سیاوش دارابی/خبرگزاری خبرآنلاین:صمیمی و بی ریا است. در مدتی که عنوان استانداری ایلام را داشت، مردم او را به عنوان استاندار فراموش کرده بودند، و او را تنها جزئی از خودشان می دانستند، از همین رو بود که پس از شنیدن زمزمه هایی مبنی بر رفتن او، دهها کمپین بزرگ مجازی شکل گرفت، که ابقای مروارید را خواستار بودند. اما دولت تصمیمش را گرفته بود. جهت آخرین مصاحبه رسمی مروارید و بیان دیدگاهایش ، با وی گفت و گویی صمیمانه کرده ایم.

1).آقای استاندار، می دانیم که ساعات کمی از عمر استانداری شما مانده است، به همین خاطر می خواهیم یک مصاحبه کامل و کلی با شما در مورد موضوعات گوناگون داشته باشیم.  برای شروع می خواهم بدانم که در خانه شما قبل از انقلاب چه می گذشت ، و چه کسانی رفت و آمد داشته اند ؟

قبل از انقلاب ما روبروی مسجد جامع، کوچه مروارید ساکن بودیم. با توجه به اینکه مادرم ایلامی است، از اقوام و اطرافیان و مخصوصا از چوار تعداد زیادی از اقوام به خانه ما می آمدند. میهمانهای مادرم اکثرا ایلامی بودند.

اما وضعیت پدرم با توجه به ارتباطاتی که با قم و تهران داشت ،فرق می کرد. معمولا در ماههای محرم و صفر و رمضان همیشه تعدادی از روحانیون حوزه علمیه قم به ایلام می آمدند و در منزل ما ساکن می شدند، البته بعد در سطح استان پراکنده می شدند. در طی زمان حضور در استان بیشتر برای استراحت و شستن لباس ها به منزل ما می آمدند و این بخشی از رفت و آمدهای همیشگی ما بود.

یکی دیگر از رفت و آمد های که داشتیم مربوط به سیاسیونی بود که به ایلام تبعید می شدند. از کارمندان مختلفی که سیاسی بودند ، افراد عادی و روحانیون که دو سه نفر داشتیم مثل آقای حجتی و آقای کافی . همچنین یک سری ایلامی هایی که مبارز بودند و بیشتر دوروبر مسجد جامع بودند ،مجموع کسانی است که به منزل ما می آمدند.


2).خود شما چه کاری انجام می دادید؟

راجع به خودم، من آنموقع ها محصل بودم. تا وقتی که دیپلم گرفتم، معمولا کار من پذیرایی از میهمان ها و نشستن در محضر پدر و سایر انقلابی ها بود.در طول دوازده سالی که من دیپلم گرفتم یک سال در کرمانشاه ساکن بودیم و دو سال در تهران و یکسال هم در بغداد که به علت سفرهای پدرم صورت گرفت .در مجموع در طول دوران تحصیلم از سوم دبیرستان به بعد که به لحاظ جثه بزرگ تر شده بودم در مغازه آهن فروشی پدرم که بعدا مصالح فروشی هم شد کار می کردم. و با توجه به سفارش مشتری ها آهن می بریدم.

البته قبل از آن هم یکی دو سال تابسان ها کار می کردم. یکی از جاهایی که کار کردم بانک ملی بود و یکی هتلی بود که اطلاعات جهانگردی می ساخت که بعدا در مجموعه سپاه قرار گرفت. پیمانکار از نیروهای مذهبی ودوستان پدرم بود به همین خاطر آنجا مشغول به کار شدم.

3)خانواده جنابعالی نقش مهمی در انقلاب دارند که اکثر مردم با آنها آشنا هستند. من در اینجا می خواهم از انقلابیون مطرح ایلامی که با خانواده شما ارتباط داشتنید بگوئید.

تقریبا همه انقلابیون ایلام با خانه ما رفت و آمد داشتند، به خصوص کسانی که به مسجد جامع رفت و آمد داشتند.اما تعدادی دبیر هم داشتیم که توده ای و کمونیست بودند با پدرم ارتباط داشتند و بعضی وقت ها با پدرم بحث می کردند.
آنهایی که دوروبر مسجد جامع بودند، ممکن است خیلی ها یادم نباشد. ولی حاج حیاتی، آقای رستمی، آقای رحیمی پور،حاج هاشم نعمتی، آقایان امامیان ، علی دشتی،چند نفر از ده بالایی ها، خانواده نظری و خانواده مرحوم ملک دینی پژوه و خانواده نظری یادم می آید.

