لطفالله میثمی گفتنیهای بسیاری درباره تاریخ انقلاب و به ویژه سازمان مجاهدین خلق دارد. همین است که در گفتوگو با اعتمادآنلاین درباره فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق، علل انشعابات، نگاه امام خمینی(ره) به این سازمان و دیگر مسائل مرتبط با آن صحبت کرده است.
به گزارش جماران، لطفالله میثمی برای اهالی سیاست و علاقهمندان به تاریخ انقلاب چهرهای نامآشناست. چهرهای 79ساله که سابقه همکاری با فعالان ملیمذهبی و سازمان مجاهدین خلق را دارد، کسی که با حنیفنژاد و سعید محسن رفاقت داشته و به خاطر همین رفاقت و همکاری با مجاهدین خلق توسط ساواک در سال 1350 دستگیر شد.
میثمی در جریان مبارزه مسلحانه با رژیم شاه در تاریخ 28 مرداد 1353، در حالی که مشغول ساختن بمب دستساز صوتی بود، دچار حادثه شد، چراکه بمب در دستانش منفجر و بر اثر شدت جراحات دست چپ او قطع شد و هر دو چشمش را از دست داد.
او در بیمارستان توسط ساواک شناسایی و دستگیر شد. هرچند برایش حکم اعدام صادر شد، اما با یک درجه تخفیف حکمش به حبس ابد تبدیل شد. در زندان و در جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، او از کسانی بود که ضمن پافشاری بر اسلامگرایی، از سازمان مجاهدین خلق در زندان به رهبری مسعود رجوی جدا شد. اختلاف اصلی لطفالله میثمی با مسعود رجوی بر سر ریشهیابی انحراف عقیدتی رخداده در سازمان بود. میثمی سه ماه پیش از پیروزی انقلاب به همراه آیتالله طالقانی و آیتالله منتظری از زندان آزاد شد.
لطفالله میثمی پس از انقلاب نشریه راه مجاهد را به عنوان ارگان نهضت مجاهدین خلق در سال 1360 راهاندازی کرد که این نشریه سال 1372 به حکم روحالله حسینیان توقیف شد. لطفالله میثمی سال 1376 نام نشریه را به چشمانداز ایران تغییر داد که تا به امروز زیر همین عنوان منتشر میشود.
لطفالله میثمی با این سوابق، گفتنیهای بسیاری درباره تاریخ انقلاب و به ویژه سازمان مجاهدین خلق دارد. همین است که در گفتوگو با «اعتمادآنلاین» درباره فعالیتهای سازمان مجاهدین خلق، علل انشعابات، نگاه امام خمینی(ره) به این سازمان و دیگر مسائل مرتبط با آن صحبت کرده است.
متن زیر مشروح گفتوگوی «اعتمادآنلاین» با لطفالله میثمی است:
*از چه زمان سازمان مجاهدین به این جمعبندی رسید که شاه باید برود؟
بنیانگذاران مجاهدین خلق بعد از قیام ملی 15 خرداد 42، که خود حنیفنژاد هم آن زمان در زندان قصر بود، به این نتیجه رسیدند مردمی که قیام کردهاند توان سرنگونی شاه را دارند. اگر کنشگران روز 15 خرداد برای ادای فریضه نماز و ناهار نرفته بودند، تقریباً تهران سقوط کرده بود. ولی در دو سه ساعتی که صرف این منظور شد، نیروهای مسلح به خیابان آمدند و مستقر شدند و با رگبار مسلسل همه را تارومار کردند. این اتفاق باعث شد فکر قیام در ذهن حنیفنژاد شکل بگیرد، اما مردم تغییرات بنیادی و دگرگونکننده میخواستند. سال 44 که سازمان مجاهدین را تشکیل دادند گفتند ما باید سه سال کسب صلاحیت کنیم که مرحله اول را به این منظور اختصاص دادند. البته انقلاب الجزایر که به پیروزی رسیده بود در این نگاه نقش داشت. همچنین پیروزی کوبا که یک انقلاب ملی بود و نه مارکسیستی نیز در ایجاد انگیزه برای مبارزه نقش داشت. کودتای 28 مرداد و سرکوب قیام 15 خرداد هم تاثیر زیادی داشت. دادگاه مرحوم بازرگان و طالقانی هم در این میان موثر بود. آقای بازرگان گفت ما آخرین نیرویی هستیم که از قانون دفاع میکنیم و پیشبینی ایشان به واقعیت پیوست. گروههای بعدی دیگر راه قانون را ادامه ندادند. تحریم انتخابات دور بیست و یکم توسط آیتالله میلانی و شریعتمداری هم حائز اهمیت بود. البته نباید فراموش کنیم کارهای شاه هم که قانون را دور میزد و به سمت خودکامگی میرفت نقش زیادی داشت.
