در این مطلب آمده است: از چه باید نوشت در روزگاری که دیگر امید هم به رؤیا تبدیل شده است؟ فردا را نمی دانیم چه می شود ولی امروز را خوب می دانیم. فشار اقتصادی برشانه مطبوعات سنگ شده و تقریبا ً گوش هیچ کس هم بدهکار ماجرا نیست. نسخه شان فقط یک چیز است: مجازی شوید!
ولی آیا حیف از دنیای واقعی نیست؟ حیف از آن نیست که ببینی جماعتی دور تا دور کیوسک مطبوعاتی ایستاده اند و تیترها را می خوانند و بعد یکی شان پیدا می شودکه دست از دل خود بر دارد و با یک برگ اسکناس، نسخه ای از روزنامه را برداشته و به بغل بزند تا در اتوبوس یــا اتاق انتظار دکتر، در گوشه پارک یا صف سینما ،آن را ورق بزند و در بوی خوش کاغذ غوطه ور شود؟!
به راستی این قشنگ تراست یا اینکه مردم شهر ما از کیوسک های رنگ و رو رفته خیابان ها، پاکتی سیگار بخرند یا به کنج قهوه خانه ها پناه برده و چنان درگوشی موبایل خود محو شوندکه گویی زمین و زمان از حرکت افتاده است؟ قدر مســلم آنکه تقدیر ایام هر چقدر هم که تغییر کرده باشد ،باز هم حالت اول بهتر است. نوستالژیک است و واقعی است. وجود دارد، حداقل در بوی کاغذ نم دیده آن. همان کاغذی که دیگر قیمتش از دلار لحظه ای تر و از طلا نقدتر شده است. همان کاغذی که دیگر کمتر چاپخانه ای حاضراست با قسط و چک،بر آن رنگ بپاشد.
ولی چه می توان کرد؟ تا توانسته ایم لاغرش کرده ایم. از ابواب جمعی اش کاسته ایم و تیراژش را به حداقل رسانده ایم و دیگر برای تداوم حیات آن کار نکرده ای باقی نگذاشته ایم!
این وسط بعضی وقت ها هم مسئولی از فلان اداره و سازمان با خدم و حشم سری به نمایشگاه سوت وکور مطبوعات می زد و در مقابل دوربین ها عکسی به یادگار می گرفت و می رفت تا سال آینده که دوباره در کنار اصحاب مطبوعات با همان عکس تجدید خاطره کند!حالا اوضاع این نمایشگاه را ( که البته خوشبختانه چند وقتی است دیگر برگزار نمی شود) مقایسه کنید با نمایشگاه کتاب. پس نتیجه می گیریم کتابخوان ها چندان میانه مناسبی با مطالعه مطبوعات ندارند و یا اگر هم دارند، سر سازگاری با نشریاتی که این روزها منتشر می شود ندارند. یعنی دنبال متاعی می گردند که در لا به لای صفحات نشریاتی که روی کیوسک ها خود نمایی می کنند پیدا نمی شود.اما از آن طرف هم گفتیم( و لابد دیگر می دانید )که آمارها نشان می دهد معدل مطالعه مردم کلا ً پایین اســت و سندش هم آنطور که آمارهای رسمی می گوید، تیراژ به شدت پایین کتاب و شمارگان ناچیز مطبوعات است.
