به گزارش ایرنا، لباسخاکی جبهه به تن دارد، لباسی که برایمان آشناست اما به این شکل شیک و اتوکشیده با آن پوتین های مشکی و براق را کمتر دیده بودیم.
تماشای مردی با آن هیبت در آن دشت و میان انبوهی از شقایقهای سرخ، تصویر بهشت را به ذهن میآورد که اتفاقاً عجیب هم نیست، چرا که چندی پس از ثبت این عکس، آن مرد برای همیشه به آسمان پرگشود و به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت بود رسید و بهشت تنها جایی است که شایسته ی اوست.
عکسی متعلق به سردار شهید «یادگارامیدی»، بزرگمردی که شرح حماسههایش را باید از همرزمانش پرسید، از دشتهای پرفراز و نشیب مهران، از ارتفاعاتمیمک، کوههای صعبالعبورکولک، شنهای داغ چنگوله و...
روستازادهای متولد 1333 در چشمهرشیدکارزان از توابع شهرستانسیروان(استانایلام) که از همان سنین نوجوانی پشتکار و غیرتی مثال زدنی داشت، سالهای جوانی را با کارگری در شهرهایصنعتی گذراند تا روی پای خودش بایستد. در همان دوران که صدای پایانقلاب آمد، به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزیانقلاب خود را به منطقهکردستان رساند تا در خاموشکردن غائله ضدانقلاب نقشآفرینی کند و در همین راه به درجهجانبازی رسید، پس از آن با عضویت در جهادسازندگی به عمران روستاها کمک کرد.
با شروع جنگ به صورتداوطلبانه راهی جبههمیمک شد، چندی بعد به عضویت سپاه درآمد و پس از عملیاتوالفجر 3 (مرداد سال62) و نمایش شجاعتوصلابت منحصربهفردش به عنوان فرماندهاطلاعاتعملیات لشگر 11 امیرالمومنین(ع) انتخاب و فصلجدیدی از حماسهها و خدماتماندگارش رقم خورد.
انجام عملیاتهای پارتیزانی، شناساییهای متعدد و نفوذ چندین باره بهخاکدشمن و به اسارتگرفتن افسرانعراقیو... تنها بخشی از اقدامات او بود و چندینبار مجروح شد اما جبهه را رها نکرد.
مبارزه با مزدورانعراقی(گروهفرسان) که به گوشبرها معروف بودند، درخشانترین بخش از دفتر حماسههای او و همرزمانش بود.
گروهی که از طریق نقاط کور مرز در محدوده دشتچنگوله و جاده مهران-دهلران به خاک ایران وارد و هرکس را در مسیرشان(نظامیوغیرنظامی) بود به رگبار میبستند، زندهها را اسیر و زخمیها را با تیر خلاص به شهادت میرساندند و گوشهایشان را برای دریافت جایزه و دینار به نیروهای عراقی تحویل میدادند.
ظهور این گروهخبیث و شرح جنایتهایشان موجب رعبو وحشت در میان مردم شدهبود و بر ایناساس شهیدیادگار و گروهش ماموریت یافتند تا به تعقیب و انهدام آنها بپردازند.
از آنزمان بود که کمتر وقتی پیش میآمد او و همرزمانش به مرخصی بیایند و بصورت شبانهروز در میان دشتهای پرخوفوخطر به گشتزنی و تعقیب گوشبرها میپرداختند که شرح و توصیف اقداماتشان در این سطرها نمیگنجد و لازماست برای خواندنشان سراغ کتاب 'یادهای یادگار' رفت که بهکوشش'محمدعلی قاسمی' نگاشتهشده و یکی از جذابترین و ماندگارترین کتابهای دفاعمقدس است.
باید سطرسطر این کتاب را خواند تا با حالوهوای آن روزها آشنا شد، معنی شجاعت را فهمید، بهدل شبزدن و هوشیاری در مواجهه با دشمن را لمس کرد. چگونگی شکار گوشبرها و روایت به هلاکترسیدن فرمانده آنها توسط شهیدامیدی در نبردی تن به تن، از زوایای مختلف و از زبان چند شاهد عینی، بسیار خواندنی است.
و سرانجام غمانگیزترین قسمت کتاب، روایت عاشوراگونه شهادت یادگارامیدی در نبرد با تعداد زیادی از گوشبرهاست که بارانی از اشک را بر چشمها سرازیر و غرور و افتخار را بر دل مینشاند.
امروز هشتم آذرماه سالگرد آن واقعه است در سال 64، روزی که آن مرد باصلابت برای همیشه به دشت شقایقها کوچ کرد تا آرامش و امنیت امروز را مدیون رشادتهای او و همرزمانش باشیم.
کتاب 'یادهاییادگار' را بخوانیم و تلاشکنیم ارزش ها و حماسه های اسطورههای دفاعمقدس را بیشازهمیشه به نسلجدید معرفی کنیم.
