' دولت تدبیر و امید در شرایطی بر سر کار آمد که اردبیل به یک بازار بزرگ تبدیل شده بود. شهر تقریبا شبیه جمعه بازاری مسقف شده بود. برای این که روشن شود چه وضعیتی در پیش بود، توصیفی از این وضعیت به میان می آید.
در سال های میانی دهه هشتاد، همه یادشان می آید که انتقادات بسیاری از وام هایی که جوان ها را به کرایه کش تبدیل کرده بود به عمل می آمد. وضعیتی به وجود آمده بود که وام های بسیاری در میان جوانان پخش شد، به جای این که به صورت کلان برای شکل گیری ساختارهای اقتصادی برنامه ریزی شود. در نتیجه شهرداری شروع به فروش پارکینگ ها به صورت مغازه های بسیاری نمود و عموم کوچه ها هم تبدیل به بازارهایی شدند که عمدتاً با سوپرمارکت و فروش گاه های ساده تجهیز شد.
نتیجه چنین وضعیتی روشن بود، برای موفقیت هر یک نفر، باید تعداد زیادی از دیگران ضرر می دادند تا از این میان یکی که موقعیت خوبی دارد، تکیه گاه قوی تر یا سرمایه ی بیشتری دارد، موفق شود.
در نتیجه، یک نوع الگوی موفقیت شکل می گرفت که در بالای هرم، موفق ها و در قاعده ی عریض آن پر از افراد شکست خورده قرار می گرفتند. اما وضع به این منوال نماند، چرا که با بی توجهی به سرمایه های مورد نیاز تولید و افول بازارهای جهانی ایران، اغلب افرادی که سرمایه های اندکی برای کسب و کار داشتند، به جای تولید که ریسک بسیار بالا و موفقیت تقریبا صفر داشت، به بازارهای خدمات شهری روی آوردند. در این مرحله، توجه به بازارهای مصرفی شیک و مدرن بیشتر شد.
از طرفی فروش اتومبیل و مصالح ساختمانی به عنوان ابزار حمل و نقل و تهیه ی مسکن مورد توجه شد و روز به روز گران تر شد و از طرفی دیگری، فراغت شهری با گسترش قهوه خانه و کافی شاپ، دقیقا در جایی که باید دفاتر کارگاه و های صنایع می بودند صنعت خدمات زندگی روزمره ی مردم را مورد هدف قرار می داد.
به این صورت باید روز به روز مشاغل خدماتی بیشتر می شدند چرا که کسانی که باید وام های مهمی برای تجهیز صنعت می دادند و زیرساخت های آن را از نظر نهادهای تجارت بین الملل و سامان دادن به گسترش صنایع واسط در کشاورزی و گردشگری را تدارک می دیدند، بیشتر وام ها را به تولید مسکن و افزایش حجم شهر می دادند.
در نتیجه همه افرادی که در سایر شهرهای استان زندگی می کردند، شروع کردند به مهاجرت به شهرهای بزرگ و مرکزی استان تا جایی که در خلخالی که مهاجر فرست بود هم حاشیه نشینی ایجاد شد.
هر کسی که سرمایه ای داشت یا ازاین بازارها پولی به دست می آورد، باید کاری می کرد. از این رو شروع کردند به تجهیز شیرینی فروش های بزرگ، گیشه های بستنی فروشی بزرگ تر و راه اندازی رستوران های چند طبقه. این جریان چنان شتاب گرفته است که هنوز هم به الگوی زیربنایی تولید شغل و کسب درآمد تبدیل شده است.
موازی با همین وضعیت، دانشگاه ها شروع کردند به افزایش ظرفیت و همه افرادی که در شهر دنبال کار بودند را برای سرگرمی و ارتقای منزلت اجتماعی به سوی خود کشاندند، تا دیگر کسی به کارهای سخت و فیزیکی مورد نیاز در صنعت تن ندهد.