خلاصه اینکه با چنین اوضاع و احوالی رو به رو هستیم:معدل مطالعه در جامعه پایین است( که یعنی کسی کتاب و مطبوعات نمی خواند)، نمایشگاه کتاب جای سوزن انداختن ندارد ( که یعنی معدل مطالعه در جامعه پایین نیست)، سر مطبوعات حسابی بی کلاه است( که یعنی معدل مطالعه در جامعه پایین است) و بازار چیپس و کیک که در کیوسک های مطبوعاتی فروخته می شود حسابی سکه است (که یعنی مردم به کیوسک ها سر می زنند اما نه برای خرید روزنامه و مجله! تناقض عجیبی است. کسی هم توضیح درستی در این باره نمی دهد. سرگیجه آور است؛ نه؟
7141/ 6022
ولی آیا حیف از دنیای واقعی نیست؟ حیف از آن نیست که ببینی جماعتی دور تا دور کیوسک مطبوعاتی ایستاده اند و تیترها را می خوانند و بعد یکی شان پیدا می شودکه دست از دل خود بر دارد و با یک برگ اسکناس، نسخه ای از روزنامه را برداشته و به بغل بزند تا در اتوبوس یــا اتاق انتظار دکتر، در گوشه پارک یا صف سینما ،آن را ورق بزند و در بوی خوش کاغذ غوطه ور شود؟!
به راستی این قشنگ تراست یا اینکه مردم شهر ما از کیوسک های رنگ و رو رفته خیابان ها، پاکتی سیگار بخرند یا به کنج قهوه خانه ها پناه برده و چنان درگوشی موبایل خود محو شوندکه گویی زمین و زمان از حرکت افتاده است؟ قدر مســلم آنکه تقدیر ایام هر چقدر هم که تغییر کرده باشد ،باز هم حالت اول بهتر است. نوستالژیک است و واقعی است. وجود دارد، حداقل در بوی کاغذ نم دیده آن. همان کاغذی که دیگر قیمتش از دلار لحظه ای تر و از طلا نقدتر شده است. همان کاغذی که دیگر کمتر چاپخانه ای حاضراست با قسط و چک،بر آن رنگ بپاشد.
ولی چه می توان کرد؟ تا توانسته ایم لاغرش کرده ایم. از ابواب جمعی اش کاسته ایم و تیراژش را به حداقل رسانده ایم و دیگر برای تداوم حیات آن کار نکرده ای باقی نگذاشته ایم!
این وسط بعضی وقت ها هم مسئولی از فلان اداره و سازمان با خدم و حشم سری به نمایشگاه سوت وکور مطبوعات می زد و در مقابل دوربین ها عکسی به یادگار می گرفت و می رفت تا سال آینده که دوباره در کنار اصحاب مطبوعات با همان عکس تجدید خاطره کند!حالا اوضاع این نمایشگاه را ( که البته خوشبختانه چند وقتی است دیگر برگزار نمی شود) مقایسه کنید با نمایشگاه کتاب. پس نتیجه می گیریم کتابخوان ها چندان میانه مناسبی با مطالعه مطبوعات ندارند و یا اگر هم دارند، سر سازگاری با نشریاتی که این روزها منتشر می شود ندارند. یعنی دنبال متاعی می گردند که در لا به لای صفحات نشریاتی که روی کیوسک ها خود نمایی می کنند پیدا نمی شود.اما از آن طرف هم گفتیم( و لابد دیگر می دانید )که آمارها نشان می دهد معدل مطالعه مردم کلا ً پایین اســت و سندش هم آنطور که آمارهای رسمی می گوید، تیراژ به شدت پایین کتاب و شمارگان ناچیز مطبوعات است.
خلاصه اینکه با چنین اوضاع و احوالی رو به رو هستیم:معدل مطالعه در جامعه پایین است( که یعنی کسی کتاب و مطبوعات نمی خواند)، نمایشگاه کتاب جای سوزن انداختن ندارد ( که یعنی معدل مطالعه در جامعه پایین نیست)، سر مطبوعات حسابی بی کلاه است( که یعنی معدل مطالعه در جامعه پایین است) و بازار چیپس و کیک که در کیوسک های مطبوعاتی فروخته می شود حسابی سکه است (که یعنی مردم به کیوسک ها سر می زنند اما نه برای خرید روزنامه و مجله! تناقض عجیبی است. کسی هم توضیح درستی در این باره نمی دهد. سرگیجه آور است؛ نه؟
7141/ 6022
کپی شد