ایشان کارخانه‌دار ملّی وطن پرستی بود که همّت و دغدغه دینی داشت و پروژه های بزرگی را اجرا کرد. اما این کجا و جایی که آقای عالی نسب به یکباره در آن قرار گرفت کجا! در ایشان روحیه‌ای شبیه رستم پهلوان وجود داشت . به یکبار روحیه خودش را آشکار می‌کرد و زیر بار خطر می‌رفت.

دکتر محمدرضا بهشتی

استاد فلسفه دانشگاه تهران با اشاره به خاطراتی از مرحوم میرمصطفی عالی نسب گفت: تاریخ‌ها درباره‌ی ایران خواهند نوشت ولی شاید اسم آقای عالی نسب هم نیاید به دلیل اینکه چهره‌ی ایشان چهره‌ای مطبوعاتی و تلویزیونی نبود. اما چنین شخصیتی توانست کشور را در آن شرایط حفظ کند. 

به گزارش خبرنگار جماران، دکتر محمدرضا بهشتی  که در مؤسسه دین و اقتصاد و درباره مرحوم عالی نسب سخن می گفت به تجربه‌ی طولانی قبل از انقلاب عالی نسب اشاره کرد و گفت: ایشان از هفده سالگی وارد تجارت و صنعت شده بود. به نظرم خود او تاریخچه صنعت ایران بود. او از اولین تجربه های ذوب فلز در کارخانه اش می گفت. اما من فکر نمی‌کردم قبل اوایل انقلاب سر بزنگاه در آن دوران بسیار سخت جنگ بتوانند چنین نقشی را در ایران ایفا کند.

در شرایطی که فلش‌ همه‌ی عوامل به سمت دلسردی بود، من می‌دیدم آقای عالی نسب سخت کوش‌تر می‌شد. شرایط بحرانی بود. ما در برابر بحران آرد و غلات قرار گرفتیم به نحوی که فقط برای سه روز غلات داشتیم. به نظر نمی‌رسید ظرف سه روز بتوان کاری کرد. آقای عالی نسب متوجه شد آمار غلط هست و بعد روی میز نخست وزیر پوشه می‌گذاشت و می‌گفت از این کالا گزارش روزانه می‌‌خواهم. ظرف سه روز مسیرهایی بزرگی در به کارگرفتن امکانات کشور طی کرد. از خرید کشتی‌ها گرفته تا بندرها، کامیون و مسائل دیگر .

وی گفت: امیدواری ایشان تحت تأثیر شرایط مأیوس کننده‌ای که آدم را به سمت رها کردن کارها هل می داد جالب بود. در شرایطی که فلش‌ همه‌ی عوامل به سمت دلسردی بود، من می‌دیدم آقای عالی نسب سخت کوش‌تر می‌شد. شرایط بحرانی بود. ما در برابر بحران آرد و غلات قرار گرفتیم به نحوی که فقط برای سه روز غلات داشتیم. به نظر نمی‌رسید ظرف سه روز بتوان کاری کرد. آقای عالی نسب متوجه شد آمارهای که قبلا ارائه می شده نقص هایی داشته است. و بعد روی میز نخست وزیر پوشه می‌گذاشت و می‌گفت از این کالا گزارش روزانه می‌‌خواهم. ظرف سه روز مسیرهایی بزرگی در به کارگرفتن امکانات کشور طی کرد؛ از خرید کشتی‌ها گرفته تا بندرها، کامیون .

هیچگاه در تاریخ ایران این مقدار اعتماد عمومی پدیده نیامده بود با این اعتماد عمومی کشور در ماجرای جنگ و اول انقلاب حفظ شد کالاهای با ارزش اعتماد عمومی بود  که همه چیز را حفظ کرد، اما معلوم نیست که بعدها آن را با چه چیزی مبادله کردیم. این اعتماد عمومی با تلاش‌ها و کوشش‌های شبانه روزی کسانی امثال آقای عالی نسب پا بر جا ماند. اگر کسی همّت نکند و در رسانه ها ننویسند کسی نمی‌داند آقای عالی نسب چه کسی بود و چه کاری انجام داد. تاریخ‌ها درباره‌ی ایران خواهند نوشت ولی شاید اسم آقای عالی نسب هم نیاید به دلیل اینکه چهره‌ی ایشان چهره‌ای مطبوعاتی و تلویزیونی نبود. اما چنین شخصیتی توانست کشور را در آن شرایط حفظ کند.

