'امروز تمام جریانهای سیاسی، هم از نظر ایدئولوژیک و هم از نظر سازمانی و نیروی انسانی در بیثباتی به سر میبرند، از سوی دیگراز منظر عاطفی، روانی احساس 'شب امتحانی' دارند؛ یعنی فکر میکنند هر طوری شده باید آماده باشند که برای فردا جهت کسبِ قدرت عقب نیفتند.
این شرایط بیثبات داخلیِ جریانها و از دیگر سو احساس رقابتِ نفسگیر میان آنان، همه بخشها را ملتهب و نیروهای سیاسی را سردرگم و گیج کرده است، از این رو میبینید که برخی برای رسیدن به قدرت، حتی کسانی که تخصص حتی سخن گفتن در آن زمینه را ندارند حاضرند کرسیهای قدرت را بشکنند و اظهار نظر نمایند.
شاید بتوان گفت که استراتژی زمینِ سوخته به نوعی اپیدمی شده است، گویا تمام جریانهای سیاسی در ایران اعم از اصلاحطلب و اصولگرا منافع خودشان را در انتقاد از دولت روحانی میبینند؛ یعنی احساس میکنند حتی اگر در دولت سهمی دارند، باید نقش اپوزیسیون و منتقد دولت را بازی کنند تا در آینده و در انتخابات آتی بتوانند نقش موثری ایفا کنند و رای بیشتری به سوی خود جلب کنند.
در همه دولتها این مسئله هست اما در دولت کنونی این هجمه همهجانبه و شدیدتر است، حتی دولتمردانی هم وجود دارند که سعی میکنند با سکوت یا انتقادات خود نقش مخالف دولت را ایفا کنند و بر کرسی اپوزیسیون دولت بنشینند.
در روزهای آغازین تجمعات، تشویق مردم به اعتراضات خیابانی برای حمله به دولت روحانی تصمیم فردی برخی از اصولگرایان رادیکال بود اما تصمیم سیستماتیک و جمعی نبود. اینان عده ای اندک، خیال میکردند عبور از روحانی، میتواند منجر به تقویت این جریان در سال 98 و 1400 شود؛ حتی در برخی جلسات حزبی هم این راهکار پیشنهاد و با مخالفت روبرو شده بود.
عقلای جریان اصولگرای رادیکال نیز میدانند عبور از روحانی لزوما به تقویت جریان اصولگرایی یاری نمیرساند و ممکن است بهمنی شود علیه نظام سیاسی کشور. البته اندکی از آنان همچنان پروژه حمله علیه دولت را در هر وضعیت و شرایطی تجویز میکنند، اینان آنچنان نفوذی در قدرت ندارند و فقط صدایشان بلند است، تحلیلشان عمیق و استراتژیک نیست و به قول معروف فقط نوکِبینی خود را میبینند، شاید در بلوک قدرت جایگاهی داشته باشند اما این جایگاه نافذ و اثربخش نیست.
7110/6016
این شرایط بیثبات داخلیِ جریانها و از دیگر سو احساس رقابتِ نفسگیر میان آنان، همه بخشها را ملتهب و نیروهای سیاسی را سردرگم و گیج کرده است، از این رو میبینید که برخی برای رسیدن به قدرت، حتی کسانی که تخصص حتی سخن گفتن در آن زمینه را ندارند حاضرند کرسیهای قدرت را بشکنند و اظهار نظر نمایند.
شاید بتوان گفت که استراتژی زمینِ سوخته به نوعی اپیدمی شده است، گویا تمام جریانهای سیاسی در ایران اعم از اصلاحطلب و اصولگرا منافع خودشان را در انتقاد از دولت روحانی میبینند؛ یعنی احساس میکنند حتی اگر در دولت سهمی دارند، باید نقش اپوزیسیون و منتقد دولت را بازی کنند تا در آینده و در انتخابات آتی بتوانند نقش موثری ایفا کنند و رای بیشتری به سوی خود جلب کنند.
در همه دولتها این مسئله هست اما در دولت کنونی این هجمه همهجانبه و شدیدتر است، حتی دولتمردانی هم وجود دارند که سعی میکنند با سکوت یا انتقادات خود نقش مخالف دولت را ایفا کنند و بر کرسی اپوزیسیون دولت بنشینند.
در روزهای آغازین تجمعات، تشویق مردم به اعتراضات خیابانی برای حمله به دولت روحانی تصمیم فردی برخی از اصولگرایان رادیکال بود اما تصمیم سیستماتیک و جمعی نبود. اینان عده ای اندک، خیال میکردند عبور از روحانی، میتواند منجر به تقویت این جریان در سال 98 و 1400 شود؛ حتی در برخی جلسات حزبی هم این راهکار پیشنهاد و با مخالفت روبرو شده بود.
عقلای جریان اصولگرای رادیکال نیز میدانند عبور از روحانی لزوما به تقویت جریان اصولگرایی یاری نمیرساند و ممکن است بهمنی شود علیه نظام سیاسی کشور. البته اندکی از آنان همچنان پروژه حمله علیه دولت را در هر وضعیت و شرایطی تجویز میکنند، اینان آنچنان نفوذی در قدرت ندارند و فقط صدایشان بلند است، تحلیلشان عمیق و استراتژیک نیست و به قول معروف فقط نوکِبینی خود را میبینند، شاید در بلوک قدرت جایگاهی داشته باشند اما این جایگاه نافذ و اثربخش نیست.
7110/6016
کپی شد