد نوشت:
«اعتراضات آبان ماه از حیث اندازه خشونت و تخریب برای همه تعجبآور بود. یک انقطاع جدی میان مردمی عاصی نسبت به نظم مستقر. و از اصل ماجرا مهمتر، سکوت همراه با همدلی بخش بزرگی از طبقه متوسط با این اعتراضات. همان طبقهای که مدیریت دولتی گمان میکرد با به دست آوردن دل آنان میتواند حمایت قبلی آنان هنگام رای دادن را همچنان حفظ کند و لذا بیخیال طبقه فرودست شده بود. به همین علت هنگامی که مواجه با اعتراض طبقه فرودست شد، به روشنی دید که طبقه متوسط هم با آنان همدلی میکند.
اشتباهی که احمدینژاد به شیوه معکوس انجام داد. او گمان میکرد با قربانی کردن طبقه متوسط میتواند متکی به طبقه فرودست باشد و حمایت آنان را به صورت دایمی به دست آورد. این اشتباه در هر دو دولت ریشه در نادیده گرفتن این واقعیت داشت که، اگر چه جامعه به طبقات گوناگون تقسیم میشود و قاعدتاً هر دولت و حکومتی میکوشد که منافع طبقه حامی خود را جلب کند، ولی این امر به منزله نادیده گرفتن طبقات دیگر نیست. اتفاقاً این طبقات به نحوی با یکدیگر همبسته هستند. مثل کشتی تایتانیک است که اگر در معرض غرق شدن قرار گیرد، در این مرحله طبقه فقیر و کارگر و ثروتمند نمیشناسد.
همچنین طبقه مرفه و متوسط از وجود فقر بیزار است و آن را به ضرر حتی منافع خود میبیند. بعلاوه نمیتوان جامعه را با اتکا به طبقه فقیر ساخت. آنان هم نیازمند طبقه متوسط هستند. ضمن اینکه در شرایط کنونی ایران، این دو طبقه برخلاف گذشته وجوه مشترکی هم در حوزه زندگی پیدا کردهاند که ظاهراً در این حکومت به یک اندازه تحت خطر و فشار قرار دارد و از این نظر نیز متحد شدهاند.
عمق و گستره اعتراضات در شهرهای اطراف تهران مثل شهریار، قدس، اسلامشهر و... بطور نسبی گستردهتر از سایر نقاط کشور بود. یک علت روشن آن ویژگی حاشیهای بودن این شهرها نسبت به تهران است. شهرهای حاشیهای با چند هدف مشخص شکل گرفتهاند. جلوگیری از گسترش ناهنجار مادر یا کلانشهر، پایین نگه داشتن دستمزد از طریق وجود نیروی کار فراوان در شهرهای حاشیهای، جلوگیری از اختلاط فرهنگی و مواردی از این دست.
گفته میشود که تفاوت جمعیت روز و شب تهران حداقل حدود دو میلیون نفر است. روشن است که با وجود دستمزدهای پایین و اندک این افراد نمیتوانند در تهران زندگی کنند. از این رو شهرهای اطراف تهران سرریز این جمعیت را جذب میکنند و در خدمت کلانشهر یا مادرشهر هستند. هنگامی که اقتصاد کلانشهر با مشکل مواجه میشود، سرریز آن بیش از هر جا در شهرهای حاشیهای است.
نگاهی به تحول نامتوازن جمعیتی برخی از شهرهای حاشیهای در ده سال گذشته و مقایسه آن با تهران میتواند گویای برخی از مسایل باشد.
مشاهده میشود که رشد جمعیت طی یک دهه در تهران حدود ۱۳ درصد بوده است که این مقدار تقریباً معادل رشد ناشی از زاد و ولد است. به عبارت دیگر خالص مهاجرت به تهران حدود صفر بوده است. در حالی که این رقم برای سایر نقاط استان تهران حدود 28 درصد است که بخش مهمی از آن به دلیل مهاجرت است. کافی است تحول جمعیتی بخشی از شهرهای استان تهران را طی یک دهه مشاهده کنیم.
این نحوه افزایش جمعیت در این شهرهای حاشیهای چند مشکل جدی ایجاد کرد. فقدان زیرساختهای اجتماعی و خدمات شهری برای این شهرها، کولونی شدن مهاجرین برحسب قومیت، زبان و... افزایش بیکاری و گران شدن مسکن از جمله این موارد بود. ولی با کاهش رشد اقتصادی، بخشی از ساکنان تهران عازم مناطق حاشیه شدند و موجب افزایش گرانی مسکن و اجاره در حاشیه گردیدند و زندگی را بر ساکنان قبلی آنجا سختتر از پیش کردند.
علت اصلی اعتراضات ساکنان این مناطق اقتصادی است ولی علت خشونت آن را میتوان در بیصدا بودن آنان دانست. مردم این حاشیه، متأسفانه فاقد صدا در عرصه عمومی بودند. نه رسانهها بازتابدهنده واقعیت آنان بودند، و نه حکومت و دولت توجهی عملی به آنها داشتند، و نه گروههای سیاسی آنان را نمایندگی میکردند. در نتیجه هنگامی که فرصتی پیدا کردند جز شورش و تخریب راه دیگری پیش روی آنان نبود. این رفتار طبیعی گروههایی است که در شرایط عادی بیصدا هستند!»