مدیرعامل اسبق موسسه همشهری گفت: آقای احمدی نژاد شاید حدود 8 جلسه با همکارانش که بعدها در تیم و کابینه اش قرار گرفتند به همشهری آمد و جلساتی را برگزار کرد. اتاق جلساتشان کنار اتاق من بود.
به گزارش جماران؛ ایرنا نوشت: محمدعطریانفر مدیرعامل اسبق موسسه همشهری می گوید: رفتار احمدی نژاد در روز تودیع مدیر عامل همشهری مایه دلگیری حاضران شد. برای همین آقای پورنجاتی رییس وقت کمیسیون فرهنگی مجلس هم که قرار نبود صحبت کند پای تریبون رفت و از این حرکت ناپسند آقای احمدی نژاد انتقاد کرد.
محمدعطریانفر به بعضی اتفاقاتی که بین او به عنوان مدیرعامل موسسه همشهری و محموداحمدی نژاد شهردار وقت تهران افتاده است اشاره می کند.
یکی از ویژه نامه های پرمخاطب دوره صدارت شما ویژه نامه «همشهری جهان» بود. داستان تاسیس آن چه بود؟
عطریانفر: روزنامه همشهری به نقطه اوجی رسید که تیراژ 460 هزار نسخه را تجربه کرد.
به نقطه ای رسیدیم که احساس کردم مسیر ارتقایمان افقی شده است و باید بچه ها تلاش جدی کنند تا جذابیت همشهری ارتقا یابد.
به طور طبیعی هر نهادی پس از یک دوره بالندگی به نقطه سکون می رسد و بعد هم دچار زوال می شود. چنین حسی درباره همشهری به من دست داده بود.
دوستان مقیم روزنامه تلاش زیادی کردند تا این اوج را حفظ کنند ولی توفیق چندانی نداشتند.
به نظرم رسید از نیروهای جوانی که در همین رسانه های دوم خردادی متولد شده بودند استفاده کنم تا در کنار روزنامه همشهری به عنوان ضمیمه تولید محتوا کنند. برخی از این نیروها مدتی هم زندانی شده بودند. محور نیروهای مد نظر من آقای محمدقوچانی بود. جوانی بسیار خوش قلم که در روزنامه های جامعه و نشاط قلم زده و ستون نویس خوبی بود. مشکلاتی هم برای او پیش آمده بود و به زندان افتاده بود. از ایشان دعوت کردم تا با ما همکاری کند.
قبول کرد و تیمی را برای این کار آماده کرد. من هم حمایت کردم.
چون نمی خواستم از طرف نیروهای قدیمی همشهری واکنشی ایجاد شود بخشی از ساختمان آی تک را که دو کوچه بالاتر از موسسه همشهری بود را در اختیار این تیم قرار دادم.
ابتدای فعالیتشان ویژه نامه ای به اسم «همشهری تهران» را منتشر کردند. فکر کنم 16 صفحه داشت و روزهای پنج شنبه به عنوان ضمیمه به روزنامه اضافه می شد.
مدتی سپری شد و به فکر توسعه کار افتادیم. رفتیم و همشهری محلات را با همین بچه ها راه انداختیم.
چون ظرفیت و استعداد فرهنگی بچه ها بالا بود به این نتیجه رسیدیم که این ویژه نامه هفتگی همشهری تهران را به صورت روزانه منتشر کنیم. اجازه دادیم هر روز یک صفحه محتوا توسط این دوستان تولید و در خود صفحات اصلی روزنامه منتشر شود. نامش را هم گذاشتیم«همشهری دیپلماتیک».
این صفحه با استقبال بسیاری در جامعه مواجه شود. بازخوردهایی که می گرفتیم خیلی مثبت بود. برای همین بعد از مدتی حجم صفحات همشهری دیپلماتیک را بیشتر کردیم.
محتوای این صفحات چه بود؟
عطریانفر: محتوای آن مسائل سیاسی ایران و جهان و به طور عمده معطوف به مسائل کلان سیاست در حوزه نظری و تاریخ منطقه و جهان بود.
