به گزارش جماران؛ سیدعبدالجواد موسوی در یادداشتی در خبرآنلاین نوشت:
«نامه اعتراضآمیز جمعی از هنرمندان به وقایع اخیر بهانه داده دست دلواپسان تا عقده و کینه تلنبار شده انتخابات ۹۲ و ۹۶ را سر کسانی خالی کنند که به گمان آنها علت العلل شکستشان در آن دو انتخابات تاریخی بودند.
البته اگر اندکی اهل تامل و درنگ بودند میفهمیدند که شکستشان هیچ ربطی به هنرمندان ندارد. دست کم در انتخابات ۹۲ که هیچ خبری از هنرمند جماعت نبود و جز چند روزنامهنگار ناامید کس دیگری در ستاد انتخاباتی آقای روحانی حضور نداشت.
الان وقت تاریخنگاری نیست و اصلا از تاریخ سخن گفتن برای آنها که اهل عبرت نیستند و از یک سوراخ ده بار گزیده میشوند بیفایده است، مخلص کلام این که: جماعت دلواپس بازی را به قدرت حریف نباختند بلکه به ضعف و سستی رفیقی باختند که کارنامه مشعشع هشتسالهاش پیش روی همگان گشوده بود. در انتخابات ۹۶ هم، مردم تصمیمشان را گرفته بودند و هنرمندان تنها به شور و شوق آنها افزودند و در پارهای موارد تردید آنها را به تصمیم بدل کردند و شد آن چه باید میشد.
با همه اینها اصلا فرض را بر این میگذاریم که هنرمندان باعث و بانی به قدرت رسیدن آقای روحانی شدند. خب که چه؟ یعنی چون در آن روزگاران از آقای روحانی حمایت کردند الان حق ندارند زبان به انتقاد و مخالفت بگشایند؟ این دیگر چه شعبدهای است؟ کجای عرف و شرع و قانون و دموکراسی غربی و مردمسالاری دینی آمده که رای دادن به یک شخص به معنای عقد اخوت بستن با اوست؟ و از آن بالاتر به معنای تایید همه سیاستهای حاکمیت؟ و یا به معنای مُهر قبولی زدن بر همه رفتارهای تک تک افراد منتسب به حکومت؟ غالب آنان که به حسن روحانی رای دادند نه او را معجزه هزاره سوم میدانستند، نه گفتند خوابنما شدهاند که لابد و باید به او رای دهند و نه گفتند که او فرستاده امام زمان است و رای ندادن به او مستوجب کیفر اخروی و دنیوی. آنها گمانشان بر این بود مردی که اصل و اساس سیاستش بر گفتوگوی با جهان است و قرار است در مناسبات ما با دیگران شیوه دیگر کند، شاید بتواند راه برون شدی از تنگنایی که فرقه زنبیلیه برای این کشور به وجود آوردهاند فراهم آورد. به هر علتی نشد. نتوانست یا نگذاشتند فرقی نمیکند. مهم این است که نشد. خب چه باید کرد؟ چون رای دادند باید شرمسار باشند و بگویند: ما را ببخشید که قدر و قیمت هاله نور را ندانستیم؟ یا باید همانند ملانصرالدین حماقت پیشه کنند و تا آخر عمر بگویند چهل سال بیشتر ندارم؟
دلواپسان فراموش میکنند که رای به حسن روحانی رای به یک شخص نبود، رای به یک برنامه و هدف بود، اما از آن جا که غالب دلواپسان تعریفشان از سیاست به دایره مرید و مرادی محدود میشود درک این موضوع برایشان دشوار است. آن ها احمدینژاد را هیچوقت رئیس قوه مجریه ندیدند. او را در مقام منجی دیدند. در مقام شعیب بن صالح که قرار است مقدمات فراگیری عدل و داد را در جهان فراهم آورد. خب در چنین مناسباتی انتقاد اگر نه حرام شرعی، دست کم خلاف معرفت و بصیرت بود و هست. به همین دلیل بسیاری از دلواپسان ترجیح میدهند درباره بسیاری از خطاهای آشکار احمدی نژاد اصلا سخنی بر زبان نیاورند و یا با گفتن این که همه اینها زیر سر مشایی بود وجدانشان را آسوده کنند.
با چنین تعریف رازآلود و رمزآمیزی از عالم سیاست طبیعی است که انتقاد از سیاستهای دولت و یا متعرض شدن به آن، آن هم از سوی کسانی که پیشتر حامی آن بودند نوعی فرصتطلبی و یا مردرندی به شمار میآید. اما کافی است تعریفتان متفاوت باشد تا نتیجهگیریتان از اساس چیز دیگری شود. شما به منجی و سوپرمن رای ندادید. در هنگام انتخاب هم اختیار کامل نداشتهاید. از میان گزینههایی که پیش رویتان گذاشتهاند آن را که با اندیشههایتان قرابت بیشتری داشته و یا درستتر بگویم آن را که فاصله کمتری با معیارهایتان داشته برگزیدهاید اما روز و روزگار آن طور که دلتان میخواسته پیش نرفته، آیا حق اعتراض ندارید؟ انگاری آن عرب بادیهنشین که در روز بیعت با خلیفه خود به او گفت اگر از راه راست منحرف شدی با همین شمشیر کج تو را به راه راست خواهیم آورد، درک درستتری از انتخابات و نسبت رئیس و جمهور داشت.»