سید محمود صادقی
مقاله حاضر به قلم سید محمود صادقی شرح کاملی از کتاب گوهر معنا اثر حجتالاسلام سیدحسن خمینی است. پیش از این بخش نخست از این مقاله تقدیم مخاطبین گرامی گردید. در قسمت دوم از مقاله به بحث درباب زبان دین پرداخته شده است. به باور نویسنده زبان دینی زبانى است که با بهرهگیری از قواعد خاص خود، در قالب الفاظ، به بیان آموزههاى الهی میپردازد. پس با وجود اینکه زبان قرآن براساس فطرت مشترک انسانی است اما باید با فرهنگ و زبان دین آشنا بود. قسمت سوم این مقاله به بررسی دیدگاههای مختلف در تفسیر زبان دین اختصاص یافته و چهار رویکرد گوناگون در این باب به بحث گذاشته است. این چهار رویکرد عبارت بودند از رویکرد تجربهگرایانه، رهیافت عرفی و عقلایی، دیدگاه زبان تمثیلی و رویکرد باطنی. در ادامه بخش دوم از این مقاله را می خوانید: !P1!
به هر حال روشن است که زبان دین، به ویژه زبان قرآن، معانى و حقایق گوناگونی را در بر دارد که ظاهر و باطن قرآن نامیده میشود و در این خصوص، روایات بسیاری نیز وجود دارد. مفسران، متکلمان، فیلسوفان و عالمان بسیاری زبان قرآن را داراى ساحتهاى متنوعى میدانند که ظواهر آن براى مردم عادى قابل فهم است و جز اندکى از بواطن آن آگاهى ندارند؛ لیکن هر گروه آگاهى از ساحت باطنى قرآن را به خود نسبت میدهند. امام خمینى در این باره میفرماید: «این کتاب و این سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحى تا قیامت، کتابى است که تمام بشر، عامى، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده میکنند».[1]
گوهر معنای الفاظ
اگر پذیرفتیم که الفاظ و گزارههای دینی مطابق با مفهوم عرفی است، این مسئله مطرح میشود که آیا موضوعٌله حقیقى الفاظ، همان معنا به اضافه خصوصیات اولیه و متصور است؟ برای مثال آیا در معنای حقیقی سخن گفتن و شنیدن، شنیدن با گوش و دیدن با چشم نیز لحاظ شده است یا اینکه آن دو براى مطلق شنیدن و دیدن اعم از ظاهرى، باطنى و... وضع شدهاند؟
بسیاری اندیشمندان مسلمان موضوعٌله حقیقى الفاظ را روح و گوهر معناى لفظ یا گزاره، وصف میکنند و بر این باورند که خصوصیات و قیود دیگر، براى توضیح و به صورت قید غالبى مذکور است.
توضیح اینکه در علم تفسیر، زمانی میتوان آیات را از فهم عرفی فراتر برد که معانی طولی حقیقی برای کلام فرض شود؛ به عبارت دیگر، هر واژه میتواند آن لایههایی از معنا را در خود جای دهد که در عرف مردم بیشتر متداول است. در مرتبهای بالاتر، معانی مثالی و مجردی وجود دارد که اصل و روح آن کلام را تشکیل میدهد. جالبتر از آن فهم غایت کلام است که گاهی از لفظ که آینه معنا محسوب میگردد، به نتایج و آثار و نهایت کلام دلالت مییابیم.
نتیجه این دیدگاه در توسعهٴمفهومیِ اصطلاحات قرآنی به خوبی مشهود است و نقش محوری و کلیدی در تصحیح برداشتهای تفسیری دارد، زیرا وقتی واژهای برای امری در مرتبهای عرفی به کار رفت که ذهن مردم به آن عادت کرده و در کتابهای لغت هم آمدهاست. اگر این واژه را به معانی مجرد و حقایق طولی آن -که در مراتب بالای معانی آن لغت جای میگیرد- توسعه بخشیدیم، در این صورت، این واژه را در «غیر موضوعله» استعمال نکردهایم، بلکه آن را در مرتبهای از همان معنای کلام به کار بردهایم.
