پایگاه خبری جماران:
فطرت
در شماره قبل، به مناسبت بررسی مرتبه ششم از مراتب عبادت، به بحث سعادت و شقاوت اشاره کردیم و گفتیم شاکله شخصیت انسان ها است که باعث عمل آنها می شود و این «شاکله» اگرچه از ظرفیت های ابتدایی برخوردار است و ارحام طاهره و اصلاب مطهره میتوانند در پیدایش این ظرفیت سعادت، تاثیر داشته باشند، ولی همه مردمان می توانند و باید به پاک کردن و تعالی این «شاکله وجودی» اقدام کنند. همین شاکله شخصیتی و طینت وجودی است که وقتی آن را به نور ایمان و اخلاق پسندیده آراستیم و آن را تبدیل به چشمه پاکیزگی کردیم، منشاء نیّت پاک میشود و جوشش عمل صالح را باعث می گردد.
امروز به همین مناسبت، لازم است اندکی نیز درباره فطرت سخن بگوییم چرا که رابطهای تنگاتنگ بین طینت و شاکله انسان با فطرت او وجود دارد.
در میان روایات برخی از اختلاف طینت و شاکله انسان ها سخن به میان آورده اند، چنان که مثلا از رسول الله روایت است که:
«هرکس برای آنچه خلق شده است، آسان و ممکن شده است»[1]
مرحوم میرداماد در شرح این حدیث می نویسند:
«مراد پیامبر آن است که سعادت برای اهل سعادت و شقاوت برای اهل شقاوت آسان شده است»[2]
با این حال نباید تصور کرد که این «شاکله وجودی» باعث می شود که اختیار خوب شدن از انسان سلب شود، چراکه هدف از خلقت همه مردم، با همه اختلافات آنها، یک چیز است و آن هدایت و سعادت است و روشن است که خدای سبحان، برای چیزی که امکان سعادت ندارد، چنین هدفی را معیّن نکرده است، پس معلوم می شود که امکان سعادتمند شدن در همه مردمان موجود است.
در این باره از امام کاظم روایت شده است که ایشان می فرمودند:
«خدای سبحان مردم را برای عبادت خلق کرده است و همه برای این امر آسان شده اند وای بر هرکسی که گمراهی را بر هدایت ترجیح دهد.» [3]
حضرت امام در رساله طلب و اراده[4] با اشاره به فطرت انسان در پاسخ به این سوال که:
«اگر شاکله ها و طینت ها از ابتدا معلوم است. چگونه باید برای هدایت تلاش کرد؟»
به دو نوع فطرت در وجود انسان ها توجه می دهند نخست فطرت اصلی که فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلقه است و دیگری فطرت تبعی که فطرت تنفر از نقص است.
و این دو فطرت، خمیرمایه و پایه اصلی همه احکام فطری دیگر است اما باید توجه داشت که فطرت اصلی و تبعی آدمی وقتی هنوز در حجاب نرفتهاند و عالم ماده سایه خود را بر ایشان نیافکنده است، راهنمای کامل هستند ولی همین فطرت وقتی محجوب به ماده شد و تاریکی های عالم روی آن را پوشاند؛ منشأ هر نوع شر و پلیدی می شود. به عبارت دیگر، فطرت از اختصاصات انسان است و همه انسان ها را در بر دارد و لذا لطف عام خدای تعالی است، چنانچه در قرآن می فرماید:
«فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»[5] (با همان سرشتى که خدا مردم را بر آن سرشته است)
و در ابتدا، این فطرت میل به سوی کمال مطلق دارد ولی به واسطه اینکه در عالم طبیعت قرار گرفت، این حُسن بزرگ به پلیدی تبدیل می شود.
امام می نویسند شهوت و غضب از عواملی است که پرده بر فطرت پاک میاندازند و باعث می شوند بزرگترین عامل حرکت انسان به سمت پاکی، آدمی را به سوی ناپاکی بکشاند.
فطرت یک میل است به اینکه شما را به کمال و سعادت رهنمون شود، ولی تن دادن به شهوت و غوطه ور شدن در عالم ماده، همین میل را به عاملی برای حرکت به سوی قهقری تبدیل می کند و دقیقا به همین جهت است که آدمی به وجود پیامبران نیازمند است، ایشان در شرح حدیث جنود و عقل و جهل[6] می نویسند:
«و چون این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم اتفاق افتد که کسى به خودى خود بتواند از این حُجُب بیرون آید و با فطرت اصلیه سیر به عالم اصلى خود بنماید و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق تبارک و تعالى به عنایت ازلى و رحمت واسعه انبیاء عظام- علیهم السلام- را براى تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانى را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.» [7]
این بحث را با این جمع بندی به پایان میبریم که:
انسان ها علیرغم آنکه شاکله های مختلف دارند ولی همه ایشان از فطرتی پاک برخوردارند که آنها را به کمال مطلق می کشاند. امّا همواره به سبب اینکه انسان در عالم ماده زندگی می کند، از جلا و شفافیت این فطرت کاسته می شود و بسا آنکه همین «میل به کمال»، در خدمت شیطان قرار می گیرد. علّت این امر نیز آن است که نفس انسان گاه در یافتن «کمال» تحت تاثیر شهوت و غضب و اوهام شیطانی اشتباه می کند و لذا با همان سرعت که باید به سمت کمال حقیقت برود، به سوی کمال دورغین رهسپار می شود به بیان دیگر، «جهان ماده» انسان را درباره اینکه «کمال حقیقی» چیست دچار اشتباه می کند و «میل کمال جوی» انسان که باید به سوی «آنچه کمال حقیقی» است، متمایل می شد، به سوی بی راهه می رود و همان فطرتی که باید ما را به سر منزل مقصود می کشاند، ما را به چاه هلاکت می رساند. پس باید به دستورات اولیاء دین و مربیان اخلاق تن داد و سعی کرد که «شاکله شخصیت» خویش را به «ملکات پاک اخلاقی» آراسته کرد و اگر چنین شد، عمل صالح را انسان به سبب این «ملکه حمیده» واقع خواهد کرد. و اگر خدای ناخواسته، فطرت محجوبه که در سیطره جهالت است بر انسان چیره شد، شاکله وجودی انسان جایگاه ملکات رذیله می شود و همین شاکله منشأ اعمال زشت می گردد. چنانکه فرمود: «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» (هر کس بر حسب ساختار [روانى و بدنى] خود عمل مى کند)