روزهای آشنایی
آشنایی من با حاج احمد آقا به قبل از انقلاب و از دوران مجردی ایشان و خودمان برمیگردد؛ دورانی که مشغول تحصیل علم اصول و فقه بودیم. مرحوم حاج احمد آقا به جد دنبال درس و مباحثه بود. چند سال قبل از ازدواج ایشان، به وسیله یکی از دوستانشان که از دوستان ما هم بود، با هم آشنا شدیم. از دوران ابتدایی طلبگی و بعد از آن هم بحث زیادی باهم داشتیم. آغاز آشنایی ما به عنوان هممباحثه و همدرس ایشان در درس اصول و فقه و محل مباحثه و درس ما هم رو به روی مدرسه حجتیه بود که الآن مرکز درمانی است. در آنجا منزل بزرگی بود در دو طبقه، که حیاط و اتاقهای بزرگی داشت که به عنوان کتابخانه امام، کتابهای زیادی داشت و برای مطالعه عموم اختصاص داشت. تابلویی نداشت، چون حساس بودند و هر چه به اسم امام بود، تعطیل میکردند. البته بعدها متوجه شدند که آنجا متعلق به امام است و شبانه آمدند و هر چه کتاب در آن بود، بردند. به هر حال من و حاج احمد آقا آنجا مینشستیم و با هم مباحثه میکردیم. چند سالی ما در خدمت ایشان بودیم. در آن سالها از ویژگیهای این رفیق شفیق خیلی بهره مند شدم و لذت میبردم که چنین دوستی دارم با چنین ویژگیهای منحصر به فرد.
چه ویژگیهایی؟
ویژگیهای این دوست عزیزم را میتوانم در دو قسمت خلاصه کنم. یکی ویژگیهای علمی و دیگری ویژگیهای عملی. از بزرگانمان شنیدهایم که اگر دو ویژگی در انسان باشد او به کمال میرسد؛ یکی ادراکی و دیگری تحریکی. یعنی عقل نظری و عقل عملی که تعابیر مختلفی از آن میکنند. در مرحله اول انسان باید از نظر عقل و ادراک، بینش، تدبیر و تدبر در حد بالا باشد؛ در مرحله بعدی، بعد عملی و ارادی انسان است وباید اراده قوی داشته باشد. شجاع و در عین حال عاطفی و مهربان باشد. منظم باشد و هر کاری را در جای خودش با استفاده از فرصتها انجام بدهد. از نظر بعد عقلی و ادراکی من حاج احمد آقا را آدمی عاقل یافتم. میدانید که عقل حرف اول را میزند. یعنی عقل هم بعد نظری دارد و هم بعد عملی. عاقل در بعد نظری، فهم و بینش سیاست و مدیریت دارد. ایشان آدم عاقلی بود. تحت تأثیر شرایط مصنوعی قرار نمیگرفت و همیشه با بینش خدادادی که در وجودش بود، تصمیمات درست میگرفت. آن موقع که ما با هم بحث میکردیم حضرت امام در نجف تشریف داشتند. آن بزرگوار با همه مشغلهای که داشت، از درس و بحث گرفته تا مشکلات منزل و سؤال و جوابهای ساواک که هفتهای حداقل یک بار ایشان را میبردند برای سؤال و جواب، هیچ وقت از درس و بحث کم نمیگذاشت. دقیق بود. بر خلاف کسانی که فکر میکردند که ایشان بیشتر کارهای سیاسی میکند، در درس و بحث بسیار دقیق بود و به عقیده من اول ایشان کارهای علمیشان را انجام میداد و بعد به کارهای سیاسی میپرداخت و میتوان گفت که در این زمینه به حد اجتهاد رسیده بود. از صرف و نحو تا درس خارج، هم در کلاسهای عمومی شرکت میکرد و هم خصوصی. کسی که صرف را بخواند، خوب بفهمد و به درس خارج بیاید و آن را هم خوب بفهمد و خوب کار بکند، هم در خصوصی و هم عمومی شرکت کند، پیداست که در حد یک مجتهد خبره در میآید؛ یعنی این شایستگی را دارد. وقتی در بحثهای طلبگی بحثهایمان بالا میگرفت، ما هم ملاحظه نمیکردیم که ایشان مثلاً پسر امام است. از آنجا که حاج احمد آقا مسأله را خوب فهمیده و آن را درک میکرد بهواسطه درکش، روی حرف خودش میایستاد و به همین خاطر بحث بالا میگرفت. اینها را عرض کردم که بگویم: من از نزدیک استعداد خوب ایشان و علاقه واقعی ایشان به درس را درک میکردم. ایشان تشنه علم بود و کار میکرد و در این زمینه به مراحل بالایی نیز نایل شد. از طرف دیگر با اینکه حضرت امام در نجف بود، اما خیلی مراقب ایشان بود. من خاطرات خوبی از ایشان دارم. یک زمان میفرمود: گاهگاهی پدرم از نجف پیغام میدهد که اگر احمد درس میخواند شهریهاش را به او بدهید، اگر درس نمیخواند شهریهاش را قطع کنید. این را مستقیم ایشان به من گفتند، یعنی امام با کسی تعارف ندارد. مسلماً حضرت امام مسایل معنوی و الهی را در نظر میگرفت.