*از همان ابتدا که فعالیت خود را شروع کردید میدانستید سازمان به عملیات مسلحانه روی میآورد، یا اینکه بعداً بر حسب شرایط چنین تصمیمی گرفته شد؟
سالهای 39 تا 42 که در دانشگاه تهران بودم، اوج مبارزات قانونی بود و هیچکس فکر عملیات مسلحانه به سرش نمیزد. وقتی شاه دکتر امینی را به نخستوزیری انتصاب کرد، با اینکه انتخاب خودش بود، اما همان را هم قبول نداشت. مجلس که بسته بود، مردم هم که نقشی نداشتند. انتخاب و انتصاب هم کار شاه بود. اما همین امینی را هم برنتافت و اجازه نداد اصلاحاتی را که لازم بود انجام دهد. در واقع همه امور را خودش و احزابی که صد درصد با او هماهنگ بودند بر عهده گرفتند. از این رو بعد از سرکوب قیام 15 خرداد، نیروهای زیادی به این نقطه رسیدند که باید راه دیگری را انتخاب کرد. ساواک به همه تشکلها نفوذ و آنها را رصد و دستگیر و سرکوب میکرد. حتی چهرههای شاخص نهضت آزادی، با اینکه تمام کارهایشان قانونی بود، آن زمان با احکام زندان 10 ساله مواجه شدند که به نوعی معادل اعدام بود؛ مثلاً آقای بازرگان و مهندس سحابی با حکم 10 سال زندان روبهرو شدند و آیتالله طالقانی که یک مرجع و مفسر کبیر انقلاب بودند نیز به 10 سال زندان محکوم شد که خب، حکمهای درجه بالا محسوب میشدند.
*آقای میثمی، شکل ائتلاف مجاهدین با نهضتآزادی چطور بود؟ چه تعامل و همکاریای با هم داشتید؟
همه بنیانگذاران مجاهدین خلق از اعضای نهضتآزادی بودند. منتها وقتی سران نهضت آزادی محاکمه شدند، در سال 43 از داخل زندان برای کمیته دانشگاه نهضتآزادی پیام دادند که این بار دیگر ساده به میدان نیایند. چون شرایط سخت و پیچیده شده است. باید جریانهایی متولد شوند که این ویژگیها را داشته باشند و نهضتآزادی میتواند رحِمی برای پرورش این مولود جدید باشد. این عینِ پیامی بود که از زندان دادند؛ یعنی خودِ رهبران نهضتآزادی حرکت مسلحانه را تشویق کردند. بعد هم که حرکت مجاهدین شروع شد و گسترش پیدا کرد اعضای نهضتآزادی از دور خارج نبودند؛ یا مثل شهید رجایی یا محمدمهدی جعفری عضو مجاهدین خلق شدند یا مثل مهندس بازرگان، دکتر سحابی یا آیتالله طالقانی به خانوادههای زندانیان سیاسی و مجاهدین کمک میکردند. به هرحال هیچ فردی از نهضتآزادی نبود که با حرکت مجاهدین مخالفت کند. همین مهندس سحابی به خاطر مجاهدین به زندان افتاد. همچنین مهندس توسلی، که حالا دبیر کل نهضتآزادی است، به خاطر مجاهدین به زندان افتاد. شهید رجایی هم عضو نهضتآزادی و مجاهدین خلق بودند که من مسئولشان بودم.