خوشبختانه کتابی در سرگذشت پدرم چاپ شده که بزودی منتشر می شود .با برخی از این دوستان مصاحبه شده است .در سال 57 تعداد انقلابی ها مخصوصا با شدت گرفتن فعالیت ها زیاد شده بود.

4).بعد از انقلاب جنگ شروع می شود و شما نیز در این سالها مسئولیت می گیرید. آیا به جنگ عزیمت کرده اید یا در ادارات مشغول بوده اید؟

من از 54-58 همدان بودم و درس می خواندم. چند واحدم مانده بود که انقلاب پیروز شد. از 57 تا 58 در جاهای مختلفی از جمله کمیته و در تشکیل سپاه ایلام نقش داشتم. منتها خودم قانع نشدم که در این جاها شاغل بشوم.

اما کم کم که بحث عمران روستاها شکل گرفت، ما قبل شکل گیری جهاد واحدی شکل داده بودیم و برای کمک به روستائیان می رفتیم. اما با امدن مهندس محسنی از مرکز به ایلام برای تشکیل جهاد ، جهاد را شکل دادیم و مشغول فعالیت شدیم.

شهریور 59یک روز درجهاد مشغول کار بودم، که پدرم با ناراحتی آمد و گفت که الان خبر رسیده که فرودگاه کرمانشاه بمباران شده است.البته ما از مهران خبرداشتیم ، رفت و آمد داشتیم و تحرکات عراق را می دیدیم . ما از عصر همان روز با همان امکاناتی که در جهاد بود به سمت مهران رفتیم. مردم کم کم ظرف چند روز آنجا را تخلیه کردند. شبی که تانک های عراقی وارد مهران شدند من با تعدادی از بچه های ایلام روی تپه های زیل بودم.

بچه های ایلام همان تپه ها را سنگر بندی کرده بودند اما امکاناتی نداشتند.ولی یک گروه توپ خانه ای بود به فرماندهی سرهنگ تشکری که در امیر آباد مستقر شد با توپخانه و کمک ایلامی توانست از پیش روی عراقی ها از تنگه زیل-کنجان چم جلوگیری کند تا چند روز بعد تعداد زیادی از بسیجیان از شهرهای مختلف آمدند. اما حضور من در جنگ ادامه داشت.

بعد که گفتند دهلران و موسیان در خطر است با 200 نفر از بچه های ایلام از طریق زرین آباد به دهلران و موسیان رفتیم.تا جبهه های آنجا تثبیت شد.بعد عملیات میمک شروع شد که در حد توان جهاد امکاناتی داشت و در خدمت رزمندگان بودیم.

همچنین در عملیات فتح المبین، رمضان ، بیت المقدس و الفجرها در پشتیبانی جنگ جهاد حضور داشتم. البته من خودم کاری نکردم ولی همیشه در جهاد به عنوان سنگرسازان بی سنگر بودیم و حتی بعد از سال 63 که به جهاد کشاورزی رفتم باز با دوستان در جبهه ها در ارتباط بودم .همچنین نکته ای که لازم است بگویم که در طی این مدت کارهای بازسازی هم انجام می دادیم. برای مثال در دهلران و دشت عباس و دشت اکبر با مسطح کردن زمینهای کشاورزی کاری می کردیم کشاورزان به زندگیشان برسند.

5).اگر خاطره خاصی از آن روزهای ایلام یا محل کار خود دارید که به جنگ مربوط می شود برایمان بیان کنید؟.

راجع به خاطره فکر کنم نیمه های آبان بود، قرار شد، شب حمله ای بکنیم، و شهر موسیان را پس بگیریم. با کمک ارتش و بسیج حمله کردیم و شهر موسیان را گرفتیم منتها بعضی از دوستان خیلی جلوتر رفتند وعلی رغم توصیه ارتشی ها مبنی بر ماندن در پشت خاکریز ها شور و شوق داشتند و بعضی ها می گفتند تا بغداد برویم.

جلو که می رفتیم،یکدفعه به عراقی ها برخورد کردیم که امکانات زیادی داشتند، و ما امکاناتی غیر تفنگ و آرپی جی نداشتیم، برای همین به موسیان برگشتیم و تانک هایی دیدیم. فکر کردیم تانک های خودمان است، ولی دیدیم عراقی ها هستند. به همین خاطر به سمت دویرج فرار کردیم و تقریبا بیش از صد نفر آنجا زخمی و کشته شدند. ما با چهار نفر از دوستان داخل نیزارها رفتیم ،که دقایقی بعد یک نفربر عراقی آمد و یکی از دوستان تفنگ و یک چفیه سفید را به نشان تسلیم بلند کرد ، من بلافاصله پایینش کشیدم وگفتم صبر کن ببین چه می شود. خوشبختانه با تاریک شدن هوا، عراقی ها از آنجا رفتند و ما هم اسیر نشده؛ از آنجا حرکت کردیم و دوتن از مجروح ها را برداشتیم.