محمد رضا بهشتی ادامه داد: عالی نسب می گفت آقایان امروز جنگ ندیده‌اند، من جنگ دیده‌ام. آقایان قحطی ندیده‌اند. در چنین وضعیتی نصیحت فایده‌ای ندارد. کما اینکه ایشان هشدار می‌داد ممکن است با وضعی که جلو می‌رویم به جایی برسیم در خیابان جلوی ماشین را بگیرند و بگویند پیاده شوید ماشین شما را لازم داریم و شما نتوانید به هیچ کسی پناه ببرید برای اینکه مناسبات مجال نمی‌دهد. اما زمان ایشان کشور تکان نخورد در حالی که رخ دادهای آن روزها می‌توانست کشور را زیر و رو کند، با این حال من هیچگاه فکر نمی‌کردم مرحوم آقای عالی نسب به رغم توانمندی‌های نظری و عملی ای که داشت در جایگاهی قرار بگیرد که روزی نقش کلیدی در کشور ایفا کند.

وی افزود: ایشان کارخانه‌دار ملّی وطن پرستی بود که همّت و دغدغه دینی داشت و پروژه های بزرگی را اجرا کرد. اما این کجا و جایی که آقای عالی نسب به یکباره در آن قرار گرفت کجا! در ایشان روحیه‌ای شبیه رستم پهلوان وجود داشت. به یکباره روحیه خودش را آشکار می‌کرد و زیر بار خطر می‌رفت. کسی که حاضر باشد در مس سرچشمه به کنار کوره‌ای برود -که دو نمونه از آن را در دنیا داشتیم؛ نمونه‌ی شیلی اش زمانی که روشن شد به هوا رفت-. ایشان وقتی آن کوره را بدون امکانات طراحی کردند کنار کوره رفت و گفت کلید را بزنید؛ من حاضرم اگر هوا رفت من هم با آن هوا بروم. چنین تلاش‌هایی در کشور صورت گرفت که توانست قوام و شکل پیدا کند و نهادهایی پا بگذارند و بعد بتواند اعتماد عمومی که در تاریخ ایران بی‌سابقه بود پدید آورند. پشت سر ما حرکتی شکل گرفت که هیچگاه در تاریخ ایران این مقدار اعتماد عمومی پدیده نیامده بود با این اعتماد عمومی کشور در ماجرای جنگ و اول انقلاب حفظ شد کالاهای با ارزش اعتماد عمومی بود  که همه چیز را حفظ کرد، اما معلوم نیست که بعدها آن را با چه چیزی مبادله کردیم.

 

آقای موسوی اردبیلی گفت: با توجه به تورمی که وجود دارد اگر بانک‌ها سود و مبلغی را پرداخت کنند جبران وضعیت است و معلوم نیست ربا محسوب شود. وقتی آقای عالی نسب با ایشان وارد بحث فنی شد،  ایشان جمع را متقاعد کرد که شما جایگاه علت و معلول را معکوس گرفتید و در نتیجه نه تنها کمکی به برابری و حفظ اندوخته و سرمایه‌ی افراد نمی‌کنید بلکه به سرمایه‌ی غیر مولّد جایزه‌ی بیشتری می‌دهید و این منجر به پدیده‌ی دومینویی می‌شود که نه تنها کمکی به جامعه نمی کند، بلکه ارزش پول کاهش پیدا خواهد کرد. تقریبا جمع چیزی برای گفتن نداشت و آقای موسوی اردبیلی موضع آقای عالی نسب را پذیرفت.

دکتر محمدرضا بهشتی گفت: این اعتماد عمومی با تلاش‌ها و کوشش‌های شبانه روزی کسانی امثال آقای عالی نسب پا بر جا ماند. اگر کسی همّت نکند و در رسانه ها ننویسند کسی نمی‌داند آقای عالی نسب چه کسی بود و چه کاری انجام داد. تاریخ‌ها درباره‌ی ایران خواهند نوشت ولی شاید اسم آقای عالی نسب هم نیاید به دلیل اینکه چهره‌ی ایشان چهره‌ای مطبوعاتی و تلویزیونی نبود. اما چنین شخصیتی توانست کشور را در آن شرایط حفظ کند. ایشان ذخیره‌ی دانشی و تجربه ای ارزشمند داشت. ایشان حتی کمی طمع نداشت. ایشان دو کارخانه و چهارصد نفر کارگر داشت. در طول مدتی که مسؤلیت داشت، حتی یکبار برای کارخانه‌های خودش چیزی را درخواست نکرد. لحظه‌ای که ایشان وارد شد و خودش را به یک کار ملی بزرگ سپرد، واقعاً خودش را فراموش کرد.