*نوع ارتباط نهضت آزادی با کمونیستها، از جمله حزب توده، چگونه بود و چه تعاملی با هم داشتند؟
مجاهدین در سالهای 44 و 47 نظریهپردازیشان اینگونه بود که در تاریخ معاصر، ایران سه نوع مبارزه داشته است: مبارزه ملی، مبارزه مذهبی و مبارزه چپ مارکسیستی. گفتند حلقه مفقودهای وجود دارد تا این سه جریان را به هم پیوند دهد که اتفاقاً هر وقت این سه جریان به هم پیوند خوردهاند با موفقیت همراه بوده است. در واقع به یک نوع اسلامی دست یافتند که اگر قرآن و نهجالبلاغه پشت آن باشد، میتواند نیروهای مذهبی و سنتی را تعالی بخشد؛ یعنی بین قرآن، سنت، عقل و اجماع، قرآن اولویت پیدا کند و سنت عطیه پیامبر و ائمه که خوب بود، با نیروهای ملی هم برخورد تعالیبخش کردند و گفتند ملیّون هم باید برخورد درستی با مذهب بکنند و همینطور با جریان چپ. در مورد مارکسیستها هم گفتند که مارکسیسم از راه فلسفی وارد ایران شده است و این درست نیست، مارکسیسم ارزش اضافی را مطرح میکند و ما باید از این طریق که به کار اصالت میدهیم، آن را وارد ایران کنیم؛ یعنی حلقه پیوند و واسط بین این سه جریان شدند. در واقع میگفتند اسلامی که ما مطرح میکنیم از چپ هم مترقیتر است.
*چرا قضیه انشعاب پیش آمد و چه اتفاقی افتاد که منشعب شدند؟
در سازمان مجاهدین خلق گرایشهایی به سمت مارکسیست بود، البته یک مشترکاتی هم وجود داشت. بعد که بنیانگذاران اعدام شدند و کارهای ایدئولوژی بنیادی متوقف شد، آرامآرام سوالاتی در ذهن بچهها نقش بست که ما خیلی از مشکلات را نمیتوانیم حل کنیم. بنابراین سراغ علم رفتند. علم هم به مرور به علمِ مبارزه- به قول مارکسیستها- تبدیل شد و به آن سمت سوق پیدا کردند.
*بعد از انشعاب، جناحبندیها چگونه بود؟
ناجوانمردانه سازمان را به نام خودشان مصادره کردند، در حالی که هویت سازمان و آرم سازمان همه مذهبی بود و نباید مصادره میشد. بلکه باید میرفتند انشعاب میکردند و یک سازمان مارکسیستی برای خودشان درست میکردند.
*اگر بنیانگذاران اولیه سازمان میماندند، انشعاب رخ میداد یا آنها از دوتکه شدن جلوگیری میکردند؟
از نظر من اگر بنیانگذاران میماندند، به هیچ وجه انشعاب رخ نمیداد. این نه تنها نظر من، بلکه نظر آقای دکتر محمدی گرگانی و نظر همین حالایِ مهندس رحمان بازرگانی هم هست.
*سوال این است که اگر انشعاب به وجود نمیآمد، سازمان اولیه در قبال تحولات اوایل انقلاب چه مواضعی میگرفتند؟
فرض کنید ما خودمان دنبال بنیانگذار اولیه بودیم. بعد که به انقلاب نزدیک شدیم از انقلاب حمایت کردیم. حتی بعد از پیروزی انقلاب به جنگ رفتیم و 15 نفر از دوستانمان به شهادت رسیدند.
*شما تا چه زمانی با مجاهدین خلق در ارتباط بودید؟
تا سال 55 با مسعود رجوی بودیم و از آن سال به بعد، دیگر در زندان قصر انشعاب کردم.
*در مورد ماجرای 54 خاطره گفتهنشدهای به یاد دارید؟
سال 54 سالی بود که مارکسیستها آن بیانیه تغییر ایدئولوژی را دادند و همزمان مجید شریف واقفی را ترور کردند و به شهادت رساندند. صمدیه لباف را هم ترور کردند، ولی موفق به کشتنش نشدند. محمد یقینی را ترور کردند و بچههای مذهبی را از سر راه یا با ترور برمیداشتند یا با تصمیمهای بیرحمانه، یا با انگ و برچسب اذیتشان میکردند. بعداً هم در مهر 56 به اشتباه خودشان پی بردند و مجید شریف واقفی و صمدیه را شهید اعلام کردند.