مقداری مطالعات تطبیقی هم در آن صورت می گرفت. حکومت ها، نظریه های سیاسی، بررسی اردوگاههای مدیریتی کشور.
به سرعت این یک صفحه به چهار و سپس 8 صفحه روزانه تبدیل شد.
نامش را از هم از دیپلماتیک به «همشهری جهان» تغییر دادیم. یک عکس کره زمین هم کنار لوگویش قرار داده بودیم.
این ضمیمه دستاوردهای زیادی برای همشهری داشت. اول اینکه دوستانی که از اول در روزنامه بودند به خودشان آمدند و فهمیدند اگر دیر بجنبند این بچه های تازه رسیده بر آنها پیشی می گیرند.
دوم هم اینکه ما را از رکود نجات داد و همشهری همچنان در اوج ماند. بازتاب ها نشان داد روزنامه همشهری همچنان در سبد مطالعاتی طبقه متوسط شهری ما می درخشد.
سوم اینکه ما را به صرافت انداخت که چرا این ضمیمه را به صورت نشریه ای مستقل منتشر نکنیم. گفتیم آن را تبدیل به مجله ای به نام «دیپلماتیک» کنیم.
این رخدادها مربوط به چه سالی بود؟
عطریانفر: حدفاصل 80 تا 82. یادم هست روزنامه لوموند فرانسه مجله ای را به نام «لوموند دیپلماتیک» منتشر می کرد. با لوموند مذاکره کرده بودیم که ژنریک ایرانی اش را ما منتشر کنیم. به این معنا که حدود 80 درصد مطالب لوموند دیپلماتیک در ایران قابل انتشار بود. یک مقدار هم خودمان می توانستیم محتوا تولید کنیم و این نشریه را با مجوزی که از لوموند داشتیم در ایران منتشر کنیم. این می توانست موفقیت بزرگ دیگری برای همشهری باشد که البته هیچ وقت انجام نشد.
بازدیدی هم از موسسات معتبر دنیا داشتید؟
عطریانفر: آنچه در افق ذهنی من ترسیم شده بود تبدیل همشهری به یک بنگاه مطبوعاتی بزرگ بود. برای همین بازدیدهای از روزنامه های بزرگ دنیا نظیر نیویورک تایمز و آساهی ژاپن داشتم. همین طور برخی روزنامه های اروپایی.
این نکته برایم روشن بود که تیمی که برای ما در روزنامه تولید محتوا می کرد بخشی از مطالب خود را نمی تواند در روزنامه منتشر کند اما می توان آن ها را در قالب های دیگری چون نشریات و کتاب و ضمیمه روزنامه چاپ کرد.
چون وقتی یک خبرنگار می رود و مصاحبه و خبر و گزارش تهیه می کند عصاره و چکیده یافته های خود را در روزنامه منتشر می کند و بخش های زیادی از آن محتوا به علت کمبود فضای صفحات امکان عرضه به مخاطب را پیدا نمی کند.
بارها شده بود که سردبیران و روزنامه نگاران خارجی وقتی به ایران می آمدند چند ساعت با ما گفت و گو می کردند و شاید 200 صفحه یادداشت برمی داشتند اما به علت محدودیت فضای روزنامه امکان انتشار همه آن را پیدا نمی کردند. چون بنگاه مطبوعاتی بودند مابقی مطلب را در اختیار نشریات و بخش کتاب خود قرار می دادند تا منتشر شود.
در ایران همین طور بود. از زمان شاه روزنامه اطلاعات یک انتشارات در کنار خود داشت. ما در همشهری این انتشارات را تاسیس کردیم. اما عمده تولیدات این انتشارات کار خود بچه های همشهری نبود بلکه نویسندگانی از بیرون کتاب می نوشتند و آن را برای چاپ در اختیارمان قرار می گذاشتند.
اما هنر یک بنگاه مطبوعاتی این است که تولیدات و محصولات فرهنگی نیروهای خود را به در قابل کتاب چاپ کند.
قصدم این بود که موسسه همشهری را از حالت یک رسانه یومیه خارج کنم و کار را توسعه بیشتری دهم. گام های ابتدایی را هم برداشتیم ولی عمر کاری ما کفاف نداد و در سال 82 کار را تحویل آقای احمدی نژاد شهردار جدید تهران دادیم و از همشهری بیرون آمدیم.
