پایگاه خبری جماران: حضرت امام هادی _علیه السلام _ در نیمه ذی الحجة الحرام 212 (به روایت مشهور) در نزدیکی مدینه به دنیا آمد و در سن 8 سالگی به امامت رسید. 41 سال و چند ماه زندگی با برکت آن بزرگوار که 33 سال آن دوران امامت حضرتش می باشد، مقارن حکومت 6 نفر از خلفای عباسی است که بیشتر آن معاصر متوکل است که دشمنی وی با علی و اولاد علی و جنایتهای وی در حق علویان و از جمله امام هادی (ع) مشهور است. فضای بسته و اختناق آمیز و در نهایت حبس و حصر حضرت هادی در سامرا و اعمال هرگونه محدودیت برای حضرت و یارانش، گرچه محدودیتهای ارتباطی آن حضرت با مسلمانان را پیش آورده بود ، اما با درایت آن بزرگوار از طریق نمایندگان و وکلای تعیین شده، ارتباطی سراسری _ هر چند محدود _ برقرار بود و کم و بیش رفت و آمدهایی وجود داشت و از همین طریق مطالب و مآثر ارزنده ای از حضرت به جا مانده است که شامل احادیث و دستورالعملهای سعادت آفرین و معارف افزا می باشد که در رأس آن می توان از زیارت جامعه کبیره نام برد. متن این زیارت حاوی عالیترین مضامین عرفانی و در عین حال سیاسی _ اجتماعی است و بر خلاف برخی پندارهای نادرست، توحید ناب را در قالب معرفی حضرات ائمه معصومین (علیهم صلوات الله) و نقش و جایگاه "من عنداللهی" این بزرگواران آموزش می دهد. این زیارت همواره مورد علاقه و توجه علما و بزرگان بوده و از جمله مشهور است که حضرت امام خمینی (س) که به زیارت قبور مطهر ائمه معصومین اهتمام ویژه داشت، از میان متون زیارات، زیارت جامعه را بیش از دیگر زیارات می خواند و در تمام آستانهای مقدس مقید به خواندن زیارت جامعه بود. این خاطره نقل یکی از یاران آن حضرت در نجف است که: «رسم حضرت امام «قدس سره» در طی اقامت در نجف آن بود که شب ها ساعت دو و نیم و در این سالهای اخیر ساعت دو از شب گذشته از داخل منزل به بیرونی تشریف می آوردند و طلاب و مردم را به حضور می پذیرفتند. سپس در ساعت سه از شب گذشته - پس از مغرب - به حرم مطهر امیرالمومنین علیه السلام مشرف می شدند و زیارت امین الله را ایستاده و زیارت جامعه کبیره را نشسته می خواندند و بعد ازخواندن نماز زیارت، به منزل مراجعت می فرمودند. این برنامه آقا در تمام چهارده سال سکونتشان در نجف بود، به استثنای شبهای شنبه در فصل تابستان که وقت شستشوی حرم و رواق ها بعد از نماز مغرب و عشاء بود که امام در این شب به حرم مشرف نمی شدند.» (صحیفه دل؛ جلد اول ، چاپ سوم، ص 85)
البته این خواندن، همراه با توجه و تدبر بود و درس آموزیها و برداشتهای عرفانی و اجتماعی - سیاسی بسیار نابی را با خود به همراه داشت. از جمله:
«غایت خلقت انسان عالم غیب مطلق است؛ چنانچه در قدسیات وارد است: یا ابْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الْاشیاءَ لِاجْلِکَ، وَ خَلَقْتُکَ لِاجْلی. و در قرآن شریف خطاب به موسی بن عمران علی نبینا و آله و علیه السلام فرماید: وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی و نیز فرماید: وَ انَا اخْتَرْتُکَ. پس، انسان مخلوق «لاجل الله» و ساخته شده برای ذات مقدّس او است؛ و از میان موجودات او مصطفی و مختار است؛ غایت سیرش وصول به باب الله و فنای فی ذات الله و عکوف