6).در طی سالهای بعد از انقلاب با توجه به رشته تحصیلی تان در فعالیت های اقتصادی بوده اید حتی مدیر عامل کشتیرانی ایران و روسیه بوده اید و این یعنی وضعیت اقتصادی شما مطلوب است. می خواهم بپرسم چرا علیرغم اینکه فعال اقتصادی هستید شبیه پولدارها نیستید و حتی هنگامی در استانداری بودید برعکس خیلی از مدیران کار اقتصادی انجام ندادید؟

وضعیت اقتصادی من، شبیه وضعیت همه کارمندان دولت است. من قبل از اینکه به جهاد بیایم کار اقتصادی می کردمم و در ایلام در کار آهن فروشی مشغول بودم . یکی از بچه های جهاد، می گفت؛ خوش به حالت، همیشه در جیبت پولی هست. تا دو سالی در جهاد پولی نمی دادند به همین خاطر من به بچه های جهاد قرض می دادم و البته ازشان پس می گرفتم. تا اینکه حقوق ماهانه 2500 تومان را برایمان مقرر کردند.

این شرکت کشتیرانی به صورت 50-50 بین ایران و روسیه اداره می شود و دولتی است . بنابراین باز حقوق کارمندی و دولتی می گرفتم. من بشدت به کسانی که کار دولتی می کنند و همزمان کار اقتصادی انجام می دهند بشدت مخالفم. این آفت بزرگی است که انشالله باید دولت و نهادهای نظارتی کنترل کنند تا چنین چیزی نباشد.البته خوب است، که بخش خصوصی وارد دولت بشود یا برعکس. اما باید جدا ازهم باشد، و وقتی کار دولتی می کند، کاملا کار خصوصی را تعطیل کند؛ تا آسبیبی به جایگاهش نرسد.


7).جایی خوانده ام که شما کار ترجمه هم انجام داده اید، اگر امکان دارد سابقه ای از کارتان در این زمینه را به ما بگوئید؟

کار ترجمه مربوط به من نیست. مربوط به یکی از عموزادگان در مشهد است، که اسمش محمدرضا مروارید است، و در بنیاد پژوهش های آستان قدس مشغول فعالیت است و کار نویسندگی و ترجمه انجام می دهد.
چند وقت پیش که برای مراسم ختم به مشهد رفته بودم، می گفت، که خیلی ها مرا می بینند، یا تماس می گیرند و طرحی راجع به ایلامم ارائه می دهند ،می گویم که من استاندار نیستم، و آن یکی از عموزادههای من است.

8).بعد از اینکه از ایلام می روید بیشتر این سالها در مرکز مقیم هستید، آیا در آن سالها به فکر ایلام بودید، یا تنها مشغول فعالیت های مرتبط با شغلتان بودید؟. مثلا در ارتباطاتی که با دولتمردان داشتید برای ایلام استفاده می کردید؟

ایلامی ها هر جا که ساکن باشند به فکر استان هستند، و من نیز همین گونه ام. در این سالها یک مجمعی درست کرده بودیم، به نام مجمع رزمندگان اسلام که مهندس ترکان مدیرعاملش بودند و آقای ابراهیمی هم بودند.. چون اینها در وزارت نفت بودند و اطلاعاتی داشتند، با تلاشی که شد، خوشبختانه دانشکده نفت و گاز با اعتبارات وزارت نفت در دانشگاه ایلام شروع به کار کرد. راجع به پالایشگاه ایلام هم چندین بار همراه با آقای ترکان، گفت و گوهایی با آقای زنگنه داشتیم.

همچنین زمانی که در سازمان راهداری بودم، بلافاصله بعد از باز شدن مرز مهران، تاسیسات پایانه فعلی را از طریق راهداری تصویب کردیم، خوشبختانه خیلی زود هم به بهره برداری رساندیم.
در انجمن ایلامیان مقیم مرکز من همیشه در هیئت مدیره بوده ام و آنجا هم خیلی بحث می کردیم جلساتی با استانداران وقت بحث داشتیم و پیشنهاداتی داشتیم. هر جایی که بوده ام به هر میزان که توانسته ام تلاش کرده ام.


