'شهید علی سیفی' گویی از رفتنش خبر داشت، روزهای آخر بر اساس گفته های همسنگرانش بی تابی می کرد و تنها دو سه روز قبل از شهادتش به خانواده اش پیامک زد: 'دلم کمی آرامش می‌ خواهد ، کمی استراحت، دلم از این پرچم‌ های سه ‌رنگ می خواهد 'سبز - سفید و سرخ '، بکشند رو پیکرم و بنویسند 'علی شهید مدافع حرم'.
یکی از همسنگرانش می گوید: 'یک روز صبح که بیدار شدم، علی به من گفت که خواب دیدم شهید شدم، گفتم نه بابا تو شهید نمیشی ، گفت که من خواب دیدم از کوه دارم میرم بالا، همان جا تیر میخوره به پهلویم و میافتم و شهید می شوم.
بعد چند وقت عملیات شد و منطقه مورد نظر به دست ما افتاد، وقتی محل شهادت علی را دیدم، خوابی که برایم تعریف کرده بود به یادم آمده و ناخواسته اشک از چشم هایم سراریز شد، علی تیر به پهلویش خورده و به حالت صورت به زمین دراز کشیده بود'.
شهید علی آقایی سپاهی بود و در حفاظت فرودگاه اردبیل خدمت می کرد، جایی که چندان مربوط به عملیات و جنگ و .. نبود اما او کسی نبود که در انجا آرام بنشیند و شوق حرم و دفاع از آن داشت.
'سولماز سیفی' خواهر شهید به ایرنا گفت: علی برای رسیدن به اهدافش سمج بود، به دلیل اینکه پدرمان شرایط کار کردن نداشت و ما تنها برادرمان و مرد و سرپناهمان علی بود، از هر جا که اسمش را برای رفتن به سوریه ثبت می کرد، خط می زدند و اجازه رفتن نمی دادند.
وی افزود: بعداز کلی تلاش و سماجت بلاخره در طرح شهید همدانی اسمش برای رفتن به دفاع از حرم تیک خورد ، روزی که از قطعی شدن رفتنش با ما سه خواهر صحبت کرد در حال رفتن به سرعین بودیم، خواهر بزرگم گریه کرد و از او خواست که نرود، برای قانع کردن خواهر بزرگم بسیار صحبت کرد تا اینکه همه راضی شدیم که او به خواسته اش برسد، او می خواست به معبود برسد و در این مسیر دل کندن از تمامی وابستگی ها شرط بود و او چنین کرد.
نهم آبان ماه سال 1370 وقتی که علی پس از سه خواهر از سوی خدا به خانواده اش هدیه شد، همه شکرگزار پروردگار شدند، مادر بسیار نذر کرده بود و با تولد تنها پسرش در تلاش برای ادای نذرهایش بود.
بعد از سه دختر وقتی پسری بدنیا می آید، انگار پدر و مادر و خواهرها خیالشان راحت می شود، همدم ، پناه و حامی برای خواهرها و عصای پدر و مادر در پیری.
اما در اوج نیاز پدر و مادر چقدر سخت است راهی کردن فرزند جوان به میدان خطر، به میدانی که احتمال بازگشت بسیار کم است.
خواهر شهید سیفی می گوید: برای نرفتنش خیلی ها خواهش کردند اما علی با حرف های منطقی همه را قانع کرد، لبخندی می زد و آرام دست به محاسنش می کشید و می گفت: ' اگر امروز در سوریه جلوی داعش را نگیریم فردا باید در داخل کشور با آنها بجنگیم. من برای شهادت نمی روم ، برای انجام وظیفه می روم و شهادت را هر کسی لایق نیست ، برایم دعا کنید که پایان عمرم شهادت باشد. این همه دم می زنیم امام زمانی هستیم باید در عمل نشان دهیم وگرنه فقط دعا برای ظهور و ندبه کردن کافی نیست. همه لحظه هایمان عاشوراست و حالا در سوریه کربلا به پاست، اگر اکنون به یاری حرم حضرت زینب نروم یعنی اگر در کربلا هم بودم به یاری حسین (ع) نمی رفتم'.