به فناءالله است؛ و معاد او الی الله و من الله و فی الله و بالله است؛ چنانچه در قرآن فرماید: انَّ الَیْنا ایابَهُم. و دیگر موجودات به توسط انسان رجوع به حق کنند، بلکه مرجع و معاد آنها به انسان است؛ چنانچه در زیارت جامعه، که اظهار شمه ای از مقامات ولایت را فرموده، می فرماید: «و ایابُ الخَلْقِ الَیْکُمْ، و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم. و میفرماید: بِکُمْ فَتَحَ الله، وَ بِکُمْ یَخْتِمُ » و اینکه در آیه شریفه حق می فرماید: «انَّ الَیْنا ایابَهُمْ ثُمَّ انَّ عَلَیْنا حِسابَهُم » و در زیارت جامعه میفرماید: «و ایابُ الْخَلْقِ الَیْکُمْ و حِسابُهُمْ عَلَیْکُم» سرّی از اسرار توحید، و اشاره به آن است که رجوع به انسان الکامل رجوع الی الله است؛ زیرا که انسان کامل فانی مطلق و باقی به بقاء الله است و از خودْ تعیّن و انیت و انانیتی ندارد، بلکه خود از اسماء حسنی و اسم اعظم است؛ چنانچه اشاره به این معنی در قرآن و احادیث شریفه بسیار است.» (آداب الصلاة (آداب نماز)، متن، ص: 263)
و در وجه سیاسی با توجه به فرازی از زیارت جامعه چنین استدلال می شود:
«یکی از بدترین چیزی که اجانب در بین مردم و در بین خود ما القا کردند، این است که اسلام برای این است که ما همان عبادت بکنیم. چنانکه مذهب مسیح را هم مسخ کردند؛ مذهب مسیح مسخ شد. مسیح هرگز نمی شود که دعوتش این باشد که فقط عبادت بکنید، ظَلَمه را بگذارید به کار خودشان! این نمی شود؛ نبی نمی تواند این طور باشد. مسخ شده است اینها. اینها اسلام را در نظر ما، در نظر جاهلین مسخ کردند؛ اسلام را به صورت دیگر نشان دادند. و این از کیدهایی بود که با نقشه ها پیاده شده است؛ و ما خودمان هم باور کردیم «آخوند را به سیاست چه»! این حرفْ حرفِ استعمار است: آخوند را به سیاست چه؟! «ساسَةُ العباد» در دعای جامعه، «زیارت جامعه» است؛ «ساسة العباد». چطور امام را به سیاست آره، اما آخوند را به سیاست نه؟! حضرت امیر یک مملکت را اداره می کرد، سیاستمدار یک مملکت بود؛ آن وقت آخوند را به سیاست چه؟! این مطلبی بود که مُستَعمِر برای اینکه آخوند را جدا کند از دولت و ملت، القا کردند به او؛ آخوند هم باورش آمد! خود آخوند با ما مبارزه می کند که شما چکار دارید به سیاست! «این آخوند سیاسی است»! این چیزی بوده است که ما را ... به عقب راند. » (صحیفه امام، ج6، ص:286 - 287)
در این باب البته نمونه های فراوانی یافت می شود که به همین بسنده می کنیم و کلام را با بررسی مختصر حدیثی از قول حضرت امام هادی (ع) با تکیه بر رهنمودهای امام خمینی (س) ادامه می دهیم.
امام هادی علیه السلام فرمودند: مَنْ هانَتْ عَلَیهِ نَفْسُهُ فَلا تَأمَنْ شَرَّهُ؛ کسی خودش در نظرش بی مقدار باشد، از شرّ او ایمن مباش. (تحف العقول، ص 483)
در بررسی مختصر محتوای این حدیث با توجه به جنبه اخلاقی اجتماعی آن باید گفت: انسان در جایگاه خلیفه خداوند دارای کرامت ذاتی است و از جوهره وجودی ارزشمندی برخوردار است که اگر طریق کمال را بپیماید به کرامات اکتسابی و جایگاهی دست می یابد که به جز خدا نبیند و ملائکه هم آن قدر و منزلت نخواهد بود و در غیر این صورت "کالانعام بل هم اضل" وضعیت او را بیانگر است.