در نتیجه، طبقه ی خدماتی جدیدی ایجاد شد که از این سو و آن سوی استان و کشور برای جمع کردن اندک پولی که از تولید کشاورزی به دست می آید، نیروی کار خود را تأمین می کرد؛ موفق های اینها می توانستند مشتری رستوران های گرانقیمت باشند و برای ضعفایش هم از جنوب الگوی فلافلی را آوردند.
دلالان و فروشندگان، آرایشگرها و مکانیکی ها، آشپزها و نانواهای غیربومی و … در شهر بیشتر شدند. نتیجه این همه افزایش بازار و غیبت تولید این بود که پولی که طبقات پایین، کارگران و تولید کنندگان اندک استان به تجهیز و ارتزاق زندگی خود باید می پرداختند، باید به سوی تأمین درآمدهای سوداگرانی که در اتومبیل و وسایل جنبی آن، لوازم آرایشی، شیرینی های مونتاژ شده، بستنی های یخ زده، رستوران ها و کافی شاپ ها، ترکیه فروشی ها و سوپرمارکتهای بزرگ و … سرازیر می شد.
این همه موجب شکل گیری وضعیتی شد که بعد از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید، به عنوان رکود بر سر زبان ناراضیان از وضع موجود افتاد. چرا که دیگر روند تزریق وام به کسانی که قرار است پله ی ترقی طبقه خدماتی جدید باشند، متوقف شده و برای خاتمه دادن به این جریان مرگبار لازم بود که به سمت بخش های سازنده ی اقتصاد بچرخد.
چرا که این وضعیت دیگر قابل تحمل نبود و روز به روز بر تعداد زندانیان ورشکسته و بیکاران مهاجر اضافه می شد و آن ها باید راهی شهرهای دیگر می شدند. از طرفی، بازار خدماتی جدید، جز فروشندگی و دلالی، آشپزی و ویزیتوری کسی نمی خواست و فارغ التحصیلان دانشگاه ها باید می رفتند به تهران و از آن جا راهی خارج می شدند.
طبیعی است همین وضعیت برای کلاس های زبان و در واقع زمینه ساز کردن خروج جوانان از کشور پیش می آمد و طبقه خدماتی جدیدی به عنوان معلمان زبان و نمایندگی کتابهای زبان انگلیسی آن قدر زیاد شد که اعتراض رهبر کشور را هم به خود دید.
حاصل این بود که افراد ساده تر و کم سوادتر، باید به عنوان فدایی این بازار و زندانی می شدند و جوانان مستعد هم عزم دیار دیگر می کردند یا این که مهارت خود را با پشیمانی در قاب گذاشته و در پی مشاغل ساده ای که بی سوادان پیموده و چنان دردسر ورشکستگی می کشند، راهی شوند.
تقریبا در میانه های رشد این جریان، دولت تدبیر و امید بر سر کار آمد و همه می دانستند که این گروه از مدیران باید سیاست های اقتصادی خاصی را پیشه کنند. چرا که شهر معتاد به اقتصادی با خدمات مصرفی شده بود و دگرگونی ساختارهای آن، تغییر ذوق حجم عظیمی از دلالان و مالکان و اجاره داران فروشگاه ها را همراه خود می خواهد و چون این به زیان آن ها بود، ناچار دولت باید به آرامی این وضعیت را مدیریت می کرد و به جای دگرگونی ساختارها، اقتصاد خلاقانه ی دیگری در حجم بزرگ به استان تزریق می کرد.
خدابخش به عنوان تنها لیدر اقتصادی استان، مجبور بود بر طرح های بزرگی چون منطقه ویژه و منطقه آزاد تجاری صنعتی برای ورود تجارت بین المللی برای شکل دادن به بازار بهینه سازی کالاهای تولیدی استان و صادرات آنها به روسیه و .. بیندیشد.