9).خانواده مروارید الان یک خانواده گسترده و با نفوذ است. ارتباط خانواده ها الان چطور است؟ آیا بین شماها که کرد هستید و دیگر اعضای خانواده از عموزاده ها تا بقیه فامیل اختلاف فرهنگی یا هر اختلاف دیگری وجود دارد؟ در کل خانواده مروارید ها به چه کارهایی مشغول اند. آیا کوچکترها مثل بزرگانشان به فعالیت های حوزوی ادامه می دهند؟

خانواده مروارید یک خانواده گسترده است . عمویم در مطالعاتی که انجام داده بود، سوابق 700 سال گذشه آنها را جمع آوری کرده است. آخرین بازماندگان این ها سه برادر بودند که در مشهد بودند. جالب این است از این سه بردار یکی از آنها روحانی و خیلی پولدار هم بوده است. الان در مشهد یک دهکده است که در وقف نامه نوشته شده که به مسن ترین مروارید برسد و متولی آنها می شود. این سه برادر یا خانواده فرزندانی دارند که فرزندان، همان روحانی پولدار، همین الان هم وضع خوبی دارد ،و در کار تجارت هستند، یا در شرکت های دولتی داخلی هستند.و تعدادی هم در خارج اند.

یک خانواده هم خانواده آیت الله حسنعلی مروارید در مشهد است، که همگی حوزوی اند . اینک 15 نفر از روحانی هستند هستند. این ها ارتباطات خوبی با آیت الله سیستانی دارند. الان هم، حاج شیخ مهدی مروارید رئیس حوزه علمیه مشهد هستند، که از طرف مقام معظم رهبری حکم گرفته است.این ها بیشتر در کار فرهنگی هستند.

یک گروه هم پدرم و دو عمویم هستند که به لحاظ مالی متوسط هستند. پدرم و عمویم حوزوی بودند ولی در میان فرزندان کسی به حوزه نرفته است ،و بیشتر در فعالیت های اجتماعی و سیاسی مشغول اند .که خوشبختانه مردم ایلام از ما و چهار برادرم شناخت دارند.
ارتباط ما بیشتر با خانواده آیت الله مروارید مشهد است. قبلا خدمت خودشان می رسیدیم. خوشبختانه با باز شدن فضای مجازی ارتباطات بیشتری شکل گرفته است.

10)برای اینکه وقتتان زیاد گرفته نشود می خواهم به دوران استانداری تان برسم. استاندار شدن محمدرضا مروارید نتیجه چی بود؟ آیا فعالان سیاسی ایلامی در آن تاثیر داشته اند یا به سبقه شخصی شما و خانواده بر می گردد؟

راجع به استاندار شدن من ، با توجه به اینکه آنزمان مهندس میرولد معاون سیاسی وزارت کشور شدند، و آقای ترکان هم نقش فعالی در دولت اول روحانی داشتند، با صحبتی که بعضی از دوستان با وی داشتند، چندبار با من تلفنی حرف زدند. من یک مقدار اکراه داشتم. اما وقتی دوستان ایلامی فهمیدند اصرار زیادی کردند، و منم مشتاقانه جهت خدمت به استان پذیرفتم.

البته نمایندگان مجلس قبلی هیچ نقشی در این موضوع نداشتند و بعد از قطعی شدن با آنها صحبت کردم.

11).مردی آمده بود که بسیار شبیه مردم بود، حتی بیشتر از آنها لهجه داشت. در اوایل انگار یک سری مقاومت ها وجود داشت که نمی خواست شما را به عنوان استاندار بپذیرید. البته این شاید به نگاه من یا تجربه من برگردد. خودتان متوجه این موضوع شدید. آیا خاطره خاصی در این زمینه دارید؟

اکثر مردم مرا می شناختند، و سوابق کاری ام را هم بلد بودند زیاد عجیب نبود. اما برخی از دوستان با توجه به قدرت سخنوری استانداران پیشین، نگران بودند که در این زاویه ضربه پذیر باشم. اما کم کم مردم به این روش عادت کردند، در خیلی از جاها و حتی کشورها هست که مدیری سخنور نیست و توانایی دارد یا سخنور است اما چیزی در چنته ندارد.

خدا روشکر این مسئله، کم کم حل شد. البته برخی از دوستان هنوز انتقاد می کنند که مثلا چرا گفتم آب پلاستیکی ... در مکه که بودیم به جای آب های قوطی یا شیشه ای ، آب را در پلاستیک هایی می ریختند تا وقتی به سمت مردم پرت می کنند مردم آسیب نبینند . آن موقع منظورم این بود که باید در پلاستیک هایی آب ریخته شود، که وقتی در بین مردم پخش می شود کسی زخمی نشود.

بعد از چهارسال فکر می کنم مردم مرا شناختند و کارم را دیدند. ولی مطمئنا در هیچ جامعه ای طرفداران صدرصد پیدا نمی شود و کسانی هم وجود دارند که از مسایل انتقاد کنند.راجع به لهجه، من خودم حقیقتا سعی کرده ام که این لهجه را حفظ کنم. تا وارد جایی می شوم می پرسند کجایی هستی و می گویم ایلامی هستم. البته احتیاجی هم نمی بینم که حتما لهجه تهرانی داشته باشم.

