پایگاه خبری جماران، در خصوصِ اشراف ارواح اولیای الهی بر ابدانشان، عارف نامور جناب صدرالدین قونوی در کتاب "نفحات" تصریح میکند:
" روح تکاملیافته وقتی میبیند که با این بدن به آن کمالات معنوی و اُخروی دست پیدا کرده، اشراف خود را از بدن بهکلی منقطع نمیکند".
این سخن این عارف بزرگ در مورد زیارت رفتن به حرم و حریمِ اولیای الهی و انسان کامل بسیار مغتنم و پر ارزشمند است.
اجمالاً بر اساس قاعده مهم؛ "کل مجرد فهو عاقل" که بدین معناست که "هر موجودی که از ماده رها شده باشد و در عالَم مجردات قرار گرفته باشد؛ دارای درک نسبت همه چیز خود است" که مبنای شیخالرئیس بوعلی سینا (ره) است و بر آن اساس برای توسعه علم و درک نفس بر اساس اتصال به عقل فعال و استفاده از علوم او، کمک گرفته است.
ششصد سال بعد از او، صدرالمتألهین (ره) آمد و یک تحول عظیم در فلسفه اسلامی ایجاد کرد و یکی از شاهکارهای او؛ "توسعه در مقدار دانش روح" بود. ایشان؛ حقیقتِ مقامِ "عقل بالمستفاد" که برای نفس حاصل میشود را علت دستیابی روح به دانش ماورایی معرفی نمود که گاهی در عالَم رویا و یا حتی عالَم بیداری گوشهای از آن نصیب انسانهای برجسته میشود .
ملاصدرا نیز با ارائه مبنای اصیل و مهم "روحانیه البقاء بودن نفس"؛ بالاترین درجات علم حضوری را برای نفس پس از مرگ ثابت نمود و مدعی شد هر چقدر که غشاوه از روح برداشته شود و موانع رفع شود؛ این علم و درک روح توسعه پیدا میکند تا جائیکه به تعبیر آن بزرگوار تا مقام "فوق تجرد" راه برای نفس گشوده خواهد بود.
و این اوج نفس در علم و تمام دانستنیها آن جهان و این جهان، در صورتی است که روح از مانع بدن عبور کند و به آن جهان سفر کند تا این علم بیشتر و بیشتر است .
تا اینجا سخن حکیمان بزرگ و فیلسوفان اسلامی بود.
اما؛ اهل معرفت؛ حرف را فراتر برده و از این مقامات که سیطره علمی و آگاهی خارج از زمان و مکان است که روح به آن دست پیدا میکند تعبیر به "شهود" میکنند.
امام خمینی در شرح چهل حدیث تصریح میکند؛ آنچه روح بعد از مرگ دارای احاطه و شهود میشود که اگر استیحاشی نبوده از مرگ باید به "حیات" نامبرده میشد.
و بالاترین مرتبه "شهودِ دنیوی و برزخی و اخروی" را از آنِ "انسان کامل" میدانند که در معصوم قابل رویت است.
تمام این مباحث عمیق حِکمی و معرفتی را میتوان از یک آیه، فقط یک آیه استخراج نمود و آن آیه؛ «جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً» استخراج نمود که در جای خود حکیمان و عارفان طرح نمودهاند.
بازگردیم و نتیجهگیری و جمعبندی کنیم؛
آگاهی و اشراف و علمِ نفس از ذرات بدن خود غریب نخواهد بود؛ بلکه قابلقبول است مگر اینکه غشاوه و یا غشاوه هائی نفس را فراگرفته باشد.
این پردهها و به تعبیر اهل معرفت؛ "غشاوه ها" برای روح انسان کامل؛ صددرصد بیمعناست، لذا است که قرآناً و عقلاً و عرفاناً قائلیم آن ذوات مقدسه از ذره ذره خود و جهان غفلتی ندارند تاحدیکه به قرآن و برهان و عرفان معتقدیم مثلاً حضرت اباعبدالله (ع) از مکانی که در کوفه و یا شام قطره خونی از سر مبارکش ریخته باشد، کاملاً آن روز و امروزوفردا مطلع است و مورد شهود اوست .