زمانی هم همان کتابخانهای که صحبتش شد، خالی شده و آماده شده بود برای ازدواج ایشان.
به صورت مقدماتی با پدر خانم ایشان که از اساتید بزرگوارمان بود، صحبت شد. استاد سلطانی کفایه تدریس میکرد. خلاصه ایشان ازدواج کردند و ما پیشنهاد دادیم شما که دنبال خانه اجارهای هستید، چرا از همین خانه استفاده نمیکنید؟ فرمودند که پدرم از نجف پیغام دادند که این منزل را در معرض فروش قرار بدهید که من میخواهم پولش را خرج طلبهها بکنم. خلاصه به آن خانه نرفتند و رفتند منزلی را اجاره کردند و شروع زندگیشان با منزل استیجاری بود.
سه دهه دوستی و نشانههایی از حالات عرفانی در ایشان
در مورد عرفان این که انسان خود را نبیند و فقط خدا را ببیند این جزو جوهر عرفان است. اینها در وجود حاج احمد آقا موج میزد. در مرحله عقل عملی و ادراکی و بعد ارادی، ایشان در زندگیاش خدا را در نظر میگرفت و برای جلب رضایت خدا قدم برمیداشت. ایشان بسیار عاطفی بود. دلسوز و مهربان بود اگر کسی مشکلی داشت آن را میفهمید و اگر میتوانست آن را حل میکرد. نمونههای عملیاش را من دیدم. مثلاً در یک مورد طلبهای مشکل مالی سختی داشت، به یک طریقی ایشان مشکلش را حل کرد. علاوه بر اینکه فردی دلسوز بود اما در عین حال شجاع و نترس و پرتوان و پر استقامت بود. مدیریت صحیح و بهجایی داشت. در جوانیاش تشکیلات حضرت امام در قم (داخل مملکت) را میچرخاند. ارتباط با خارج از مملکت به ویژه با نجف داشت. آن که در رأس این تشکیلات به بهترین وجه ماموریت داشت بیت امام را دریخچال قاضی برای عامه مردم و حوزهها اداره کند مرحوم حاج احمد آقا بود. رابطه پدر و فرزندی بین ایشان و امام خیلی قوی بود. همواره احساس میکردم ایشان کارهایی که انجام میداد مانند این بود که فانی در امام است. از آنجاییکه میدانست پدرش فانی در خداست و به عنوان خادم به مردم و دین خدا و با علم به اینکه انقلاب به عنوان یک نیاز ضروری جامعه بشری ایرانی و اسلامی است و با دستان پرتوان امام رهبری میشود، به این موضوع نگاه میکرد. مرحوم حاج احمد آقا آواره شد، زندان رفت، تبعید شد، اما همیشه نسبت به امام دلداده بود. یعنی پدر بهعنوان مراد، محبوب واقعی و مرجع تقلید و دلداده خداوند میباشد و او میخواهد اهداف او را پیاده کند و رضایت او را جلب کند، چرا که رضایت او را رضایت خدا میداند. این موارد در وجود احمد آقا به عنوان عرفان موج میزد. به نظرم عرفان از این بالاتر دیگر نمیشود. من قبل از انقلاب و پس از انقلاب با ایشان رفیق و هم مباحثه بودم. قضایای نجف، رفتن به سمت کویت، رفتن به پاریس و آمدن به ایران و رفتن به مدرسه رفاه و... در همه جا مشاور جدی و مورد احترام امام بود. در عین ولایت مداری، تبری قوی هم داشت. یعنی اگر احساس میکرد که مسایلی بر ضد انقلاب و یا علیه نظام است که میتواند به دین آسیب بزند، با غیرت در مقابل آن میایستاد و موضعگیری جدی میکرد.
احساس میکنم در اواخر عمر با برکتشان دوست داشت حتی از مسایل اجتماعی دورتر شده و ارتباطاتش را با خدا بیشتر کند. رسالت خود را هیچوقت بهعنوان یک کمک کار خالصانه شبانهروزی در محضر امام از دست نداد. این حالات عرفانی در اواخر عمر در ایشان قویتر شده بود. دلدادگی به ذات اقدس الهی داشت.