12).به لطف شبکه های مجازی ، ارتباط مردم با شما عالی شد. دیگر مراجعه به استانداری و پشت درب ایستادن و احیانا وقت نشدن تمام شد. چه جوری با وجود مشغله های استانداری توانستید این قضیه را مدیریت کنید؟


در رابطه با ارتباط با مردم ، چون هم در جهادکشاورزی و هم منابع طبیعی بوده ام، تقریبا در همه روستاها آشنایانی دارم. و چون در انتخابات ها هم شرکت کرده ایم و برای تبلیغ جاهای زیادی رفته ایم، آشنایان زیادی دارم.
در نتیجه من تشخیص دادم، ارتباط مجازی راه خوبی است . شاید بیش از ده هزار نفر اعم از شهری، روستایی، فرهیختگان و دانشگاهیان با من در ارتباط بوده اند. در جاهایی که در جلسه نیستم، یا در مسافرتم، یا در هواپیما، یا هرجایی که کار نباشد، فضای مجازی را می بینم و ارتباط را برقرار می کنم.

علاوه بر این، شب ها که منزل می روم، تا ساعت دوازده در ارتباط با مردم هستم. اگرچه وقت خانواده را می گرفتم و گاهی هم معترض می شدند و می گفتند سرت در موبایل است.

اما فکر می کنم، این چیز لازمی است، برای مثال از زردلان پیام دادند که گوسفندهایمان دچار بیماری هستند، بلافاصله با دامپزشکی هماهنگ کردم. یا آب و برق قطع می شد. یا صدها پیشنهاد دیگر.

این ها در واقع مشاوران من بودند.اما غیر از مردم ، در شهرها و روستاها آدمهای ثابتی هم وجود داشتند که بهم مشورت می دادند و الحمدالله رفقای جدید زیادی به دست آوردم و انشالله تا هستم این ارتباط ادامه خواهد داشت.


13).خانواده شما در ایلام نبود، آیا این کار به نفع شما بود یا ضرر. در کل چه جوری به تنهایی این مدت را سپری کردید؟ آیا شده خودتان نهار وشام خودتان را تهیه کنید؟

من یک دختر و یک پسر دارم که ازدواج کردند و از من جدا هستند. خانمم اما در ماه، بیست روز ایلام، و ده روز تهران بودند. وقتی ایشان نبود، بیشتر به کارهای اداری می رسیدم، و مسافرت های درون استانی بیشتری می رفتم. اما هر موقع ایشان بود، مجبورم بودم که مراعات حال ایشان را بکنم وپس از پایان ساعات اداری به منزل بروم.

راجع به غذا، هرموقع خانمم بود، مشکلی نداشتم. اما هر موقع نبود، یا بدون غذا به سر می کردم یا چیز سبکی نظیر نان و ماست درست می کردم.من از همان دوران دانشجویی یک چیزهایی یاد گرفته بودم. نظیر نیم رو و کو کو که اینجا به کار می آمد. گاهی هم غذایی از بیرون می گرفتم و در چند وعده مصرف می کردم. البته موقع هایی که در استانداری بودم ، یا درون استان می رفتیم همان جا نهار می خوردم و همان یک وعده غذا کفایت می کرد.

البته برایم مصرف غذا در اولویت نبود، و نیست و اگر باشد می خورم. اگر نه، اهمیت نمی دهم. این را بیشتر از پدرم یاد گرفته ام که هنگامی که در نجف بودند بیشتر اوقات غذایی نمی خورد یا چیز سبکی نظیر کدو حلوایی یا نان و ماست می خورد.

14)الان بعد چهار سال به نظرم وقت آن رسیده که از دستاورهایتان بگوییم. آیا واقعا اتفاق ملموسی افتاده است که ایلام محروم را مثلا از خراسان جنوبی یا سیستان و بلوچستان جدا کرده باشد و دیگر نام محرومیت را برداریم؟مهمترین اقداماتی که در این زمینه شده است را نام ببرید.

اولا که همکاران دستاوردها را در چند صفحه لیست کرده اند که خدمتتان می دهم. اما به نظرم تغییر محسوسی در زندگی مردم رخ داده است. این تغییر را می شود در شهر ایلام و شب ها و رفت و آمدها هم دید. سه آیتم را نام می برم تا تغییر ملموس باشد.