سرنوشت همشهری جهان چی شد؟
عطریانفر: با خروج ما از همشهری تعطیل شد. چون دوستان ما نمی توانستند با مدیریت جدید سازگار باشند.
آقای شیخ عطار که بعد از من مدیرعامل همشهری شد مختصر تعارفی هم به دوستان ما در ساختمان آی تک کرده بود که بمانید و کارتان را ادامه دهید. ولی آنها می دانستند که در صورتی که این پیشنهاد را قبول کنند اگر در هفته های اول هم تحملشان کنند در ماه دوم عذرشان خواسته خواهد شد یا از آنها توقعات تولید مطالبی می رود که با مبانی ذهنی و سیاسی و فرهنگی آنها نمی خواند. بنابراین تصمیم شایسته و درستی گرفتند و خود را از مدیریت جدید رها کردند.
همین بیرون آمدن آنها مسوولیت سنگینی را متوجه من کرد. این که آنها به احترام من از مجموعه بیرون آمدند باعث شد به فکر کار تازه ای برایشان باشم. خود این مبدا کاری جدید شد و نطفه روزنامه «شرق» همان جا بسته شد.
از مدرسین و روزنامه نگاران بین المللی هم برای آموزش نیروهایتان استفاده می کردید؟
عطریانفر: این که خود موسسه همشهری در این کار پیش قدم شود خیر. اما چون ایران کشوری بسیار مورد توجه رسانه های دنیاست از این فرصت بهره می بردیم.
بسیاری از رسانه های دنیا به ویژه در ایام انتخابات و حوادثی که رخ می داد تیم های خبری به ایران می فرستادند. این ها در طی اقامت خود در ایران اغلب میل داشتند از روزنامه همشهری به عنوان یک بنگاه رسانه ای بزرگ ایران بازدید و با مسوولین آن صحبت کنند.
بیش از 90 درصد این دیدارها با شخص من بود و سعی می کردم طرف گفتن و گوی این فعالان بین المللی رسانه ای باشم. اما از آنها برای آموزش دعوت نمی کردم چون اعتقاد داشتم و دارم که رسانه های ما باید مطابق فرهنگ بومی ما و در چارچوب ارزش ها و منافع ملی مان مطلب منتشر کنند.
در مورد سایر نکات حرفه ای چه؟
البته آنها مزایای قابل توجهی دارند. غربی ها در توزیع مطبوعاتشان بسیار جلوتر هستند. آنها معمولا از طریق سیستم اشتراک مخاطب نشریاتشان را به فروش می رسانند ولی ما اغلب در دکه کنار فروش سیگار و آدامس روزنامه هم فروخته می فروشیم. ولی در غرب مطبوعات سر یک ساعت مشخص از طریق پست عمومی یا خصوصی دست مشتری می رسد.
نظرتان درباره تحولاتی که بعد از شما در همشهری رخ داد چیست؟
عطریانفر: اولین نکته این است که شخصی که جای من آمد گزینه بدی نبود.
آقای احمدی نژاد وقتی هنوز به عنوان یکی از گزینه های شهرداری تهران مطرح بود با واسطه تماسی با من گرفته بود تا گفت و گویی با هم داشته باشیم. من بنابرمصالحی گفت و گو با ایشان را به آقای خسروقدیری که معاون سردبیر همشهری بود ارجاع دادم. یکی دو جلسه هم با هم داشتند. آقای احمدی نژاد گویی دوست داشت که فضای کاری همشهری را بداند.
به محض اینکه ایشان به عنوان شهردار برگزیده شد من از مدیرمسوولی همشهری استعفا دادم. آقای احمدی نژاد که توقع چنین کاری را نداشت تماسی با من گرفت و ابراز علاقمندی به گفت و گو کرد. شبی به همشهری آمد و از من خواهش کرد که اگر ممکن است برخی جلسات کاری اش را در ابتدای کار در موسسه همشهری قرار دهد.
گفتم مانعی ندارد.