اما در وجه اول، درک شخصیت و کرامت انسانی و جایگاه رفیع آن در منظومه هدفمند هستی و توجه خودباورانه به نقش و مأموریتی که بر عهده دارد و با درک و دریافت حقیقت انسانی همچنان که هست یا همان عزت نفس، هم خود ره کمال می پیماید و هم دیگران را با خود به اوج می برد؛ چنانکه در زمانه خود ما هم اتفاق افتاد و دیدیم. ولی چنانچه کسی به هر دلیل، قدر و منزلت خود را نشناخت ، هم خود به تباهی می رود و هم دیگران را به بیراهه و انحراف خواهد کشاند، زیرا خود را حقیر و پست دیدن و شأن و جایگاه انسانی را نادیده انگاشتن یعنی حرمت انسانی خود را زیر پا گذاشتن، یعنی حق دیگران را ضایع کردن و در نهایت و با داشتن قدرت، دست به هر جنایتی زدن و شر وی دامن دیگران را گرفتن. امری که در همه زمانها امکان وقوع دارد، روی داده است و می دهد و از جمله در زمانه خود ما هم که وجوه بارزی را این روزها متأسفانه در دنیای اسلام و حتی در بزرگترین و عالیترین اجتماع معنوی اسلامی شاهد هستیم.
حضرت امام خمینی (س) در جایگاه یک انسانشناس و معلم اخلاق و عارف عاملی که در جهت خودسازی و مبارزه با امیال و هواهای نفسانی که خود بزرگترین عوامل زمینه ساز این اهانت به نفس است، مبارزه جانانه ای داشته و با سر بلندی، عزت و کرامت نفس خویش را پاس داشته و برای تعالی انسان در این راستا تلاش موفقی داشته است، این بیچارگی آدمی را در قالب تمثیلی همه کس فهم چنین ترسیم می کنند.
« قلب ما [انسانها] بسیار ضعیف و سخت بی ثبات است، به مجرد فی الجمله امتیاز و تعینی می لغزد و از اعتدال منحرف می شود. چه بسا باشد انسان بیچاره ضعیفی که از تمام مراحل شرف و انسانیت و عزت نفس و کمال آدمیت عاری و بری است به واسطه دو سه زرع پارچه ابریشمی و یا پشمی که در برش و دوخت آن تقلید از اجانب کرده یا آنکه با چندین ننگ و شرف فروشی آن را تحصیل نموده بر بندگان خدا به نظر حقارت و کبر و ناز نگاه و هیچ موجودی را به چیزی نشمرد؛ و این نیست جز از کمال ضعف نفس و کوچکی ظرفیت که فضلات کرم و لباس گوسفند را مایه اعتبار و شرف خود پندارد. ای بیچاره انسان، چقدر مخلوق ضعیف بی مایه ای هستی؛ تو باید فخر عالم امکان و خلاصه کون و مکان باشی؛ تو آدم زاده ای، باید معلم اسماء و صفات باشی؛ تو خلیفه زاده ای، باید از از آیات باهرات باشی- «تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر». بدبخت ناخلف، یک مشت فضلات و ملبوسات حیوانات بیچاره را غصب نمودی و با آن افتخار فروشی می کنی؛ این افتخار از کرم ابریشم و گوسفند و شتر و سنجاب و روباه است، چرا با لباس دیگران فخریه می کنی و با افتخار دیگران ناز و تکبر می نمائی.» (آداب الصلاة (آداب نماز)، متن، ص: 88)