یک اینکه، ایلام در20 سال گذشته مقام آخر بیکاری، را داشت. اما الان بین پانزده تا هفده قرار دارد.دوم میزان سپرده های مردم و منابع بانکی در سال 1391، هزار و ششصد میلیارد بود، الان این رقم،چهارهزار میلیارد تومان است.سوم فاصله هزینه و درآمد است که در آغاز کار ما،پنج میلیون تومان بود، الان به دو ونیم میلیون تومان رسیده است.

ایلام از سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی قطعا جلوتر است، زیرا که هم منابع انسانی توانمندتری دارد و هم اینکه به لحاظ منابع طبیعی و دیگر پتانسیل ها از آنچنان غنایی برخورداریم که می تواند ما را به سطح استانهای پیشرو در کشور برساند.من فکر می کنم ایلام آینده توسعه ای بسیار روشنی دارد که با همت جوانانش به ثمر می رسد.

15).در آخرین مصاحبه با سیمای ایلام، از فعالیت های مختلف خود گفتید.اما وجهی که در مورد آن بحث نشد و یکی از معاونان ارشاد در مورد آن مقاله نوشتند جنبه فرهنگی مروارید بود. آدمی که عمری در فعالیت های اقتصادی بوده است چگونه می شود که به مقوله فرهنگ اهمیت می دهد. فرهنگ در نگاه جنابعالی چه جایگاهی دارد؟

من در یک خانواده فرهنگی بزرگ شده ام و خودم نیز در ارتباط کامل با مسائل فرهنگی بوده ام و مصرف فرهنگی بالایی به خصوص در زمینه کتاب ، فیلم،موسیقی و سایر محصولات داشته ام و سعی کرده ام از مطالعه فاصله نگیرم.

نمی شود گفت؛ من کاملا اقتصادی ام. این تنها اقتضای رشته ام وشغلم بوده است. اما همچنان که به اقتصاد اهمیت دا ده ام به فرهنگ هم اهمیت داده ام و سعی کرده ام در رویدادهای فرهنگی نقشی هرچند کوچک داشته باشم.

16).به نظرتان مهمترین پتانسیل های ایلام چه می باشد و برای توسعه آنها چه باید کرد؟

راجع به پتانسل های استان زیاد صحبت کرده ام . من چهار محور را همیشه مطرح کرده ام. یکی مرز، منطقه آزاد و زائران اربعین، دوم گردشگری ایلام که باید در این زمینه بیشتر کار کرد. سوم هم نفت و گاز و پتروشیمی که شاید اولویت اول استان باشد. چهارم آب ، خاک و کشاورزی که برنامه داریم، که صد هزار هکتار به زمین های آبی استان اضافه شود. این کار انقلابی را در اقتصاد استان ایجاد خواهد کرد.

17).چه کارهایی می خواستید انجام دهید اما به دلیل بودجه یا هر دلیل دیگری انجام نگرفت، مهمترین کاری که می خواستید و نشد را نام ببرید؟.

مهمترین کاری که می خواستیم انجام دهیم، و نشد، بحث راه آهن ایلام است. البته مصوب شده است، اما پولی برای اجرای آن وجود ندارد. از آقای رئیس جمهور و معاونانش در این زمینه خیلی خواهش کردیم و بارها هم من و هم نمایندگان رفتیم.

آخرین کاری که انجام گرفته است، دستور انجام مناقصه است، که وزیر محترم صادر کرده است. به نظر می آید امسال آغاز شود، چرا که خاتم الانبیاء آماده اجرایی کردن آن را دارد.همچنین یکی، دو، کار بزرگ، در حوزه سد داشتیم. سد چناره که همه کارهایش انجام شده است ، و انشالله بانک توسعه اسلامی پولش را می دهد . همچنین سد سیکان، و سد گدار خوش، در حال پیگیری است. خوشبختانه کار بزرگ زمین مانده دیگری نداریم. انشالله که کارهای مهمتر دیگری شروع شود.

18).کمی راجع به رابطه تان با دولت و نمایندگان مجلس بگوئید؟ آیا در دولت دستتان برای انجام هرکاری باز بود و ارتباطات قبلی در پیشبرد امور نقش داشت؟ رابطه به نمایندگان ، چرا آن رابطه عمیق به خصوص میان شما و نمایندگان این دوره شکل نگرفت و حتی علم مخالفت با شما را کسی برداشت که به صورت ضمنی مورد حمایت شما و مجموعه دولت در جای جای ایلام بود؟ آنها واقعا چه می خواستند؟.