بهشتی گفت: مرحوم عالی نسب از یک مقطع به بعد پارچه‌ی خارجی مصرف نکرد و سر این موضوع جدّی بود. درون مرحوم آقای عالی نسب عرق ملی بالایی وجود داشت و هر گاه این موضوع مورد بی‌اعتنایی قرار می‌گرفت، او نا آرام می‌شد. وقتی یکی از بستگان نزدیک ایشان در تجارت موبایل وارد شده بود ایشان با شدت و حدت معتقد بود که این مسئله مربوط ما نیست.

وی افزود: او هر جا که وارد می‌شد تأثیر می‌گذاشت. با نحوه‌ی برخورد او افراد یکه می‌خوردند. در دوران زندگی مرحوم عالی نسب فراز و فرودهای مختلفی بر ایران گذشته بود. در بعضی از این مقاطع به نظر می‌رسید حرکت رو به جلو و به سمت رو به رشد هست و افق روشن است، تمام تلاش‌ها در جهت برآوردن آرمان‌هایی هست که در دل جامعه ریشه دارد. جوان‌ها میانسال‌ها و حتی مسن‌ها به نحویی با آرمان‌ها همراه شدند. و گاه حوادث به هر دلیلی به ناکامی‌ها و سرخوردگی‌ها، سرگشتگی و بهت زدگی می‌رسید.

 یک هواپیمای جنگی داخل کارخانه‌‌ی آقای عالی نسب افتاد و از بین رفت. بعداز آن زمانی به برای دیدن مدیر به مدرسه آمد. من کنجکاو از پشت شیشه می‌خواستم ایشان را نگاه کنم. زمانی که ایشان از اتاق بیرون آمد بسیار آرام بود. این مرد ناگهان یک ضربه‌ی عجیبی خوده بود ولی آنچنان آرام بود که چهره‌اش در ذهنم حک شد.

وی ادامه داد: مرحوم شهید آیت الله بهشتی می گفت من سه دوره در زندگی‌ام دیدم که جامعه با تمام نیرو  وارد عمل شده و با نشاط و انگیزه بالا به درب بسته بر می‌خورد. در اینجا واکنش‌های مختلفی صورت می گیرد. دسته ای به سمت بخش خصوصی روی می آورند و به این نتیجه می رسند که در عرصه اجتماعی نمی توانند کاری کنند. این افراد به نوعی عرفان روی می آورند که غیر از عرفان های میدان های ستیز است. این عرفان، عرفان گریز است. در حالی که به نظرم می‌رسد این‌ها لوازم یک دیالکتیک درونی تحولات فرهنگی کشور و سرزمین ما هست که فرازهایی دارد و حتماً از سوی دیگر فرودهایی دارد. باید دید مجموعه تحولات به چه سمتی حرکت می‌کند. اتفاقاً در چنین مواقعی دانش و تجربه‌ی افراد به اضافه‌ی اهتمامی که وجود دارد سرنوشت ساز است. اگر چه در دنیای مدرن نیاز داریم که حرکت جمعی باشد و تشکل‌ها پیدا شوند و سازمان‌ها و نهادها شکل بگیرد همه را می‌دانیم ولی به رغم این‌ها گاهی یک فرد سر بزنگاه تاریخی نقشی را ایفا می‌کند که ممکن است نه خودش تصوّر داشته که چنین جایگاهی دارد و نه دیگران چنین نگاهی داشتند.

 

ایشان می‌گفت: اگر من به مسأله ای در دایره‌ی اقتصاد اسلامی برخورد کردم از منظر دانش اقتصاد وارد می‌شوم و به داوری درباره آن می پردازم نه اینکه از طریق داورهای دینی سراغ اقتصاد رفته باشم. در آنجا تحلیل من اقتصادی هست. برخورد منطقی در دایره‌ی چیزی که به عنوان آموزه‌های اسلامی و دینی برای او مطرح بود.

دکتر بهشتی درباره سابقه آشنایی خود با مرحوم عالی نسب گفت:  من با آقای عالی نسب از زمان دانش آموزی آشنا شدم. اتفاقاً سر همان قضیه‌ی سقوط هواپیمای جنگی در کارخانه با ایشان آشنا شدم. البته قبل از آن ایشان در منزل ما رفت و آمد داشت ولی جلب توجه نمی‌کرد. پدرم نقل کرد که یک هواپیمای جنگی داخل کارخانه‌‌ی آقای عالی نسب افتاد و از بین رفت. بعداز آن زمانی به برای دیدن مدیر به مدرسه آمد. من کنجکاو از پشت شیشه می‌خواستم ایشان را نگاه کنم. زمانی که ایشان از اتاق بیرون آمد بسیار آرام بود. این مرد ناگهان یک ضربه‌ی عجیبی خوده بود ولی آنچنان آرام بود که چهره‌اش در ذهنم حک شد. آشکار بود پشت آن چهره چه تجارب و باورهایی نهفته بود. بدون اینکه ایشان از بانک وام بگیرد نصف خانه را فروخت دوباره از صفر شروع کرد و سه سال بعد کارخانه را سرپا کرد. چند نفر از ما چنین روحیه‌ای در مواجهه با ضرباتی که می‌خوریم داریم؟

