پایگاه خبری جماران، درمعارف دینی ما شیعیان بحث «اجتهادوتقلید» در دو علم «فقه واصول» جایگاه مهمی دارد.
تقلید از فقیهان از آن دسته معارفی است که محدود به کتابهای حوزوی نشده و در جامعه به شکل وسیعی مطرح است.
از جمله معارف بلندی که از امام عسکری(ع) به یادگار به ما رسیده است، موضوع تقلید است که این قلم؛ گوشه ای از آن معارف را تقدیم می دارد.
مطلب اول؛
امام عسکری(ع) فرمودند:《مراد از آیه ۷۸ سوره بقره ؛'مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لَا یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ' ، آن عده ای از یهودیانند که از علمای خود تقلید کردند و به خاطر این تقلید، مورد سرزنش قرآن هستند..》(کتاب احتجاج طبرسی، ج 2 ص 510)
تقلید دو نوع متفاوت از یکدیگر دارد:
۱- تقلید ممنوع: در این نوع تقلید، قرآن مبارزِ میدان است تا جائیکه استاد مطهری می گوید: «در دنیا کتابی به مانند قرآن پیدا نمی شود که سرسختانه با تقلید مبارزه کرده باشد.» ( پانزده گفتار، ص 211)
۲ - تقلید مشروع -تقلیدی است از جنس مراجعه به صاحب تخصص- و این، البته به حکم عقل است.
مطلب دوم؛
امام عسکری(ع) فرمودند:《عوام یهود از علمای خود باخبر بودند که؛ حرام می خورند! رشوه می گیرند! احکام الهی را به خاطر اشخاص و واسطه ها تغییر می دهند! وتعصب شدیدی دارند که مانع از پرداخت حقوق قطعی برخی صاحبان حق می شود!..》( همان منبع . )
درس مهم امام عسکری به مقلدان، داشتن چشم باز و رصدِ فقیهان است که اوصاف ناپسند مذکور در آنان جای نگیرد.
پس «تقلید» درنگاه حضرت عسکری استوار بر «تحقیق» است.
درست به همین جهت است که تقلید «سرسپردگی» نیست، بلکه به تعبیر استاد مطهری؛ «تقلید در اسلام، چشم بازکردن و بازنگه داشتن است».(ده گفتار، ص 119)
مطلب سوم؛
امام عسکری(ع) فرمودند:《عوام امت ما اگرصفاتی رادر فقیهی ببینند و باز هم از او تقلیدکنند، در ردیف همان مقلدان یهودی قرارمی گیرند که قرآن مذمت شان نموده. و آن صفات ناشایست عبارت است از: فسق ظاهر، تعصب و خودمحوری، حرص بر دنیا، گمراه کردن مقلدان بجای اصلاحگری، احسان به کسانی که به خواری سزاوارند..》( همان منبع . )
دراین بخش ازحدیث امام عسکری(ع) بین آسیب های علماء یهود و علماء اسلام تفاوت گذاشته شده است.
بر اساس بیان امام عسکری؛ آسیب در میان آنان به «حرام خواری» ختم می شود ولی آسیب در میان علماء اسلام می تواند به معصیت هایی چون خودمحوری و کسبِ نام و نان دنیا و یا مدح و ذم های بی جهت از اشخاص باشد.
واقعا؛ این نحوه آسیب شناسی امام عسکری(ع) را باید در ردیف «معجزات قولی» معصومین ارزیابی کرد.
مطلب چهارم؛
امام عسکری از «بایدهای فقهیان» سخن به میان می آورد و می فرماید:《هر فقیهی که؛
۱- مراقب نفس خود بوده،
۲- حافظ دینش باشد،
۳- با هوای نفس خود مخالفت کرده،
۴- مطیع امر مولی باشد.
پس بر عوام است که از چنین فقیهی تقلید کنند. این شرائط تنها شامل برخی از فقهای شیعه است و نه همه آنها ؛ عبارت حدیث چنین است ؛
فَأَمَّامَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءصَائِناًلِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ،مُخَالِفاً لِهَوَاهُ،مُطِیعاًلِأَمْرِمَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْض فُقَهاءِالشِیعَةِ لاجَمِیعَهُم..》( همان منبع . )
مهمترین قسمت حدیث حضرت عسکری(ع) همین فراز است که درس مهمی به جامعه شیعه می دهد:
یکم)؛ مرجع باید عدالتی بالاتر عدالت یک روحانی عادی داشته باشد، چون جامعه دینی احتیاج علمی درمسائل مذهبی به او دارند و هواپرستی می تواند مخاطره آفرین باشد و صدالبته که بسیار خطرناک است.