*اگر به گذشته برگردید، نقدی نسبت به کارهای خودتان دارید؛ مثلاً کارهایی را نباید انجام میدادید، یا کارهایی را انجام ندادید که باید انجام میدادید؟
بله. یکی از اشتباهات ما این بود که آنطور که باید و شاید با سلطنت مبارزه نمیکردیم. در واقع نه با خود شاه، بلکه با استبداد و وابستگی مبارزه نکردیم.
*از تابستان داغ و روز 17 شهریور چیزی به یاد دارید؟
ما در زندان قصر بودیم که صدای تیراندازی را شنیدیم. بعداً شنیدیم چنین اتفاقی افتاده و ارتش صبح زود بدون اینکه به مردم اطلاع دهد، اعلام حکومت نظامی کرده است. مردم هم در میدان هفده شهریور (ژاله سابق) آمده و غافلگیر شده بودند. ارتش به سوی آنها تیراندازی کرد و حدود صد نفر به شهادت رسیدند.
*در آن ایام چه ارتباطاتی با آیتالله طالقانی داشتید؟
آقای طالقانی که از بنیانگذاران بودند. از دوران انجمنهای اسلامی دانشجویان و دوران نهضت آزادی و از ابتدای مجاهدین، با آیتالله طالقانی و همچنین مهندس بازرگان ارتباط داشتیم. به ویژه با مهندس عزتالله سحابی، که هیچوقت ارتباطمان قطع نشد. تمام مسائل داخلی تشکیلات را آقای طالقانی و بازرگان و مهندس سحابی میگفتند.
*الان که مجاهدین خلق در فرانسه و اروپا و آمریکا مسقر است چه شرایطی دارد؟ آیا واقعاً توخالی است یا امیدوار است بتواند کاری انجام دهد؟ اینکه با جان بولتون ارتباط دارند به چه منظور است؟ آیا فقط میخواهند که باشند یا اینکه تصور میکنند میتوانند کاری انجام دهند؟
در واقع از نظر مردمی دیگر در داخل ایران پایگاه چندانی ندارد و در میان مردم اصلاً شناختهشده نیست و تنها تشکلهای نظامی دارد و ممکن است با ائتلاف بین عربستان، اسرائیل و امارات و کشورهای دیگر، بتواند فعالیت نظامی داشته باشد.
*چه کارهایی میتواند انجام دهد؟
کارهای اطلاعاتی؛ جمعآوری اطلاعات طبقهبندیشده از داخل ایران.
*چه شد که از سازمان بیرون آمدید و آیا از نظر ایدئولوژی تغییر کردید یا خیر؟
بالاخره اینها در کتابها آمده که ما هم اختلاف سیاسی، هم اختلاف مذهبی و هم اختلاف تشکیلاتی داشتیم. جریانی که در سال 54 به وجود آمد، به زعم ما یک ریشه هم در درون داشت. ولی سازمان نمیپذیرفت و میگفت در درون هیچ ریشهای نداشته و یک کودتای خارجی بوده است.
*امام چه نظری در مورد سازمان مجاهدین داشتند؟ آیا رابطه و گفتوگو و ردوبدل شدن نامهای بوده یا خیر؟
تا جایی که من میدانم امام در سال 54 به آقای هاشمی گفته بودند: «همه دوستان میگفتند که سازمان را تایید کنید، ولی من مقاومت میکردم و این کار را نمیکردم. ولی حالا میخواهم تاییدشان کنم.» که آقای هاشمی میگویند: «این کار را نکنید و همچنان به «نه تایید و نه تکذیب»تان ادامه دهید.» در واقع در درون سازمان مجاهدین مسائلی پیش آمده بود که آقای هاشمی از اختلافات فکری در درون سازمان خبر داشته است.
* نزدیک به سه سال پیش در فیلمی منتشرشده، سعودالفیصل از واژه مرحوم برای مسعود رجوی استفاده کرد. مسعود رجوی زنده است؟
هیچچیزی درباره این فرد نمیدانم.