وی افزود: به تدریج توفیق پیدا کردیم نزدیک به 25 سال هر هفته یک جلسه داشته باشیم. انصافاً آموختنی‌های زیادی از این مرد کسب کردیم. در آنجا متوجه شدم ایشان دانش نظری قابل توجهی دارد. ایشان می‌گفت: اگر من به مسأله ای در دایره‌ی اقتصاد اسلامی برخورد کردم از منظر دانش اقتصاد وارد می‌شوم و به داوری درباره آن می پردازم نه اینکه از طریق داورهای دینی سراغ اقتصاد رفته باشم. در آنجا تحلیل من اقتصادی هست. برخورد منطقی در دایره‌ی چیزی که به عنوان آموزه‌های اسلامی و دینی برای او مطرح بود. زمانی بحثی درباره ارسطو مطرح شد،بحثی درباره‌ی عدالت در عرصه‌ی اخلاق، سیاست دارد. و بعد در آخر به عرصه‌ی آنچه که به عنوان تدبیر منزل مطرح است وارد می شود و تفاوت بین عدالت توزیعی و جبرانی را مطرح می کند که بسیار جالب است. زمانی که آقای عالی نسب وارد بحث شد متوجه شدم او بحث را می‌شناسد بعداً متوجه شدم پشتوانه‌ی نظری پشت دیدگاه های او هست.

دکتر بهشتی در ادامه خاطرات خود از مرحوم عالی نسب گفت: در حضور آقای موسوی اردبیلی بحث فنی بین ایشان درگرفت. آقای موسوی اردبیلی گفت، با توجه به تورمی که وجود دارد اگر بانک‌ها سود و مبلغی را پرداخت کنند جبران تورم  است و معلوم نیست ربا محسوب شود. وقتی آقای عالی نسب با ایشان وارد بحث فنی شد، مشخص بود که با مباحث اقتصادی و دینی و اسلامی آشناست. حتماً شنیده‌اید که مرحوم آیت الله بروجردی تقلید در مسائل اقتصادی را بر آقای عالی نسب حرام کرده بود و این در سنت حوزوی معنا دارد. بدین معناست که فرد در این زمینه‌ها مجتهد است و می‌فهمد چه می‌گوید و به مرحله‌ی استنباط رسیده است. در آن بحث ایشان جمع را متقاعد کرد که شما جایگاه علت و معلول را معکوس گرفتید و در نتیجه نه تنها کمکی به برابری و حفظ اندوخته و سرمایه‌ی افراد نمی‌کنید بلکه به سرمایه‌ی غیر مولّد جایزه‌ی بیشتری می‌دهید و این منجر به پدیده‌ی دومینویی می‌شود که نه تنها کمکی به جامعه نمی کند، بلکه ارزش پول کاهش پیدا خواهد کرد. تقریبا جمع چیزی برای گفتن نداشت و آقای موسوی اردبیلی موضع آقای عالی نسب را پذیرفت.

وی در بخشی از سخنان خود به دیدگاه های دکتر رضا قلی در همین مراسم درباره افول تمدن ایران پرداخت و گفت: توین بی تیمی داشت که کار تحقیقاتی بزرگی درباره‌ی 23 تمدن بزرگ دنیا انجام داده بود. تاریخ جهان را در دو جلد منتشر کردند. او نکته‌ای را بیان می‌کند و آن اینکه ما نمی‌توانیم در تاریخ و فرهنگ مانند علت یابی که در عرصه‌ی فیزیک و مکانیک علت یابی کنیم ولی من می‌توانم استنباط‌هایی کنم. او از مقایسه 23 تمدن چند نکته را نتیجه می گیرد. نخست آنکه از زمانی که تمدن‌ها به سمت توسعه‌ی سرزمین پا گذاشتند نقطه‌ی افولشان شروع شد.

وی افزود: بنابراین وقتی می گوییم مرز ما از نیل تا سند بود و دوره‌ی رشد و باروری ای وجود داشته است؛ اتفاقا باید بررسی کنید زمانی که نیروی عظیم در سرچشمه شکل می‌گرفت چه اتفاقی می‌افتد که افول های بعدی شکل می گیرد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.