در رابطه با دولت، خوشبختانه من با اکثر وزاری دولت رابطه خوبی داشتم. منتها بعضی وقت ها کارهایی هست، که پیش نمی رود مثل جایی که قرار است، مدیری عوض شود. حقیقتا من یک تعصبی داشتم، و سعی می کردم، مدیرانی که از ایلام می روند، بروند در جاهای دیگری مشغول کار شوند، به همین خاطر گاهی کارها کند پیش می رفت.معتقدم ایلامی ها هرجایی باشند باز می توانند خدمتی برای استان انجام دهند.
در این زمینه انتقاداتی از طرف دوستان اصلاح طلب بود، که من می پذیرم. اما اعتقاد من این بو،د که این نیروها مربوط به کشورند و برای آنها هزینه شده است، و نباید براحتی از دور خارج شوند. مگر اینکه کسانی با دولت عناد داشته باشند یا تابلو باشند که خوشبختانه ما چنین کسانی نداشتیم.

در رابطه با نمایندگان مجلس حقیقتا در دور قبل، ارتباط دوستانه داشتیم، اما من خیلی از نظرات آنها را قبول نمی کردم ،و زیر بار نمی رفتم. البته من با آقای علیمحمدی، ارتباط صمیمی داشتم. ایشان بدرستی تشخیص داده بود، که دولت جدید است ، هرچند خودش را اصولگرا می نامید. اگر کسی هم معرفی می کرد، سعی می کرد از دوستان اصلاح طلب باشد .اما بقیه دوستان این مسئله را رعایت نمی کردند،.در نتیجه ارتباط ما با آنها سرد بود.
در این دوره من با هر سه نماینده، ارتباطمان از لحاظ ظاهری حسنه است . اما آقای میرزائی که از او انتظار می رفت و مردم فهمیدند میل ما به او بیشتر است، وقتی که نماینده شد، فکر می کرد باید در کارها دخالت کند. برای من اصولگرا و اصلاح طلب فرق نداشت، و دخالت را به هیچ وجه نمی پذیرفتم. یادم است ، آقای صحرائیان که استاندار کرمانشاه بود، همیشه می گفت، من پایم را از گلیم خودم دراز تر نمی کنم، اما هرکسی پایش را وارد گلیم من کند،پایش را قطع می کنم...(با خنده) البته من با این شدت نبود.

من سعی می کردم، خواسته های نامعقول آقایان نماینده را قبول نکنم. اما اگر پیشنهاد خوبی می دادند یا آدم توانایی را معرفی می کردند می پذیرفتم. در کل رابطه ما گرم نشد، و فکر می کنم طبیعی باشد. در هیچ جای کشو،ر رابطه نمایندگان و مدیران اجرایی گرم نیست، چرا که درخواست های مردم از نمایندگان است ،و چون انجام شدنی نیست به مدیران انتقال می یابد. به همین خاطر اصطکاک هست. انشالله تلاش ها برای توسعه استان باشد نه پست گرفتن اطرافیان یا اعضای ستادها یا مشاوران خودخوانده...(با خنده).

19).آقای مروارید، مخالفان مهمترین ایراد شما را استفاده از مدیران قبلی می دانند. چرا آنها را تغییر ندادید. معروف است که شما آدم رفیق بازی هستید، آیا واقعا به دلیل دوستی یا رودروایسی این مدیران ماندند؟می گویند مدیرعامل یکی از ادرات پدرش را واسطه مدیریت کرده، کسی که برادرش دهها مصاحبه از طرف نهادی برای برکناری شما کرده است.

در رابطه با مدیران چون من تقریبا به لحاظ سن،ی فاصله زیادی با آنها داشتم، هیچکدام رفیق من نبودند، و بیشتر نیروهای جوان بودند. من سعی کردم آنهایی که اهل کارند، را نگه دارم. از حدود 110 نفر از اعضای شورای اداری صد نفر جابجا شدند. ده نفری هم که ماندند، واقعا آدمهای توانمندی بودند.

راجع به رفاقت نمی شود، گفت بی تاثیر بوده است. مثلا همین کسی که شما گفتید، من با پدرشان رفیق بودم، ولی خودش رفت در تهران، و کارهایی کرد. من هم رد نکردم و تائید کردم .بالاخره ایشان را قبول داشتم اما مشکلاتی داشت و نمی توانست سرکار بیاید ،استخدام دولتی هم نبود، هرچند آن جایی که رفته بود، زیاد نیازی به استخدام رسمی نداشت، و به صورت قراردادی چذب شد. اگر موارد اینچنینی بود، من خیلی مخالفت نمی کردم، اما تنها رفاقت پدرش نقش داشته باشد، اینجوری نبود.