او جوهر عرفان در وجود خود داشت
به نظرم به بعد علمی ایشان کم پرداخته شد. حاج احمد آقا را نباید فقط در مسایل اجرایی خلاصه کنیم، بله ایشان کارهای اجرایی فراوانی انجام دادند، اما با توجه به ارتباطی که من با ایشان، از نظر درس و بحث در درس خارج داشتم، به این بعدش آنگونه که زیبنده ایشان بوده پرداخته نشده و جا دارد که مقالاتی در این زمینهها نوشته شود و حتی کتابی تحت این عنوان تنظیم شود البته آن عرفان حقیقی و عملی ایشان، به شیوه عرفانی معمولی جلو نرفته، اما به نظر من جوهر عرفان در وجود ایشان بوده و روحیه عرفانی داشت. آدم بیریایی بود و برای مردم و انقلاب در خدمت پدر، واقعاً جانانه کار کرد. به اینها اشاراتی شده اما آنگونه که شایسته است حق مطلب ادا نشده و پنهان مانده است. بنابراین هم باید در ابعاد علمی ایشان کار کرد، هم در ابعاد عملی ایشان، هم ابعاد خانوادگی ایشان و هم آنچه که راجع به مردم و جامعه بود. باید تقسیمبندی شود. اما بیش از همه باید به بعد علمی ایشان پرداخته شود. اما بگذارید دو خاطره از دوران مباحثه و درس با ایشان بگویم. ایشان خیلی خوش برخورد و مردمدار بود. حضرت امام در مدرسه سلماسی درس میدادند یک روز امام آمد به مدرسه و دیدند که طلبهها به درس نیامدند. و چند نفری بیشتر نیستند. پرسیدند چطور شده؟ گفتند: آقازاده شما احمد آقا آمدند و گفتند که شما امروز نمیآیید. آدم شیرینی بود. من هر چه قدر با ایشان که بودم احساس خستگی نمیکردم. نگاه با مودت و اخلاق خوش داشت. آدم احساس میکرد که جذب او میشود. کسی نبود که با ایشان برخوردی داشته باشد و جذب ایشان نشود. جاذبه عجیبی داشت. تنگنظر نبود.
آن زمان گرفتن دیپلم جزء رتبههای بالا محسوب میشد. ایشان در دبیرستانی که الآن به نام امام صادق در قم است و مقابل منزلشان بود، تحصیل میکردند. دوستان خوبی هم داشتند. به هر حال آمدند و طلبه شدند. خودشان به من فرمودند: برای اینکه نگویند که احمد نتوانسته درسهای جدید را بخواند و دیپلم بگیرد، رها کرده و آمده طلبه شده، دیپلم گرفتم. این مسایل در مورد طلبهها آن موقع بود و هنوز هم هست.
آدم خالصی بود. نمیخواست دربند هوای نفس گرفتار شود وقتی مجلس خبرگان با اکثریت آراء آیتالله خامنهای را به عنوان رهبر انتخاب کردند، همانگونه که در آموزههای پدر بود، به تصمیمات قانونی احترام گذاشت. روحیهاش این بود که قانونمدار باشد. حتی قبل از انقلاب هم قوانینی که به نفع مردم بود را بدان احترام میگذاشت، احمد آقا هر آنچه که از امام آموخته و شنیده بود و شناختی که خودش نیز از آقای خامنهای داشت را به کار بست و راه خیلی هموار شد.
بعد از رحلت امام، روندی را طی کرد تا اصول انقلاب خدشه نپذیرد. نگران بود افرادی که در انقلاب زحمت کشیدند عقب زده نشوند. افرادی که فرصتطلب هستند و در امر مبارزات نبوده و کاری نکردند و یا آنهایی که اهلیت ندارند و میخواهند خود را اهل جلوه بدهند، نیایند و انقلاب را در دست نگیرند. به نظر من یکی از مهمترین دغدغههای ایشان پس از فوت پدر این بود که این انقلاب به دست نااهلان نیفتد تا روند انقلاب کند شود. ایشان دوست داشت انقلاب همانطور که در زمان پدر بزرگوارشان بالنده بود و با دست مردم به جلو میرفت، بعد از پدر نیز به همان شکل به جلو برود. در مجموع دغدغه انقلاب داشت.
عالم الهی دل سوخته
با توجه به آشنایی و مباشرتی که با این بزرگوار داشتم، ایشان یک عالم الهی دل سوخته و مجاهد به معنای حقیقی کلمه و یار صدیق امام به عنوان یک رهبر و یک مرجع تقلید و یک فرد سیاستمدار، آیندهنگر، با تدبیر و تدبر، عادل و خوش برخورد با مردم و فامیل بود. تا آنجا که من ایشان را میشناختم در حوزه شخصی خودش از نظر عملی، اخلاق فردی، اجتماعی، خانوادگی، مسایل انقلاب و مسایل سیاسی در یک حد بالا و یک نمونه بود. به نظر من هر چه این ویژگیها بیشتر معرفی و ترویج شوند، جنبه الگویی خوبی برای جامعه ما دارد. ما نمیخواهیم بگوییم که حاج احمد آقا معصوم بوده اما همین اندازه که ورعی داشته که او را از محرمات الهی نگه دارد و یک عصمت درونی در حد ملکه تقوا به او بدهد، این خود دارای ارزش زیادی بوده و قابل ستایش والگوبرداری است.
- کدخبر: 21103
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران
مهاجر قبیله ایمان - 10
احمد، عالم اهل عمل / آیتالله محمدحسن فاضل گلپایگانی
کپی شد