4. تفسیر، ابزار فهم قرآن
بهرهمندی از خوان گستردهٴ قرآن و نور گرفتن و راه جستن از این چراغ فروزان الهی، به فهم دقیق و صحیح آیات کتاب حق نیازمند است. مراتب مختلف فهم، معانی گستردهٴ پنهان در لباس الفاظ و نیز بیان دقیق و خارق عادت این کتاب الهی، و از طرفی شناخت لغزشگاهها و پیشگیری از تحریف معنایی، دانشمندان مسلمان را به تدوین و تعمیق علم تفسیر قرآن واداشت.
تفسیر از باب تفعیل و از مادهٴ (ف س ر)، به معنای کشف و آشکار ساختن امر پوشیده است. بر این اساس و با توجه به دلالت باب تفعیل بر مبالغه و کثرت، تفسیر به معنای روشن کردن و پردهبرداری از چهرهٴ کلمه یا کلامی است که بر اساس قانونِ محاورهْ و فرهنگِ مفاهمهْ ایراد شده باشد و معنای آن آشکار و واضح نباشد. قهراً لفظی که معنای آن بدیهی است از تفسیر بینیاز است[2].
این واژه یک بار در قرآن کریم آمده است: ﴿وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً=[3] [و براى تو مَثَلى نیاوردند، مگر آنکه [ما] حق را با نیکوترین بیان براى تو آوردیم.] بیشتر مفسران تفسیر را در این آیه به معنای بیان و توضیح و کشف دانستهاند.
بر این اساس، مسلمانان بر پایهٴ معنای لغوی تفسیر، این واژه را برای شرح و توضیح آیات قرآن به کار بردهاند؛ گرچه عموم مفسران تعریفی برای آن ذکر نکردهاند. با این همه در مقدمه برخی تفاسیر تعاریفی کلی برای این واژه آمده است؛ برای مثال علامه طباطبایی تفسیر را بیان معانی آیات قرآن و کشف مقاصد و مدالیل آن دانسته است[4] و آیت الله خویی، آن را روشن ساختن مراد خدای تعالی از آیات قرآن کریم معرفی کرده است.[5]
برخی محققان نیز در تلاش برای ارائهٴ تعریفی جامع، این تعریف را پیشنهاد دادهاند: تفسیر عبارت است از بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن بر مبنای ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره.[6]
با این همه این تعریف نیز که برای گریز از اشکالات وارد بر تعاریف گذشتگان پیشنهاد شده، خود با نقدهایی مواجه است و برای مثال تفاسیر روایی را در بر نمیگیرد.[7]
به هرحال از آنجا که ارزش هر علم به موضوع، مسائل، مبادی، غایات و اهداف آن است، علم تفسیر را باید ازجملهٴ شریفترین علوم دانست، چراکه موضوع آن قرآن و غایت آن، پردهبرگرفتن از چهرهٴ آیات و سورههای این آخرین کتاب الهی و نیز روشن ساختن و چراغ نهادن در راه فهم این ذخیرهٴ الهی است.
5. مبانی تفسیر قرآن
قرآن کریم هنگام بیان مطالب، همهٴ ظرفیتهای الفاظ و جملات را به کار گرفته است، این کتاب همهٴ معارفی را که بشر برای سعادت خویش بدان نیاز دارد، در حجم کمی از الفاظ و عبارات ارائه کرده است؛ این امر موجب شده که فهم بخشی از آیات، به تأمل، تدبر، تدقیق و تحقیق بیشتری نیاز یابد.
این تأمل و تدبر، ناگزیر نیازمند روشها، اصول، مبانی و قواعدی است که به عنوان میزان ارزیابی صحیح و ناصحیح (یا آنچه از آن با عنوان تفسیر به رأی یاد شده) به کار گرفته شود.