گردشگری ورزشی را برای سامان دادن به این حوزه ی فراغتی و رونق بخشیدن به زندگی جوانان خلق کند. با تاجران و سرمایه گذاران بزرگ برای خلق صنایع خدماتی و تولیدی ای که بتواند از صادرات کالا و خدمات پول در بیاورد وارد رایزنی شود.
اما کسانی که اقتصاد را به این روز انداخته بودند و طبیعی است از این وضعیت راضی بوده و سود میبردند، سعی کردند با چالش هایی که از نیازهای منطقه ی مغان و استعداد مردم محرومیت چشیده آن منطقه که در سالهای گذشته اسیر سیاست های مهاجر فرست شده و افول کرده بود، برای طرح مطالبات جدید سود ببرند. از این رو دعوای نام برای منطقه آزاد و مطالبه ی راه آهن برای پارس آباد به میان آمد و در همین اواخر دولت یازدهم شروع به ساختن کمپین های متعدد برای دردسرسازی به سیاست های اقتصادی دولت محلی کردند.
از این رو در اوج مسابقات ورزشی والیبال آسیایی جوانان، دعوای راه آهن بالا گرفت و کارگران کارخانه هایی که فدایی سیاست های تضعیف صنعت دهه هشتاد شده بود را چندی یک بار برای مشغول کردن دولتی ها به ورودی استانداری دعوت می کردند. اما همه این ها مانع آگاهی مردم و اقتدار دولت نشد و مردم به استمرار سیاست های اقتصاد مقاومتی و نفی قربانی سازی طبقات پایین مجددا رای دادند.
در حال حاضر تلاش های مجید خدابخش به ویژه در بخش ورزشی نتیجه داده و استان اردبیل شاهد اعتماد فدراسیون های ورزشی برای حضور در منطقه و نوید رونق گردشگری در بخش ورزشی شده است.
کشاورزی با کارهای تازه ای چون کشت زیتون، زعفران و توجه به بسیاری از مشتاقان فعالیت در زمینه های نوآورانه مانند تحقیقات گیاهان دارویی رونق می گیرد و امید است که با تجدید قوای دولت توجه دوباره ای به وضع کشت و صنعت های مغان هم بشود.
از خدا آفرین صدای خوبی می آید و برای آینده فراوانی آب و کشت را در مغان نوید می دهد و به تدریج منطقه ی اقتصادی به عنوان یکی از ساختارهای تغییر مسیر بازارهای خدماتی استان و به ویژه شهر اردبیل فعال خواهد شد. نیاز اصلی اردبیل این بود که از نهادسازی اقتصاد با خدمات مصرفی به معیشت مردم شهر به سمت نهادسازی در اقتصاد تولیدی و ارتقای آن و در امتداد آن، به سمت مشارکت بیشتر در بازارهای جهانی برود و او توانسته است در این راستا زیربناهای لازم را تقویت کند و حالا نوبت فعال شدن این بخش ها است.
جای این امیدواری است که با اتحاد نخبگان اقتصادی و درایت مجدد دولت، فعالان حاضر در بازار مصرفی اردبیل به سوی تجارت های بین المللی سوق پیدا کرده و به تدریج آن چیزی که موتور مستعد تولید رکود است نیز به یک بخش در خدمت احیای اقتصاد اردبیل تبدیل شود.
زیربنای تولید و بازرگانی، تقویت جوانان تحصیل کرده است که در این زمینه هم توسعه ی کلاسهای درس جای خود را به تجاری سازی علم، استارت آپ ها و شرکت های دانش بنیان داده است. از سوی دیگر هم “استاندار خدابخش”، هر هفته با اساتید دانشگاه شور می کند و از آن ها دست یاری باری احیای بخش های مختلف فرهنگی و اقتصادی استان می طلبد و اگر این گروه نخبه هم بعد از سالها حاشیه نشنی وارد فعالیت اساسی در استان شوند، خواهیم دید که دیگر هیچ کسی مشکلات اردبیل را با تواناییهای اصفهان مقایسه نکند.
انتشار دهنده : سیفعلی موسی زاده
6016
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.