دوم)؛ در بیان امام عسکری(ع)؛ عوام هم می توانند مقصر باشند ، چون باید ببینند به گفته خود عمل می کنند و یا نه؟ مقلد، نباید«عوام» باشد بلکه باید«محقق» باشد و بر اساس وجدان بیدار و جستجوگرش مرجع خود را رصد کند و این صفات چهارگانه را دائما ارزیابی نماید.
سوم)؛ اگر این صفات در فردی به عنوان مرجع شکل بگیرد، دیگر تقلید از او باعث «لِه» شدن شخصیت مقلد نیست.
این نکته قابل توجهی است و البته به مجتهد بازگشت دارد که او با مقلدین خویش، چه تعاملی دارد و در چه حدی در امور مقلدین خود دخالت می کند؟ شاید براساس دیدگاه مترقی فقه شعیه که مجتهد را از ورود به تعیینِ «مصادیقِ احکام» بازداشته، روی همین نکته باشد. بله؛ شان فقیه نیست که در امور مصداقی دخالت نموده بلکه برای حفظ جایگاه و شانیت مقلدان و احترام به آگاهی آنان، تعیین مصادیق و موارد و موضوعات، به عُهد خودِ مقلدین است.
مطلب پنجم؛
امام عسکری(ع) تصریح می کنند این صفات فقط در بعضی فقها یافت می شود و نه هر فقهی!《وذلک لا یکون الا بعض فقهاالشیعه لاجمیعهم》( همان منبع . )
تعبیر ؛ «لا جمعیهم»، نشان دهنده این حقیقت است گرچه بسیاری از فقهاء شرائط مرجع بودن را دارند اما فقط برخی از آنان شایسته این منصب هستند. چرا که «مرجع یک مقام عالی روحانی» است و هر کسی لایق این مرتبه نیست. و اگر مقلد توجه نکند؛ قطعا تقلید او مذموم است. پس «حق تشکیک» برای همه محفوظ است و با تحقیق مستمر می توان در یقین باقی ماند.
در این نقطه؛ مجتهد و فقیه به دقت خاصی می رسد و باید در سه خصوصیت جدی باشد؛
الف) اجتهاد در مسائل روز و نو، و حل معضلات زندگی مردم.
اگر مجتهدی به این ضرورت بی توجه باشد به تعبیر استاد مطهری؛ "در صف مردگان بشمار می آید"! (نهضت های اسلامی در صدساله اخیر. ص 94)
و شاید برای همین است که فقیهان؛ تقلید از میت راجائز نمی شمارند مگر در موارد نادر
مقلد باید مجتهدش؛ مجتهدواقعی باشد یعنی بتواند گره های جدیدی که مانند تار عنکبوت بر شریعت چمبره می زند را شناسائی نموده و باز کند و این از یک صاحب «دانش عمیق دینی» که دارای «شجاعت» باشد، ساخته است.
ب)در حل مسائل روز ؛ از مبانی و چهار چوب«اجتهاد و مبانی استنباط» غفلت نکرده و خدای نخواسته سخاوتمندانه از اسلام مایه نگذارند.
و اگر به این خصوصیت، بی محل باشد؛ دیری نگذرد که اسلام بکلی مسخ می شود!
ج)بی اثر بودن توصیه ها و حتا تهدیدهای احزاب، رجال سیاسی و نیز عوامی که بظاهر متدین، می کنند.
روشن است که بی توجهی به این آسیب مهم؛ مرجع را مقلدِ حاکمیت می کند و استقلال او را ازش ستانده ! و این بسیار پر مخاطره است چرا که مجتهد، در آن صورت هر فتوای به نفع حکومت و یا عوام پسندی را به اسم اسلام وشرع، مطرح می کند!
شهید مطهری به این باور است که؛ "عرقچین به سرها، گاه مرجعی را اغفال، وصدمه هائی زدند که از هر جنایتی بالاتر است!"(یادداشت ها استاد مطهری، ج 4، ص 553)
در پایان دعاگوی مرجعیت شیعه هستیم تا خداوند سایه شان که آفتاب گونه با داشتن دقیق ترین علوم، و والاترین اخلاق و فضائل معنوی باعث هدایت جوامع هستند را، محافظت فرماید.