متأسفانه مفسّران در آغاز تفاسیر، مبانی و روشهای تفسیری خود را منقّح نساخته یا تعریفی از این اصطلاحات عرضه نکردهاند؛ با این همه، مبانی تفسیر، پیشفرضها و باورهای علمی یا اعتقادی است که مفسّر با پذیرش آنها به تفسیر قرآن می پردازد؛ به عبارت دیگر، هر مفسّر، ناگزیر باید مبنای خود را در مورد عناصر اساسی دخیل در فرآیند تفسیر روشن سازد.
برخی محققان مبانی تفسیر را به دو دسته کلی مبانی صدوری و مبانی دلالی تقسیم کردهاند.
مبانی صدوری به مبانیای گفته میشود که صدور قرآنِ موجود را به تمام و کمال از ناحیهٴ ذات مقدس حق تعالی به اثبات میرساند.[8]
ردّ هر یک از این مبانی یا پیشفرضها، چهرهٴ تفسیر قرآن را تغییر میدهد؛ برای مثال اگر کسی معتقد باشد که الفاظ قرآن از جانب خدای متعال نیست، بلکه از آنِ پیامبر است؛ یعنی پیامبر تجربهای درونی با عالم غیب داشته و آیات و سورههای قرآن حاصل این تجربه است که به زبان مطهر او جاری شده است، در این صورت، قرآنِ موجود، تفسیری از تجربه وحیانی پیامبر است و تفسیر قرآن، تفسیر کلام خدا نیست، بلکه تفسیری بر کلام پیامبر است.
مبانی دلالی نیز به مبانی گفته میشود که فرایند فهم مراد خداوند را از متن سامان میدهد. مفسّران گذشته، نوعا این مبانی را از دانش هایی نظیر منطق و اصول فقه میگرفتند. امروزه با توسعه و تعمیق مسائل علم زبانشناسی و اصول و مبانی هرمنوتیک جدید در غرب، و راه یافتن برخی از این مباحث به حوزهٴ تفسیر، ضرورت سامان بخشی به مبانی زبان شناختی و دلالی قرآن بیش از پیش آشکار میشود.
6. روش در تفسیر قرآن
علوم دارای سه رکن اساسیاند: موضوع، هدف و روش که در این بین، روش جایگاهی ویژه دارد. روش تفسیر، به معنای امری فراگیر است که مفسّر آن را در همه آیات به کار میگیرد و اختلاف در آن، گونهگونی در همهٴ بخشهای تفسیر را موجب میشود و این امر همان منابع و مستندات تفسیر است که در نظر مفسّران متفاوت است.
گونهگونی در منابع تفسیر، به اختلاف در منابع اصلی منحصر نیست؛ ممکن است مفسّرانی در منابع اصلی با هم اتفاق نظر داشته باشند؛ لیکن در فروع یا قواعد برگرفته از منابع اصلی یا چگونگی اجرای آنها نظری متفاوت داشته باشند.
بر این اساس، گوناگونی منابع تفسیری، بر تفسیر آیات و سور به صورت کلی اثر گذار است و روش و منهج تفسیری هر مفسر را مشخص میکند و در حقیقت تقسیم تفاسیر به روایی، قرآن به قرآن، شهودی، ظاهری، باطنی، عقلی و اجتهادی در این چهارچوب جای میگیرد.
به هر حال روشن است که زبان دین، به ویژه زبان قرآن، معانى و حقایق گوناگونی را در بر دارد که ظاهر و باطن قرآن نامیده میشود و در این خصوص، روایات بسیاری نیز وجود دارد. مفسران، متکلمان، فیلسوفان و عالمان بسیاری زبان قرآن را داراى ساحتهاى متنوعى میدانند که ظواهر آن براى مردم عادى قابل فهم است و جز اندکى از بواطن آن آگاهى ندارند؛ لیکن هر گروه آگاهى از ساحت باطنى قرآن را به خود نسبت میدهند. امام خمینى در این باره میفرماید: «این کتاب و این سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحى تا قیامت، کتابى است که تمام بشر، عامى، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده مىکنند».[9]