*شما همیشه بر اجرای قانون اساسی تاکید میکنید؛ این با فعالیتهای درون سازمانی آن زمانتان در تناقض است.
اشتباه ما این بود که به قانون اساسی انقلاب مشروطیت توجه کافی نشان ندادیم. اگر رعایت میکردیم، اینقدر هزینه و شهید نمیدادیم. مبارزه مسلحانه یک خطمشی است ولی آیین و ایدئولوژی ما کاری به خطمشی ندارد. هر مقطعی میتواند یک خطمشی جدا داشته باشد. ما 12 تا امام داشتیم که 12 تا خطمشی داشتند ولی آیین و مکتبشان یکی بود.
*آقای میثمی، شما شخصیت همیشه امیدواری هستید و همیشه خوشیبینی خاصی در نوشتهها و رفتارتان دیده میشود. این امیدواری، با اینکه بعضی از اهدافتان هم محقق نشده است، از کجا میآید؟
معتقدم اراده خداوند در تکامل سمتها و هدفهاست. این تکامل گرچه فرازونشیب دارد، اما روند کلی آن رو به فراز است. بنابراین ما هم باید به این اراده خدا امیدوار باشیم که باطل اگرچه موقتاً حاکم میشود، ولی ماندگار نخواهد ماند.
*در مورد گروههای برانداز چه نظری دارید؟ آیا نظام باید نگران تحرکاتشان باشد یا خیلی جدی نیستند؟
من میدانم که براندازی کار درستی نیست و ما هم آن را قبول نداریم. آنها هم که دست به براندازی میزنند هم به خودشان و هم به ملت ضربه میزنند و این کار نتیجهای نخواهد داشت.
*شما مهندس نفت هستید؛ اولین دبیرکل اوپک ونزوئلا اینطور گفته است: «نفت مدفوع شیطان است.» آیا واقعاً نفت برای ملتها، با توجه به نوع مدیریتها، دردسرساز شده است؟
نفت هم میتواند در خدمت ملت قرار گیرد هم میتواند به ضرر ملت باشد. به نظرم بعد از انقلاب از نفت استفادههای خوبی شد، مثل تاسیس دانشگاهها و... ولی اعتیاد به درآمد نفت برای ما مضر است.
*لطفاً توضیح دهید؟
نظام ما اقتصادش را به درآمد نفت گره زد و نفت هم دارد به جنگ گره میخورد؛ یعنی ما میگوییم اگر نگذارند نفت صادر کنیم ما هم نمیگذاریم دیگران صادر کنند که این به معنای جنگ است. چرا اقتصادمان را اقتصادی انتخاب کنیم که در نهایت به جنگ منجر شود؟ ما باید در رهایی از اعتیاد به درآمد نفت انقلاب آرام و نوینی بکنیم.
*به عنوان سوال پایانی، اولین دیداری که با امام داشتید کی بود و چه مسائلی مطرح شد؟
حدود 15 بهمن بود که به دیدار امام رفتیم. من به ایشان گفتم بهتر است به هر کس نفت میفروشید، طلا یا کارخانه بگیرید یا در چاههای نفت را ببندید تا نفت تاراج نشود. اگر این کار انجام میشد الان همه طلاهای دنیا در ایران بود و کارخانهها 200 برابر قیمت پیدا میکردند. دلایلش را هم گفتم، که آمریکا پشتوانه طلا را از روی دلار برداشته بود، بنابراین دلارهایی که وارد ایران میشد، منشاء تورم میشد. ضمن اینکه باید در برابر دلار جنس وارد میکردیم یا اسلحه میخریدیم. در واقع درآمد نفت بیشتر صرف حفاظت نفت میشد و موثر نبود. امام در پایان دیدار رو به من کردند و گفتند: امیدوارم همینطور که از بصیرت باطنی برخوردار هستی، از بصیرت ظاهری هم بهرهمند شوی و برای معالجه که میروی، چشمهایت هم خوب شود.
*آقای میثمی، حرفی باقی مانده است؟
«دور گردون گر دو روزی بر مراد حق نگشت/ دائماً یکسان نماند حال دوران غم مخور». این بیت از حضرت حافظ هم حسن ختامی برای این گفتوگو.