چون مسبوق به سابقه بود و گاهی وقت ها آقای کرباسچی هم دردوره صدارتش در شهرداری چنین می کرد.
آقای احمدی نژاد شاید حدود 8 جلسه با همکارانش که بعدها در تیم و کابینه اش قرار گرفتند به همشهری آمد و جلساتی را برگزار کرد. اتاق جلساتشان کنار اتاق من بود.
یک روز به آقای شیخ الاسلام که آن موقع رییس دفتر ایشان در شهرداری بود و بعدها وزیر کار شد تماسی گرفتم و از ایشان خواستم قراری برای دیدار من و آقای احمدی نژاد تدارک ببیند. آقای شیخ الاسلام هم برخورد مساعدی داشت. یک روز ناهار قرار گذاشت و ما رفتیم خدمت آقای احمدی نژاد و یک نهار پاسداری با هم خوردیم. به آقای احمدی نژاد گفتم سه راه پیش روی ما است.
البته این را بگویم که خبر داشتم که خیلی از نیروهای منطقی اصولگرا به آقای احمدی نژاد توصیه کرده بودند که نظام مدیریتی همشهری را به هم نزند و مرا نگه دارد. اما ایشان خیلی اهل شنیدن حرف کسی نبود.
گفتم ما سه راه پیش رو داریم. نخست اینکه شما شروع به تعریف از من و موسسه همشهری کنید و من هم از شما تعریف کنم. یعنی هر دو به یکدیگر دروغ بگوییم چون نه بنده شما را قبول دارم نه شما بنده را. نه من به شما خط می دهم و نه شما در خط بنده هستید. این کار بعد از 6 ماه به بن بست می رسد.
دوم اینکه ما از فردا دعوایمان شروع شود. ما شما را خیلی به رسمیت نشناسیم و در روزنامه علیه شما موضع بگیریم و شما هم متعاقبا تلاش کنید تا هر چه زودتر مرا برکنار کنید.
چون همشهری از نظر حقوقی مستقیما زیر مجموعه شهردار نیست تا شما بیاید مرا برکنار کنید دو ماه طول می کشد. این راه نه در شان شماست نه من. بنا نداریم که به یکدیگر تندی کنیم.
راه سوم این است که شما در پی انتخاب فردی باشید که بتواند مختصات فضای جدید را درک کند. من هم صمیمانه قول می دهم با مجموعه همشهری همکاری کنم تا مدیرعامل جدید راه بیفتد.
ایشان از پیشنهاد سوم استقبال کرد.
یکی دو هفته بیشتر از این قرار نگذشته بود که یک روز عصر آقای احمدی نژاد به موبایل من زنگ زد.
حال و احوالی با یکدیگر کردیم. گفت: آن قولی که با هم گذاشتیم برقرار است.
گفتم بله. با کسی صحبت کرده اید؟
گفت بله.
گفتم کیست؟
گفت حالا نمی توانم بگویم. فردی را انتخاب کرده ایم و مجددا با شما تماس می گیرم.
گفتم مانعی ندارد و خداحافظی کردیم.
نیم ساعتی از این تماس نگذشته بود که آقای محمودواعظی به من زنگ زد. ایشان در آن مقطع معاون آقای حسن روحانی در مرکز مطالعات استراتژیک بود. حال و احوالی کرد و گفت یک نهار پیش من نمی آیی؟
گفتم: برای همشهری مدیر انتخاب کردید؟
گفت: از کجا میدانی؟
به شوخی گفتم: تو که ناهار مفتی به کسی نمی دهی! حالا کیست؟
گفت: فردا بیا ناهار تا بگویم.
قرار فردا را گذاشتیم. آن موقع هنوز روابط آقای واعظی و روحانی با احمدی نژاد خوب بود.
فردا به دفتر آقای واعظی رفتم. آقای شیخ عطار هم آنجا بود. ایشان را از دوران دانشجویی و البته دورادور می شناختم دانشجوی دانشگاه صنعتی شریف و هم رشته بنده بود ولی یک سال از من بزرگ تر و از بچه های خیلی مذهبی دانشگاه بود. ایشان در ابتدای دهه 60 در زمان وزیر کشوری آقای ناطق نوری مدتی هم استاندار آذربایجان شرقی بود.