حمیدحیدرپناه، روزنامه نگار و مدرس دانشگاه
تماشای مردی با آن هیبت در آن دشت و میان انبوهی از شقایقهای سرخ، تصویر بهشت را به ذهن میآورد که اتفاقاً عجیب هم نیست، چرا که چندی پس از ثبت این عکس، آن مرد برای همیشه به آسمان پرگشود و به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت بود رسید و بهشت تنها جایی است که شایسته ی اوست.
عکسی متعلق به سردار شهید «یادگارامیدی»، بزرگمردی که شرح حماسههایش را باید از همرزمانش پرسید، از دشتهای پرفراز و نشیب مهران، از ارتفاعاتمیمک، کوههای صعبالعبورکولک، شنهای داغ چنگوله و...
روستازادهای متولد 1333 در چشمهرشیدکارزان از توابع شهرستانسیروان(استانایلام) که از همان سنین نوجوانی پشتکار و غیرتی مثال زدنی داشت، سالهای جوانی را با کارگری در شهرهایصنعتی گذراند تا روی پای خودش بایستد. در همان دوران که صدای پایانقلاب آمد، به جمع انقلابیون پیوست. پس از پیروزیانقلاب خود را به منطقهکردستان رساند تا در خاموشکردن غائله ضدانقلاب نقشآفرینی کند و در همین راه به درجهجانبازی رسید، پس از آن با عضویت در جهادسازندگی به عمران روستاها کمک کرد.
با شروع جنگ به صورتداوطلبانه راهی جبههمیمک شد، چندی بعد به عضویت سپاه درآمد و پس از عملیاتوالفجر 3 (مرداد سال62) و نمایش شجاعتوصلابت منحصربهفردش به عنوان فرماندهاطلاعاتعملیات لشگر 11 امیرالمومنین(ع) انتخاب و فصلجدیدی از حماسهها و خدماتماندگارش رقم خورد.
انجام عملیاتهای پارتیزانی، شناساییهای متعدد و نفوذ چندین باره بهخاکدشمن و به اسارتگرفتن افسرانعراقیو... تنها بخشی از اقدامات او بود و چندینبار مجروح شد اما جبهه را رها نکرد.
مبارزه با مزدورانعراقی(گروهفرسان) که به گوشبرها معروف بودند، درخشانترین بخش از دفتر حماسههای او و همرزمانش بود.
گروهی که از طریق نقاط کور مرز در محدوده دشتچنگوله و جاده مهران-دهلران به خاک ایران وارد و هرکس را در مسیرشان(نظامیوغیرنظامی) بود به رگبار میبستند، زندهها را اسیر و زخمیها را با تیر خلاص به شهادت میرساندند و گوشهایشان را برای دریافت جایزه و دینار به نیروهای عراقی تحویل میدادند.
ظهور این گروهخبیث و شرح جنایتهایشان موجب رعبو وحشت در میان مردم شدهبود و بر ایناساس شهیدیادگار و گروهش ماموریت یافتند تا به تعقیب و انهدام آنها بپردازند.
از آنزمان بود که کمتر وقتی پیش میآمد او و همرزمانش به مرخصی بیایند و بصورت شبانهروز در میان دشتهای پرخوفوخطر به گشتزنی و تعقیب گوشبرها میپرداختند که شرح و توصیف اقداماتشان در این سطرها نمیگنجد و لازماست برای خواندنشان سراغ کتاب 'یادهای یادگار' رفت که بهکوشش'محمدعلی قاسمی' نگاشتهشده و یکی از جذابترین و ماندگارترین کتابهای دفاعمقدس است.
باید سطرسطر این کتاب را خواند تا با حالوهوای آن روزها آشنا شد، معنی شجاعت را فهمید، بهدل شبزدن و هوشیاری در مواجهه با دشمن را لمس کرد. چگونگی شکار گوشبرها و روایت به هلاکترسیدن فرمانده آنها توسط شهیدامیدی در نبردی تن به تن، از زوایای مختلف و از زبان چند شاهد عینی، بسیار خواندنی است.
و سرانجام غمانگیزترین قسمت کتاب، روایت عاشوراگونه شهادت یادگارامیدی در نبرد با تعداد زیادی از گوشبرهاست که بارانی از اشک را بر چشمها سرازیر و غرور و افتخار را بر دل مینشاند.
امروز هشتم آذرماه سالگرد آن واقعه است در سال 64، روزی که آن مرد باصلابت برای همیشه به دشت شقایقها کوچ کرد تا آرامش و امنیت امروز را مدیون رشادتهای او و همرزمانش باشیم.
کتاب 'یادهاییادگار' را بخوانیم و تلاشکنیم ارزش ها و حماسه های اسطورههای دفاعمقدس را بیشازهمیشه به نسلجدید معرفی کنیم.
حمیدحیدرپناه، روزنامه نگار و مدرس دانشگاه
کپی شد