شهید علی سیفی قصد رفتن داشت و این رفتن تنها خدایی بود، او طلبیده شده بود و باید می رفت.
شهید سیفی در یکی از نامه هایش از جبهه سوریه نوشته بود: 'یک جمله به آنهایی که فکر می کنند به خاطر پول رفتیم، ما که پولی ندیدیم، آخه مومن کی بخاطر پول جانش را فدا می کند،
اینها همش حرف دشمنه که می خواهد با این حرفها فرهنگ ایثار و شهادت را از ما بگیرد، خدا خودش شاهد است و از نیت بنده خبر دارد، جز رضایت حضرت زهرا نبوده و نیست'.
شهدا بندگان برگزیده خدا هستند ، آنها از میان بهترین ها انتخاب می شوند و افتخار شهادت نصیبشان می شود، هر کسی لیاقت شهادت را ندارد ، برای شهید شدن باید تزکیه کرد و اخروی زندگی کرد و اسیر دنیا نشد.
یکی از دوستان شهید سیفی می گوید: 'راز شهادت علی در نماز شب هایش نهفته بود، امضای شهادتش را امام رضا زده بود، وقتی که چند روز قبل از اعزامش رفت مشهد و ایام اعتکاف را در جوار امام رضا روزه دار بود، خریدارش شهدا بودند و رفت و به آنها پیوست.
خواهر شهید می گوید: 'سربازی علی که تمام شد، دنبال کاربود و اصرار ما برای ادامه تحصیل بی نتیجه ، بخاطر وضعیت جسمانی پدر اصلا راضی نمی شد که به تحصیل فکر کند، پدر تصادف کرده بود و شرایط کار کردن نداشت، علی هم برای اینکه پدر احساس ناراحتی و شرمندگی نکند سعی می کرد مشغول شود و حامی اش باشد.
به چند جا مراجعه کرد اما کار مناسب پیدا نشد تا اینکه از سرناچاری در کارگاه آجرپزی شروع به کار کرد، از این کار علی بسیار ناراحت بودیم، چون اکثرا سرپا می ماند و فضا گرد و خاکی بود. تقریبا هر روز ازش خواهش می کردیم سرکار نرود اما غیرتش قبول نمی کرد'.
سولماز سیفی افزود: 'یکی از ویژگی های خاص شهید علی سیفی توجه و حساس بودن به بیت المال بود، بعدها که جذب سپاه شد، وقتی از محل کارش یک خودکار با خودش می آورد هیچکس حق نداشت به آن دست بزند، می گفت: بیت المال است و ما حق نداریم برای مسائل شخصی از آن استفاده کنیم.
یکی از دوستان شهید نیز می گوید: اهمیت نماز اول وقت برای شهید علی سیفی به اندازه ای بود که موقع رفتن به گردش، شرطش برگشتن تا وقت نماز بود ، شهید سیفی به انجام واجباتش توجه بسیار داشت از جمله روزه گرفتن، در یازده رمضان96 به شهادت رسید و روزهایی از رمضان را که عمرش کفاف نداده بود برای گرفتن روزه پیشاپیش و قبل از شهادت قضا کرده بود'.
شهید علی سیفی در اردوهای جهادی نیز حضور می یافت و برای کمک به همنوعانش با عشق و حوصله کار می کرد.
خواهر شهید می گوید: یک بار از من خواست که شلوار و پیراهن کهنه ای را برایش تهیه کنم و علت آن را نیز به من نگفت، بعدها عکسی از او را در این لباس کهنه دیدم که در کنار بسیجی ها در حال ساختن منزل مسکونی برای یک پیرزن فقیر روستایی بود.
17 خرداد سال 96 یکی از دوستان شهید علی سیفی خبر شهادت علی را به خانواده اش داد، او 16 خرداد در حین مبارزه با گروه های تکفیری در شهر حماء سوریه با زبان روزه به فیض عالی شهادت نایل شد.
پیکر مطهر این شهید مدافع حرم پس از نزدیک به یک ماه روز دهم تر سال 96 با حضور گسترده و پرشور شهروندان اردبیلی در قطعه شهدای گلزار بهشت فاطمه (س) به خاک سپرده شد.
6130/6016
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.