برای مثال آن یکی اخویش، که باز خیلی دنبال پست و کار بود، من نتوانستم کار خاصی برایش انجام دهم اتفاقا یکی از مخالفان منم بود و همیشه در حال بیاینه دادن بود(با خنده). چون انتظار داشت، بهش پستی بدم من گفتم همان پستی که به برادرت داده ام، صدها منتقد دارد، و دهها نفر از اصلاح طلبان پیش من آمده اند و بیشتر از این هم درست نیست، چرا که ما بیکاران بیشماری داشتیم و به همین خاطر هم موضع گرفتند.
همچنین،آن دوستی که رئیس دفتر شوهانی بود، که به زور می خواست استخدام شود که اجازه ندادم. مثال های اینجوری خیلی زیاد است، که در مقابل زیاده خواهی هایشون مقاومت کردم.اما اینکه بگویم، هیچ رفاقت بازی نکرده ام، دروغ است. اما اگر طرف شرایط می داشت حمایت می کردم.

20).قبلا در مصاحبه ای پرفسور علی اکبری را گزینه مناسبی برای جانشینی خود اعلام کردید.در این زمینه چند سوال دارم که فکر می کنم حرف دل مردم هم هست. آیا دوست داشتید در استانداری ابقا شوید؟ تلاشی برای ابقا کردید؟ به نظرتان امکان استفاده از استاندار بومی نبود؟آیا آقای علی اکبری را به وزارت کشور معرفی کردید؟

همین الان هم فکر می کنم، بهترین گزینه برای استانداری ایلام، آقای دکتر علی اکبری است .چرا که هم تجربه داشت، و هم از اوضاع استان شناخت کافی داشت . من هرجاییکه ازم پرسیدند،وی را پیشنهاد داده ام. در یکی دو ماه گذشته از دفتر آقای جهانگیری از من سئوالی کردند که اگر شما جای دیگری بروید، چه کسی را انتخاب می کنید؟. باز آقای علی اکبری را پیشنهاد دادم.

اما ظاهرا سیاست دولت این است، که از نیروهای بومی استفاده نکند. به همین خاطر عملا مطرح کردنش فایده نداشت. البته وزارت کشور هم از ما نظر خواهی نکردند.نمایندگان هم سه ساعت قبلش فهمیدند که بلافاصله با وی تشکیل جلسه دادند تا از قافله عقب نمانند.

21)می خواهم نظرتان راجع به استاندار غیر بومی بدانم، بعد از آن نظرتان راجع به سلیمانی دشتکی بدانم. ظاهرا اعلام تمایل کرده که با شما مشورت هایش را ادامه دهد.
استاندار بومی حسن هایی دارد، و استاندار غیر بومی هم حسن هایی دارد. به نظرم، دیدگاه استاندار مهم تر است. اگر استاندار دیدگاه توسعه ای داشته باشد، حتما خوب است. اگر بومی باشد و توسعه گرا خیلی بهتر هم هست.

راجع به سلیمانی، باید گفت که، وی سایقه استانداری دارد و این جای خوشحالی دارد. چرا که در دوره های گذشته، معمولا کسانی به استان می آمدند ، سابقه آنچنانی نداشته اند و صفر کیلومتر بوده اند. فکر می کنم این اولین بار است که چنین فرد باسابقه ای به کار گرفته می شود و این جای امیدواری است. فکر می کنم اشل مدیریتی در استان بالا رفته است و این نکته را وزارت کشور نیز فهمیده است.

22). راجع به آینده کاری خودتان حرف بزنید،امکان کاندیداتوری در انتخاب 1398 مجلس هست، اگر مردم بخواهند؟

تا ۹۸زمان زیادی باقی مانده است .هنوز زود است در این مورد صحبت کنیم. اما باید شرایط آن موقع را بسنجم و کاری که به نفع استان باشد را انجام دهم.

23). به عنوان آخرین سئوال، می خواهم صادقانه در مورد عملکرد رسانه های استان صحبت کنید.

از همه رسانه های استان بجز رسانه هایی که به نهادهای نظامی مرتبط بودند، ممنونم و ازشان تشکر می کنم. هر وقت مشکلی پیش می آمد وارد می شدند، آنجا که لازم بود، فضا آرام شود این کار را به خوبی انجام می دادند. و آنجا که مردم احتیاج به تشویق داشته اند، بیش از مسئولان و پیش از آنان وارد کار می شدند. خوشبختانه در رسانه های استان ، خبرنگاران حرفه ای فعال بودند و این به وزن آنها می افزود.من از همه آنها سپاسگزارم.

24(. در پایان اگر نظری دارید در خدمتیم.

از شما بابت این مصاحبه تشکر می کنم . همچنین از تمام مردم ایلام از همه اقشار استان ، از جنوب تا شمال قدردانی می کنم و تا همیشه محبت آنان را در قلبم نگه خواهم داشت. انشالله تا جانی در تن است به مردمم خدمت نمایم.

 

46

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 755099
  • منبع: khabaronline.ir
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.