در اتاق آقای واعظی گپ و گفتی با آقای شیخ عطار داشتم. در مجموع احساس کردم انتخاب ایشان انتخاب بجایی بوده است. ایشان فرد آرامی بود.
بعد از آن حدود 10 روز هر روز چند ساعت به دفتر همشهری می آمد و ضوابط و زیرساخت ها و مدل ها و تدابیر کار رسانه ای را برای ایشان تشریح می کردم. ایشان هم یادداشت برمی داشت. مدتی گذشت و سردبیری و مدیرمسوولی و مدیرعاملی را به ایشان واگذار کردم و از همشهری رفتم.
آقای احمدی نژاد هم جلسه ای برای تودیع و معارفه برگزار کرد. ابتدای آن جلسه کمی من صحبت کردم. بعد آقای احمدی نژاد و شیخ عطار صحبت کردند . بعد هم آقای دکتر احمدپورنجاتی رییس کمیسیون فرهنگی مجلس سخنرانی کرد.
علت صحبت کردن آقای پورنجاتی این بود که من در جلسه تودیع و معارفه از آقای احمدی نژاد تشکر کرده بودم که مدیرعامل مناسبی را برای همشهری انتخاب کرده است. به دوستان همشهری هم توصیه کردم که با مدیریت جدید همکاری کنند.
اما وقتی آقای احمدی نژاد پای تریبون رفت دریغ از یک سر سوزن تشکر. انگار نه انگار که من حدود 12 سال در این موسسه خون جگر خورده ام و آن را پایه گذاری و به اینجا رسانده ام.
این رفتار آقای احمدی نژاد خیلی مایه دلگیری حاضرین از جمله آقایان پورنجاتی و شیخ عطار شد. آقای شیخ عطار وقتی پای تریبون رفته بود احترام زیادی به من گذاشت و کتابی نیز هدیه کرد. اما آقای احمدی نژاد بدون کلمه ای تشکر حتی کتاب یا یک قلم هم به رسم یادبود به بنده نداد. آقای پورنجاتی هم که قرار نبود صحبت کند پای تریبون رفت و از این حرکت ناپسند آقای احمدی نژاد انتقاد کرد.
آقای پورنجاتی چه گفت؟
عطریانفر: ایشان خطاب به آقای احمدی نژاد گفت بالاخره باید شما از کسی که آمده و موسسه ای به این موفقی را راه ندازی کرده و دوازده سال برایش زحمت کشیده قدردانی می کردید.
ایشان گفت که این موسسه یک شبه ایجاد نشده و این ثبات مدیریت باعث توانمندی آن شده است.
آقای پورنجاتی خیلی با بزرگواری از بنده دفاع و از آقای احمدی نژاد انتقاد کرد.
بعد از این جلسه آقای احمدی نژاد به من زنگ زد و خواهش کرد به عنوان عضو غیرموظف هیات مدیره موسسه همشهری بمانم. بنده قبول نکردم و گفتم من مدیرعامل و مدیرمسوول و سردبیر این موسسه بوده ام حالا بیایم و عضو غیرموظف هیات مدیره شوم. این خیلی توی ذوق می زند!
گفت نه من از شما خواهش می کنم برای مدتی عضو هیات مدیره بمانید.
پاسخ دادم نگران نباشید نیازی نیست من عضو هیات مدیره باشم. من می روم و هر وقت دوستان نیاز داشتند برای کمک در خدمتم.
اما ایشان خیلی اصرار کرد و بالاخره پذیرفتم. ایشان هم مرا در موقعیت عضو غیرموظف هیات مدیره حفظ کرد.
در این مدت دو سه جلسه هم با اعضای هیات مدیره از جمله آقای شیخ عطار و آژینی و فکر کنم آقای محسن اسماعیلی که عضو شورای نگهبان هم بود داشتم. آقای آژینی از اعضای دفتر رهبری بود.
دو سه ما بعد هم آقای محمد رضا رحیمی را به جای من به عنوان عضو هیات مدیره غیرموظف معرفی کردند و ارتباط من با روزنامه و موسسه همشهری به کلی قطع شد.